مترجم: مهدي صادقي
طيف گيج کننده اي از اشکال حيات که ما را احاطه کرده است، همچنين اعتقادات، تجربيات، مهارت ها، و رفتارهايي که فرهنگ انساني را تشکيل مي دهند همگي محصول ديناميک تکاملي هستند.
براي درک جوامع انساني بايد چيزهاي بسياري از پريمات ها، پرندگان، موريانه ها، و حتي سوسک ها ياد بگيريم.
هربرت گينتيس، ظهور نظريه ي بازي ها (1)
در زمستان سال 1979، ديويد هارپر (2) زيست شناس دانشگاه کيمبريج فکر کرد غذا دادن به اردک ها بايد کار سرگرم کننده اي باشد. گروهي متشکل از سي وسه اردک وحشي در باغ گياه شناسي دانشگاه ساکن شدند، آن ها بالاي تالاب مي چرخيدند و در پي غذا مي گشتند. غذاي روزانه براي اردک ها ضروري است؛ چرا که آن ها بايد براي پروازِ کم فشار وزنِ کمي داشته باشند. برخلاف جانوران خشکي زي که مي توانند در پاييز پرخوري کنند و با ذخيره ي چربي شان در زمستان زندگي کنند، اردک ها بايد هر لحظه آماده ي پريدن باشند. بنابراين، بايد سريع غذا پيدا کنند تا سبک زندگي بخور و نمير را حفظ کنند.
هارپر مي خواست دريابد اردک ها بايد چه قدر زرنگ باشند تا دريافت غذايشان را حداکثر کنند. بنابراين، مقداري نان را به تکه هاي هم اندازه تقسيم کرد و از عده اي از دوستانش خواست تا تکه هاي نان را به داخل تالاب پرتاب کنند.
طبيعتاً اردک ها از اين آزمايش لذت بردند. بنابراين، همه فوراً به سمت نان ها شناکردند، اما دوستان هارپر شروع به انداختن نان به دو ناحيه ي جداگانه در تالاب کردند. در يک نقطه، پخش کنندگان نان هر پنج ثانيه يک تکه نان مي انداختند. گروه دوم اين کار را آهسته تر انجام مي دادند و هر ده ثانيه يه تکه نان پرتاب مي کردند.
حالا اين سؤال پيش مي آيد که اگر شما اردک بوديد، چه مي کرديد؟ به سمت منطقه اي شنا مي کرديد که نان ها سريع تر پرتاب مي شدند يا به سمت منطقه اي که نان ها آهسته تر پرتاب مي شدند؟ اين سؤالي ساده نيست. وقتي از مردم اين سؤال را مي پرسم، با انبوهي از پاسخ ها مواجه مي شوم ( بعضي ها هم وقتي کمي بيش تر فکر مي کنند، پاسخشان را عوض مي کنند ). شايد ( اگر شما اردک بوديد ) اولين فکرتان اين بود به سمتي برويد که نان ها سريع تر پرتاب مي شوند؛ اما ممکن است همه همين فکر را بکنند. پس اگر شما به سمت ديگري مي رفتيد، نان هاي بيش تري به دست مي آورديد. درست است؟ اما احتمالاً شما تنها اردکي نيستيد که چنين استدلالي دارد. بنابراين انتخاب استراتژي بهينه حتي براي انسان ها هم چندان آسان نيست. براي پيدا کردن پاسخ بايد تعادل نش را حساب کنيد.
با اين مقدمه بايد گفت که جست و جو براي غذا بسيار شبيه بازي است. در اين حالت، تکه هاي نان همان منفعت هستند. مي خواهيد تا جايي که مي توانيد به دست آوريد، همان طور که اردک ها هم همين را مي خواهند. از آن جا که آن ها اردک هاي دانشگاه بودند، بدون ترديد مي دانستند که يک نقطه ي تعادل نش وجود دارد؛ پس آرايشي گرفتند که در آن هر اردک بيش ترين مقدار ممکن را به دست مي آورد، با توجه به اين که استراتژي اردک هاي ديگر هم به دست آوردند حداکثر غذا بود.
با دانستن سرعت پرتاب ها مي توانيد نقطه ي تعادل را با رياضيات نش محاسبه کنيد. در اين حالت، محاسبه بسيار ساده است. اردک ها حداکثر غذاي ممکن را به دست مي آورند، اگر يک سوم آن ها جلوي پرتاب کنندگان آهسته و دوسوم بقيه جلوي پرتاب کنندگان سريع جمع شوند. حدس بزنيد چرا؟ براي اردک ها حدود يک دقيقه طول کشيد تا متوجه ماجرا شوند. آن ها دقيقاً به همان دو گروهي تقسيم شدند که نظريه ي بازي ها پيش بيني مي کرد. اردک ها مي دانستند چگونه بازي کنند! وقتي که آزمايشگرها با پرتاب تکه هاي نان با اندازه هاي متفاوت بازي را پيچيده تر کردند، اردک ها بايد هم سرعتِ پرتاب و هم اندازه ي هر تکه نان را حساب مي کردند. هر چند اندکي طول کشيد تا گروه هاي اردک ها نهايتاً به اندازه هايي تقسيم شدند که براي تعادل نش لازم بود (3).
بايد قبول کنيد که اين مسئله کمي عجيب است. نظريه ي بازي ها طراحي شده بود تا توضيح دهد که چگونه انسان هاي عاقل منفعتشان را حداکثر مي کنند. اکنون همين نظريه ثابت مي کند که نيازي نيست عاقل باشيد يا حتي انسان باشيد (4). فکر مي کنم آزمايش اردک ها نشان مي دهد که نظريه ي بازي ها چيزي بيش تر از آن است که به نظر مي آيد. نظريه ي بازي ها فقط راهي هوشمندانه نيست تا چگونه پوکر بازي کردن را نشان دهد؛ اين نظريه چيزهايي درباره ي چگونگي کار جهان ارائه مي دهد.
حداقل درباره ي جهان زيستي که چنين است. اين که نظريه ي بازي ها زيست شناسي را توصيف مي کند باعث ايجاد اولين موفقيت اصلي اش شد.
نظريه ي بازي ها بسياري از ويژگي هاي تکامل زيستي را توجيه مي کند. بسياري از متخصصان معتقدند که اين نظريه معماي مشارکت انسان ها را شرح مي دهد و نشان مي دهد چگونه انسان هايي که در حال مشاهده ي قوانين جنگل بودند پايه هاي تمدن را بنيان گذاشتند. به نظر مي رسد اين نظريه حتي مي تواند در توصيف منشأ زبان کمک کند و نشان دهد چرا انسان ها دوست دارند غيبت کنند.
حيات و رياضيات
هنگام بازيدم از مؤسسه ي مطالعات پيشرفته در پرينستون، چيزهايي راجع به تکامل و نظريه ي بازي ها ياد گرفتم؛ جايي که به هنگام کودکي نظريه ي بازي ها خانه ي فون نويمان بود. اين مؤسسه، به عنوان يکي از مراکز پيشگام رياضيات و فيزيک، در سلسله مراتب علميِ حوزه ي زيست شناسي ضعيف عمل کرده بود. با اين حال در اواخر دهه ي1990، مؤسسه تصميم گرفت که با شروع برنامه ي زيست شناسي نظري وارد قرن بيست و يکم شود.همان گونه که اين مؤسسه در اوايل تأسيس توانست فون نويمان، اينشتين، و ديگران را از اطراف اقيانوس اطلس به امريکا بياورد، مديري نيز از اروپا براي برنامه ي زيست شناسي استخدام کرد. مارتين نوواک (5) اهل اتريش در دانشگاه آکسفورد انگلستان کار مي کرد. او زيست شناسي رياضيدان بود که در طول سال هاي تحصيل در دانشگاه وين، جاي که دکترايش را در سال 1988 گرفت، بيوشيمي را با رياضيات ترکيب کرد. پس از آن فوراً به آکسفورد رفت و در آن جا نهايتاً مدير برنامه ي زيست شناسي رياضي شد. من او را در پاييز 1998 در پرينستون ملاقات کردم و درباره ي طرح مؤسسه براي ترکيب رياضيات علوم زيستي گفت وگو کرديم.
نوواک برنامه ي تحقيقي متنوعي را شرح داد که شامل همه چيز، از سيستم ايمني گرفته تا کشف اسرار رياضي حمله ي ويروس ايدز و استنباط منشأ زبان انسان ها، مي شد. وراي بسياري از کارهايش موضوع مشترکي قرار داشت که حقيقتاً در آن زمان درک نکردم: ارتباط فراگير نظريه ي بازي ها.
چنين مسئله اي معقول بود. در زيست شناسي تقريباً همه چيز همراه با تعامل است. جنسيت ها براي توليدمثل تعامل دارند. تعامل سختي بين سلول هاي سيستم ايمني هنگام نبرد با ويروس ها وجود دارد يا تعامل شديدي ميان مولکول هاي سمي وجود دارد که با DNA درگير و موجب سرطان مي شوند. البته انسان ها هميشه به صورت مشارکتي يا ستيزه جويانه يا فقط با گفت و گو با يکديگر تعامل دارند.
فرايندهاي تکاملي مسير رويداد اين تعامل ها و نتيجه ي آن ها را شکل مي دهد. نکته ي کليدي اين است که: تکامل فقط درباره ي منشأ گونه هاي جديد از اجداد مشترک نيست. تکامل درباره ي هر چيزي است که به زيست شناسي مربوط مي شود، همانند فيزيولوژي افراد، تنوع بين گروه ها، توزيع گونه ها در اکوسيستم، و رفتار افراد در پاسخ به ديگر افراد يا گروه هاي متعامل با ديگر گروه ها. تکامل اساس همه ي فعاليت هاي زيستي است و رياضياتِ نظريه ي بازي ها نيروي واقعي تکامل است. نوواک به من گفت: « کاربرد نظريه ي بازي ها در تکامل بسيار موفقيت آميز بوده است. ماهيت بسياري از مسائل سخت در تکامل، همانند ماهيت نظريه ي بازي هاست » (6).
نظريه ي بازي ها به طور خاص به توصيف تکامل رفتارهاي اجتماعي در قلمرو حيوانات ( که شامل انسان ها هم مي شود ) کمک مي کند و معماي گيج کننده ي فرمول بندي اوليه ي داروين را حل مي کند: چرا حيوانات با يکديگر مشارکت مي کنند؟ شايد فکر کنيد که تنازع بقا حاصل خودخواهي است. هنوز مشارکت در جهان زيستي برقرار است، از هم زيستي بين انگل و ميزبانش گرفته تا رفتارهاي نوع دوستانه که مردم غالباً در برابر افراد غريبه نشان مي دهند. بدون چنين مشارکت گسترده اي تمدن انساني هرگز نمي توانست توسعه يابد. درک رمز طبيعت، که به توصيف رفتار اجتماعي انسان مي پردازد، بدون فهم مشارکت انساني ممکن نخواهد بود؛ کليدي که ما را به اين درک مي رساند از نظريه ي بازي ها منتج مي شود.
بازي هاي حيات
در دهه ي 1960، حتي قبل از آن که اکثر اقتصاددانان نظريه ي بازي ها را جدي بگيرند، چندين زيست شناس متوجه شدند که اين نظريه ممکن است در توصيف جنبه هايي از تکامل مفيد باشد. اما کسي که واقعاً نظريه ي بازي هاي تکاملي را به صحنه ي علم آورد زيست شناسي انگلسي به نام جان مينارد اسميت (7) بود.در يکي از آگهي هاي فوت او آمده بود: « مردي با موهاي سفيد آشفته و عينک ضخيم که در خاطر دوستان و همکارانش سخنراني مهربان، اما منظره کننده اي سهمگين باقي خواهد ماند. او عاشق طبيعت، باغباني مشتاق، و مردي بود که از هيچ چيز به اندازه ي بحث درباره ي ايده هاي علمي با محققان جوان هنگام صرف نوشيدني در کافه لذت نمي برد » (8). متأسفانه من هيچ وقت اين شانس را نداشتم که با او نوشيدني بنوشم. او در سال 2004 در گذشت.
مينارد اسميت در سال 1920 به دنيا آمد. در کودکي از جمع آوري سوسک ها و تماشاي پرندگان لذت مي برد که نشان از علائق آينده اش داشت. در کالج ايتن (9) در رياضيات غرق شد و سپس در دانشگاه کيمبريج مهندسي خواند. در طول جنگ جهاني دوم، درباره ي پايداري هواپيما تحقيقات مهندسي انجام داد. اما پس از جنگ به زيست شناسي برگشت وزير نظر هالدن (10) معروف در کالج دانشگاهي لندن، جانورشناسي خواند.
در اوايل دهه ي 1970، اسميت مقاله اي براي داوري دريافت کرد که محقق امريکايي جورج پرايس (11) به مجله ي نيچر (12) فرستاده بود. پرايس تلاش کرد تا توضيح دهد چرا حيواناتي که بر سر منابع با هم رقابت مي کنند هميشه تا آن حد که مي توانند وحشيانه جدال نمي کنند. اگر فقط سازگارترين موجود بقا مي يافت، انتخاب طبيعي مقرر مي کرد که آن ها تا سرحد مرگ بجنگند. مقاله ي پرايس طولاني تر از آن بود که در نيچر چاپ شود، اما موضوع مقاله در ذهن مينارد اسميت باقي ماند. يک سال بعد وقتي در حال بازديد از گروه زيست شناسي نظري دانشگاه شيکاگو بود، نظريه ي بازي ها را مطالعه و شروع به تحقيق شروه هايي کرد که در آن ها تکامل شبيه بازي بود (13).
نهايتاً مينارد اسميت نشان داد که نظريه ي بازي ها مي تواند روشن کند که چگونه موجودات استراتژي هاي مختلف را براي بقا انتخاب مي کنند و فرزنداني به دنيا مي آورند که اين پيکار را به نسل هاي بعد منتقل مي کنند. تکامل نوعي بازي است که همه ي حيات در آن شرکت دارند. همه ي حيوانات، گياهان، و باکتري ها در بازي تکامل مشارکت دارند. موجودات براي بازي نياز به قدرت منطق يا استدلال ندارند. استراتژي هاي آن ها به سادگي شامل مجموعه ي ويژگي ها و تمايلاتشان مي شود. براي درخت کوتاه بودن استراتژي بهتري است يا بلند بودن؟ چهارپاي تيزپا استراتژي بهتري دارد يا دوپاي کند، ولي باهوش تر؟ حيوانات استراتژي شان را انتخاب نمي کنند؛ چرا که آن ها خودشان استراتژي هستند.
