ناشناس

عشق یا سوتفاهم

سلام خسته نباشید. من دختر20ساله ای هستم،پسرعموم از بچگی من رو دوست داشت و همیشه ابرازش میکرد،ولی من نادیده میگرفتمش و فکر میکردم که عشق و عاشقی وجود نداره،متاسفانه شهریور ماه 95 به صورت تحمیلی با پسرعمم که 28سالشون بود صیغه شدم،درصورتی که پسرعموم التماسم میکرد به این کار رضایت ندم،من پسرعمم رو دوست نداشتم و حتی ازش بدم هم میومد اما نفهمیدم چیشد که صیغه ی ایشون شدم،5ماه تمام تلاشمو کردم به پسرعمم علاقه مند بشم و نشد،در عین این حال ک من ازشون متنفر بودم و فکر میکردم زندگیم تباه شده و کاملا دچار افسردگی بودم و مدام گریه میکردم یهو خانواده هامون دچار مشکل شدن و همه چیز بهم خورد و نامزدیم منتفی شد،بعد از یکماه دوباره پسرعموم با من ارتباط برقرار کرد و گفت مثل روز اول من رو دوست داره و این قضیه ی نامزدیم اصلا براش مهم نیس،من واقعا تو اون 5ماه نامزدیم فهمیدم که وقتی کسیو دوس نداشته باشی هیچی خوب پیش نمیره حتی اگ طرفت پادشاهم باشه،حالا من موندم چیکار کنم،چون از یک طرف میبینم پسرعموم منو خیلیی دوس داره و از طرف دیگه میترسم دوباره بعد از نامزدی مشکلات گذشته پیش بیاد یا دوباره همون بلاها سرم بیاد؟؟به پسرعموم قول این رو بدم که باهاش میمونم؟!!؟اصلا کار خوبی هست؟؟چون ایشون الان سربازه و از نظر مالی کاملا صفره،حتی خانوادشم از لحاظ مالی کمی مشکل دارن،اما مدام میگه ک منو دوست داره و برام هرکاری میکنه و از بچگی واقعا بهم ثابت کرده،این روهم بگم ایشون از من 4ماه کوچیکتر هستن،با این حال کاملا حرفاشون به دلم میشینه و حتی خیلیم دوستشون دارم،به نظرتون ارتباط اینجوری دوستانه قبل از ازدواج خوبه یانه؟!من چیکار کنم؟!بهم گفته حداقل تا 5سال دیگه میتونه همه ی شرایط رو درست کنه و برای خاستگاریم بیاد...لطفا کمکم کنید
پنجشنبه، 28 ارديبهشت 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

عشق یا سوتفاهم

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 20 ساله )

سلام خسته نباشید.
من دختر20ساله ای هستم،پسرعموم از بچگی من رو دوست داشت و همیشه ابرازش میکرد،ولی من نادیده میگرفتمش و فکر میکردم که عشق و عاشقی وجود نداره،متاسفانه شهریور ماه 95 به صورت تحمیلی با پسرعمم که 28سالشون بود صیغه شدم،درصورتی که پسرعموم التماسم میکرد به این کار رضایت ندم،من پسرعمم رو دوست نداشتم و حتی ازش بدم هم میومد اما نفهمیدم چیشد که صیغه ی ایشون شدم،5ماه تمام تلاشمو کردم به پسرعمم علاقه مند بشم و نشد،در عین این حال ک من ازشون متنفر بودم و فکر میکردم زندگیم تباه شده و کاملا دچار افسردگی بودم و مدام گریه میکردم یهو خانواده هامون دچار مشکل شدن و همه چیز بهم خورد و نامزدیم منتفی شد،بعد از یکماه دوباره پسرعموم با من ارتباط برقرار کرد و گفت مثل روز اول من رو دوست داره و این قضیه ی نامزدیم اصلا براش مهم نیس،من واقعا تو اون 5ماه نامزدیم فهمیدم که وقتی کسیو دوس نداشته باشی هیچی خوب پیش نمیره حتی اگ طرفت پادشاهم باشه،حالا من موندم چیکار کنم،چون از یک طرف میبینم پسرعموم منو خیلیی دوس داره و از طرف دیگه میترسم دوباره بعد از نامزدی مشکلات گذشته پیش بیاد یا دوباره همون بلاها سرم بیاد؟؟به پسرعموم قول این رو بدم که باهاش میمونم؟!!؟اصلا کار خوبی هست؟؟چون ایشون الان سربازه و از نظر مالی کاملا صفره،حتی خانوادشم از لحاظ مالی کمی مشکل دارن،اما مدام میگه ک منو دوست داره و برام هرکاری میکنه و از بچگی واقعا بهم ثابت کرده،این روهم بگم ایشون از من 4ماه کوچیکتر هستن،با این حال کاملا حرفاشون به دلم میشینه و حتی خیلیم دوستشون دارم،به نظرتون ارتباط اینجوری دوستانه قبل از ازدواج خوبه یانه؟!من چیکار کنم؟!بهم گفته حداقل تا 5سال دیگه میتونه همه ی شرایط رو درست کنه و برای خاستگاریم بیاد...لطفا کمکم کنید


