نياز انسان به تمدّن

پوشيده نيست که موجودات به حسب کمال دو قسمند: اول آن که کمال مقارن وجود ايشان است، چون اجرام سماوي. دوم آن که کمال ايشان متأخّر از وجود ايشان باشد، چون مرکبّات عنصري،
پنجشنبه، 20 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نياز انسان به تمدّن
نياز انسان به تمدّن

 

نويسنده: جلال الدين دواني
ويراسته ي: مرتضي يوسفي راد



 

پوشيده نيست که موجودات به حسب کمال دو قسمند:
اول آن که کمال مقارن وجود ايشان است، چون اجرام سماوي.
دوم آن که کمال ايشان متأخّر از وجود ايشان باشد، چون مرکبّات عنصري، و اين قسم را هر آينه حرکتي باشد از نقصان به کمال و آن حرکت بي معونت اسباب صورت نبندد؛ و آن اسباب يا کمالات باشند، چون صورت ها که از مبدأ فيّاض بر نطفه فايض شود تا به کمال انساني رسد، يا معدات باشند که مادّه را قابل قبول صورت مي گردانند، چون وصول غذا نسبت به ابدان تا به کمال نما برسد. (1)
و معونت مطلقاً بر سه وجه است:
اول: معونت بالمادّه و آن اين است که معين جزو آن شود، (2) چون معونت غذا حيوانات را.
دوم: معونت بالآله و آن اين که معين آلت فعل آن چيز شود، چون آب قوّت غاذيه را.
سوم: معين بالخدمه و آن اين که معين کاري کند که سبب کمالات آن چيز شود و اين دو قسم است:
يکي خدمت بالذات که غايت فعل او کمال آن چيز باشد؛
دوم خدمت بالعرض که غايت فعل چيزي باشد و کمال او به تبعيّت حاصل شود.
مثال اول - چنانکه معلّم ثاني شيخ ابونصر فارابي گفته: - اَفاعي است که خادِمِ بالذاتند عناصر را؛ چه ايشان را در لَسع (3) حيوانات که موجب فساد ترکيب و انحلال به عناصر است هيچ نفعي نيست.
و مثال ثاني سباع، که ايشان را در افتراس (4) حيوانات، غرض نفع خود است و انحلال به عناصر به تبعيّت لازم مي آيد.
و چون خادم بالذات اخسّ است از مخدوم، پس نشايد که انسان که اشرف مکوّنات است خدمت يکي از ايشان کند، الاّ بالعرض، لکن ايشان همه معونت انسان کنند، هم به طريق مادّه و هم به طريق آلت و هم به طريق خدمت بالذات و بالعرض، چه عناصر جزو ترکيب بدن انسانند و نبات و حيوان غذاي او، و اين معونت بالمادّه است و هر يک از عناصر را آلت افعال طبيعي و ارادي مي سازد، چون آب و آتش در طبخ غذا و تسخين (5) و تبريد بدن، و بدرقه ي غذا و هوا در تنفّس، که سبب ترويح روح است و خاک در زرع مادّه ي غذا و بناي مَسکن و نظاير آن.
و هم چنين در نباتات و حيوانات بعضي را غذا و بعضي را دوا مي سازد و بعضي را استخدام مي نمايد، بلکه اجرام فلکي را استخدام مي کند، چه فصول را که از حرکات اجرام سماوي حاصل مي شود به حسب تدبير صواب اسباب افعال خود چون زراعت و عمارت مي سازد. چنان که « لولاک لما خلقت الأفلاک » (6) به آن اشعار مي نمايد و در تورات مکتوب است « يا ابنَ آدَم خَلقتُکَ لاَجلي و خلقت الاشياء لاجلک » (7) و اگر فَطِن لبيب (8) درين مقام تأمّلي نمايد سرّ (9) سجده ي (10) ملائکه انسان را بر او منکشف شود و حکمت در هيئت انتکاس که در نباتات و حيوانات ظاهر است و آن که نباتات بر وجه - ( ن: وضع ) ساجدان و حيوانات بر هيئت راکعان است بر ديده ي بصيرت او جلوه کند.
و افراد انساني نيز بعضي معونت بعضي کننده به طريق خدمت، نه به طريقِ آلت و نه به طريق مادّه، بلکه انسان به طريق مادّه معونت هيچ چيز نتواند کرد نظر به ذات، چه او جوهري مجرّد است، پس انسان هم چنانکه به معونت عناصر و مرکبات محتاج است به معونت افراد نوع خود نيز محتاج باشد هم در بقاء شخص و هم در بقاء نوع، تا به طريق خدمت يکديگر را معاونت کنند.
و ديگر حيوانات به عناصر و مرکّبات محتاجند، امّا در احتياج به نوع خود مختلفند، چه آن چه به تولد حاصل شود، چون اکثر حيوانات آبي نه در وجود شخص و نه در بقاء نوع به افراد نوع خود محتاج نيست، و آن چه تَوالديست چون انعام و غيرها در حفظ نوع و حدوث شخص و تربيت تا به کمال (11) معيّن رسد، محتاج به نوع خود باشند، امّا بعد از تربيت، به معاونت نوع خود محتاج نباشند، پس اجتماع ايشان در وقت جماع و ايّام نما ضروري باشد و بعد از آن هر يک منفرد تواند بود. و بعضي ديگر چون نَحل و نَمل و بعضي انواع طيور به معاونت نوع خود محتاج باشند. (12) هم در حفظ شخص و هم در حفظ نوع.
و بيان احتياج انسان به معاونت نوع خود در بقاي شخص آن که اگر شخصي (13) را به نفس خود در تربيت غذا و مسکن و لباس و سلاح و اسباب و مبادي هر يک بايستي [ قيام ] کرد چنان چه او را ادوات نجّاري و حدّادي و غير ذلک از صناعات محتاج الهيا به دست بايستي آورد و بعد از آن به نفس خود به هر يک از اشغال قيام نمود تا غذا و لباس و مسکن او حاصل شدي، هر آينه در اين مدّت که به ترتيب اسباب و مقدّمات مشغول بودي، بي غذا و لباس و مسکن ماندي و مؤدي به هلاکت او شدي، بلکه اگر روزگار او تمامي صرف يکي از اين صنايع شود هنوز به آن وفا نکند، امّا چون مجتمع شوند و يکديگر را معاونت کنند، هر يک براي ديگري به مهمّي قيام نمايند، و در آن معاونت و معاوضت سلوک جاده عدالت بنمايند، اسباب معيشت منتظم شود و احوال اشخاص مضبوط و بقاي نوع محفوظ ماند.
و آن چه اشارت به اين معني است منقول است که چون آدم ( صلي الله عليه و آله ) به دنيا آمد او را هزار کار بايستي کرد تا نان پخته شود و سرد کردن نان هزار و يکم بود. و حکما گفته اند هزار کار مي بايد (14) تا شخص يک لقمه نان در دهن تواند نهاد.
و چون انتظام امور ايشان به معاونت منوط بود، حکمت بالغه ي الهي اقتضاي آن نمود که افراد انساني در هِمَم و طبيعت مختلف باشند، تا هر يک به صناعتي و مهمّي ميل کنند و در تکميل آن کوشند، چه اگر همه در همّت متّفق بودندي، همه به يک صناعت ميل کردندي و ديگر صناعات معطّل ماندي، و سبب اختلال شدي. و هم چنين اگر همه در حال فقر و غنا متساوي بودندي، همديگر را معاونت نکردندي، چه اگر همه فقير بودندي هيچ يک را توقّع نفعي در مقابل خدمت نبودي، و اگر همه غني بودندي به واسطه ي استغنا خدمت همديگر نکردندي.
امّا چون به حکم اختلاف هِمَم هر يک را صناعتي مستحسن نمايد و در تکميل آن کوشد به مقتضاي اختلاف احوال هر يک را از وجهي احتياج به ديگري باشد، و هر يک براي ديگري به مهمّي قيام نمايد و به تعاون ايشان احوال همه - چنان چه واقع است - منتظم شود.
پس روشن شد که انسان محتاج است به اجتماع با بني نوع و آن را تمدن گويند. و آن مشتقّ است از مدينه، يعني اجتماع در مدينه.
و مراد به مدينه در اين مقام نه ابنيه و جدران است، بلکه بر آن قياس که در منزل گفته شد مراد اجتماع عام است که مؤدّي به انتظامِ امور بر وجهي لايق تواند شد. و اين است معني آن چه حکما گفته اند که انسان مَدَني بالطبع است؛ يعني محتاج است به طبع به اجتماع مخصوص که آن را تمدّن خوانند.
و چون دواعي طبايع مختلف است و همه ي نفوس مجبولند بر طلب نفع خود، اگر ايشان را به طبع خود بازگرداند، تعاون ايشان منتظم نگردد، چه هر يک براي نفع خود اضرار ديگران نمايد و مؤدّي به تنازع گردد و به افنا و افساد همديگر مشغول شوند، پس البتّه تدبيري بايد که هر يک را به آن چه حقّ اوست، راضي گردانند و دست تعدّي از همديگر کوتاه دارند و آن تدبير را سياست عظمي خوانند.
و در اين باب چنان چه در باب عدالت گفته شد احتياج است به ناموس و حاکم و دينار.
اما ناموس، صاحب آن شخصي باشد که به الهام و وحي الهي از ديگران ممتاز باشد تا در وظايف عبادات و احکام معاملات چنان چه مؤدّي به صلاح معاش و معاد باشد تعيين فرمايد و اين شخص را حکما صاحب ناموس خوانند و احکام او را ناموس، و در عرف متأخّران نبي و شارع و احکام او را شريعت.
و افلاطون در شأن ايشان گفته: « هم أصحاب القوي العظيمة الفائقة » يعني ايشان صاحب قوّت هاي بزرگ غلبند؛ يعني در قوّت علمي و عملي از ديگران ممتازند، چه بر دقايق مغيّبات به الهام الهي مطّلع شوند و تصرّف در عالم کون و فساد توانند کرد.
و ارسطا طاليس در شأن ايشان گفته: « هم الّذين عناية الله بهم أکثر ».
و امّا حاکم شخصي بايد که به تأييد الهي ممتاز باشد تا او را تکميل افراد انسان و نظم مصالح ايشان ميّسر شود. و اين شخص را حکما « ملک علي الاطلاق » خوانند و احکام او را صناعت مُلک.
و متأخّران او را امام گويند و فعل او را امامت.
و افلاطون او را مدبّر عالم خواند.
و ارسطا طاليس او را انسان مدني گويد، يعني انسان که حفظ امور مدينه بر وجه لايق نمايد، و چون زمام مصالح انام به کفّ کفايت چنين شخصي عالي مقدار باشد، هر آينه انواع ميامن و برکات بر کافّه ي بلاد و قاطبه ي عباد رسد...
و هر آينه مدبّر عالم اوّلاً به حفظ احکام شريعت قيام نمايد و او را اختيار تصرّف در جزويّات امور باشد، به حسب مصلحت وقت، بر وجهي که موافق قواعد کليّه شريعت باشد. و چنين شخص به حقيقت ظلّ الله و خليفة الله و نايب نبيّ باشد، و هم چنان که طبيب ماهر حفظ اعتدال مزاج انساني کند، اين شخص نيز صحّت مزاج عالم، که آن را اعتدال حقيقي خوانند، نگاه دارد و چون انحراف به آن راه يابد به اعتدال آورد، پس به حقيقت طبيب عالم باشد و صناعت او صناعت طبّ کلّي. و هم چنان که اعضاي بدن انساني در بقا محتاج به همديگرند، (15) مثلاً جگر محتاج است به دل در روح حيواني، و قوّت حيات و دل محتاج است به جگر در روح طبعي (16) و تغذيه و ايشان هر دو محتاج اند به دماغ در روح نفساني، و قوّت حس و دماغ محتاج است به ايشان. هر دو در حيات و تغذيه.
هم چنين اشخاص انساني نيز در بقا محتاج اند به همديگر، پس کمال و تمام هر شخص به ديگر اشخاص حاصل شود، بنابراين مخالطت به ابناي نوع بر وجه تعاوت واجب باشد و الاّ از قاعده ي عدالت منحرف شده باشند و به سمت جور مُتَّسِم؛ چون جماعتي که از مردم عزلت و وحشت اختيار کنند و به کلّي از معاونت بني نوع فرار و اجتناب نمايند. (17) و بار اسباب معيشت خود بر مردم تحميل کنند و آن را زهد نامند و فضيلت دانند، و حال آن که اين حالت جور محض است، چه غذا و لباس از بني نوع فرا گيرند و در عوض آن هيچ نفعي (18) به ايشان نرسانند و بهاي آن نگزارند. و چون به واسطه ي عدم اسباب، افعال رذيله از ايشان صادر نشود، عوام ايشان را از اهل فضيلت پندارند.
و اين گمان (19) خطاست، چه عفّت نه ترک شهوت است بلکه استعمال او بر وجه عدالت، و عدالت نه آن است که به واسطه ي آن که کسي را نبينند ظلم بر او نکنند در معامله با مردم طريقه ي انصاف و انتصاف مرعي دارند.
و ابوالحسن عامري گويد که قصّه خوانان از اين طايفه بدترند؛ چه با وجود توقّع با مداد مردم و اخذ اموال ايشان نفعي به ايشان نمي رسانند بلکه مضرّت مي رسانند، چه به حکايات کاذبه ايشان را فريب مي دهند و اضاعت قابليت ايشان مي کنند.
و معاونت بر وجه عدالت وقتي ميّسر شود (20) که بر قاعده ي عدالت مطلّع باشند، و وقوف بر آن جز به معرفت قواعد اين علم حاصل نشود. پس هر کس را تعلّم اين علم ضروري باشد تا معاملات و معاشران ايشان بر وجه عدالت متحقّق گردد، خصوصاً سلاطين را که - چنان چه سبق ذکر يافت - طبيب مزاج عالم و مدبّر امور بني آدم اند.
و اين علم عبارت است از قواعد متعلّقه به مصلحت عامّه ي ناس، از اين رو که به تعاون (21) متوجّه اند به کمال حقيقي.

پي نوشت ها :

1. رسد.
2. چيز شود.
3. گزيدن.
4. کشتن.
5. خنک کردن.
6. ينابيع المودّة لذوي القربي، القندوزي، ج1، ص 24؛ بحارالانوار، ج 16، ص 406.
7. شرح الأسماء الحسني، ملاهادي سبزواري، ج 1، ص 49 و 139.
8. زيرک عاقل.
9. چ: سر به.
10. سربسجده.
11. کمالي.
12. چ: به معاونت محتاج باشند.
13. اگر هر شخص.
14. مي بايد کرد.
15. يکديگرند.
16. طبيعي.
17. بني نوع اجتناب نمايند.
18. نفع.
19. چ: کمال.
20. باشد.
21. تعادل.

منبع مقاله :
يوسفي راد، مرتضي؛ (1387)، انديشه سياسي جلال الدين دواني، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
معنی اسم ویولت و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم ویولت و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیلدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم نیلدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوژان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فوژان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم راتا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم راتا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سرینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سرینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
حکمت | تنها حکومت ولایی در طول تاریخ / استاد عالی
music_note
حکمت | تنها حکومت ولایی در طول تاریخ / استاد عالی
معنی اسم دالیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دالیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم لیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم لیدا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم روژان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم روژان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم مایسا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم مایسا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دانیار و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دانیار و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سارینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم سارینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کاملیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کاملیا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم شایلین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم شایلین و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
راسخون برگزار می‌کند: قرعه‌کشی بزرگ کمک هزینه پیاده‌روی اربعین
راسخون برگزار می‌کند: قرعه‌کشی بزرگ کمک هزینه پیاده‌روی اربعین