آيا بانک مرکزي بايد هدف تورم صفر را انتخاب کند؟

هدف: تورم صفر؟

وقتي دولت ها اسکناس بيش تري چاپ و منتشر مي کنند سطح قيمت ها افزايش مي يابد. از سوي ديگر، جامعه در کوتاه مدت با مبادله يا بده - بستان بين تورم و بيکاري رو به روست. اگر اين دو اصل را در کنار هم قرار دهيم سياست
پنجشنبه، 3 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هدف: تورم صفر؟
هدف: تورم صفر؟

 

نويسنده: گريگوري منکيو
مترجم: دکتر حميدرضا ارباب





 

 آيا بانک مرکزي بايد هدف تورم صفر را انتخاب کند؟
وقتي دولت ها اسکناس بيش تري چاپ و منتشر مي کنند سطح قيمت ها افزايش مي يابد. از سوي ديگر، جامعه در کوتاه مدت با مبادله يا بده - بستان بين تورم و بيکاري رو به روست. اگر اين دو اصل را در کنار هم قرار دهيم سياست گذاران را با يک پرسش اساسي روبه رو مي کنيم: از نظر بانک مرکزي چه نرخ تورمي قابل قبول يا قابل تحمل است؟ سومين بحث مهم ما اين است که آيا نرخ تورم صفر هدف درست و قابل قبولي است يا نه؟

نظرات موافقان: هدف بانک مرکزي بايد تورم صفر باشد

تورم هيچ نفعي براي جامعه به همراه ندارد ولي هزينه هاي زيادي براي مردم ايجاد مي کند. اقتصاددانان شش نوع هزينه مربوط به تورم را معرفي مي کنند:
- هزينه هاي رفت و آمد ( به بانک و...) به دليل کاهش دارايي هاي پولي
- هزينه هاي مربوط به تغيير فهرست بهاي کالاها و خدمات به دليل اصلاحات دائم و مکرر در قيمت ها
- هزينه ي افزايش تغييرپذيري در قيمت هاي نسبي
- هزينه ي تغييرات نامطلوب يا ناخواسته در بدهي هاي مالياتي با توجه به عدم شاخص بندي رديف هاي مالياتي
- هزينه ي سردرگمي، نابساماني و اغتشاش ناشي از تغيير واحد پولي
- هزينه ي توزيع مجدد اختياري ثروت به دليل بدهي هاي دلاري
برخي اقتصاددانان عقيده دارند که اين هزينه ها بسيار اندک هستند، يا حداقل براي نرخ هاي تورم ملايم مانند نرخ تورم 3 درصدي که در دهه 1990 در امريکا وجود داشت ناچيز هستند. البته ساير اقتصاددانان نيز در مقابل اين عقايد اظهار مي کنند که هزينه هاي مربوط به تورم مي تواند حتي با وجود تورم ملايم بسيار چشمگير باشد. علاوه بر اين، بدون شک مردم و جامعه از تورم بيزار هستند. وقتي تورم شعله ور مي شود نامزدهاي انتخاباتي حل مشکل تورم را سرلوحه ي مشکلاتي قرار مي دهند که قصد حل آن ها را دارند.
البته منافع ناشي از تورم صفر را بايد در مقابل هزينه هاي دستيابي به تورم صفر ارزيابي کرد. کاهش تورم معمولاً مستلزم تحمل يک دوره ي همراه با بيکاري بالا و توليد کم است، همان طور که منحني فيليس در کوتاه مدت نشان مي دهد. البته اين رکود ضدتورمي کاملاً گذرا و موقتي است. از آن جا که مردم متوجه مي شوند که هدف سياست گذاران تورم صفر است، انتظارات تورمي کاهش مي يابد و مبادله ي بين تورم و بيکاري در کوتاه مدت نيز بهبود خواهد يافت. به دليل تعديل انتظارات تورمي در بلندمدت هيچ مبادله يا بده- بستاني بين تورم و بيکاري وجود نخواهد داشت.