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی خواهر عزیز ،ضمن اینکه باید توجه داشته باشید که ازدواج فامیلی دارای ریسک بالا در بروز اختلالات ژنتیک در فرزندان میباشد و در صورت تناسب معیارها و بررسی های لازم و رسیدن به اینکه پسر عمو شما توانایی لازم را در اداره زندگی دارد و روحیه مسئولیت پذیری ایشان بالاست ، حتما باید آزمایش ژنتیک انجام شود که در آینده دچار مشکل نشوید .پسر عمو شما هنوز به سنی نرسیده است که بلوغ فکری کامل داشته باشند و بتوان به صحبت های ایشان اعتماد نمود . دختر عزیزم شما به هیچ عنوان انتخاب خود را محدود به پسر عمو خود نسازید و هیچ قولی در خصوص صبر کردن ندهید آن هم به مدت پنج سال ! شما در این پنج سال اوج خواستگارانتان میباشد و اکثر آنها را باید از نزدیک ببینید تا بتوانید تصمیم درستی بگیرید . 5 سال زمان بسیار زیادی برای کش دادن یک رابطه هستش. فرض کنین شما صبر کنین و سربازی ایشون تمام بشه و بعدش هم کار پیدا کنه و تازه ابتدا به ساکن بخوان بیان خواستگاری. هیچ فکر کردین مثلا اگه خانواده ها راضی نباشن و یا تصمیم پسر عوض شود ، علاوه بر این 5 سال گذشته دو سه سال دیگه رو هم به اشتباه تلف خواهید کرد...بهتره ازشون بخواین خانواده شونو راضی کنن بیان خواستگاری و حداقل یه ارزیابی داشته باشین که چنین ازدواجی شدنی هستش یا نه؟ اگه مشکل خاصی نباشه با مشورت خانواده ها و حمایت اونها تصمیم بگیرین که تا پایان سربازی و شغل پیدا کردن ایشون چه کنین، اگه خانوادشون راضی نشدن بیان خواستگاری نظر من اینه که بهشون بگی روی خواستگاران دیگه فکر خواهی کرد و اگه تا زمان آمادگی ایشون با کسی به توافق نرسیدی می تونه بعدا در نقش خواستگار جدید وارد زندگیت بشه ولی بخاطر یه رابطه نامعلوم موقعیت های فعلیت رو از دست نده! و در ارتباط دوست شدن کار کاملا اشتباهی هست دخترم چون وابستگی پیش مییاد و دیگه حتی اگه مورد مناسبی نباشند شما ناخودآگاه به سمت ازدواج با ایشون میرید و اصولا پسرها با دوستانشون ازدواج نمیکنند و بعد از یه مدت برای اونها عادی میشند به همین خاطر هرچه دختر قبل از ازدواج خوددار تر باشه پسر بیشتر مجذوب اون خواهد بود .و تلاش بیشتری برای به دست آوردنش میکنه . یكی از انگیزه های ارتباط پسران و دختران جوان قبل از ازدواج، ایجاد فرصتی برای شناخت بیشتر از یکدیگر است. آنها تصور می کنند که این دوستی فرصت مناسبی برای شناخت کامل فرد مقابل و در نتیجه موفقیت در ازدواج و زندگی آینده شان است در حالی که در اکثر موارد در کنار این ویژگی های به ظاهر خوب مشکلات عدیده ای برای افراد درگیر در آن به خصوص برای دختر و پسر پدید می آورد . نیاز به محبت ورزیدن و مورد محبت واقع شدن در دوران جوانی به اوج خود می‌رسد. از این رو افراد در این دوران به سرعت عاشق می‌شوند. پس از مدتی علاقه ابتدایی بین دو نفر شدت می‌یابد و كم‌كم دو طرف به یكدیگر وابسته می‌شوند. این وابستگی در بسیاری از موارد، آفت بزرگی برای زندگی آن‌هاست. برای نمونه به علت وابستگی شدید آن‌ها در تمام اوقات شبانه روز در فكر فرد مقابل هستند. تحصیل دانش، نیازمند تمرکز فکری و روحی است. اما در این گونه روابط دختر و پسر به علت وابستگی بسیار به یکدیگر مدام در فكر هم بوده و به دیدارها و ملاقات‌های حضوری و تلفنی شان توجه می كنند که این خود بزرگ‌ترین مانع در راه رشد و ترقی علمی آن‌هاست. معمولاً در این‌گونه دوستی‌ها وجود افكاری چون احساس گناه، ترس از والدین و تلاش برای پنهان داشتن این رابطه، خیال ازدواج، نگرانی از تهدید به فاش كردن رابطه توسط یکی از طرفین، ترس از دست دادن فرد مقابل و... باعث ایجاد برخی تعارضات درونی و اضطراب‌های مستمر در فرد می‌شود.در این‌ روابط دختر و پسر سعی می‌کنند به گونه‌ای رفتار کنند که از نظر دیگری قابل تحسین باشند. در واقع افراد برای خوب جلوه کردن در نظر دیگری به رفتارهای تصنعی روی می‌آورند. حال اگر این رابطه به ازدواج بیانجامد، افراد بدون هیچ شناخت دقیق و درستی از یکدیگر وارد زندگی مشترک‌ می‌شوند. از سوی دیگر به دلیل وابستگی بیش از حد به یکدیگر نه تنها عیوب فرد مقابل را نمی بینند بلکه او را فردی سرشار از نیكی‌ها، خوبی‌ها، زیبایی‌ها و ... تصور می کنند. امام علی (علیه السلام) می‏فرمایند: «حبّ الشّیء یعمی و یصمّ. دوست داشتن چیزی، انسان را كور و كر می‌كند.»در این حالت وقتی افراد به شناخت درستی از یکدیگر نرسیده اند، تصمیم به ازدواج می گیرند. در حالی كه این نوع انتخاب‏ها كه در فضایی آكنده از احساسات و عواطف و به دلیل نبود شناخت عمیق و واقع‏بینانه صورت می‌گیرد، زندگی مشترك را تلخ و آینده را تیره و تار می‏سازد. در صورتی که این دوستی ها به ازدواج منتهی نشوند که در موارد بسیاری هم به دلیل تغییر شرایط طرفین یا مخالفت خانواده ها چنین می شود، آثار روحی منفی بسیاری به ویژه بر دختر خواهد داشت که احساس سرخوردگی و شکست روحی، افسردگی، نفرت از جنس مخالف و ازدواج گریزی و در مورد دختران از دست دادن بسیاری از خواستگاران برخی از این آثار است. بنابراین دختر عزیزم اگر واقعا پسر عمو شما فرد مورد اعتماد وشایسته ای هست میتوانند با خانواده به خواستگاری شما بیایند ولی اینکه آنرا به آینده موکول کنند یک ریسک بزرگی است که شما باید بررسی کنید ارزشش را دارد یا خیر .ولی به هیچ عنوان رابطه دوستی و قولی به ایشان ندهید و خواستگاران دیگر خود را نیز ببینید و مقایسه کنید. با آرزوی خوشبختی و سعادت برا ی شما



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.