فکر مي کنم اين مشاهده کمي عجيب است. اگر هر حيوان ( يا گياهي ) استراتژي متفاوتي است، پس چرا اشکال مختلفي از حيات وجود دارد، يا چرا استراتژي هاي مختلفي براي بقا وجود دارد؟ چرا فقط بهترين استراتژي وجود ندارد؟ چرا يکي که بهتر از همه بازي مي کند تنها موجود زنده يا برنده ي مسابقه ي نهايي نمي شود؟ البته داروين با اين موضوع سروکار داشت و شرح داد که چگونه براي ايجاد تنوع حياتيِ گونه ها، انواع موجودات با برتري هاي مختلف دست به انتخاب طبيعي مي زنند ( شبيه تخصصي شدن کارگرها در کارخانه ي سنجاق سازي آدام اسميت ). مينارد اسميت با استفاده از نظريه ي بازي ها و با دقتي رياضي وار نشان داد برنده ي بازي تکامل صاحب همه چيز نمي شود و به توصيف داروين عمق بيش تري بخشيد.
مينارد اسميت دريافت نظريه ي بازي هاي کلاسيک براي توصيف تکامل نياز دارد تا به دو طريق تعديل شود: جانشيني ايده ي تکاملي « سازگاري » به جاي « منفعت » و « انتخاب طبيعي » به جاي « عاقلانه بودن ». او متوجه شد که در نظريه ي بازي هاي اقتصادي، « منفعت » چيزي ساختگي است؛ مفهومي که تلاش مي کند تا بر روي مقياسي خطي از يک سري خروجي هاي متمايز کيفي قرار گيرد ( مثل هزار دلار، از دست دادن دوست، و برنده شدن اتومبيل ). به هر حال در زيست شناسي شايد اندازه گيري سازگاري يا شمار فرزندان مورد انتظار دشوار باشد، اما بدون ابهام است. فقط يک راه صحيح براي ترکيب اجزاي مختلف، مثلاً شانس بقا و توليدمثل وجود دارد (14). مينارد اسميت ذکر مي کند: « استراتژي عاقلانه بودن براي انسان هايي که بازي مي کنند دو مانع دارد: 1) تشخيص اين که کدام عاقلانه است مشکل است؛ 2) در همه ي موارد مردم عاقلانه رفتار نمي کنند ». او تأکيد مي کند: « به تبع اين مشکلات نظريه ي بازي ها بيش تر در زيست شناسي کاربرد دارد تا در علوم انساني » (15).
مينارد اسميت براي نشان دادن منظورش، بازي ساده اما هوشمندانه ي نبرد حيوانات را ابداع کرد. اين بازي که با نام « بازي شاهين - فاخته (16) » شناخته شده است، نشان مي دهد که تنها يک استراتژي نمي تواند جمعيت پايداري ايجاد کند. جهاني را در نظر بگيريد که فقط پرندگان در آن زندگي مي کنند. اين پرندگان يا مثل شاهين عمل مي کنند ( تهاجمي و هميشه آماده ي حمله براي کسب غذا ) يا مثل فاخته ( هميشه آرام و مطيع ). حالا فرض کنيد بهترين استراتژي از نظر همه ي پرندگان اين است که شبيه شاهين رفتار کنند. آن گاه هر پرنده اي که مقداري غذا بيابد بر سر آن با ديگري مي جنگد: برنده غذا مي خورد و بازنده زخمي و گرسنه مي ماند و شايد بميرد. اما برنده هم ممکن است مقداري آسيب ببيند و به عبارتي، متحمل هزينه اي شود که باعث کاهش منفعتش در به دست آوردن غذا شود.
حالا فرض کنيد که يکي از اين شاهين صفت ها فکر مي کند که جنگ پرنده ها احمقانه است و تصميم مي گيرد مثل فاخته رفتار کند. وقتي مقداري غذا مي يابد، در صورتي آن را مي خورد که پرنده ي ديگري در آن اطراف نباشد. اگر سروکله ي يکي از آن شاهين ها پيدا شود، فاخته از آن محل پرواز مي کند و دور مي شود. فاخته ممکن است مقداري غذا از دست بدهد، اما حداقل پروبالش را در جنگ از دست نمي دهد. فرض کنيد عده اي از پرندگان سعي کنند با روش فاخته اي زندگي کنند. وقتي آن ها با يکديگر برخورد مي کنند، غذايشان را تقسيم مي کنند. در حالي که شاهين ها همديگر را تکه تکه مي کنند، فاخته ها در حال تکه تکه کردن غذا هستند.
مينارد اسميت متوجه شد جمعيتي که همه ي اعضايش شاهين باشند « استراتژي پايدار تکاملي » نيست. اجتماعي که همه شاهين باشند در برابر تهاجم (17) فاخته ها آسيب پذير است. از طرف ديگر، همين نظر درباره ي اجتماعي که همه فاخته باشند صدق مي کند. اولين شاهيني که بيايد تمامي غذا را مي خورد، چرا که فاخته ها با ديدن او گريخته اند. فقط وقتي شاهين هاي بيش تري پيدا بشوند، فضا به حد مرگ باري خطرناک خواهد شد. سؤال اين است: بهترين استراتژي کدام است؟ شاهين يا فاخته؟
مي توان نتيجه گرفت که بهترين استراتژي براي بقا به شمار شاهين هاي جمعيت بستگي دارد. اگر شاهين ها کم باشند، استراتژي شاهين بودن بهترين است؛ چرا که اکثر حريفان فاخته هستند و از جنگ فرار مي کنند. اگر شاهين ها فراوان باشند، جنگ بين آن ها زياد مي شود و رفتار فاخته گونه مزيت خواهد داشت. بنابراين، جامعه بايد به گونه اي تکامل يابد که شامل مخلوطي از شاهين ها و فاخته ها باشد. هرچه هزينه ي جنگ بيش تر باشد، شمار شاهين ها کم تر مي شود. مينارد اسميت نشان داد که چگونه نظريه ي بازي ها با در نظر گرفتن استراتژي پايدار تکاملي به عنوان قرينه ي زيستي تعادل نش مي تواند اين وضعيت را به خوبي توصيف کند.
هر چند استراتژي پايدار تکاملي شبيه تعادل نش است، هميشه کاملاً معادل آن نيست. در بسياري از انواع بازي ها ممکن است بيش تر از يک نقطه ي تعادل نش وجود داشته باشد و بعضي از آن ها ممکن است استراتژي پايدار تکاملي نباشند. يک اکوسيستم متشکل از انواع گونه هاي مختلف با ترکيب ثابتي از استراتژي هاي رفتاري مي تواند در نقطه ي تعادل نش قرار بگيرد بدون آن که از تهاجم جهش هايي ايمن باشد که قادر به معرفي استراتژي جديدي به اين رقابت هستند (18). اما غير محتمل است که پرندگان چنين تفاوتي را درک کنند. در هر وضعيت پرندگان بايد انتخاب کنند که نقش شاهين يا فاخته را بازي کنند، همان طور که اردک ها بايد تصميم مي گرفتند کدام پرتاب کننده ي نان، مناسب تر است. بهترين استراتژي پايدار تکاملي، جمعيت را به درصدي فاخته و درصدي شاهين تقسيم مي کند.
