نگاهي به حديث منزلت (6)
پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) در موارد بسيار و در موقعيت هاي گوناگون، حديث منزلت را در شأن مولاي متقيان اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرموده اند. اينک به اختصار به چند مورد آن اشاره مي کنيم.1. پيمان برادري بين اصحاب پيامبر
نخستين مورد بيان حديث منزلت، در جريان پيمان برادري بين اصحاب پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) است.ابن ابي اَوفي گويد: هنگامي که پيامبر (صلي الله عليه و آله) بين اصحابش - از جمله ابوبکر و عمر - پيمان برادري بست، علي (عليه السلام) عرضه داشت:
يا رسول الله! ذهب روحي وانقطع ظهري حين رأيتک فعلت ما فعلت بأصحابک غيري، فإن کان هذا من سخط عَلَيّ فلک العتبي و الکرامة.
اي رسول خدا! قالب تهي کردم و کمرم شکست آن گاه که ديدم شما بين اصحاب خود جز من پيمان برادري بستي. پس اگر خشم شما از من باعث شده که مورد توجه قرار نگيرم، شايسته سرزنشم و بزرگواري از آنِ شماست.
در اين هنگام پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
و الذي بعثني بالحق! ما أخّرتک إلاّ لنفسي، و أنت منّي بمنزلة هارون من موسي غير أنّه لانبيّ بعدي، و أنت أخي و وارثي.
به خدايي که مرا به حق به پيامبري مبعوث کرد! تو را فقط براي خود برگزيدم و تو براي من همانند هارون براي موسي هستي، جز اين که پيامبري پس از من نيست، و تو برادر و وارث من هستي.
حضرت علي (عليه السلام) عرضه داشت:
ما أرث منک يا رسول الله؟
چه چيزي از شما به ارث مي برم اي رسول خدا؟
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود:
ما ورث الأنبياء من قبلي.
هر آن چه پيامبران پيش از من به ارث گذاشته اند.
حضرت علي (عليه السلام) پرسيد:
ما ورّث الأنبياء من قبلک؟
پيامبران قبل از شما چه چيزي به ارث گذاشته اند؟
فرمود:
کتاب ربّهم و سنّة نبيّهم و أنت معي في قصري في الجنّة مع فاطمة ابنتي و أنت أخي و رفيقي.
کتاب پروردگارشان و راه و روش پيامبرشان. و تو در قصر من در بهشت، همراه دخترم فاطمه با من خواهي بود، و تو برادر و رفيق من هستي.
آن گاه پيامبر (صلي الله عليه و آله) اين آيه را تلاوت فرمود:
(إِخْواناً عَلي سُرُرٍ مُتَقابِلينَ). (1)
برادراني که بر تخت ها رو به روي هم نشسته اند.
اين حديث را حافظ جلال الدين سيوطي در الدرّ المنثور در ذيل تفسير آيه شريفه نقل کرده است، آن جا که خداوند متعال مي فرمايد:
(اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلاَئِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ). (2)
خداوند از فرشتگان رسولاني برمي گزيند و نيز از انسان ها که خدا شنوا و بيناست.
تناسب اين آيه شريفه با آن حديث در خور توجه است. وي اين حديث را از بغوي، باوردي، ابن قانع، طبراني و ابن عساکر (3) نقل نموده است. اين حديث در اين منابع نيز آمده است: مناقب علي (عليه السلام) تأليف احمد بن حنبل، (4) الرياض النضره في مناقب العشرة المبشّره. (5)
متّقي هندي نيز در کنز العمّال اين حديث را از مناقب علي (عليه السلام) ذکر کرده است. (6)
2. به هنگام ولادت امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام)
دومين مورد بيان اين حديث به هنگام ولادت امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) است.ملاعلي قاري در سيره خود مي نويسد: جابربن عبدالله انصاري در ضمن حديثي گويد: به هنگام ولادت امام حسن (عليه السلام) جبرئيل به پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرود آمد و به امر خدا به پيامبر عرضه داشت:
إنّ علياً منک بمنزلة هارون من موسي. (7)
به راستي که علي براي تو همانند هارون براي موسي است.
