ناشناس
سلام. دختری 18 ساله هستم، لطفا کمکم کنید، من در برقراری...
سلام. دختری 18 ساله هستم، لطفا کمکم کنید، من در برقراری رابطه با دوستام اصلا نمیتونم خوب باشم و تعادل برقرار کنم همش وابسته میشم و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍی ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﯽ ﻣﯿﺸﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺑﺖ ﺭﻧﺞ ﻣﯿﺒﺮﻡ. حتی چندبار هم از این بابت صدمه دیدم
مشاور: خانم صفری
باسلام. اينطور كه من متوجه شدم، مسئله ي اصلي شما، وابستگي است. وابستگي در مقابل حالت دلبستگي قرار دارد، به طوريكه دلبستگي براي سلامت روان و شادكامي هرانساني لازم است، اما وابستگي، رنج هاي عاطفي و روانشناختي زيادي را براي ما به همراه مي آورد. هر دوي اين حالات، به يك احساس علاقه و صميميت عميق، نسبت به يك فرد ديگر، اشاره دارند، اما تفاوت اساسي آن ها در اين است كه در دلبستگي، استقلال عاطفي فرد، حفظ مي شود ولي در وابستگي، فرد تماماً به لحاظ عاطفي، به طرف مقابل، تكيه مي كند. به زبان ساده تر، وقتي كه يك فرد، به فرد ديگري دلبستگي دارد، هرگاه كه با او باشد و يا با او در تعامل باشد، احساس خيلي خوبي خواهد داشت، اما اگر مواقعي هم با او نباشد، و يا شرايطي پيش بيايد كه براي بلندمدت و يا حتي براي هميشه ارتباط خود را با طرف مقابلش از دست بدهد، اگرچه احساس ناكامي مي كند، ولي مي تواند بازهم در زندگي خود احساس شادكامي داشته باشد. چنين فردي، به لحاظ عاطفي به طرف مقابل خود تكيه نمي كند، بلكه تكيه گاه عاطفي اصلي او در درون خودش است. هرانساني در درجه ي اول، بايد خودش خودش را مورد محبت و پذيرش بي قيد و شرط قرار دهد و احساس ارزشمندي و شادبودن خود را كاملاً مشروط به تأييد يا محبت فرد ديگري نسازد. اين تفاوت اصلي وابستگي و دلبستگي است. يك فرد وابسته، تمام معنا و شادكامي زندگي خود را در فردي ديگر خلاصه مي كند، به طوريكه فقط با حضور او احساس مي كند كه همه چيز درست است و مي تواند احساس خوبي داشته باشد، اما اگر از طرف مقابل، حتي براي لحظه اي جدا شود، احساس مي كند بخشي از وجودش كم شده است. در واقع اين احساس، خيلي هم اشتباه نيست، چون يك فرد وابسته واقعاً يك نقطه ضعف مهم در شخصيت خود دارد و آن هم يك نيروي محركه ي عاطفي درون جوش است. يعني منبع دروني عاطفه و تأييد و پذيرش. وقتي كه اين منبع دروني، موجود نباشد، ما به طور افراطي به منابع بيروني تكيه مي كنيم كه معمولاً اين منابع بيروني در يك فرد خاص، خلاصه مي شود. البته همه ي افرادي كه مانند شما به وابستگي دچار مي شوند، واقعاً از ابتدا خودشان در شكل گيري اين حالت، مقصر نبوده اند، بلكه ريشه هاي شكل گيري اين حالت را بايد در دوران كودكي و نوجواني و مخصوصاً در ارتباط بين والدين و فرزندان، جستجو كرد. معمولاً هنگامي كه پاسخدهي عاطفي والدين، به شكل مناسبي نيست، زمينه هاي شكل گيري وابستگي در شخصيت كودكان شكل مي گيرد. اين زمينه ها ممكن است تا سال ها خود را نشان ندهند تا اينكه به محض فراهم شدن يك موقعيت مناسب در نوجواني يا بزرگسالي، فرد دچار وابستگي هاي شديد و يا عشق هاي آتشين و افراطي مي شود. البته فقط شما نيستيد كه دچار اين مشكل شده ايد، بسياري از افراد، به درجات مختلف، زمينه هاي وابستگي را دارند ولي ميزان آن شدت و ضعف دارد. من مي توانم در اين مشاوره چند توصيه ي كلي به شما داشته باشم ولي نمي خواهم اميد واهي به شما بدهم. از آنجا كه اسم عشق را برديد، متوجه شدم كه شدت وابستگي شما در حدقابل توجهي است. واقعيت، اين است كه اين مسئله يك مسئله ي جدي است و درمان آن با خواندن چندمطلب در اينترنت يا چندتوصيه ي كلي، ميسر نخواهد بود. درمان وابستگي هاي اينچنيني، نيازمند چندين جلسه ي مشاوره ي متمركز است و حتي كار هر روانشناس يا مشاوري نيست. بلكه روانشناس يا مشاوري صلاحيت پرداختن به آن را دارد كه در زمينه ي روابط بين فردي كار كرده باشد و داراي تخصص و مهارت لازم در اين زمينه باشد. به نظر من مراجعه به يك روانشناس با تخصص باليني بر مراجعه به ساير متخصصين اين رشته ارجحيت دارد. شما الان در سنين حساسي براي درمان اين مسئله قرار داريد. زيرا از يكسو در سنيني قرار داريد كه هيجانات يك انسان، در اوج شدت خود است و از سوي ديگر، در سنين شكل گيري هويت خودتان هستيد. اگر بتوانيد در اين برهه اين مسئله را با كمك يك متخصص، به طور ريشه اي حل كنيد، جلوي بسياري از مسائل و مشكلات جدي كه در آينده در زندگي دوره ي بزرگسالي برايتان قابل پيش بيني است را گرفته ايد.