درصد دقيق جمعيت هر گروه از پرندگان بستگي دارد به مقدار انرژي صرف شده در هنگام جنگيدن در مقايسه با غذايي که هنگام فرار کردن از دست مي دهند. ماتريس بازي زير هزينه ي محتمل را نشان مي دهد.
پرنده ي ( 2 )
پرنده ي ( 1 )
اگر دو شاهين با هم برخورد کنند، هر دو بازنده خواهند بود ( امتياز2- )؛ چرا که به هم آسيب مي زنند. اگر پرنده ي 1 شاهين و پرنده ي 2 فاخته باشد، فاخته فرار مي کند و امتياز صفر مي گيرد و شاهين همه ي غذا را به دست مي آورد ( امتياز2+ ). اگر دو فاخته با هم برخورد کنند، غذا را تقسيم مي کنند و هر دو امتياز يک مي گيرند. اگر محاسبه کنيد، درمي يابيد که بهترين استراتژي مخلوط ( با اين مقادير براي هزينه ) اين است که دوسوم پرنده ها فاخته و يک سوم شاهين باشند (19). ( به خاطر داشته باشيد که از نظر رياضي، شما مي توانيد مخلوطي از شاهين و فاخته داشته باشيد يا فقط صاحب پرنده هايي باشيد که با استراتژي هاي مخلوط بازي مي کنند. به عبارت ديگر، اگر شما در اين سناريو يک پرنده باشيد، بهترين استراتژي شما اين است که يک سوم مواقع مثل شاهين و دوسوم مواقع فاخته عمل کنيد ) (20).
بديهي است که اين نگاهي ساده شده به زيست شناسي است. عملکرد شاهيني يا فاخته اي تنها استراتژي رفتاري ممکن براي پرنده ها نيست. اما مي توانيد ايده ي بنيادي را ببينيد و بايد قادر باشيد که ببينيد چگونه نظريه ي بازي ها مي تواند وضعيت هاي پيچيده تر را توصيف کند.
مثلاً فرض کنيد « پرنده هاي تماشاچي »، نبرد پرنده هاي ديگر را تماشا مي کنند. در واقع مثل تماشاچيان مسابقات بوکس و فوتبال، بعضي پرنده ها دوست دارند نبرد گلادياتورهاي گروهشان را حين مبارزه اي درست و حسابي تماشا کنند. تمايل به تماشاي خشونت ممکن توجيه کند که چرا جامعه چنين خشونت هايي را براي تماشا فراهم مي کند. تماشاچي بودن ممکن است در طول تاريخ تکامل، وارد ژن هاي حيوانات شده باشد شايد نظريه ي بازي ها بتواند کاري با آن انجام دهد.
در نگاه اول، تماشاچي بودن مزيتي براي بقا ايجاد مي کند. وقتي تماشاچي هستيد، احتمال کم تري دارد که کشته شويد تا وقتي که مي جنگيد، اما نبايد براي فرار از خطر جنگ فقط تماشاچي باشيد. به سادگي مي توانيد تا جايي که لازم است از صحنه ي جنگ دور شويد. با اين همه ممکن است روزي خودتان را در جنگي اجتناب ناپذير بيابيد که در اين صورت دانستن تاريخچه ي حربفتان مزيتي ويژه خواهد بود.
نمي توانيد هميشه از جنگ فرار کنيد. فرد ناتواني که از هر برخوردي عقب نشيني کند شانس خود را براي بقا افزايش نمي دهد؛ چرا که بدون رقابت، غذا، جفت مناسب، و ديگر منابع ضروري را از دست مي دهد. از طرف ديگر، در هر فرصتي به دنبال جنگ بودن هم کار هوشمندانه اي نيست. ممکن است هزينه ي اين جنگ ها بيش تر از فايده ي به دست آوردن منابع باشد. انتظار داريد که پرنده هاي باهوش استدلال کنند بايد بعضي روزها نبرد کنند؛ از اين رو، بهتر است با مشاهده ي نبرد حريفانشان آن ها را ارزيابي کنند. وقتي که نوبت نبرد مشاهده گر ( يا به زبان عاميانه، فالگوش ) مي رسد، بسته به اين که او چه چيزي از حريفش ديده است بايد انتخاب کند که شاهين باشد يا فاخته.
روفوس جانستون (21) از دانشگاه کيمبريج، رياضيات بازي شاهين - فاخته را براي ارزيابي عامل « مشاهده گر » توسعه داد. در اين بازي، مشاهده گر مي داند که چه وقت رقيبش در نبردهاي قبلي برده يا باخته است. مشاهده گر وقتي با بازنده روبرو مي شود، مثل شاهين عمل مي کند، اما وقتي با برنده روبه رو مي شود، استراتژي فاخته را انتخاب مي کند و از شانس بردن منبع غذايي چشم پوشي مي کند. جانستون نتيجه گرفت: « فردي که در يک دور پيروز است به احتمال زياد در دور بعدي نيز پيروز مي شود؛ چرا که احتمال کمي دارد حريفش وارد رقابت شود » (22).
از آن جايي که برتري مشاهده گر اين است که مي داند چه وقت وارد بازي شود، از نبرد با دشمن خطرناک دوري مي کند. ممکن است حدس بزنيد که حضور مشاهده گران تعداد برخوردهاي سخت را در جامعه کاهش مي دهد، اما حيف که رياضيات چيز ديگري نشان مي دهد. اضافه کردن مشاهده گر به بازي شاهين - فاخته در مواقعي که هر دو حريف استراتژي شاهين را اتخاذ کنند، ميزان برخورد شديد را افزايش مي دهد. چرا؟ به دليل حضور تماشاچيان!
اگر تماشاچي در کار نباشد، چندان هم بد نيست که فاخته باشيد. اما در جنگل، شهرت همه چيز است. در حضور تماشاچي، مثل فاخته عمل کردن، تضمين مي کند که در نبرد بعدي با حريفي تهاجمي روبه رو شويد. در حالي که اگر همه ببينند که شما شاهيني وحشي هستيد، حريف بعدي تان ممکن است پنهان شود تا در ديدرس شما نباشد.
بنابراين، حضور تماشاچيان خشونت را تشويق مي کند و ممکن است تماشاي خشونت براي تماشاچياني که شايد فردا جنگجو باشند يک مزيت باشد. به عبارت ديگر، منفعت فردي مشاهده گر که به خودداري از برخورد پرخطر کمک مي کند، جامعه را به سطح پرخطرتري از برخوردها هدايت مي کند.
فراموش نکنيد اضافه کردن تماشاچي ها فقط يکي از پيچيدگي هاي بسياري است که در بازي ساده شده ي شاهين - فاخته مي توان به آن توجه کرد. جنگ به چيزهايي بيش تر از پرخاشگري وابسته است. اندازه و مهارت نيز در بازيِ جنگ اهميت دارد. در مطالعه اي به اين موضوع توجه شد که ارزيابي خود پرنده از مهارت هاي جنگي اش چه قدر مي تواند بر تصميم او به نبرد يا فراد تأثير بگذارد. اگر پرنده ها سطح مهارتشان را دقيقاً بدانند، ممکن است تعداد نبردها کاهش يابد (23).
در هر حالت، سياستمداراني که از جنگ بر مبناي نظريه ي بازي ها دفاع مي کنند بايد درنگ کنند و بفهمند که زندگي واقعي پيچيده تر از بازي رياضي ريست شناسان است. انسان ها متمدن شده اند، پيشرفت کرده اند، و قانون جنگل بر جامعه ي آن ها حاکم نيست. در واقع، نظريه ي بازي ها مي تواند نشان دهد چگونه اين تمدن ها به وجود آمده اند. نظريه ي بازي ها شرح مي دهد که چگونه شرايط محيطي با ايجاد مشارکت و ارتباط مي تواند استراتژي پايداري براي اعضاي يک گونه بسازد. بدون نظريه ي بازي ها، به سختي مي توان رفتار مشارکتي جوامع انساني را درک کرد.
تحول چشم انداز
نظريه ي بازي ها مي تواند به روشن شدن اين موضوع کمک کند که چگونه استراتژي هاي مختلف جهت نبرد براي بقا به کار مي روند يا حتي مهم تر از آن کمک مي کند تا نشان داده شود چگونه ممکن است بهترين استراتژي بسته به تغييرات محيط تغيير کند. به هر حال، مجموعه ي تمايلات رفتاري که در جنگل موفق هستند ممکن است براي قطب جنوب انتخاب هاي خوبي نباشند.وقتي تکامل شناسان درباره ي تغيير شرايط حرف مي زنند، عموماً منظورشان چيزي مثل آب و هوا يا آسيب هاي ناشي از برخورد شهاب سنگ هاست. اما ممکن است تغيير استراتژي هاي موجودات زنده به همان اندازه مهم باشد، بدين دليل است که نظريه ي بازي ها براي درک تکامل مهم است. مفهوم اساسي تعادل نش را به ياد آوريد. تعادل وقتي اتفاق مي افتد که هر کس با در نظر گرفتن عملکرد ديگران بهترين کاري را که مي تواند انجام دهد. به عبارت ديگر، بهترين استراتژي بقا به اين بستگي دارد که چه موجوداتي در اطراف هستند و چگونه رفتار مي کنند. اگر بقاي شما منوط به عملکرد ديگران است، شما در بازي قرار گرفته ايد، خواه آن را بپسنديد يا نپسنديد.
با استفاده از زبان تکامل، موفقيت در بازي بقا معادل با « سازگاري » (24) است. سازگارترين موجود، زنده مي ماند و توليد مثل مي کند. بديهي است که در اين بازي عده اي امتياز بيش تري در مقايسه با ديگران مي آورند. زيست شناسان دوست دارند سازگاري در شرايط جغرافيايي را با استفاده از استعاره ي چشم انداز (25) توصيف کنند. با استفاده از اين استعاره مي توانيد به سازگاري ( يا هدف يک بازي ) به عنوان کسب موضع مسلط (26) و زندگي در قله ي کوه با چشم اندازي زيبا فکر کنيد. براي راحتي، مي توانيد محل سازگاري تان را با مختصات طول و عرض جغرافيايي روي نقشه ي چشم انداز مشخص کنيد.
بعضي طول و عرض ها شما را در قله قرار مي دهد و بعضي ديگر در پرتگاه به عبارتي، بعضي موفقيت ها مناسب تر از بقيه هستند. اين فقط بيان ديگري از اين موضوع است که ترکيب بعضي ويژگي ها و رفتارها شانستان را براي بقا و توليدمثل افزايش مي دهد. سازگاري زيستي واقعي مشابه منظري بهتر در قله ي کوه است.
البته در چشم انداز سازگاري ( مثل چشم اندازي واقعي ) ممکن است بيش از يک قله وجود داشته باشد يا به عبارتي بيش تر از يک ترکيب از ويژگي ها براي فرزند داشتن موجود باشد ( مثلاً در چشم انداز جزيره ي پرندگان، يک قله ي شاهين و يک قله ي فاخته داشتيد ). در چشم اندازي که چندين قله ي سازگاري دارد، بعضي قلل ممکن است بالاتر از بقيه باشند ( به معناي اين که شانس شما براي توليدمثل بيش تر است )، اما هنوز قله هاي زيادي به اندازه ي کافي وجود دارند که براي بقاي يک گونه مناسب اند.
در چشم اندازي واقعي، منظر يا موضع مسلط شما مي تواند با انواع اتفاقات آشفته شود. حادثه اي طبيعي ( گردباد يا زمين لرزه يا سونامي ) مي تواند موجب تغيير شکل چشم انداز بشود و مختصات جغرافيايي که قبلاً ديد خوبي برايتان فراهم مي کرد ممکن است حالا منظره ي دلگيري باشد. به همين صورت، در تکامل نيز تغيير در چشم انداز سازگاري مي تواند گونه ي موفقي را نابود کند. به نظر مي رسد چنين اتفاقي براي دايناسورها رخ داده باشد.
براي تغيير در چشم انداز سازگاري زيستي، به برخورد شهاب سنگ ها نياز نيست. فرض کنيد گونه هاي جديدي به محل هاي مجاور کوچ کنند. در اين حالت آن چه زماني استراتژي خوب بود، مثل شنا کردن در درياچه براي فرار از دست صيادان، وقتي کروکوديل ها به آن جا کوچ کرده باشند ديگر استراتژي هوشمندانه اي محسوب نمي شود. بنابراين، همچنان که تکامل به پيش مي رود، چشم انداز سازگاري نيز تغيير مي کند. به عبارت ديگر، بهترين استراتژي تکامل به اين بستگي دارد که چه کساني همراه با شما تحول مي يابند. هيچ گونه اي مانند يک رابينسون کروزو تنها در جزيره نيست. وقتي آن چه شما بايد انجام دهيد وابسته به کاري است که ديگران انجام مي دهند، اين عمل نظريه ي بازي ها نام مي گيرد.
تشخيص چشم انداز تکاملي که هميشه تغيير مي کند، نکته ي کليدي براي توصيف اين موضوع است که چگونه رفتارهاي مشارکتي ايجاد شده اند. به ويژه اين موضوع در توصيف مشارکت بيش تر انسان ها، در مقايسه با ديگر جانوران، کمک مي کند.
$ خويشاوندي و مشارکت
اين گونه نيست که حيوانات هرگز در کاري مشارکت نکنند، مثلاً به مورچه ها نگاه کنيد. مي توان وجود چنين جوامعي از حشرات را به سادگي به کمک اساس تکامل در وراثت ژنتيکي توضيح داد. مورچه ها در يک کلني کاملاً به هم وابسته اند. آن ها اميدوارند با مشارکت، ژن هايشان را به کلني هاي آينده منتقل کنند. همان طور که هالدن يک بار ذکر کرد اين کاملاً منطقي است که براي نجات جان دو برادر يا نجات جان هشت پسر عمو به داخل رودخانه بپريد ( به طور متوسط نيمي از ژن هاي شما شبيه برادرتان و يک هشتم ژن ها شبيه پسر عمويتان است ). اما مشارکت انساني فقط محدود به جمع خانوادگي نيست. انسان به گونه اي تکامل يافته است تا با غريبه ها مشارکت کند.
وقتي با مارتين نوواک ملاقات کردم، او تأکيد کرد که مشارکت غير خويشاوندي (27)، يکي از تفاوت هاي معين بين انسان و بقيه ي گونه هاي اين سياره است. تفاوت ديگر زبان است. او گفت: « فکر مي کنم ما انسان ها به دو علت از بقيه ي جانوران متمايز هستيم. يکي اين است که ما زباني داريم که به ما اجازه مي دهد تا درباره ي هر چيزي صحبت کنيم. هيچ جانور ديگري چنين سيستمي براي ارتباط نامحدود ندارد. جانواران مي توانند درباره ي خيلي چيزها صحبت کنند و درباره ي خيلي چيزها به يکديگر سيگنال بفرستند، اما به نظر مي رسد که آن ها محدود به تعداد متناهي و معيني از چيزهايي هستند که مي توانند به هم بگويند ».