3. در خطبه غديرخم
سومين جايگاه بيان اين حديث شريف، خطبه غديرخم است. گفتني است که ما اين حديث را در کتاب نگاهي به حديث غدير نقل کرده ايم.4. در ماجراي بستن در خانه هاي اصحاب به مسجد
چهارمين مورد بيان اين حديث در ماجراي بستن درهاست. ما در پژوهشي که درباره ي اين ماجرا انجام داده ايم، به اين حديث اشاره کرده ايم. در روايت چنين آمده است که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:و إن علياً مني بمنزلة هارون من موسي.
و همانا علي براي من، به منزله هارون است براي موسي.
اين روايت را فقيه ابن مغازلي در مناقب امام علي (عليه السلام) (8) نقل کرده است.
5. تقاضاي عمر بن خطّاب
پنجمين مورد همان است که عمر بن خطاب گفت که «کفّوا عن ذکر علي...»؛ (سخن گفتن از علي را بس کنيد...).ما پيش تر اين جريان را از منابع بسياري نقل کرديم.
6. در ماجراي دختر حمزه سيدالشهداء
ششمين مورد بيان حديث شريف منزلت در ماجراي دختر حضرت حمزه سيّدالشهداء است. ماجرا از اين قرار است:هنگامي که دختر حضرت حمزه از مکه به مدينه ي منوره آمده، اميرمؤمنان علي (عليه السلام)، جعفر و زيد براي کفالت و سرپرستي او اختلاف نظر پيدا کردند و قصه را نزد پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) بردند تا آن حضرت داوري نمايد. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) به علي (عليه السلام) فرمود:
أما أنت يا علي! فأنت منّي بمنزلة هارون من موسي إلا النبوّة.
اما تو يا علي! تو براي من به منزله هارون براي موسي هستي، مگر در مقام نبوت.
اين روايت را ابن عساکر در تاريخ مدينه دمشق (9)، احمد بن حنبل در مسند، (10) بيهقي در السنن الکبري (11) و ديگران نيز نقل کرده اند.
7. در حديثي از جابر
هفتمين مورد، حديثي از جابر بن عبدالله انصاري است. وي گويد: ما در مسجد خوابيده بوديم که پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) آمد و چنين فرمود:أترقدون بالمسجد؟ إنه لايرقد فيه.
آيا در مجسد مي خوابيد؟ مسجد جاي خوابيدن نيست.
علي (عليه السلام) نيز همراه آنان بود، پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) به آن حضرت رو کرد و فرمود:
تعال يا علي! إنّه يحلّ لک في المسجد ما يحلّ لي. أما ترضي أن تکون منّي بمنزلة هارون من موسي إلاّ النبوّة؟!
علي جان! نزديک بيا، آن چه در مسجد براي من حلال است براي تو نيز روا است. آيا راضي نيستي که براي من همانند هارون براي موسي باشي، مگر در مقام نبوت؟!
اين حديث نيز در تاريخ مدينه دمشق آمده است. (12)
8. در حديث اُمّ سلمه
هشتمين مورد بيان حديث منزلت حديث امّ سلمه است.پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) به همسرش امّ سلمه فرمود:
يا أمّ سلمة! إن علياً لحمه من لحمي و دمه من دمي و هو منّي بمنزلة هارون من موسي إلاّ أنّه لانبيّ بعدي.
اي اُمّ سلمه! گوشت علي از گوشت من، خون او از خون من و او براي من همانند هارون براي موسي است، مگر آن که پس از من پيامبري نيست.
اين حديث نيز در تاريخ مدينه دمشق موجود است. (13)
موارد فراوان ديگري نيز وجود دارد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در آن موقعيت ها، حديث منزلت را در شأن اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرموده اند. البته ما تمامي آن موارد را بررسي کرده ايم، ولي به جهت رعايت اختصار به همين مقدار بسنده نموده و از ذکر آن ها خودداري مي کنيم.
چکيده دلالت حديث منزلت بر خلافت
صراحت حديث منزلت در جانشيني و امامت اميرمؤمنان علي (عليه السلام) در اين نکات خلاصه مي شود:نکته يکم: برخي از اصحاب بزرگ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آرزوي چنين مقامي را مي نمودند.
نکته دوم: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در موقعيت هاي گوناگون اين حديث را تکرار فرموده است.
نکته سوم: قرايني که در متن حديث و نقل هاي مختلف آن وجود دارد.
قرايني از حديث
پيرامون اين واقعه شواهد و قراين بسياري است که ما پاره اي از اين قراين را بيان مي نماييم.نخستين شاهد: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در اين حديث چنين فرمود:
لابدّ أن أقيم أو تقيم.
حتماً يا بايد من در مدينه بمانم و يا تو بماني.
از اين جمله استفاده مي شود که در هيچ کاري کسي جز علي (عليه السلام) نمي تواند به جاي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) بنشيند و نايب آن حضرت باشد، کارهاي او را انجام دهد، شريک و هميار او باشد و مسئوليت هاي او را به انجام رساند.
اين امر نمونه هاي ديگري نيز دارد که از جمله مي توان به جريان رساندن سوره ي برائت به اهل مکه توسط اميرمؤمنان علي (عليه السلام) اشاره نمود.
دومين شاهد: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
خلّفتک أن تکون خليفتي.
تو را به جاي خود نهادم تا جانشين من باشي.
اين عبارت نيز شاهد ديگري بر مطلب است که شرح آن گذشت.
سومين شاهد: پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:
أنت منّي بمنزلة هارون من موسي...
تو براي من به منزله هارون براي موسي هستي....
تا آن جا که فرمود:
فإن المدينة لاتصلح إلاّ بي أو بک.
زيرا که امور مدينه به غير من يا تو سامان نخواهد يافت.
حاکم نيشابوري پس از نقل اين حديث در المستدرک مي گويد: سند اين حديث صحيح است؛ ولي بُخاري و مسلم آن را نقل نکرده اند.
چهارمين شاهد: پيامبر اکرم به اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود:
لک من الأجر مثل مالي و مالک من المغنم مثلما لي.
هر آن چه به من اجر و پاداش دهند، به تو نيز خواهند داد و هرچه غنيمت نصيب من شود، براي تو نيز همانند آن خواهد بود.
اين حديث را نويسنده ي کتاب الرياض النضره في مناقب العشرة المبشره آورده است. (14)
پنجمين شاهد: در يکي از نقل هاي حديث منزلت آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به اميرمؤمنان علي (عليه السلام) چنين فرمود:
إنّه لاينبغي أن أذهب إلا و أنت خليفتي.
سزاوار نيست من بروم مگر آن که تو جانشين من باشي.
به طور قطع اين حديث، حديث صحيحي است و در منابع بسياري نقل شده است؛ از جمله در مسند احمد، (15) مسند ابي يعلي، المستدرک، (16) تاريخ مدينة دمشق، (17) تاريخ ابن کثير، (18) الإصابه (19) و ديگر منابع.
ششمين شاهد: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
أنت خليفتي في کل مؤمن بعدي. أنت منّي بمنزلة هارون من موسي و أنت خليفتي في کل مؤمن بعدي.
پس از من، تو جانشين من براي هر مؤمني خواهي بود. تو براي من همانند هارون براي موسي هستي و تو پس از من جانشين من بر هر مؤمني خواهي بود.
اين حديث نيز با سند صحيح در خصائص نَسائي موجود است. (20)
قرايني خارج از متن حديث
شواهدي که خارج از متن حديث براي اين معنا گواهي مي دهد بسيار زياد است. ما حديث منزلت را از نظر سندي و دلالتي بررسي کرديم و روشن شد که حديث منزلت، به صراحت برخلافت و جانشيني رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دلالت مي کند.اگر کسي بکوشد امامت و جانشيني پس از پيامبر را در رتبه چهارم قرار دهد، بايستي ابتدا با دليل هاي قطعي، حقانيت خلافت سه شيخ پيشين را اثبات کند تا بتواند اين حديث را بر رتبه چهارم پس از عثمان حمل نمايد، در غير اين صورت چنين کاري صحيح نخواهد بود.
از طرفي اين حديث عصمت اميرمؤمنان علي (عليه السلام) را ثابت مي کند. همين طور برتري آن حضرت از جهات اعلميّت و افضليّت را بر ديگران ثابت مي نمايد.
داستان اروي با معاويه
اکنون جا دارد روايتي را در اين جا نقل کنيم، گرچه سخن به درازا کشيده است. در روايتي آمده است:اروي دختر حارث بن عبدالمطلب بن هاشم که پيرزن کهن سالي بود نزد معاويه آمد.
معاويه به او گفت: آفرين بر تو اي خاله! حالت چطور است؟
اروي پاسخ داد:
بخير يابن أختي! لقد کفرت النعمة، و أسأت لابن عمّک الصحبة، و تسمّيت بغير اسمک، و أخذت غير حقّک، و کنّا أهل البيت أعظم الناس في هذا الدين بلاءاً، حتي قبض الله نبيّه مشکوراً سعيه، مرفوعاً منزلته، فوثبت علينا بعده بنوتيم وعدي و أميّة، فابتزّونا حقّنا، ولّيتم علينا تحتجّون بقرابتکم من رسول الله (صلي الله عليه و آله)، و نحن أقرب إليه منکم و أولي بهذا الأمر، و کنّا فيکم بمنزلة بني إسرائيل في آل فرعون، و کان علي بن أبي طالب بعد نبيّنا بمنزلة هارون من موسي.
خوبم اي پسر خواهر! اما تو در مقابل نعمت ناسپاسي کردي و با پسر عمويت بدرفتاري نمودي، نام ديگري را بر خود نهادي و حق ديگري را گرفتي. امتحان و ابتلاي ما خانواده در اين دين از همه سخت تر بود تا اين که خدا پيامبرش را به سوي خود برد، در حالي که از تلاشش سپاسگزاري نمود و جايگاهش را بالا برد. پس از او فرزندان قبيله تيم (ابوبکر) و عَدي (عمر) و اميه (عثمان و معاويه) بر ما هجوم بردند و حق ما را غصب نمودند. شما بر ما مسلط شده ايد و به خويشاوندي خود با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) استدلال مي کنيد، در حالي که ما از شما به پيامبر نزديک تر و به اين امر سزاوارتريم. ما در ميان شما همانند بني اسرائيل در فرعونيان هستيم و علي بن ابي طالب (عليه السلام) بعد از پيامبرمان همچون هارون براي موسي بود.
در اين هنگام عمرو عاص به او گفت: بس کن اي پيرزن گمراه! سخنت را کوتاه کن که عقلت را از دست داده اي.
اروي گفت: اي پسر نابغه! تو سخن مي گويي در حالي که مادرت مشهورترين فاحشه ي مکه بود و مزدش از همه ارزان تر بود. پنج نفر از قريشيان تو را از آنِ خود مي دانستند. از مادرت پرسيدند که تو از کدام يک ايشان هستي.
او گفت: همه ي آن ها نزد من مي آمدند. ببينيد بيشتر به کدام يک شباهت دارد، بچه را از آنِ او بدانيد. ديدند از همه بيشتر به عاص بن وائل مي ماني. پس تو را فرزند او شمردند.
به ناگاه مروان گفت: پيرزن بس کن! و فقط به کاري که به جهت آن به اين جا آمده اي بپرداز.
اروي گفت: تو نيز اي پسر زن سبزچشم! سخن مي گويي؟
سپس به معاويه رو کرد و گفت: به خدا سوگند! جز تو کسي به اين ها جرئت اهانت به مرا نداده است. به راستي تو کسي هستي که مادرت در هنگام کشته شدن حمزه اين گونه سرود:
نحن جزيناکم بيوم بدر *** و الحرب بعد الحرب ذات سعر
ما کان لي في عتبة من صبر *** وشکر وحشيّ عَلَيّ دهري
حتّي ترمّ أعظمي في قبري
ما پاسخ روز بدر را به شما داديم، جنگي که بعد از جنگ باشد آتشين خواهد بود.
