فرقه زيديه ازجمله فرقه هاي شيعي است که در عصر امامت صادقين از بدنه اصلي شيعه جداشده و با رهاکردن اعتقاد به نظام پي در پي امامان منصوص، اعتقاد به امامت زيد بن علي بن الحسين (عليه السلام) پيدا نمود. پيروان اين فرقه داراي عقايد خاصي مي باشند که بحث از تمام عقايد و آموزه هاي آن ها از موضوع اين نوشتار خارج است و به تناسب موضوع اين نوشتار تنها به مسائل مرتبط با امامت و مهدويت خواهيم پرداخت.
طرح مسئله امامت و مهدويت در زيديه
گرچه زيديه به عنوان يکي از فرقه هاي شيعه معرفي شده است؛ اما با تأمل در آموزه هاي اين گروه به تفاوتهاي اساسي در مسائل اعتقادي و فروعات اسلامي برمي خوريم که در حقيقت، زيديه در اصول اعتقادي از معتزليان و در فروع از حنفيان پيروي مي نمايند. (1) در انديشه امامتي آنان، تنها اين مقدار با شيعه اشتراک دارد که امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و دو فرزندش امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را به عنوان امامان منصوص حال اين نص، چه جلي باشد و جه خفي قبول دارند؛ (2) ولي در تداوم امامت از اعتقاد رسمي شيعيان اثني عشري که معتقد به پي در پي بودن امامت دوازده نفر از خاندان پيامبر است، جدا شده و عقيده دارند هر که از خاندان محمد، قيام به سيف (شمشير) نمايند و مردم را به خداوند بزرگ و ارجمند بخواند، امام واجب الاطاعة است. (3)ابن ميثم در اين زمينه گزارش نموده است: طائفه دوم انشعابي شيعي، زيديه است و وجه جمع آنان با شيعه دوازده امامي در اين است که چهار امام اول را قبول دارد. متن عبارت اينچنين مي باشد:
الطائفة الثانية الزيدية: و يجمعهم أنّ الإمام بعد النبي صلّي الله عليه و اله و عليّ ثمّ الحسن ثمّ الحسين ثمّ عليّ بن الحسين ثمّ کلّ فاطمي خرج بالسيف مستحقاً لشرائط الإمامة و شبهتهم أنّ زيد بن علي رضي الله عنه کان عالما زاهدا آمرا بالمعروف ناهيا عن المنکر، فوجب أن يکون مستحقا لشرائط الإمامة فکان هو الإمام. (4)
فرقه ي دوم زيديه است و عقيده ي مشترک آن ها (فرقه ي زيديه) اين است که امام بعد از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) علي، حسن، حسين، علي بن حسين و پس از آن هر فاطمي است که با شمشير قيام نموده و داراي شرايط امامت باشد که اين شرايط در زيد، فرزند امام زين العابدين، وجود داشت و امام بود.
اما در جريان مهدويت، آنان در عقيده رسمي شان مانند ديگر مذاهب اسلامي قيام و ظهور منجي در آخرالزمان را قبول دارند و قائم را از فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) مي داند. (5) هرچند اين بخش، از موضوع اين نوشتار خارج است؛ لکن به تناسب بحث، به اين مطلب تأکيد مي شود که جريان مهدويت در زيديه نيز مورد سوء استفاده قرار گرفته که در دو گزينه ذيل، به شواهدي از ديدگاه زيد و ديدگاه پيروان او اشاره مي شود.
الف) مهدويت در انديشه زيد
در جريان بررسي شخصيت زيد، دو مسئله مهم وجود دارد. مسئله اول انقلاب او است که برچه اساس و انگيزه بوده است. در اين زمينه سه ديدگاه عمده وجوددارند و اين از موضوع بحث اين اثر خارج است. مسئله دوم عقايد زيد به ويژه اعتقاد او در باب امامت و مهدويت است که آيا انديشه او در امامت و مهدويت همان چيزي بوده است که پيروان او ادعا دارند؟ يا اينکه انديشه زيد، با آنچه پيروان او مي گويند، متفاوت بوده است. در اين زمينه، روايات مختلف و متضادي درباره شخصيت سياسي و اعتقادي زيد نقل شده است و بر اساس همان روايات، اقوال و اظهارنظر دانشمندان درباره زيد متفاوت است. (6)حال، با قطع نظر از قضاوت هاي متفاوت که نسبت به ايشان وجود دارد، واقعيت اين است که زيد از جهت اعتقادي به ويژه در مسئله امامت و مهدويت براي خود ادعايي نداشته است؛ بلکه او معتقد به امامت برادرش امام باقر (عليه السلام) و پس از ايشان تسليم امامت فرزند برادرش امام صادق (عليه السلام) بوده است؛ (7) ولي در مورد انديشه زيد درباره مهدويت، نقل هايي وجود دارد که در زمان قيام زيد، امر مهدويت براي برخي مشتبه شده و گمان مي نمودند که زيد همان منجي و قائم موعود است. لذا مي آمدند و از زيد سؤال مي نمودند که تو همان قائم هستي؟ زيد با صراحت جواب مي داد: خير! بلکه قائم فرد ديگري از خاندان پيامبر است.
چنانکه در اين زمينه نقل شده است، عده اي از زيد سؤال نمودند: آيا جريان مهدي حقيقت دارد؟ او در جواب گفت: بله! دوباره سؤال شد: او از فرزندان حسن است يا از فرزندان حسين (عليه السلام)؟ قال زيد: أما إنه من ولد فاطمة صلوات الله عليها؛ (8) زيد در جواب گفت: بدانيد که مهدي از فرزندان فاطمه (عليها السلام) است.
نيز نقل شده است: عده اي از مردمان کوفه نزد زيد آمده از او سؤال نمودند:
يابن رسول الله أنت المهدي بلغنا أنه يملأها عدلا؟ قال: لا.(9)
اي فرزند پيامبر! تو همان مهدي هستي که خبر عدالت گستري اش به ما رسيده است؟ فرمود: خير.
همچنين از زيد روايات ديگري در منابع شيعي مبني بر نفي مهدويت از خودش نقل شده است. روايات ديگري مبني بر اعتقاد زيد به مهدويت طبق عقيده شيعيان اثني عشري نيز نقل شده است. (10)
چنانکه از يحيي بن زيد نقل شده است که از پدرم درباره ائمه سؤال کردم. در جواب فرمود: ائمه دوازده نفرند، چهار نفر از آنها درگذشته و هشت نفر از آنها باقي مانده اند. گفتم: آنان را نام ببر. پس او يک يک امامان را با همان نام هاي که در نزد شيعيان اثني عشري معروف اند، ذکر نمود. در ادامه يحيي مي گويد: پدر جان شما جزء آن امامان نمي باشيد؟ گفت: نه! ما از عترت هستيم. گفتم: شما نام هاي امامان را از کجا به دست آورديد؟ گفت: اين يک عهد است که از جانب پيامبر به ما خاندان رسيده است. (11)
در اين زمينه از محمد بن مسلم نقل شده است: به زيد بن علي گفتم: گروهي گمان مي کنند شما قائم آل محمد و صاحب اين امر مي باشيد. گفت: نه من از عترت هستم. گفتم: پس صاحب اين امر کيست؟ فرمود: هفت نفر ديگر اين امر را به دست مي گيرند و هفتم از آن خلفا صاحب اين امر مهدي است. محمد بن مسلم مي گويد: اين مطلب را با امام باقر (عليه السلام) در ميان گذاشتم. آن حضرت دوبار فرمود: برادرم راست گفته است؛ بعد از من هفت نفر وصي مي آيند که هفتمين آنها مهدي است. پس از آن امام گريه نمود و از آينده اندوهناک زيد و شهادت او خبر داد. (12)
بنابراين، دليل قابل اعتماد مبني بر اينکه زيد مؤسس گروهي باشد با آن مشخصات و اعتقادي که عده اي مدعي مذهبي منسوب به زيد هستند، وجود ندارد.