بنابراين، کاهش تورم سياستي است با هزينه هاي موقت و گذرا و منافع دائمي و بلندمدت. از آن جا که با رکود ضدتورمي رو به رو مي شويم منافع تورم صفر در آينده پايدار است، اگر سياست گذاران بتوانند آينده را به خوبي مشاهده کنند. آن گاه حاضرند هزينه هاي زودگذر و موقتي را براي کسب منافع هميشگي و دائمي تحمل کنند. اين موضوع دقيقاً همان چيزي است که «والکر» رئيس وقت بانک مرکزي امريکا در دوران رياست جمهوري جيمي کارتر در دهه ي 1980 انجام داد، زماني که سياست پولي انقباضي موجب کاهش نرخ تورم 10 درصد در سال 1980 به 4 درصد در سال 1983 کاهش يافت. هر چند در سال 1982 بيکاري به بالاترين سطح خود پس از رکود بزرگ رسيد، اقتصاد سرانجام با وجود تورم اندک از حالت رکود خارج شد. امروزه «والکر» از نظر بانک هاي مرکزي يک قهرمان است.
علاوه بر اين هزينه هاي کاهش تورم آن قدرها بزرگ نيست که اقتصاددانان فکر مي کنند. اگر بانک مرکزي اعلام مي کند که هدفش دستيابي به نرخ تورم صفر است. مي تواند به طور مستقيم بر انتظارات تورمي تأثير بگذارد. تغيير در انتظارات مي تواند موجب بهبود مبادله ي تورم و بيکاري در کوتاه مدت شود و در نتيجه اقتصاد با هزينه هاي کم تر به نرخ تورم پايين تر مي رسد. کليد اين راهبرد قابل قبول بودن آن است: مردم بايد باور کنند که بانک مرکزي واقعاً ملزم به اجراي سياست هاي اعلام شده و اظهارات خود است.
مجلس نيز مي تواند با تصويب قوانيني که موجب تثبيت قيمت، که همان هدف بانک مرکزي است به انجام اين کار کمک کند. تصويب قوانيني که با هزينه ي کم تر منجر به تورم صفر مي شود بدون آن که منافع به دست آمده را کاهش دهد.
يک مزيت تورم صفر اين است که «صفر» در مقايسه با ساير اعداد براي سياست گذاران يک موقعيت طبيعي را يادآوري مي کند. به طور مثال فرض کنيد بانک مرکزي اعلام مي کند که قصد دارد نرخ تورم را در سطح 3 درصد تثبيت کند، همان نرخي که در دهه ي 1990 در امريکا وجود داشت. آيا بانک مرکزي مي تواند تورم را در سطح 3 درصد تثبيت کند. چنان چه حوادث غيرقابل پيش بيني باعث شود تورم به 4 يا 5 درصد برسد به چه دليل نبايد نرخ تورم هدف افزايش پيدا کند؟ گذشته از همه چيز اين عدد 3 (نرخ تورم هدف) هيچ ويژگي خاصي ندارد. برعکس عدد صفر تنها نرخي است که بانک مرکزي مي تواند اعلام کند که موجب ثبات قيمت و حذف تمام هزينه هاي مربوط به تورم شده است.