من نمي توانستم در فراق عتبه صبر کنم. تمام زندگيم سپاسگزار وحشي هستم. تا آن هنگام که استخوان هايم در قبر پنهان شود.
دختر عموي من در پاسخ او گفت:
خَزيتِ في بدرٍ و بعدَ بدرِ *** يا بنت جبّار عظيم الکفر
در جنگ بدر و بعد از بدر ذليل و خوار شدي. اي دختر ستمگري که کفرش بسيار عظيم است.
در اين هنگام معاويه گفت: اي خاله! آن چه گذشته خداوند بخشيده است [!] نيازت را بگو.
اروي گفت: من به تو نيازي ندارم؛ آن گاه از نزد معاويه بيرون رفت.
در روايتي آمده است: اروي در پاسخ معاويه گفت: دو هزار دينار مي خواهم تا چشمه اي جوشان در زميني سرسبز بخرم که براي فرزندان مستمند حارث بن عبدالمطلب باشد، دوهزار دينار ديگر براي ازدواج فقيران بني حارث و دو هزار دينار ديگر تا از سختي روزگار آسوده شوم.
معاويه دستور داد آن چه مي خواهد به او بپردازيد.
شاهد ما از نقل اين جريان آن است که اروي دختر عموي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به حديث منزلت استشهاد کرده و به اين وسيله بر امامت اميرمؤمنان علي (عليه السلام) استدلال مي نمايد و علي (عليه السلام) را به هارون تشبيه کرده و هم چنين اهل بيت (عليهم السلام) را همانند بني اسرائيل در فرعونيان قرار داده است.
اين روايت با اندک تفاوت در اين منابع موجود است:
العقد الفريد، المختصر في اخبار بني البشر، روضة المناظر نگارش ابن شحنه حنفي که از کتاب هاي تاريخي معتبر است. (21)
آري، اين گونه دلالت حديث شريف منزلت پايان يافت و به تمامي اشکال هاي علمي پاسخ داده شد که همه ي سپاس ها از آنِ خداوند يکتاست.
ادامه دارد...
پي نوشت ها :
1. سوره حجر: آيه ي 47.
2. سوره ي حج: آيه ي 75.
3. الدرّ المنثور: 76/6 و 77.
4. المناقب: 142، حديث 207.
5. الرياض النضره: 182/3.
6. کنز العمّال: 176/9، حديث 25554 و 105/3، حديث 36345.
7. وسيلة المتعبدين إلي متابعة سيّد المرسلين: 225/5.
8. مناقب امام علي (عليه السلام)، ابن مغازلي: 255-257.
9. تاريخ مدينه دمشق: 368/1، ترجمه امام علي (عليه السلام)، حديث 409.
10. مسند احمد: 185/1، حديث 933.
11. السنن اکبري: 6/8.
12. تاريخ مدينه دمشق: ترجمه امام علي (عليه السلام)، 290/1، حديث 329.
13. تاريخ مدينة دمشق: ترجمه امام علي (عليه السلام)، 365/1، حديث 406.
14. الرياض النضر: 119/3.
15. مسند احمد: 545/1، حديث 3052.
16. المستدرک: 133/3 و 134.
17. تاريخ مدينة دمشق: ترجمه امام علي (عليه السلام)، 209/1، حديث 251.
18. البداية و النهايه: 338/7.
19. الإصابه: 270/4.
20. خصائص نَسائي: 49 و 50.
21. العقد الفريد: 119/2، المختصر في اخبار بني البشر: 188/1، روضة المناظر، حاشية تاريخ ابن کثير، وقايع سال 60 ه.
حسيني ميلاني، سيد علي؛ (1390)، نگاهي به حديث منزلت، ترجمه: هيئت تحريريه ي انتشارات الحقايق، قم: الحقايق، چاپ چهارم