امام رضا (ع) و جريان هاي داخلي اماميه (1)

دوران زندگاني امام رضا (عليه السلام) ( 148-203ق) - به خصوص برهه زماني امامت ايشان- را مي توان عصر ظهور و بروز اديان و فرقه ها نام نهاد. در دوره دوم حكومت عباسي و با گذر از تعصب و عرب گرايي به ميراث مانده
يکشنبه، 9 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امام رضا (ع) و جريان هاي داخلي اماميه (1)
 امام رضا (ع) و جريان هاي داخلي اماميه (1)

 

نويسنده: يحيي ميرحسيني (1)




 

مقدمه

دوران زندگاني امام رضا (عليه السلام) ( 148-203ق) - به خصوص برهه زماني امامت ايشان- را مي توان عصر ظهور و بروز اديان و فرقه ها نام نهاد. در دوره دوم حكومت عباسي و با گذر از تعصب و عرب گرايي به ميراث مانده از حكومت بني اميه و همچنين آشنايي مسلمانان با فرهنگ هاي ايران و يونان، با فضاي فكري نسبتاً آزادي مواجه هستيم كه اثرات فرهنگي و تمدني عميقي بر جهان اسلام نهاد. فراهم آمدن شرايط مساعد سياسي- اجتماعي باعث گشت از يك سو، اديان غيراسلامي به ترويج افكار خود همت گمارده و از ديگرسو، فرق و مقالات اسلامي متنوعي سر برآورده و به تثبيت انديشه هاي كلامي خود مشغول شوند. امام رضا (عليه السلام) به عنوان امام شيعيان و رهبر يك جريان فكري، به مواجهه با هر دو برخاستند كه گزارش هايي از آن در جوامع روايي و كتب تاريخي به يادگار مانده است.(2) علاوه بر مبارزه امام رضا (عليه السلام) در جبهه برون ديني و درون ديني، يكي از گفتمان هاي مهم و پردامنه آن حضرت در جبهه درون مذهبي بود، چرا كه شيعيان امامي نيز دچار تشتت شده، به فرقه ها و جريان هاي زيادي منقسم شده بودند.
درباره واژه « اماميه » بايد گفت، آن چه امروز اين نام بر مذهب « شيعه اثناعشريه » اطلاق دارد، اصطلاحي است كه در سده دوم هجري ساخت يافته و در گذر تاريخ دگرگون شده است. در سده دوم هجري و در اثر پراكندگي فرقه اي شيعيان در سطحي انبوه، اصطلاح « اماميه » به منظور برقرار كردن تقابل ميان امامان و گروه هاي غيرامامي- خصوصاً زيديه - به وجود آمد. گزينش اين عنوان براي اين دسته از شيعه و انتساب آن به امام، از آن رو بود كه جناح غالب بر خلاف زيديه، ثبوت امامت را به « نص جلي » (3) و با تعيين فرد فرد امامان به امر الهي مي دانست (4) و (5) شهرستاني نيز در توصيف اماميه(6)، آنها را كساني مي داند كه به امامت علي (عليه السلام) از طريق نص آشكار- و نه وصف - باور دارند و چنان تعيين امام براي آنها ضرورت دارد كه به امري مهم تر از آن در اسلام اعتقاد ندارند.(7) نويسنده در اين مقاله، تعريف نخست از اصطلاح اماميه را ملاك قرار داده، طيف گسترده اي از پيروان امام باقر (عليه السلام) و فرزندان ايشان را مصداق آن در نظر گرفته است.(8) بنابراين پژوهش پيش رو به تعامل امام رضا (عليه السلام) با تمامي فرقه هاي شيعي كه از زمان امام باقر (عليه السلام) به بعد به وجود آمده اند خواهد پرداخت. نخست به پرشمارترين گروه يعني پيروان امام رضا (عليه السلام) كه « قطعيه » نام گرفتند اشاره خواهد رفت و در اثناء آن به جريان هاي فكري موجود در ميان آنها سخن به ميان خواهد آمد. سپس به فرقه واقفيه اشاره خواهد شد و انواع مواجهات امام را برخواهيم شمرد. آنگاه به دو فرقه اسماعيليه و فطحيه و سرانجام به غلات و مفوضه خواهيم پرداخت.

1. قطعيه

به گروهي كه در سال 183 هجري قمري، شهادت امام موسي كاظم (عليه السلام) را پذيرفته و پس از ايشان به امامت حضرت رضا (عليه السلام) باور داشتند، « قطعيه » گفته مي شود(9) كه مقصود از « قطع »، اطمينان از وفات امام هفتم است.(10) شيخ مفيد معتقد است پس از وفات امام موسي كاظم (عليه السلام)، اكثر شيعيان به امامت حضرت رضا (عليه السلام) ايمان آوردند.(11) چنان چه اين ديدگاه را صحيح بپنداريم، از لحاظ جمعيتي، قطعيه پرشمارترين گروهي بوده اند كه امام هشتم با آنها در گفتمان (12) و تعامل بوده است كه بسياري از آنها به شكل روايت براي ما به يادگار مانده است ( براي مشاهده بسياري از آنها، رك: عيون اخبار الرضا و مسند الامام الرضا، سراسر دو اثر ). به عنوان نمونه پس از آن كه مأمون براساس اهداف خود، حضرت رضا (عليه السلام) را به ولايت عهدي انتخاب نمود، گروهي از قطعيه گمان كردند صاحب الامري كه در سخنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ائمه (عليهم السلام) به ظهورش مژده داده شده، ايشان است. آنان كه آرزوهاي ديرينه خود را براي نخستين بار پس از كناره گيري امام مجتبي (عليه السلام) در سال 41 هجري، از هر زمان ديگري به واقعيت نزديك تر يافتند، نزد حضرت مي آمده و از اين مسأله پرس و جو مي كردند. مثلاً يكي از اصحاب به نام « ايوب بن نوح »، بيعت مردم و ضرب سكه به نام ايشان را يادآور شده و آرزو كرد ايشان صاحب الامر باشند، بدون آن كه نيازي به جنگ باشد. اما حضرت آن را نفي نمودند (13). همچنين « ريان بن صلت » از اين مسئله سؤال مي كند كه حضرت خود را صاحب الامر دانستند اما نه آن صاحب الامري كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.(14)
در يك نگاه كلي و جامع بايد گفت هرچند پيروان امام رضا (عليه السلام) درباره امامت و حقانيت ايشان يك دست بوده و در بسياري از مسائل ديني اتفاق نظر داشتند، اما نمي توان همه آنها را در يك مشرب فكري و اعتقادي جاي داد. به عبارت ديگر، پذيرندگان ولايت ديني علي بن موسي الرضا (عليه السلام) طيف هاي مختلف فكري داشتند كه گاه آنها را به معتقدات احياناً متناقضي سوق مي داده است. از اين رو، به طور كلي مي توان قطعيه را به دو دسته « حديث گرايان » و « كلام گرايان » تقسيم بندي نمود.(15) گروه اول كه از لحاظ جمعيتي برتري با آنها بود (16) عمده اهتمام خود را به ضبط و نقل روايات مصروف داشته و در حد ممكن، از هرگونه اظهار نظر ديني كه از رأي و اجتهاد منبعث مي شد، خودداري مي كردند، خواه اظهارنظر به شكل افزوده و يا برداشت از نصوص تعبير گردد. به عبارتي چون آنان حكم هر مسئله را در احاديث معصومان مي جستند، هرگونه اجتهاد و استنباط فراسوي اين نصوص را ناروا مي شمردند.(17) شايد به همين دليل باشد كه آنان با علم كلام ميانه خوبي نداشتند. خصومت نص گرايان با علم كلام، آنها را تا بدان جا پيش برد كه از زبان امام رضا (عليه السلام) روايتي در ذم علم كلام مبني بر سوق دادن كلام به زندقه وضع كردند(18)، سخني كه امام رضا (عليه السلام) از آن تعجب كرده و انتساب آن را به خود، با قاطعيت رد نمودند.(19) دسته دوم كه برخي از محققان، نام « كلام گرايان متقدم اماميه » بر آن نهاده اند.(20) علاوه بر سمع و نقل احاديث، به علم كلام و مقتضيات آن توجه داشتند.(21) كلام گرايان خود، طيف هاي متعددي داشتند كه از اين ميان، سه گروه نام بردارتر بودند: « پيروان هشام بن حكم »، « پيروان هشام بن سالم » و « فقيهان آل اعين » (22) در شمار جناح اول، علاوه بر « هشام بن حكم » بايد به « يونس بن عبدالرحمان »(23)، « علي بن منصور »، « ابوجعفر سكاك » و « فضل بن شاذان » اشاره و از كلام گرايان جناح دوم افزون بر « هشام بن سالم » بايد به « صفوان بن يحيي »، « احمد بن محمد بن ابي نصر بزنطي » و « محمد بن علي صاحب الطاق » (24) ياد نمود (25). در رأس جناح سوم « زراره بن اعين »(26) و پس از وي « عبدالله بن بكير » (27) قرار دارند.(28) اين گروه ها تلاش داشتند با تكيه بر عقل، جمعي ميان مقتضيات عقلي و نصوص ديني پيشنهاد دهند.(29) اكنون به برخي از گزارش ها درباره تعامل امام رضا (عليه السلام) با اين جريان ها اشاره مي شود.
بيشتر موضع گيري هاي امام رضا (عليه السلام) ناظر به پيروان هشامين (30) است (31)، و از ميان اين دو، اين گروه هشام بن حكم بود كه نزد حضرت بيش از همه از آنها سخن به ميان مي آمد. به عنوان نمونه شيعه اي نزد حضرت آمده و از هشام بن حكم مي پرسد كه حضرت او را عبدي صالح توصيف مي كنند كه از سوي حسدورزان مورد اذيت قرار گرفت(32). همچنين گروهي از شيعيان از زبان امام رضا (عليه السلام) نقل مي كردند كه هشام بن حكم، در قتل پدرشان شريك است، خود گمراه و ديگران را به گمراهي مي كشاند كه حضرت آن را تأييد نكرده، حتي تولي و دوست داشتن هشام را جايز دانستند.(33)در روايت مفصل ديگري آمده است كه يونس بن عبدالرحمان- از بزرگان طيف هشان بن حكم - به همراه موسي و جعفر بن عيسي بن عبيد- دو برادر عيسي بن عبيد از ديگر اصحاب هشام بن حكم- در سال 199 بر امام رضا (عليه السلام) وارد شدند. در اين ميان يونس و جعفر لب به شكايت از شيعيان- احتمالاً منظور حديث گرايان است- مي گشايند كه آنها را زنديق و كافر مي خوانند(34). پس از آن كه امام آنها را دلداري دادند، اين بار جعفر به يونس بن عبدالرحمان و هشام (35) اشاره كرده، هدايت و گمراهي خويش را در گرو معتقدات آن دو مي داند. جعفر با اين اقدام زيركانه، از امام رضا (عليه السلام) مي خواهد كه به صورت شفاف درباره رهبران طيفي از شيعه - كه از سوي اكثريت زنديق خوانده مي شوند- اظهارنظر نمايد كه امام آنها را بر سبيل هدايت دانسته، براي همنشينان قديم و جديد وي- كه در متن روايت به علي بن يقطين و يونس تأويل شده- پاداش الهي طلب مي نمايند.(36)
يكي از اصلي ترين و مشهورترين اختلاف هشامين، مسائل خداشناسي، خصوصاً كيفيت وجود خداوند بود. در رواياتي آمده است كه هشام بن حكم به تجسيم خداوند باور داشته (37) و هشام بن سالم براي پروردگار، صورت قائل بوده است (38) كه از امام رضا (عليه السلام) درباره صحت آنها سؤال مي شود. در روايتي كه آن حضرت در مقام داور و فصل الخطاب ميان ديدگاه هاي هشامين قرار مي گيرند، ديدگاه هاي تشبيهي هشام بن سالم را رد نموده و نظر اثباتي هشام بن حكم - معروف به « شيء لا كالأشياء » - را مي پذيرند.(39) البته چنان چه ظاهر الفاظ موردنظر باشد، روايات متفاوت ديگري از امام رضا (عليه السلام) نيز نقل شده است.(40) همچنين دو تن از اصحاب امام رضا (عليه السلام) ديدگاه منتسب به هشام بن سالم، صاحب الطاق و ميثمي مبني بر اين كه خداوند تا ناف ميان خالي و باقي تنش تو پر است را بازگو مي كنند كه حضرت آن را رد مي نمايند.(41) در روايت متفاوت ديگر، امام رضا (عليه السلام) از احمد بن محمد بن ابي نصر- از سران جواليقيه - درباره اختلافشان با اصحاب هشام بن حكم در مسئله توحيد سؤال مي كنند كه احمد، جرياني كه خود بدان وابسته است را قائل به صورت و جريان ديگر را مخالف تجسيم معرفي مي كند كه حضرت ديدگاه احمد را رد مي كنند.(42)
درباره موضع امام رضا (عليه السلام) درباره جناح سوم يعني زراره مطلب اندكي در جوامع روايي انعكاس يافته است، اما به كار برده شدن تعبير «اصحاب زراره » از زبان حضرت رضا (عليه السلام) (43) نشان از حضور اين جريان در آن زمان دارد. همچنين حضرت رضا (عليه السلام) درباره رئيس اين فرقه يعني زراره فرمودند: « أ و تَري احداً كانَ أصدَعَ بالحقِّ منْهُ. آيا برتر از زراره در بيان و اظهار حق سراغ داري؟ » (44) كه نشان دهنده تأييد وي است. همچنين برخي از روات از اقوال و ديدگاه هاي اعتقادي اصحاب زراره سؤال نموده اند كه حضرت رضا (عليه السلام) در مقام پاسخ برآمده اند. به عنوان نمونه « حسين بن خالد » روايتي را از « عبدالله بن بکير » - از بزرگان زراريه (45) - نقل مي کند که امام صادق (عليه السلام) به فردي که درباره همکاري با محمد نفس زکيه پرسش کرده بود، فرمودند: « تا وقتي که آسمان و زمين آرام است تو نيز آرام باش. عبدالله بن بکير از اين روايت چنين برداشت کرده بود که هيچگاه قيامي به وقوع نخواهد پيوست و لذا قائمي وجود ندارد که امام رضا (عليه السلام) تأويل ابن بکير را ناصحيح و روايت جدشان را به درستي تفسير نمودند. (46)
در پايان بايد گفت، بررسي صحت نسب هر يک از اقوال به جريان ها و همچنين تدقيق در رواياتي که در مدح و ذم آنها به امام رضا (عليه السلام) نسبت داده شده است، خود نياز به پژوهشي مستقل دارد که در اين مجال نمي گنجد. (47) هدف نويسنده تنها اثبات وجود جريان هاي درون گروهي قطعيه در زمان امام رضا (عليه السلام)، اختلاف نظرهاي آنان و ورود حضرت به آنها بود که به نظر مي رسد حاصل شده باشد.

ادامه دارد...

پي نوشت ها :

1. دانشجوي دوره دكتري رشته علوم قرآن و حديث دانشگاه امام صادق (عليه السلام)
2. ابن بابويه، 1378ق، ج1، صص 154-204؛ نيز آثاري كه تنها نام آنها براي ما به يادگار مانده است مانند « مجالس الرضا مع اهل الاديان » و « كتاب مناظرات علي بن موسي الرضا »، نجاشي، 1407ق، صص 37 و 57 و 244.
3.جرجاني علاوه بر اشاره به نص جلي بر امامت علي بن ابي طالب (عليه السلام)، به اشتباه، كافر دانستن صحابه و خروج بر اميرالمؤمنين (عليه السلام) در جنگ صفين و تكفير ايشان را نيز جزو مؤلفه هاي هويتي اماميه دانسته است. ( جرجاني، 1412ق، ص 16).
4. براساس برخي روايات، زيد انديشه « امام مفترض الطاعه » به نص را باور نداشت. ( نك: كشي، 1348ش، صص 186-187؛ ابن شهرآشوب، 1379ق، ج1، ص 259) به تبعيت از او، زيديه نيز به نص اعتقاد نداشته، هر فاطمي كه قيام به سيف كرده و مردم را فرابخواند، امام مفترض الطاعه خود مي دانستند. ( رك: شهرستاني، 1364ش، ج1، صص 180-179؛ تفتازاني، 1409ق، ج5، ص 254). همچنين براي مشاهده كتبي كه زيديه را دربرابر اماميه ذكر كرده اند. رك: اشعري، 1400ق، صص 35-36؛ ابن نشوان، 1972م، صص 155-157.
5.مفيد، 1413ج، صص 38-39؛ نيز: پاكتچي، 1380ش، ج10، ص 159.
6.گاه به جاي اماميه، از عبارت « القائلون بنسق الامامه » (‌منسوب به ناشي اكبر، 1971م، ص 46) ‌براي اشاره به پيروان اين مذهب استفاده مي شود.
7.شهرستاني، 1364ش، ج1، ص 189.
8.سريان معنا و مصاديق اماميه را در كتب فرقه شناختي مي توان مشاهده كرد. به عنوان نمونه نوبختي شيعيان اثني عشريه (نوبختي، 1404ق، ص 108) و يا آمدي معتقدان به امامت حضرت صادق (عليه السلام) را اماميه مي داند. ( آمدي، 1423ق، ج5، ص 71).
9.رسي، 1421ق، ج1، ص 538؛ نوبختي، 1404ق، ص 80؛ احمد بن سليمان، 1424ق، ص 500؛ البته نام قطعيه به ديگر گروه هاي شيعي نيز اطلاق مي شده است. به عنوان نمونه رك: قزويني، 1358ش، ص 547.
10.اشعري، 1400ق، ص 17؛ قاضي عبدالجبار، 1965م، ج 20 (2)، ص 176؛ اسفرايني، بي تا، ص 33؛ البته برخي به اشتباه پنداشته اند، وجه تسميه قطعيه به دليل قطع و وقف در امامت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) است. ابوالحسن ملطي به هنگام نام بردن از فرقه هاي شيعي، فرقه اي با نام « القطعيه العظمي » معرفي مي كند كه عقايدي شبيه به جعفريه دارند. (ملطي، 1413ق، ص 27) سپس فرقه هفدهم را « القطعيه القصري » نام مي نهد كه بر امامت علي الرضا (عليه السلام) معتقدند و امامي را پس از وي نمي پذيرند. (همو، ص 28) گويا وي قطع سلسله امامت به حضرت رضا (عليه السلام) را وجه تسميه آن مي داند. در اين صورت قطع، به معناي بريدن رشته و انقطاع تداوم، مفروض بوده است و نه قطع به معناي جزم و اطمينان. همچنين قلقشندي نام ديگر شيعه اثناعشريه را قطعيه معرفي كرده و وجه تسميه آن را قطع به انتقال امامت به موسي بن جعفر (عليه السلام) دانسته است كه هم قطع در آن معناي ديگري دارد و هم تعريف اين گروه را متفاوت ذكر كرده است. (قلقشندي، بي تا، ج13، ص 232.)
11.سيدمرتضي، 1414ق، ص 313؛ نيز نك: فخرالدين رازي، 1411ق، ص 582.
12.Discourse
13.كليني، 1365ش، ج1، ص 341؛ ابوالصلاح حلبي، 1404ق، ص 190.
14.ابن بابويه، 1395ق، ج2، ص 376؛ طبرسي، بي تا، ص 434.
15.براي مشاهده اين تقسيم بندي در ميان اصحاب صادقين (عليهما السلام)، رك: سبحاني، 1374ش، ص 217.
16.مدرسي، 1386ش، ص 210.
17.پاكتچي، 1275ش، ص 16.
18.كشي، 1348ش، ص 499.
19.كشي، 1348ش، ص 499؛ اين گرايش در قرن سوم هجري بر محافل اماميه غلبه پيدا نمود.
20.پاكتچي، 1383ش، ص 326.
21.براي تفصيل بيشتر درباره نقش عقل و حديث در ميان كلام گرايان رك: مدرسي، 1386ش، صص 207-209.
22.پاكتچي، 1375ش، ص 15.
23.وي به حدي شاخص بود كه حتي فرقه اي به او منتسب و براي وي پيرواني برشمرده اند. نام بردن از فرقه «‌ يونسيه » (فخرالدين رازي، 1413ق، ص 61) و توصيف برخي از راويان با پسوند « يونسي » ( به عنوان نمونه رك: طوسي، 1415ق، صص 361، 369، 391؛ حلي، 1411ق، صص 165 و 181) تأييدي بر اين مطلب است.
24.در كتب تاريخي، فرقه اي به او با نام « الشيطانيه » نسبت داده شده است. (بغدادي، 1408ق، ص 53)
25.اين دو طيف در كتب تاريخي و فرقه شناختي به اسامي مختلفي نام بردارند. سمعاني اين دو گروه را به صورت الهشاميه الاولي- پيروان هشام بن حكم - و الهشاميه الآخري- پيروان هشام بن سالم - ياد كرده است (سمعاني، 1408ق، ج5، ص 643) اما فخرالدين رازي اتباع گروه اول را « حكميه » (فخرالدين رازي، 1413ق، ص 59) و پيروان دسته دوم را « جواليقيه » (همو، ص 60؛ نيز براي مشاهده به كارگيري اين اصطلاح در زمان امام هفتم رك: كشي، 1348ش، ص 266) نام نهاده است. برخي تحت عنوان واحد « الهشاميه » هر دو گروه را معرفي مي كنند (بغدادي، 1408ق، ص 47؛ آمدي، 1423ق، ج5، ص 58) كه نبايد تصور نمود كه درج اين دو گروه در ذيل يك نام، به دليل نزديكي افكار آنهاست، چرا كه اختلاف هشام بن حكم و هشام بن سالم در مباحث كلامي چنان بود كه شيعيان جمع شده و از آن دو درخواست مناظره مي كردند.‌( كشي، 1348ش، صص 279-280).
26.حتي فرقه اي به نام او در روايات به نام « زراريه » ثبت شده است ( كشي، 1348ش، ص 266).يكي از اختلاف ديدگاه هاي هشام بن حكم و زراره و سؤال از امام رضا (عليه السلام) را در اين منبع بجوييد. (كشي، 1348ش، ص 268).
27. ناگفته نماند كه برخي از سران اين گروه همچون عبدالله بن بكير بر مذهب فطحيه بوده اند. ( ابن داود، 1383ق، ص 200).
28.البته علاوه بر اين سه، طيف هاي محدود كلام گراي ديگري وجود داشتند كه تفصيل آنها در اين مجال نمي گنجد؛ رك: پاكتچي، 1375ش، ص 15؛ همو، 1383ش، ص 367؛ گرامي، 1389ش، فصل سوم.
29.توجه بيشتر كلام گرايان به عقل را مي توان در گزاره هاي زير جستجو كرد: گرايش هشام بن حكم و شاگردانش به قياس (پاكتچي، 1375ش، ص 21؛ نيز رك: سيد مرتضي، 1405ق، ج3، ص 311؛ سعد...، 1360ش، ص 98) و همچنين سخت گيري در پذيرش روايات (كشي، 1348ش، ص 224)‌ و عرضه آنها بر كتاب الله و عدم پذيرش روايات ناهمخوان (عياشي، 1380ق، ج1، ص 8)؛ كارآيي اجتهاد الرأي در فقه از سوي طيف جواليقي (ابن ادريس حلي، 1411ق، ص 575).
30.علاوه بر موضع گيرها و آراء‌ متفاوت، هويت مستقلي كه هريك از دو جريان كسب كرده بودند، بهترين شاهد در وجود دو جريان مختلف است. هويت مستقل را در دو تعبير « اصحاب هشام بن سالم » و « اصحاب هشام بن حكم » مي توان مشاهده كرد و شگفت آنجاست كه اين دو تعبير به كتب لغت نيز راه يافته است (زبيدي، 1214ق، ج17، ص 757). تقابل هشامين به حدي جدي بود كه هشام بن حكم را به نگارش دو اثر، يكي در رد هشام جواليقي و ديگري در مخالفت با مؤمن الطاق وادار كرد (ابن نديم، بي تا، ص 224؛ نجاشي، 1407ق، ص 433؛ اين دو نام كتاب هشام در رد مؤمن الطاق را « الرد علي شيطان الطاق »‌ آورده اند كه در صورت صحت اين نام، نشان دهنده تضاد فكري اين دو فرد است، چرا كه اين تعبير را مخالفان شيعه درباره مؤمن الطاق به كار مي برده اند. براي مشاهده اين تعبير از سوي اهل سنت رك: خطيب بغدادي، 1417ق، ج13، ص 411؛ گفته شده اول بار ابوحنيفه اين لقب را به كار برده است. رك: ابن حجر، 1390ق، ج5، ص 301). همچنين عنوان اثر بر جاي نمانده عبدالله بن جعفر حميري يعني « كتاب ما بين هشام بن الحكم و هشام بن سالم و [ في ] القياس و الأرواح، و الجنة و النار و الحديثين المختلفين »‌( نجاشي، 1407ق، ص 220 ) حداقل به چهار اختلاف ديدگاه هشامين اشاره دارد.
