شيعيان
در مورد اين که تشيع چگونه در منطقه لبنان شکل گرفت و اولين شيعيان در آن منطقه از کجا آمده اند و نطفه اوليه تشيع در اين منطقه چگونه بسته شده است، اختلافاتي وجود دارد. در حقيقت، مي توان گفت هم زمان با به قدرت رسيدن خاندان شيعي حمداني ها در حلب، بخش اعظم اين کشور در امپراتوري فاطميان ادغام شد و بيشتر مسلمانان سوريه و لبنان به شيعه گرايش پيدا کردند.(1)اين امر دست کم در گزارش هايي که سياحان آن عصر ارائه کرده اند، به اثبات مي رسد، از جمله اين سياحان، ناصر خسرو قبادياني مروزي است که در سفرنامه خود آورده است که در سال (439 هـ.ق ) وقتي که از صور مي گذشته، اکثريت مردم آن ناحيه شيعه بوده اند، هر چند در کنار اين مطلب نيز آورده با آن که اکثر مردم شيعه بودند، قاضي آن ناحيه از علماي اهل سنت بوده است. (2)
از قرن سوم هجري / نهم ميلادي به بعد، جوامع شيعي ميان رود عُلوي در شمال و ناحيه جليله که منطقه اي است معروف به جبل عامل در جنوب، مستقر شده اند. به غير از اين گروه از جوامع شيعي، شيعيان ديگري نيز در بخش شمالي درّه بُقاع و هم چنين طرابلس و کسروان، واقع در لبنان شمالي، مستقر و ساکن شده اند. اهالي کسروان را به طور صد در صد شيعيان تشکيل مي داده اند و شهر طرابلس نيز يکي از پايگاه هاي مهم شيعه و حکومت هاي اسلامي، به ويژه در عصر فاطميان و عماريان به شمار مي آمده است.(3) دولت عماريان نيز از دولت هاي شيعه اماميه در شام است که سال هاي زيادي در برابر تهاجم صليبي ها توانستند با حمايت و کمک ماروني هاي شمال لبنان در اوايل قرن ششم هجري / دوازدهم ميلادي و بعد از چندين لشکرکشي وسيع، اين شهر را فتح کنند که البته اين شهر در سال ( 688هـ.ق/1288م ) در عصر مماليک دوباره به دست مسلمانان آزاد شد.
در قرن چهاردهم ميلادي، شيعيان به عنوان اقليت ناراضي در حکومت مماليک تحت فشار سياسي آنان از منطقه کسروان در قسمت شمال لبنان بيرون رانده شدند؛ از اين رو، در اين دوره که منطقه سوريه، لبنان و فلسطين تحت حاکميت اهل سنت قرار داشتند، شيعيان به عنوان يک اقليت مذهبي در مناطق دور دست که از دست رس حکم رانان مرکزي به دور بودند، متمرکز شدند. (4)
فاصله ميان شيعيان و ديگر مذاهب موجود در لبنان آن گاه بيشتر شد لبنان تحت تأثير حرکت هاي فکري شکل گرفته در جهان عرب، به ويژه در قرن نوزدهم ميلادي، يک تحول سياسي، اجتماعي و فکري را پشت سر مي گذاشت. در اين قرن، ماروني ها با فرانسويان، دروزي ها با انگليسي ها، ارتدکس ها يوناني با روس ها و مسلمانان سني نيز با عثماني ها روابط نيکويي داشتند. در اين ميان، تنها شيعيان بودند که نه تنها از حمايت کشورهاي شيعي مانند ايران و شيعيان حاضر در ايران و عراق بي بهره بودند، بلکه از حامي سياسي جهاني نيز بي بهره بودند.
اهل سنت
با بررسي وضعيت مسلمانان در لبنان به خوبي مشخص خواهد شد که قديمي ترين آنها شيعيان هستند (5)، زيرا تا پيش از جنگ هاي صليبي (1096م) به جز مناطق ماروني نشين « تبرون » و « جبيل » و مناطق متعلق به دروزي ها، يعني « شوف » و « وادي التين »، تمامي مناطق لبنان امروزي به جامعه شيعيان تعلق داشت؛ با اين حال، اين را هم بايد به ياد داشت که لبنان از سال (1291م) تا (1918م)، شاهد يک دوره وسيع و پر سابقه حاکميت سنّيان است.بر اساس گزارش گوستاولوبون فرانسوي، دمشق در سال (634 م/13هـ.ق) در همان روزي که ابوبکر فوت کرد، به تصرف مسلمانان درآمد و بيش از سه روز طول نکشيد که مسلمانان، تمام شهرهاي آن جا را يکي پس از ديگري گرفتند.
پالمور، بعلبک، انطاکيه، طبريه، نابلس، بيت المقدس، سور و طرابلس، به تصرف مسلمانان درآمدند و به سلطنت هفت صد ساله در آن جا خاتمه داده شد.(6) شهرهاي لبناني که اغلب « مفتوحه العنوه » نيز هستند، در دوران حاکميت بني اميه در تشکيل يک دولت و حکومت عربي مي کوشيدند، اما در زمان حاکميت عباسيان به واسطه اقتدار عباسيان در آن ناحيه، مردم لبنان بيشتر در آموختن علوم و تمدن اسلامي تلاش مي کردند. اين وضعيت تا شروع جنگ هاي صليبي ادامه داشت تا آن که صليبيان، لبنان را اشغال کرده و از ديگر ممالک عرب جدا ساختند. در اين دوره، تلاش مسيحيان، احياي فرهنگ و تمدن و آداب و رسوم مسيحيان در لبنان بود؛ از اين رو، به ساختن کليساهاي متعدّد در آن جا پرداختند.(7)
با يورش سلطان صلاح الدين ايوبي به لبنان و شکست صليبيان در بيت المقدس، اين منطقه از تسلط فرانسوي ها خارج شد و لبنان از اين سال به بعد، طي دو دوره، ابتدا در دست پادشاهان مملوک يا مماليک و سپس در (1516م) با حمله ور شدن عثماني ها به قواي مماليک، لبنان به امپراتوري پهناور عثماني که تحت فرمان روايي حاکمان ترک سنّي بود، درآمد. حاکمان عثماني نيز به فرمان روايي محلي لبنان و نيز ديگر سرکردگان محلي، امتيازاتي دادند و به واسطه همين امتيازات، لبنان تا سال (1840م) در دست دو خانواده بزرگ معني ها(8) و شهابيون اداره مي شد. با سقوط خاندان شهابيون، جنگ داخلي ميان ماروني ها ( به هواخواهي فرانسه ) و در دروزيان ( به پشتيباني دولت انگليس ) در گرفت. در(1860م) مسيحيان ماروني به دست دروزي ها قتل عام شدند و همين امر سبب شد که لشکريان ناپلئون سوم در لبنان، به حمايت از ماروني ها پياده شوند و باعث برقراري ثبات در پناه قدرت هاي بزرگ گردند. در (1861م) فرانسه و بريتانيا متفقاً مقرراتي را بر لبنان تحميل کردند که به موجب آن، لبنان تحت حکومت يک حاکم مسيحي خود مختاري يافت.
اگرچه فرمان روايان عثماني، سنّي مذهب بودند، از نظر تاريخي، سياست منطقه جبل لبنان به وسيله رابطه ميان دروزي ها و ماروني ها مشخص مي شد. تنها پس از ايجاد « لبنان بزرگ » در سال (1920م)بود که سنيان منطقه لبنان، به منزله يک نيروي عمده سر برافراشتند. (9)
به طور کلي رهبري سياسي سنيان لبنان را مي توان به دو گروه مشخص تقسيم کرد:
1. رهبري مذهبي: رهبران مذهبي اهل سنت در لبنان، داراي جايگاه ويژه اي هستند. مفتي جمهوري لبنان، مرجع مسلمانان لبنان در تمام امور ديني و اجتماعي به شمار آمده و نماينده مسلمانان در نزد قدرت هاي رسمي داخلي و خارجي است. در حقيقت، مفتي جمهوري لبنان، رياست شوراي عالي قضايي، رياست شوراي عالي شرع اسلامي، مرجعيت همه کارمندان ديني و اداري و دواير اسلامي، اوقاف و دواير افتا را بر عهده دارد. به سبب ترکيب نظام سياسي لبنان، مفتي جمهوري لبنان، نقش مهمي را در سياست لبنان ايفا مي کند. (10)
2. رهبري سنتي: اصولاً يک گروه از عوامل فرايند سياسي در لبنان، رهبران سنتي هستند که لبناني ها آنها را « الزعماء » مي ناميدند. (11)
دروزي ها
دروزي هاي لبنان که خود را موحدون مي خوانند و بيشتر به کشاورزي اشتغال دارند، در قرن پنجم هجري در زمان خليفه فاطمي مصر « الحاکم بامرالله » با انشعاب از مذهب اسماعيلي و به دست يک خياط ايراني به نام درزي پايه گذاري شد. دروزيه از مسلک هاي باطني و درون گراي منسوب به اسلام است که اساس آن را ترکيبي از تعليمات و باورهاي تشيع، زرتشت و مسيحيت تشکيل مي دهد.(12) دروزي ها از روزگار عبدالله تنوخي به دو دسته عقّال (عاقلان) و جهّال ( نادانان ) تقسيم شدند. هر زن و مردي مي تواند پس از گذراندن دوره هاي تربيت و تهذيب اخلاقي به مرتبه عاقل برسد. عاقلان لباس هاي مخصوص مي پوشند و از ميان آنها، آنان که عاقل تر ديده و شناخته شوند، در مدارس مخصوص درس مي خواندند و « شيخ » مي شوند. دروزيان در کليه امور مربوط به مسائل خود، به بالاترين منصب که « شيخ عقل » است، مراجعه مي کنند. شيخ عقل در حقيقت، در رأس هرم جامعه دروزي ها در بُعد مذهبي قرار داد که دولت لبنان نيز آن را به رسميت شناخته است.جهّال در جامعه دروزيان نيز بر دو گونه اند. اگر بينوا باشند، « جاهل معمولي » و اگر توان گر باشد، « جاهل اشرافي » شمرده مي شوند. جاهلان نسبت به عاقلان از آزادي عمل بيشتري برخوردارند.(13)
طايفه دروزي ها به دو گروه اصلي « يزبکي ها » و « جنبلاطي ها » تقسيم مي شوند. اين دو گرايش در قبال تهديد هاي خارجي بر ضد طايفه دروزيان، متحد استراتژيک هستند، ولي در درون خود از اختلافاتي برخوردارند که هنگام تعيين رهبر بروز مي کند.(14)
دروزي ها امروزه جامعه اي کاملاً بسته و عمدتاً روستايي و کشاورز را تشکيل مي دهند و در کنار ماروني ها در بخش جنوبي و مرکزي جبل لبنان، به ويژه در نواحي « شوف » و « متن » زندگي مي کنند. در گذشته به دليل کثرت دروزيان در اين نواحي، اين منطقه را « جبل الدّروز » مي ناميدند، شيب هاي غربي « جبل حرمون » و قسمت علياي وادي « اليتم » نيز از محل هاي استقرار دروزيان لبنان است. جمعيت کمي از آنها نيز در بيروت زندگي مي کنند.(15)
پي نوشت ها :
1. نيکلا.ا.زياده، دمشق در عصر مماليک، ترجمه جلال الدين اعلم، ص 139.
2. ناصر خسرو قبادياني مروزي، سفرنامه، به کوشش محمد دبير سياقي، ص 20.
3. عبدالله ناصري طاهري، « ناگفته هايي از تاريخ شيعه و شام » ، کيهان فرهنگي، سال سوم، شماره 11، بهمن 1365، ص 16.
4. آلبرت حوراني، « هجرت علماي شيعه از جبل عامل به ايران » ، ترجمه مرتضي اسعدي، کيهان فرهنگي، سال سوم، ش 8، آبان 1365، ص 14.
5. پيتر بيومونت و ديگران، خاورميانه، ترجمه محسن مدير شانه چي، ص 486.
6. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد محمد تقي فخر داعي گيلاني، ج 4، ص 178-180.
7. مصطفي معيني آراني، همان، ص 37.
8. خاندان « معني » از جمله خاندان هاي دروزي بودند که مدتي حکومت هاي محلي را به دست داشتند.
9. همان، ص 38.
10. هـ عليزاده، همان، ص 157.
11. همان.
12. غلامحسين مصاحب، دائرة المعارف فارسي، ج 1، بخش دوم، « ج، س »، ص 1و 970.
13.عبدالرحمن بدوي، مذاهب الاسلاميين، ص 9 و 658.
14. کارلتون کان، کاروان: تاريخ خاورميانه، ترجمه علي جواهر کلام، ص 170-175.
15. اسدالله کيافر، تاريخ و جغرافياي طبيعي لبنان، ص 3-9.
پزشکي؛ محمد، (1387)، انديشه سياسي شرف الدين، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ اول