ب) مهدويت در انديشه پيروان مذهب زيد
بنابرآنچه در گزينه پيشين نگارش يافت، اين واقعيت روشن شد که زيد هيچگاه مهدويت و قائميت نکرده است، اما از طرف ديگر گزارش صريح فرقه نگاران اين است که مسئله مهدويت برخي افراد در ميان پيروان مذهب زيديه طرح شده است.چنانچه در انديشه زيديه نسبت به مهدويت با دقت نگريسته شود، اين نکته قابل توجه است که اصل اعتقاد به مهدويت در ميان زيديه وجود دارد (13) و در عين حال، برخي از زيديه در مصداق مهدي دچار خطا شده اند.
طبق بعضي گزارش ها، زيديه به سه فرقه جاروديه، سليمانيه و بتريه تقسيم شده است (14) که برخي از آنان مهدويت نفس زکيه، محمدبن عبدالله بن حسن را معتقد هستند و مي گويند: محمد بعد از مدتي ظهور نموده و دنيا را پر از عدل خواهد نمود. (15) گروهي از زيديه، محمد بن قاسم طالقان را مهدي مي داند و بعضي از آنان يحيي بن عمر بن حسين بن زيد صاحب کوفه را قائم مي دانند. (16)
سرانجام اينکه مسئله مهدويت توسط گروهي منسوب به زيد، مورد سوء استفاده قرار گرفته و اين در حالي است که ما نسبت به چنين ادعايي از جانب زيد دليل قانع کننده اي نداريم؛ بلکه اين ادعا از جانب کساني ديگر بعد از زيد، براي فريب دادن مردم ترويج شده است.
تأثيرگزاران به فرقه زيديه
اين مسئله مسلم است که در ظهور حرکت هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي عوامل فراوان مي تواند تأثيرگذار و نقش آفرين باشد. چيزي که درباره تأثيرپذيري فرقه زيديه از ديگران بايد دقت کرد اين است که در نزد ملل و نحل نگاران و فرقه شناسان، گروه زيديه يکي از گروه هاي شيعي به حساب آمده است؛ اما با دقت در آموزه هاي اعتقادي و عملي زيديه اين گروه از آموزه هاي شيعي فاصله گرفته و در عقايد از معتزله و در فروع از ابوحنيفه پيروي نموده است. (17)چنانکه در برخي منابع از زيديه به عنوان نزديکترين گروه شيعي به اهل سنت نام برده است. (18) از اين رو نمي توان گفت فرقه زيديه از عقايد و آموزه هاي اصيل شيعي پيروي مي نمايد؛ بلکه اين فرقه از جريان هاي ديگر که ارتباطي با آموزه اصلي شيعه ندارد، تأثير پذيرفته است که به دو نمونه اشاره مي شود.
الف) شيعيان تندرو و انقلابي
در تبيين انديشه اين دسته از شيعيان بايد گفت: باتوجه به معروف و مشهور بودن مهدويت در ميان شيعيان و اينکه قطعاً فردي از خاندان رسالت روزي بساط ظلم را برمي چيند، گروهي از شيعيان با ديدن ستم دشمنان، نسبت به اهل بيت و شيعيان، انتظار داشتند که صادقَين با توجه به موقعيتي که در ميان شيعيان دارند، قيام نموده و ستمگري را بردارند. با اين وصف، هنگامي که ديدند آن دو امام نه تنها دست به قيام مسلحانه نزدند؛ بلکه شيعيان را به شکيبايي توصيه مي نمايند، اين وضعيت براي آنان غيرقابل تحمل شده و مي گفتند: هر فردي از فرزندان امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) که در را به روي خود بسته و در خانه بنشيند، حق امامت ندارد. (19)بر اين اساس، آنان به دنبال فرد انقلابي از خاندان پيامبر بودند تا در رکاب او براي رفع ظلم قيام نمايند. آنان اين مسئله را تاحدودي در آرمان و روحيه انقلابي زيد مشاهده مي کردند که اين موضوع زمينه را براي آنان فراهم نمود تا در مسير امامت و مهدويت برخلاف آنچه امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) تبيين مي نمودند، کشيده شود. (20)
ب) اهل سنت
اگر نسبت به تأثيرپذيري زيديه از اهل سنت تأمل و دقت شود به يک رابطه پنهاني ميان زيد و ابوحنيفه و برخي ديگر از عالمان اهل سنت برمي خوريم که به دور از چشم حکومت، انجام پذيرفته و ابوحنيفه به عنوان يک فقيه مسلمان زيد را تشويق به قيام نموده و از ديگران دعوت مي کند تا با او بيعت نمايد و وعده پشتيباني مالي به زيد داده است. (21) از طرف ديگر در اصل امامت، زيديه جواز امامت مفضول بر فاضل را از معتزله گرفتند. (22)سرانجام، اينکه جريان مهدويت در انديشه زيديه با تناقضات و اشکالات فراوان روبه رو است که به هيچ وجه نمي توان آن را برخواسته از آموزه شيعي دانست؛ بلکه اصل جريان پيدايش زيديه يک جريان آميخته با سياست و به دور از آموزه هاي شيعي بوده است که جريان هاي مخالف شيعي در آن تسلط داشته و در ايجاد انحراف در اين گروه نقش داشته است. در عين حال، بايد توجه نمود که اگر خود زيد با برخي افراد مانند ابوحنيفه ارتباط داشته است. صرفاً براي بهره برداري سياسي و مصلحت اهداف انقلابي او براي جذب افراد در آن حرکت انقلابي و اسلامي او بوده است؛ نه اينکه او تابع آموزه هاي فردي مانند ابوحنيفه باشد، آن گونه که برخي زيد را شاگرد ابوحنيفه و متأثر از آرا او دانسته است. (23)
اما در عين حال، اين را نيز نمي توان منکر شد که برخي افراد مؤثر در اين فرقه، از برخي دانشمندان اهل سنت تأثيرپذيرفته است که بررسي آن، تناسبي با اين اثر ندارد.
نگاهي بر آنچه گذشت
در تبيين جايگاه مهدويت در انديشه زيديه و دست يابي به واقعيت ها در اين زمينه، نمي توان نکات ذيل را که نقد و دليلي بر نارسايي اين ديدگاه است، ناديده گرفت.1. نفي مهدويت توسط زيد:
آن گونه که نگارش يافت افراد زيادي چه از روي جهالت و اشتباه در مصداق و چه از روي فريب کاري و ايجاد مغالطه و يا به جهت پيشبرد اهداف سياسي و انقلابي بر عليه ستمگران، مسئله مهدويت زيد را مطرح مي نمودند؛ اما زيد با صراحت و بدون هيچگونه ابهام گويي، مهدي و قائم بودن را از خود نفي نموده و مصداقِ مهدي منجي را مطابق آنچه ائمه اثني عشر (عليهم السلام) عقيده دارند، معرفي نموده است. (24) در حقيقت اين برخورد صريح زيد دليلي است بر ابطال و ساختگي بودن جريان مهدويت در ميان کساني که خود را پيرو زيد مي دانند.
2. ناهمگوني زيديه در مصداق شناسي مهدي:
هرچند اصل مسئله مهدويت توسط زيديه مورد انکار قرار نگرفته و همانند ديگر مذاهب اسلامي ظهور و عدالت گستري مهدي را امري مسلم دانسته است؛ اما اين فرقه از جهت مصداق شناسي و زمان ظهور مهدي، دچار اختلاف فراوان و انديشه هاي متفاوت شده که اين تفاوت ها و اختلافات هيچگونه توجيه نداشته و نمي توان آن ديدگاه هاي متفاوت را به يک گروه فکري نسبت داد؛ بلکه با اندک تأمل مي توان به تضادها و ناسازگاري هاي دروني ميان زيديان پي برد که آنان به چندين شاخه درباره مهدويت تقسيم شده اند؛ مانند فرقه جاروديه که ادعاي مهدويت براي نفس زکيه و يا براي محمد بن قاسم و يا براي يحيي بن عمر بن حسين بن زيد دارند. (25) اين در حالي است که شاخه هاي ديگر زيديه، مانند سليمانيه، صالحيه و بتريه درباره مهدويت داراي انديشه روشن نيستند. (26) علاوه بر اين، بسياري از شخصيت ها و متفکرين متأخر زيديه تنها وجود مهدي را از خاندان پيامبر و نسل فاطمه (عليهاالسلام) دانسته است واما اينکه او به دنيا آمده و يا در آينده به دنيا خواهد آمد و اينکه او از فرزندان امام حسن (عليه السلام) و يا فرزندان امام حسين (عليهاالسلام) است، دچارترديد شده اند. (27)
بنابراين، زيديه درباره مصداق شناسي مهدويت هم عقيده نيستند و حتي با دقت در گفتار برخي دانشمندان زيديه مي توان دريافت که هر فرد از خاندان پيامبر براي نجات مردم از بند ستم دست به قيام زده و ادعاي امامت نمايد؛ مي توان او را مهدي و قائم نجات دهنده خواند. (28)
3. با توجه به اينکه دليل قانع کننده اي در دست نداريم تا دخالت زيد را در بنيانگذاري فرقه زيديه با آن آموزه هايي که دارد ثابت نمايد، تنها چيزي که براي زيد مي توان يقين نمود، حرکت انقلابي و اصلاح طلبانه او مي باشد که آن حرکت بر اساس ادعاي امامت و مهدويت نبوده است؛ بلکه حرکت او جهاد اسلامي براي برطرف نمودن ظلم و اقامه امر به معروف و نهي از منکر بوده است. (29)
بنابراين، تنها مطلبي را که در جريان پيدايش زيديه مي توان باور نمود، اين است که اين گروه بعد از شهادت زيد، توسط برخي افراد که اهداف گوناگون سياسي و مذهبي را دنبال مي نمود، ترويج گردد.
پينوشتها:
1. شهرستاني، ملل و نحل، ج1، ص 143.
2. ناشي اکبر، فرقه هاي اسلامي و مسئله امامت، ص 66؛ مجموع کتب و رسائل الامام زيد، ص 381.
3. فرق الشيعه، ص 55.
4. النجاة في القيامة، ص 145.
5. براي مطالعه تفصيلي رک: لوامع النور، ج1، ص 64؛ الاحکام في الحلال و الحرام، ج2، ص 469.
6. الارشاد، ج2، ص 171؛ عيون اخبارالرضا، ج1، ص 225.
7. أعيان الشيعة، ج7، ص 113.
8. المنتزع المحيط بالامامة، ج1، ص 72.
9. همان.
10. شيخ صدوق، امالي، مجلس 181؛ کفاية الاثر، ص 86.
11. کفاية الاثر، ص 304؛ بحارالانوار، ج46، ص 198.
12. بحارالانوار، ج46، ص 200.
13. لوامع الانوار، ج1، ص 64؛ الاحکام في الحلال و الحرام، ج2، ص 469.
14. ملل و نحل، ج1، ص142.
15. مقالات الاسلاميين، ج1، ص 134.
16. تبصرة العوام، ص 186؛ فرهنگ فرق اسلامي، ص 135.
17. ملل و نحل، ج1، ص 143.
18. ابوزهره، تاريخ مذاهب اسلامي، ص 75.
19. اشعري قمي، المقالات و الفرق، ص 65؛ مجموع رسائل الامام المنصور بالله، ج1،ص 344.
20. کفاية الاثر، ص 305؛ بحارالانوار، ج46،ص198.
21. هاشم معروف حسني، شيعه در برابر معتزله و اشاعره، ص 97.
22. ملل و نحل، ج1، ص 142؛ محمد خليل زين، تاريخ الفرق الاسلاميه، ص 181.
23. احمد امين، فجرالاسلام، ص 272.
24. شواهد در همين نوشتار، در بحث مهدويت در انديشه زيد، نگارش يافت که در اينجا از تکرار آن خودداري مي شود.
25. ملل و نحل، ج1، ص 140.
26. نوبختي، فرق الشيعه، ص 54.
27. الاحکام في الحلال و الحرام، ج2، ص 468؛ مجموع کتب و رسائل الامام زيد بن علي بن الحسين، ص 384.
28. مجموعه رسائل الامام يحيي بن القاسم بن ابراهيم، ص 508؛ الاساس لعقائد الاکياس، ص 151؛ ناشي اکبر، فرقه هاي اسلامي، ص67.
29. مفيد، الفصول المختاره، ص 340، الغدير، ج3، ص 69 و 71.
مظفري ورسي، حيدر؛ (1392)، جريان شناسي مهدويت در فرقه هاي شيعي، قم: انتشارات دليل ما، چاپ اول.
/م