31.شايد اصلي ترين عامل، اعتقادات خاص اين دو جريان خصوصاً جريان هشام بن حكم باشد كه به برخي از آنها اشاره خواهد شد.
32.كشي، 1348ش، ص 270.
33.كشي، 1348ش، ص 268.
34.كشي، 1348ش، صص 499-498.
35.در روايت به نام دقيق هشام اشاره نشده و تنها به حضور وي در آن مجلس خبر مي دهد. بايد گفت به طور قطع هشام بن سالم در آن زمان زنده بوده است ولي حيات هشام بن حكم در سال 199 كه روايت بدان اشاره دارد، در هاله اي از ابهام قرار دارد، چرا كه اقوال وفات وي از 179 تا 230 هجري در نوسان است (براي مشاهده اقوال رك: نعمه، 1405ق، ص 43).
36.كشي، 1348ش، صص 499-498.
37.برخي از شيعيان در مقام دفاع از هشام و توجيه سخن او درباره تجسيم گام برداشته اند. براي مشاهده چهار راه حل پيشنهاد شده، رك: اسعدي، 1388ش، صص 123-139.
38.كليني، 1365ش، ج1، ص 105؛ ابن بابويه، 1398ق، ص 97؛ هرچند دو طرف اين نظر را هشامين تشكيل مي دهد ولي نبايد آن را يك اختلاف دو نفره در نظر گرفت چرا كه از اصحاب آن دو سخن به ميان آمده كه نشان از يك جريان داخلي است. براي تفصيل بيشتر رك: ابن ابي الحديد، 1404ق، ج3، ص 223؛ سمعاني، 1408ق، ج5، ص 643.
39.براي مشاهده روايت متضاد از امام هادي (عليه السلام) رك: ابن بابويه، 1362ش، ص 277؛ چنانچه هر دو روايت صحيح باشد، بايد گفت خوانش ها از ديدگاه هشام بن حكم در زمان هاي مختلف متفاوت بوده است. كشي، 1348ش، صص 284-285.
40.رك: ابن بابويه، 1398ق، صص 102-101؛ ابن طاوس، بي تا، صص 139-140.
41.ابن بابويه، 1398ق، صص 113-114.
42.قمي، 1404ق، ج1، ص 20.
43.كشي، 1348ش، ص 498.
44.كشي، 1348ش، ص 143؛ طوسي، 1390ق، ج1، ص 219.
45.براي مشاهده تعبير زراره در كتب فرقه شناختي، رك: اشعري، 1400ق، ص 28؛ بغدادي، 1408ق، ص 52.
46.رك: ابن بابويه،‌ 1361ش، صص 266-267.
47.البته ضرورت اين مهم را محمد بن عمر كشي در قرن چهارم هجري درك كرده و در اثر خود به نمايش گذاشته است. او روايتي نقل مي كند كه حضرت رضا (عليه السلام) كتابي از يونس بن عبدالرحمان را مطالع كرده و از مطالب خلاف آن برآشفتند، كتاب را بر زمين كوبيده و يونس را زنازاده و زنديق معرفي كردند ( كشي، 1348ش، ص 496 )،‌روايتي كه كشي به هيچ وجه آن را صحيح و در شأن كلام ائمه (عليه السلام) نمي داند. (كشي، 1348ش، ص 497) همچنين آيه الله خويي روايتي منسوب به امام رضا (عليه السلام) كه در آن هشام بن حكم را شاگرد ابوشاكر ديصاني - از مشركان - دانسته، ضعيف و مرسل مي داند. ( خويي، 1410ق، ج19، ص 287).

منبع مقاله :
ايزدي، مهدي و...‌[ ديگران]، (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (ع)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.