به هر حال، انسان ها زباني ترکيبي دارند سيستمي مخلوط و هم ساز از صداها که مي تواند هر تعداد از شرايط محيطي را توصيف کند، حتي آن هايي که قبلاً هرگز با آن مواجه نشده است. نوواک گفت « بايد گذاري در تکامل رخ داده باشد که به انسان ها اجازه داده است تا اين سيستم ارتباطي نامحدود را توسعه دهند. بدون ترديد چنين سيستم زباني انعطاف پذيري به انسان کمک کرده است تا تمايز ديگرش با موجودات، يعني مشارکت کردن، را متحول کند. انسان ها تنها گونه اي هستند که مسئله ي مشارکت وسيع بين افراد غير خويشاوند را حل کرده اند. اين مشارکت جالب است؛ چرا که اساس تکامل رقابت است و اگر شما خواستار بقاي سازگارترين موجود هستيد، اين رقابت توصيف مشارکت را دشوار مي سازد » (28).
چارلز داروين نيز به مسئله ي « نوع دوستي (29) » توجه کرده بود. به نظر مي رسد رفتار نوع دوستانه - کمک کردن به غريبه اي با پرداخت هزينه و بدون منفعت - تقريباً استراتژي ابلهانه اي براي تنازع بقاست. اما غريزه ي انسان ها ( حداقل بسياري از آن ها ) آن ها را به کمک کردن وادار مي کند. بايد براي انساني خوب بودن مزيتي وجود داشته باشد. حدس اوليه اين بود که نوع دوستي براي کسي که نوع دوستي مي کند تا اندازه اي مزيت دارد و شبيه کمک کردن دوطرفه است. اگر شما به همسايه تان کمک کنيد، شايد روزي همسايه تان هم کمک شما را جبران کند ( اين مفهوم نوع دوستي متقابل است ). اما اين توضيح شما را به راه دوري نمي برد. اين توضيح فقط وقتي صحت دارد که شما دوباره گيرنده ي کمک را در آينده ببينيد، اما غالباً مردم به اشخاصي کمک مي کنند که احتمالاً هرگز آن ها را دوباره نمي بينند.
شايد هنوز بتوانيد غيرمستقيم مزيتي از خوب بودن به دست آوريد. فرض کنيد به غريبه اي کمک مي کنيد که هرگز او را دوباره نمي بينيد، اما آن غريبه تحت تأثير کمک شما آدم خيري مي شود و به ديگر افراد محتاج کمک مي کند. شايد روزي يکي از کساني که آن شخص به او کمک کرده با شما مواجه شود و به شکرانه ي کمکي که از آن فرد دريافت کرده است به شما کمک کند.
نوواک به من گفت که « معامله به مثل غيرمستقيم (30) » را مدت ها قبل ريچارد آلکساندر (31) زيست شناس مطرح کرد، اما زيست شناسان تکاملي آن را نپذيرفتند. با اين حال نوواک ايده ي « معالمه به مثل غيرمستقيم » را با جزئيات در وين با همکاري کارل زيگمونت (32) رياضيدان مطالعه کرد. آن ها اخيراً مقاله اي چاپ کردند که نشان مي دهد چگونه با استفاده از رياضيات نظريه ي بازي ها ( به شکل معماي زنداني ) ممکن است معامله به مثل غيرمستقيم واقعاً کار کند. به نظر نوواک راز نوع دوستي در قدرت « شهرت » است. او گفت: « مي توانيم با کمک به کسي شهرتمان را افزايش دهيم و با داشتن شهرت بيش تر در گروه، شانس اين که کسي به شما کمک کند افزايش مي يابد. » اهميت شهرت در اين است که توضيح مي دهد چرا زبان انساني مهم است ( به همين علت مردم غيبت مي کنند ). غيبت کردن شهرت را گسترش مي دهد و احتمال رفتار نوع دوستانه به سبب شهرت بيش تر مي شود. نوواک مي گويد: « جالب است که مردم در حالي که دائماً مشغول ارزيابي شهرت ديگران هستند، وقت زيادي صرف صحبت کردن درباره ي ديگران مي کنند. زبان به تکامل مشارکت کمک کرد و بر عکس در يک جمعيت مشارکت کننده، اهميت زبان بيش تر مي شود... با معامله به مثل غيرمستقيم مي توانيد هم ديگري را مشاهده کنيد و هم مي توانيد ببينيد چگونه رفتار مي کند و هم مي توانيد به طور مؤثري فقط با مردم صحبت کنيد...زبان براي اين کار ضروري است » (33)
شهرت زاينده ي مشارکت است؛ چرا که اجازه مي دهد بازيکن هاي بازي حيات عملکرد ديگران را بهتر پيش بيني کنند. براي مثال، در بازي معماي زنداني هر دو بازيکن آزاد مي شدند اگر با هم مشارکت مي کردند. در بازي يک مرحله اي در برابر حريفي ناشناس، بازيکن باهوش با اعتراف کردن بازي مي کند. اگر حريفتان به عنوان مشارکت کننده مشهور باشد، ايده ي بهتر مشارکت کردن است؛ چرا که هر دو نتيجه ي بهتري مي گيريد. در وضعيت هايي که بازي تکرار مي شود مشارکت به غير از منفعت اضافي به شهرت شما هم مي افزايد.
اين به آن در (34)
با اين حال غيبت کردن درباره ي شهرت ممکن است براي ايجاد جامعه ي مشارکتي کافي نباشد. کار رياضي براي اثبات « معامله به مثل غيرمستقيم » در جامعه اي بزرگ با رفتار نوع دستانه موجب مي شود تا مسائل ديگري ظاهر شود. مدل نوواک و زيگمونت درباره ي معامله به مثل غيرمستقيم را شماري از متخصصان نقد کردند؛ چرا که اين مدل احتمالاً فقط در گروه هاي کوچک کار مي کرد. وقتي بار ديگر نوواک را در سال 2004 در کنفرانسي در بوستون ملاقات کردم، جزئيات داستانش بيش تر رشد کرده بود. نوواک در سخنراني اش مجدداً به نقش بازي معماي زنداني در تجزيه و تحليل مشارکت تکاملي اشاره کرد.سابقه ي اين کار به مسابقه ي مشهور نظريه ي بازي ها بر مي گردد که در سال 1980 رابرت آکسلرود (35) دانشمند علوم سياسي در دانشگاه ميشيگان برگزار کرد. آکسلراد اين ايده را از آزمايش مهارت نظريه پردازان بازي ها در رقابت بازي معماي زنداني گرفت. او از متخصصان نظريه ي بازي ها دعوت کرد تا استراتژي اي براي اين بازي ارائه دهند ( به شکل برنامه ي کامپيوتري ) و سپس در رقابتي دوره اي با هم جدال کنند. هر برنامه، در برابر هر کدام از برنامه هاي ديگر، بازي تکرارشونده انجام داد تا معين شود کدام برنامه بيش ترين سازگاري را بر مبناي مفهوم دارويني دارد.
از چهارده استراتژي ارائه شده، برنده ي بازي ساده ترين استراتژي بود که آن را آناتول رَپوپورت (36) ارائه داد و تقليدي از بازي « اين به آن در » بود (37). در استراتژي « اين به آن در »، بازيکن به صورت مشارکتي اولين دور بازي را شروع مي کند. پس از آن، هر کاري که رقيب در دورهاي بعدي بکند همان را انجام مي دهد. اگر حريف مشارکت کند، بازيکن « اين به آن در » نيز مشارکت مي کند. هر وقت حريف تک روي کند بازيکن مقابل نيز در دور بعدي مشارکت را ترک مي کند تا وقتي که حريف مجدداً مشارکت کند.
در مجموعه ي معيني از بازي ها و در برابر حريفي مشخص، « اين به آن در » احتمالاً مي بازد. اما در دورهاي بسيار زياد در برابر تعداد زيادي استراتژي هاي مختلف، به طور متوسط « اين به آن در » در مسابقه جلو خواهد افتاد يا حداقل در مسابقه اي که آکسلراد برگزار کرد چنين شده وقتي بازيکن « اين به آن در » برنده شد، به نظر رسيد احتمالاً استراتژي هاي بهتري ممکن است توسعه يابند؛ بنابراين، آکسلراد مسابقه ي ديگري به راه انداخت و اين بار شصت و دو گروه شرکت کردند. در بين شرکت کنندگان در مسابقه ي دوم فقط يک نفر استراتژي « اين به آن در » را در پيش گرفت و او رپوپورت بود که دوباره برنده شد.
مي توان ديد که چگونه بازي « اين به آن در » فرصت مشارکت را در جامعه افزايش مي دهد. شهرت يافتن به عنوان بازيکن « اين به آن در »، حريفان را ترغيب مي کند تا با شما مشارکت کنند. با علم به اين موضوع که اگر اين کار را بکنند، شما مشارکت خواهيد کرد و اگر مشارکت نکنند، شما هم مشارکت نخواهيد کرد.
اما افسوس که داستان پيچيده تر از اين است. فقط به دليل اين که استراتژي « اين به آن در » مسابقه ي آکسلراد را برده است نمي توان گفت که بهترين استراتژي در جهان واقعي است.
نوواک در سخنراني اش در کنفرانس به نکات ظريفي درباره ي استراتژي « اين به آن در »، در مفهومي وسيع تر، اشاره کرد. در نگاه اول، به نظر مي رسد موفقيت اين استراتژي، مفهوم تعادل نش را، که در آن بهترين استراتژي تک روي کردن است، به مبارزه مي طلبد. به نظر مي رسد رياضيات نظريه ي بازي هاي تکاملي بر اساس تجزيه و تحليل جمعيت هاي بسيار بزرگ اين مسئله را تأييد مي کند. به هر حال، نوواک ذکر کرد که براي جمعيت محدود مي توان نشان داد که استراتژي « اين به آن در » تحت شرايط مشخص مي تواند با موفقيت بر جمعيتي غلبه کند که در آن همه تک روي مي کنند.
اما اگر فرض کنيد که در صورت ادامه ي بازي چه اتفاقي مي افتد، موضوع پيچيده تر هم مي شود. « اين به آن در » استراتژي بدون گذشتي است. اگر حريفتان قصد مشارکت داشته باشد، اما تصادفاً تک روي کند، شما هم تک روي مي کنيد و مشارکت از بين مي رود. اين استراتژي در مقايسه با استراتژي اي تغيير يافته به نام « اين به آن درِ سخاوتمند » (38) کم تر موفقيت آميز است.
نوواک توضيح مي دهد که « اين به آن درِ سخاوتمند » استراتژي اي است که با مشارکت شروع مي شود؛ وقتي من مشارکت مي کنم که شما مشارکت کنيد. اما گاهي اوقات حتي اگر شما تک روي کنيد، من همچنان مشارکت مي کنم. اين مسئله به من اجازه مي دهد خطاها را اصلاح کنم تا اگر خطايي تصادفي روي داده باشد، بتوان آن را اصلاح کرد » (39).
نوواک معتقد است هر چه بازي جلوتر مي رود وضعيت جالب تر مي شود. نگرش « اين به آن درِ سخاوتمند » جانشين مي شود. از آن جا که همه ي بازيکن ها يا « اين به آن درِ سخاوتمند » يا « اين به آن در » بازي مي کنند، پس هيچ کسي تعمداً سعي نمي کند که تک روي کند و همه مشارکت کننده هستند. واي! چه روزهاي خوشي.
با اين استثنا که « مشارکت هميشگي » استراتژي پايداري نيست. به محض آن که همه مشارکت کنند، استراتژي « تک روي هميشگي » مي تواند تاخت و تاز کند که شبيه شاهين در بين فاخته هاست و همه را از بين مي برد. بنابراين، شما با « همه تک رو » شروع مي کنيد، به « اين به آن در » مي رويد، سپس « اين به آن درِ سخاوتمند »، بعد « همه مشارکت کننده » و بعد « همه تک رو ». نوواک مي گويد: « اين نظريه ي جنگ و صلح در تاريخ انسان است » (40).
$ بازي ها و مجازات
با اين همه انسان ها مشارکت مي کنند و اگر « معامله به مثل غيرمستقيم » عامل مشارکت نيست، پس چه چيزي عامل است؟ دليل عامه پسند اين است که پيشرفت مشارکت به دليل اجبار ناشي از تهديد به مجازات است. نظريه ي بازي ها صحت اين موضوع را نشان مي دهد.
اقتصاددانان سميوئل بولز و هربرت گينتيس و رابرت بويد (41) انسان شناس از مدافعان اين نگاه هستند. آن ها اين ايده را « معامله به مثل نيرومند » (42) مي نامند. معامله به مثل کننده ي نيرومند به مشارکت کننده ها پاداش مي دهد، اما تک روها را مجازات مي کند. بازي پيچيده تري، تعامل ها را نشان مي دهد. محققان نظريه ي « معامله به مثل نيرومند » به جاي بازي « معماي زنداني »، آزمايشي را با نسخه هاي مختلف بازي « کالاي عمومي » طراحي کردند.
اين بازي ها صورت هاي ديگري از بازي هستند که در فصل سوم شرح داده شد و نشان داده شد که چگونه افراد مختلف استراتژي هاي مختلفي را انتخاب مي کنند؛ بعضي خودخواه هستند، بعضي مشارکت کننده، و بعضي معامله به مثل کننده هستند. در بازيِ « کالاي عمومي » از همان ابتدا به بازيکن ها امتياز مي دهند ( که در انتهاي بازي به پول تبديل مي شود ). در هر دوره بازيکن ها ممکن است مقداري از امتيازشان را به صندوق عمومي ببخشند و باقي مانده را براي خود نگه دارند. سپس هر بازيکن بخشي از سرمايه ي صندوق را دريافت مي کند. يک بازيکن حريص، چيزي نمي بخشد تا نفع شخصي اش را حداکثر کند، حتي اگر گروه به عنوان يک کل ضرر کند. بازيکن نوع دوست مقداري از امتيازش را تقسيم مي کند تا منفعت کل گروه افزايش يابد. بازيکن معامله به مثل کننده، پايه ي مشارکتش بر اساس مشارکت ديگران است و بدين وسيله « مفت خوري » را مجازات مي کند که چيزي نمي بخشد، اما مي خواهد در منفعت جمع شريک باشد ( هرچند در اين حالت بقيه ي گروه و حتي خودش را مجازات مي کند ). همان طور که در فصل سوم ديديم انسان هايي از هر سه نوع ديده مي شوند. مطالعات بيش تر مشخص مي کند چرا نژاد انسان به گونه اي تکامل يافته که شامل مجازات گران هم مي شود.
درآزمايش بازيِ « کالاي عمومي »، اکثر بازيکن ها به طور متوسط با دادن نيمي از امتيازشان شروع کردند (43). اما پس از چند دور، مشارکتشان قطع شد. در آزمايشي ديگر، تقريباً سه چهارم بازيکن ها تا ده دور چيزي به صندوق اجتماعي نريختند. براي محققان روشن است که مردم از دست کساني که در ابتداي بازي بسيار کم اهدا مي کنند، عصباني مي شوند و با کاهش بخشش خودشان تلافي مي کنند و بدين وسيله همه را تنبيه مي کنند. بايد گفت که بيش تر بازيکن ها معامله به مثل کننده مي شوند.
اما در شکل ديگري از بازي، محقق پس از هر دور، ميزان مشارکت بازيکن را اعلام مي کرد و از اعضاي گروه توضيح مي خواست. وقتي از کساني که مقدار کمي اهدا کرده بودند انتقاد مي شد، در دور بعدي بخشنده تر مي شدند. وقتي از کسي انتقاد نمي شد شمار مشارکت کننده ها کاهش مي يافت. ظاهراً، خجالت کشيدن باعث بهبود رفتار مي شد. به نظر مي رسد تمايل به مجازات کردن ممکن است در ذات بشر باشد ( حتي ممکن است فقط در ژن ها نباشد. بعضي متخصصان معتقدند که فرهنگ، روش مجازات کردن را از طريق نسل ها منتقل مي کند ).
البته روشن نيست که احتمالاً چه نوع مجازاتي در گذشته ي تکاملي انسان در نظر گرفته مي شد. بولز و گينتيس اشاره کرده اند که احتمالاً مجازات شامل تبعيد بود؛ چرا که هزينه ي مجازات کننده را کاهش مي داد، اما به کسي ضربه مي زد که مشارکت نمي کرد. آن ها نشان دادند که چگونه به طور طبيعي تعامل ها در نظريه ي بازي ها منجر به ايجاد جوامعي مي شود که شامل هر سه نوع افراد غير مشارکت کننده ( مفت خود )، مشارکت کننده، و مجازات کننده ( معامله به مثل کننده ) است. همان طور که بقيه ي شبيه سازي هاي کامپيوتري نيز نشان داده اند نژاد انسان با استراتژي مخلوط بازي مي کند.
هنوز متخصصان درباره ي اين موضوعات با هم مشاجره دارند. در مقاله اي بر اساس نوع ديگري از شبيه سازي، نشان داده شد که نوع دوستي فقط به سبب منافعش براي انسان هاي نوع دوست ( و نه ضرورتاً براي منافع گروه ) ظاهر مي شود. بازي التيماتوم (44) امروزه در زمينه ي ديگري از تحقيقات نظريه ي بازي ها، يعني « نظريه ي بازي هاي رفتاري »، به کار مي رود که دانشمنداني چون کولين کمرر آن را دنبال مي کنند. نظريه پردازان بازي هاي رفتاري معتقدند که براي درک ريشه ي رفتار اجتماعي انسان ( و درک رمز طبيعت ) نهايتاً لازم است که بدانيم سرشت هر فرد را چه چيزي مي سازد. به عبارت ديگر، نياز است که به درون آدمي برويم و راه آن، ترکيب نظريه ي بازي ها، اقتصاد، روان شناسي، و علوم اعصاب در رشته ي جديد و بحث برانگيزي به نام علم اقتصاد اعصاب (45) است.
پينوشتها:
1- Herbert Gintis, Game Theory Evolving.
2- David Harper.
3- D.G.C. Harper, “Competitive Foraging in Mallards- ‘Ideal Free’ Ducks,” Animal
Behaviour, 30 (1982): 575-584.
4- Of course, you could conclude that animals are in fact rational, or at least more
rational than they are generally considered to be.
5- Martin Nowak.
6- Martin Nowak, interview in Princeton, NJ., October 19, 1998.
7- John Maynrad Smith.
8- Rosie Mestel, The Los Angeles Times, April 24, 2004, p. B21.
9- Eton.
10- Halden.
11- Jeorge Price.
12- Nature.
13- Maynard Smith’s first paper on evolutionary game theory was written in collaboration with Price; it appeared in Nature in 1973. The story is told in John Maynard Smith, “Wvolution and the Theory of Games,” American Scientist, 64 (January-February 1976): 42. Price died in 1975.
14- John Maynard Smith, “Evolutionary Game Theory,” Physica D, 22 (1986): 44.
15- Ibid.
16- Howk-Dove Game.
17- Invasion.
18- The relationship between Nash equilibria and evolutionary stable strategies can get
extremely complicated, and a full discussion would include considerations of the equations governing the reproductive rate of competing species (what is known as the “replicator dynamic”). A good place to explore these issues is Herbert Gintis, Game Theory Evolving, Princeton University Press, Princeton, N.J., 2000.
19- For the calculation of the Nash equilibrium giving this ratio, see the Appendix.
A
20- This equivalence of a mixed population-two-thirds doves and one-third hawks-with mixed behavior of the same bids hold only in the simple case of a two-strategy
game. In more complicated games, the exact math depends on whether you’re talking about mixtures of populations or mixtures of strategies.
21- Rufus Johnstone.
22- Rufus Johnstone, “Eavesdropping and Animal Conflict,” Proceedings of the National Academy of Sciences USA, 98 (July 31, 2001): 9177-9180.
23- John M. McNamara and Alasdair I. Houston, “If Animals Know Their Own Fighting Ability, the Evolutionarily Stable Level of Fighting is Reduced,” Journal of Theoretical Biology, 232 (2005): 1-6.
24- Fitness.
25- Landscape.
26- Vantage Point.
27- Nonkin Cooperation.
28- Martin Nowak, interview in Princeton, October 19, 1998.
29- Altruism.
30- Indirect Reciprocity.
31- Richard Alexander.
32- Karl Sigmund.
33- Ibid.
34- Tit for tat.
35- Robert Axelord.
36- Anatol Rapoport.
37- In all, 15 strategies participated in the round-robin tournament. Axelrod added a strategy that chose defect or cooperate at random.
38- Generous tit for tat.
39- Martin Nowak, lecture in Quincy, Mass., May 18, 2004.
40- A paper describing the results Nowak discussed in Quincy appeared the Following yean Lorens A Imhof, Drew Fudenberg, and Martin Nowak, “Evolutionary Cycles of Cooperation and Defection,” Proceedings of the National Academy of Sciences, 102 (August 2, 2005): 19797-10800.
41- Robert Boyd.
42- Strong Reciprocity.
43- Herbert Gintis and Samuel Bowles, “Prosocial Emotions,” Santa Fe Institute working paper 02-07-028, June 21, 2002.
44- Ultimatum Game.
45- Neuroeconomics.
سيگفريد، تام؛ (1392)، رياضيات زيبا: جان نش، نظريه بازي ها، و جست وجوي رمز طبيعت، ترجمه مهدي صادقي، تهران: نشر ني، چاپ دوم
/ج