پایان سیادت شبکه های تلویزیونی آمریکا

این آخرین دوران شکوه شبکه ها بود. تلویزیون کابلی از اواخر دهه ی 1970 خود را از پس زمینه بیرون کشید، و از طریق یکپارچگی با فناوری ماهواره، تعدادی کانال تلویزیونی سراسری جدید را که نخستین رقیبان واقعی آینده در برابر
دوشنبه، 31 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پایان سیادت شبکه های تلویزیونی آمریکا
 پایان سیادت شبکه های تلویزیونی آمریکا

 

نویسنده: لس براون (1)




 

این آخرین دوران شکوه شبکه ها بود. تلویزیون کابلی از اواخر دهه ی 1970 خود را از پس زمینه بیرون کشید، و از طریق یکپارچگی با فناوری ماهواره، تعدادی کانال تلویزیونی سراسری جدید را که نخستین رقیبان واقعی آینده در برابر شبکه های اصلی محسوب می شدند، به صحنه این رسانه آورد. اچ.بی.اُ (2) کانالی با کیفیت و اعتبار بسیار، که فیلم های جدید را بدون سانسور و آگهی در مقابل دریافت مبلغی ماهیانه عرضه می کرد، به صورت موتوری درآمد که رشد سریع تلویزیون کابلی در دهه ی 1980 را به جلو راند.
گسترش تلویزیون کابلی در سراسر امریکا موجب رونق و توجه بسیار به باند یو.اچ.اف شد، زیرا سرویس کابلی، دریافت علائم وی.اچ.اف و یو.اچ.اف را یکسان می کرد. هم چنان که سرویس کابلی به سرعت گسترش می یافت، ساخت ایستگاه های یو.اچ.اف چه برای تلویزیون تجاری و چه برای تلویزیون عمومی، نیز به همان سیاق پیوسته افزون تر می شد. این رشد فوق العاده و دیگر بار ایستگاه های زمینی تلویزیون فرصتی در اختیار روپرت مرداک گذاشت که نخستین شبکه ی موفق چهارم، شبکه ی فاکس را با استفاده از ایستگاه های تازه خریداری شده ی وی.اچ.اف که زمانی گروه مترومدیا ( و سی سال قبل از آن، شبکه ی دومانت ) را به عنوان هسته ی مرکزی خود تشکیل داده بودند، به وجود آورد. فاکس در کنار مجموعاً پنجاه شبکه ی کابلی ( از جمله کانال خبر بیست و چهار ساعته ی سی.ان.ان متعلق به تد ترنر(3) که با سرعت تمام به صورت چهارمین قدرت بزرگ خبری تلویزیون درآمد، و در رویدادهای جاری عمده ای مثل جنگ خلیج فارس در سال1991، بر پوشش خبری بینندگان آن استیلا داشت ) در اواخر دهه ی1980 مدعی درست و حسابی بینندگان سه شبکه شده بودند.
در سال1986، یعنی سالی که شبکه ی فاکس آغاز به کار کرد، هر سه شبکه ی اصلی دست به دست شده بودند. گویی که تنها با یک موج، فرهنگ شبکه ها که چهار دهه ی قبل متولد شده بود، دچار استحاله شده است.
لئونارد گلدنسن که در آستانه ی هشتادمین سالگرد تولدش بود، ای.بی.سی را به قیمت سه ونیم میلیارد دلار به شرکت کاپیتال سیتیز کامیونیکشنز (4) فروخت؛ در این مورد، شرکتی کوچک شرکت بزرگ تر را بلعیده بود. کاپیتال سیتیز را یکی از دوستان گلدنسن در صنعت تلویزیون، یعنی تامس مورفی (5) اداره می کرد که در دنیای تجارت، به عنوان مدیرعاملی نمونه بسیار معروف بود. تحلیلگران امور مالی بعدها به این نتیجه رسیدند که ای.بی.سی حدود دو برابر آن قیمت می ارزید، به ویژه از این نظر که سهام عمده در سه شبکه ی ای.اس.پی.ان (6)، هنر و سرگرمی (7)، و لایف تایم (8)، جزو دارایی های آن بود.
در آر.سی.ای، تورنتن برادشاو از ترس آن که مبادا این شرکت طعمه ی درندگانی شود که در سال های دهه1980 آزادانه در پهنه ی این تجارت پرسه می زدند، ترتیب فروش آن را به شرکت غول آسای جنرال الکتریک (9) شرکت جور و سازگار در کار ساخت لوازم الکترونیکی، و به قیمت شش میلیارد و سیصد میلیون دلار داد. معامله شامل شبکه ی تابعه ی آن یعنی ان.بی.سی هم می شد، ولی گرنت تینکر رئیس کل آن را در بر نمی گرفت، تینکر پیش از انجام این معامله گفت که می خواهد استعفا دهد و به لس آنجلس باز گردد. جنرال الکتریک ظاهراً شایسته ی این تملک بود، زیرا خود یکی از شریکان بنیان گذار آر.سی.ای در سال1919 بود. اما جنرال الکتریک، تحت ریاست جک ولچ (10) در سال1986، به سرسختی در امر تجارت معروف بود و هیچ گونه، احساساتی را برنمی تابید. از جمله ی نخستین اقدامات جنرال الکتریک، تخته کردن درِ آر.سی.ای. و فروش رادیوی ای.بی.سی بود، که با این کار به حیات نخستین شبکه فراپخش جهان پایان داد.
در این حال، ملودرامی در صحنه ی هیئت مدیره ی سی.بی.اس نمایان شد. کارنامه ی تام وایمن در مقام ریاست این شبکه بسیار بد بود. شمار بینندگان آن به سرعت رو به کاهش می رفت، و بخش خبر، که با تغییرات درونی شبکه دچار بی نظمی و سردرگمی بود، از نزول توانمندی اش رنج می برد، وجهه ی شرکت، که زمانی پیلی و استانتن با زحمات بسیار در طول دهه ها به آن جلا داده بودند، اکنون به شدت کدر شده و از جلا افتاده بود. این که وایمن توانست تا شش سال زمام امور س.بی.اس را در دست داشته باشد، شاهدی بر انرژی و مهارت او در رویارویی با اعضای هیئت مدیره بود. پیلی پیر برای نجات شرکتش، آخرین مقاومت و موضع گیری خود را به نمایش گذاشت و با علم کردن لارنس ا.تیش (11) رئیس میلیاردر شرکت لوز (12)، که پیلی عملاً او را نمی شناخت یک « سردار رهایی بخش » برای خود ساخت. تیش حدود بیست و پنج درصد از سهام شرکت را خرید و این بیش از اندازه ای بود که برای در اختیارگرفتن شرکت لازم بود. هنگامی که وایمن در فرمانبری اعضای هیئت مدیره غلو کرد و نزد خود تصمیم گرفت که خریداری برای شرکت پیدا کند، از کار برکنار شد، و تیش بلافاصله جایش را گرفت.
صاحبان جدید شبکه ها، برخلاف بنیانگذاران آن، سخت خبره ی این کار بودند. با آن که مدیریت کاپیتال سیتیز تنها مدیریت در میان سه شبکه بود که تجربیاتی در کار فراپخش و درک طبیعت ویژه ی آن داشت، اما تامس مورفی و دانیل برک (13) هم افتخارشان این بود که شرکتشان را به شیوه ای اداره می کنند که غالباً از آن به عنوان « کنس و خنس » یاد می شود. قانون جنرال الکتریک این بود که تمام بخش های شرکت باید سودآور باشد و این شامل بخش خبر ان.بی.سی هم، که مثل تمامی بخش های خبر سایر شبکه ها همواره پیشتاز زیان های مالی بود، می شد. لارنس تیش ثروت خود را از راه آنچه وال استریت « کاسه لیسی » می نامید به دست آورده بود. این گونه افراد شرکت های رو به غرق شدن را ارزان می خرند و با زدن سروته هزینه ها، که عمدتاً به معنای کاهش تعداد کارکنان است، آنها را به سوددهی می رسانند.
هر سه مالک جدید شبکه ها بلافاصله کاهشی اساسی در تعداد حقوق بگیرانشان را در رأس تصمیم های خود قرار دادند، و بخش های خبر، از این لحاظ سخت ترین ضربات را خوردند، چرا که خبر از جمله حیطه های برنامه سازی بود که هزینه های آن زیر نظارت مستقیم شبکه ها قرار داشت. بسیاری چیزهای دیگر هم در این میان حذف شد که شیوه ی زندگی خوش ظاهر و امتیازات و پاداش های مدیران- گل فرستادن ها، اتومبیل های تشریفاتی، هواپیماهای خصوصی شرکت، سوئیت های مجلل هتل پلازا، قراردادهای آن چنانی، پذیرایی و بریز و بپاش در اتاق های پذیرایی مدیران، و هزینه های دست و دلبازانه و خلاصه هر چه که کار برای شبکه را استثنایی و پرزرق و برق جلوه می داد- از جمله ی آنها بود. صاحبان جدید شبکه ها خاطرنشان کردند که تلویزیون دیگر آن کار و تجارتی نیست که زمانی بود، این تأکید نه تنها جایی برای مخالفت ندارد، بلکه حتی قضیه را کمتر از آنچه هست بیان می کند.
از همان سال های نخست تا بیشتر دهه ی1970 شبکه ها دست کم بر نود درصد الگوی تماشای تلویزیون در ساعت های پربیننده ی هر شب فرمان می راندند، اما با فرارسیدن دهه ی 1990 رقابت پدید آمده از سوی سرویس های کابلی و شبکه ی فاکس، سهم مجموع آنها را به کمتر از شصت درصد، و گهگاه در طول ماه های تابستان به زیر پنجاه درصد تنزل داد. در همین حال، در نیمه ی دوم دهه ی1980، اجاره ی نوارهای ویدیویی به تجارتی با رقم مبادلات سیزده میلیارد دلار در سال بدل شد که همین مسئله تماشای برنامه های شبکه ها در روزهای آخر هفته را کم کرد و شمار بینندگان برنامه های یکشنبه شب آنها را به رقمی ناچیز رساند. و تازه، رقابت های سخت تر- عمدتاً از جانب سرویس های ماهواره ای که امواج خود را مستقیماً وارد خانه ها می کردند، و نیز از سوی شرکت های تلفن که وارد کار سرویس های کابلی شده بودند- هنوز در راه بود.
سی.بی.اس از این تغییر مالکیت، بیشترین صدمات را متحمل شد، آمیزه ی سخت گیری های شدید مالی از سوی تیش، و نبود قابلیت های طبیعی برای کار فراپخش تلویزیونی، برای این شبکه تقریباً جنبه ی ویرانگرانه داشت. سی.بی.اس در کنار پس افتادن از دیگران در مسابقه ی کسب بینندگان بیشتر و جمعیت های برگزیده ی از میان بینندگان، مقام و منزلت ویژه ی خود را هم از دست داد، یعنی همان تصویر احترام انگیز در افکار عمومی که لقب « تافته ی جدا بافته ی شبکه ها » را به آن داده و پیلی در سال های متمادی آن همه برای تثبیت آن تصویر زحمت کشیده بود. بدین ترتیب، سی.بی.اس که اکنون دچار فترت شده بود، در برابر شبیخون غافلگیر کننده ی مرداک به ایستگاه های پرسابقه ی تابع سی.بی.اس در چندین مرکز پرجمعیت، بسیار آسیب پذیر شد و راهی جز یافتن ایستگاه های حاشیه ای در آن بازارهای اصلی نیافت. در طول نه سال ریاست تیش، سی.بی.اس تنها شبکه ای بود که در برابر ورود به حیطه ی کار رسانه های جدید، یا به وجود آوردن کانال هایی برای ارائه برنامه از طریق سرویس کابلی، مقاومت کرد.
سرانجام تیش در سال1995 شرکت را رها کرد و از سپردن مالکیت آن به شرکت وستینگهاوس الکتریک (14) سود شخصی قابل ملاحظه ای به دست آورد. طولی نکشید که در فوریه ی1996 ای.بی.سی هم در زمره ی دارایی های شرکت والت دیزنی قرار گرفت. پیش از آن جنرال الکتریک هم می خواست ان.بی.سی را به فروش رساند، اما به این نتیجه رسید که بهتر است این فکر را به هنگامی مؤکول کند که شبکه از لحاظ شمار بینندگان و فرصت های به دست آمده به واسطه ی کانال های ماهواره ای خارج از کشور، پیشرفتی کرده باشد.
حالا که هر دو شرکت دیزنی و فاکس قرن بیستم (15) در خانواده ی خود، دارای شبکه ای تلویزیونی بودند، دو استودیوی دیگر هالیوودی، یعنی برادران وارنر (16) و پارامونت (17) هم به سرعت در جهت ایجاد شبکه های زمینی خود گام نهادند تا آینده ی خود را از نظر تولید تلویزیونی تأمین کنند. کار با وصله، پینه هایی حاصل از پس مانده های ایستگاه های مستقل و کانال های کابلی محلی، فاقد آن زیرساخت های قابل مقایسه با شبکه های اصلی بود؛ بدین سبب این دو شرکت- هم چنان که فاکس نیز چنین کرد- کارشان را برنامه ی محدودی در ساعت های پربیننده دبلیو.پی (18) و یو.پی.ان (19) ( به ترتیب متعلق به برادران وارنر و پارامونت ) اکنون آن قدر ایستادگی می کنند که بتوانند در عصر تلویزیون دیجیتالی توان و قدرتی پیدا کنند، به این امید که تا آن هنگام شانه در زیر زیان های سنگین خم نکنند. براساس جدول زمانی دولت، تبدیل سراسری تلویزیون فراپخشی، از آنالوگ به دیجیتال تا سال2006 تکمیل می شود و به پایان می رسد.
با آن که تا سال1997 شبکه ی فاکس تقریباً برابر با شبکه های قدیمی رشد کرده، و ثابت شده بود که بازار می تواند از چهار شبکه پشتیبانی کند، اما اصلاً اطمینانی وجود نداشت که بازار پیوسته در حال تجزیه ی تلویزیون، بتواند شش یا حتی پنج شبکه را نگاه دارد. در سال1997، در میان شبکه های موجود، شش شبکه ی زمینی، در مجموع شصت و دو درصد از مخاطبان ساعت های پربیننده را در اختیار داشتند، و کانال های کابلی روی هم رفته سی و دو درصد آنها را به خود اختصاص داده بودند. شش درصد باقی مانده، عمدتاً سهم تلویزیون عمومی و ایستگاه های اسپانیولی زبان بود.
با یکپارچگی فناوری های تلویزیون و رایانه، روشن است که محیط ویدیو در دهه های آینده هم چنان دستخوش تغییرات خواهد بود. اما اگرچه شبکه های تلویزیون تجاری، بینندگان خود را پیوسته در برابر هجوم اشکال جدید تلویزیون از دست خواهند داد، ولی بعضی از آنها، به هر حال مطمئناً از این هجوم جان به در خواهند برد، زیرا سرویس بی نظیر و بسیار ارزشمند خود را به صورت میعادگاهی مرکزی برای تمامی ملت فراهم خواهند کرد. علاوه بر این، شبکه ها به صورت بهترین و کارآمدترین ابزاری که صاحبان آگهی از طریق آنها می توانند به جمع بزرگ بینندگان سراسر کشور دست یابند نیز امکان بقا دارند.
در سال1993 اف.سی.سی با ابطال « قانون منافع مالی و امور سندیکایی » که به مدت بیست سال ای.بی.سی، سی.بی.اس، و ان.بی.سی را از حضور کامل در بازارِ رو به دگرگونی منع کرده بود، در تضمین آینده ی شبکه ها بی اندازه مؤثر واقع شد. شبکه ها که یک بار دیگر اجازه یافته اند هم به تولید برنامه ها بپردازند و هم مالکیت برنامه های تولید شده ی دیگران را در اختیار داشته باشند، اکنون می توانند رستگاری اقتصادی خود را در بازار رو به توسعه ی جهانی بیابند؛ بازاری که پیش از این به ندرت توان بهره برداری از آن را داشتند، در صورتی که استودیوهای هالیوود سود سرشار آن را درو می کردند.
با شاخه شاخه شدن تلویزیون امریکا و گسترش آن در قالب صدها یا حتی هزاران کانال ویژه (موضوعی)- و با توجه به مردم سالار شدن این رسانه- شبکه های قدیمی، یا هر چه از آنها باقی مانده، در غیاب آنچه ندارند، هنوز نمایانگر روند اصلی کار تلویزیون در امریکا هستند. اما دیگر هرگز نمی توانند نیرویی خودکامه در بدترین حالت (چنان که بودند)، و یا، اتفاقاً، نیرویی مردم سالار در بهترین حالت، باشند.

پي نوشت ها :

1- لس براون (Les Brown) نویسنده و روزنامه نگار امریکایی، از سال1953 تحلیلگر مسائل تلویزیون در نشریاتی مثل ورایتی، چنلز،و وتله ویژن بیزینس اینترنشنال و نویسنده ی هفت کتاب در این زمینه، از جمله دائره المعلرف تلویزیون لس براون است.
2- Home Box Office
3- Ted Turner
4- Capital Cities Communications
5- Thomas Murphy
6- ESPN
7- Arts & Entertainment
8- Lifetime
9- General Electric
10- Jack Welch
11- Lawrence.A.Tisch
12- Loews
13- Daniel Burke
14- Westinghouse Electric,
15- Twentieth Century-FOX
16- Warner Brothers
17- Paramount
18- WP
19- UPN

منبع مقاله :
اسمیت، آنتونی؛ پاترسون، ریچارد (1389)، تلویزیون در جهان، ترجمه: مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ دوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.