نظرات مخالفان: هدف بانک مرکزي نبايد تورم صفر باشد

هر چند تثبيت قيمت ممکن است يک هدف مطلوب باشد، منافع تورم صفر در مقايسه با تورم ملايم (تورم اندک) بسيار کم است در حال که هزينه ي دستيابي به تورم صفر بسيار زياد مي باشد. برآوردها نشان مي دهد که کاهش 1 درصدي نرخ تورم باعث کاهش 5 درصدي توليد سالانه خواهد شد به عبارت ديگر کاهش نرخ تورم از 4 درصد به صفر درصد باعث از دست رفتن يا کاهش 20 درصد در توليد سالانه مي شود. هر چند ممکن است براي مردم تورم 4 درصد مطلوب نباشد، به هيچ وجه روشن نيست که آيا آن ها راضي هستند که براي خلاص شدن از تورم 20 درصد از درآمد سالانه ي خود را پرداخت کنند.
هزينه هاي اجتماعي حذف يا از بين بردن تورم به مراتب بيش از رقم کاهش 20 درصدي در توليد يا درآمد است، در عين حال زيان يا درآمد از دست رفته نيز به طور عادلانه بين مردم تقسيم مي شود. وقتي اقتصاد وارد رکود مي شود درآمدها به يک نسبت کاهش نمي يابد. در واقع کاهش درآمد کل بيش تر نصيب کارگراني مي شود که مشغل خود را از دست مي دهند. کارگران آسيب پذير اغلب کساني هستند که حداقل مهارت و تجربه را دارند. از اين رو بخش اعظم هزينه هاي کاهش تورم توسط کساني پرداخت مي شود که مجبور به پرداخت آن هستند.
هر چند اقتصاددانان مي توانند هزينه هاي تورم را فهرست کنند، هيچ اتفاق نظري بين آن ها وجود ندارد که اين هزينه ها اساسي و قابل توجه هستند. هزينه هاي رفت و آمد، فهرست بها و ساير هزينه هايي که اقتصاددانان از آن ها نام مي برند به نظر نمي رسد چندان بزرگ باشند ولي ممکن است با استدلال هاي غلط مربوط به تورم باعث گمراهي مردم شوند: به طور مثال« تورم باعث تنزل سطح رفاه زندگي مي شود.» اقتصاددانان مي دانند که سطح رفاه زندگي بستگي به بهره وري دارد نه سياست پولي. از آن جا که تورم در درآمدهاي اسمي با تورم در قيمت ها دست به دست مي شود، کاهش تورم نمي تواند موجب افزايش سريع تر درآمدها شود.
علاوه بر اين، سياست گذاران مي توانند بسياري از هزينه هاي تورم را کاهش دهند بدون آن که تورم واقعي کاهش يابد. آن ها مي توانند مشکلات همراه با نظام ماليات شاخص بندي شده را با تجديد نظر در قوانين مالياتي که آثار تورمي را منظور مي کند، کاهش دهند. علاوه بر اين، سياست گذاران مي توانند توزيع اختياري ثروت بين بدهکاران و بستانکاران را که موجب تورم غيرقابل پيش بيني به دليل انتشار اوراق قرضه ي دولتي ( همان طور که در زمان رياست جمهوري کلينتون در سال 1997 رخ داد) شده بود کاهش دهند. چنين اقدامي مي تواند صاحبان اوراق قرضه دولتي و بدهکاران دولتي را در برابر تورم محافظت کند. علاوه بر اين ممکن است وام گيرندگان و وام دهندگان بخش خصوصي را تشويق کرد تا از قراردادهاي شاخص بندي شده ( با توجه به نرخ تورم) استفاده کنند.
چنان چه کاهش تورم هيچ هزينه اي نداشته باشد همان طور که بسياري از اقتصاددانان اعتقاد دارند احتمالاً بسيار مطلوب است هر چند دستيابي به اين هدف بسيار مشکل است. وقتي اقتصاد دوران کاهش نرخ تورم را تجربه مي کند، هميشه يک دوره ي بيکاري زياد و توليد اندک هم در کنار آن وجود دارد. بسيار خطرناک است که اعتقاد داشته باشيم بانک مرکزي مي تواند به طور باورکردني به حذف تورم بدون هزينه موفق شود.
در واقع يک رکود ضد تورمي مي تواند به طور بالقوه باعث ايجاد جراحات دائمي در اقتصاد شود. بنگاه ها در تمام صنايع مخارج خود را براي احداث کارخانه ها و خريد تجهيزات و ماشين آلات طي دوره ي رکود کاهش مي دهند که در نتيجه سرمايه يک جزء بسيار ناپايدار و نامطمئن در GDP مي شود. حتي پس از اتمام دوره ي رکود انباشت کم تر سرمايه ي باعث کاهش بهره وري مي شود و درآمد و نزول رفاه زندگي به سطحي کم تر از گذشته خواهد رسيد. علاوه بر اين، وقتي کارگران طي دوران رکود بيکار مي شوند مهارت هاي شغلي با ارزش خود را از دست مي دهند و به طور دائم ارزش کاري آن ها کم تر شود. برخي اقتصاددان ها اظهار مي کنند که بيکاري بالا در بسياري از اقتصادهاي اروپايي طي دهه ي گذشته عواقب و پيامدهاي کاهش تورم در دهه ي 1980 بوده است.
به چند دليل سياست گذاران از طريق يک روش رکود ضدتورميِ پرهزينه و غيرعادلانه تلاش مي کنند به تورم صفر برسند، روشي که منافع بسيار اندکي به همراه دارد. يکي از اقتصاددانان به نام آلن بليندر (1) که زماني معاون بانک مرکزي امريکا بود در کتاب خود به نام آدم هاي بي کله، قلب هاي مهربان مي گويد سياست گذاران نبايد چنين روشي را انتخاب کنند:
هزينه هايي که به همراه نرخ هاي تورم اندک و معتدل در امريکا و ساير کشورهاي صنعتي تجربه شده نشان مي دهد که اين هزينه ها به شدت کاهش يافته است- بيش تر شبيه يک سرماخوردگي بد در مقايسه با بيماري سرطان در جامعه... همانند مصرف کنندگان عقلايي، نمي توانيم داوطلب برش قسمتي از مغز خود براي معالجه ي يک سرماخوردگي باشيم؛ با وجود اين در مجموع و به طور معمول در اقتصاد نيز نسخه نويسي مشابه جراحي مغز (بيکاري بالا) براي معالجه ي يک سرماخوردگي (تورم) انجام داده ايم! «بليندر» نتيجه گيري مي کند که بهتر است زندگي با تورم ملايم را تمرين کنيم.

پي‌نوشت‌ها:

1-Alan Blinder

منبع مقاله :
منکيو، گريگوري، (1391)، کليات علم اقتصاد، ترجمه: حميدرضا ارباب، تهران: نشرني، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط