ناشناس

مشکل در ازدواج

با سلام خدمت شما من یک جوان ۲۰ ساله ،اهل تهران، از خانواده قوی و ریشه دار و دانشجوی شهرستان هستم خونواده م منو جوری تربیت کردن که هبچ مشکلی تو مسائل شخصیتی و اجتماعی و مذهبی ندارم حدود چند ماهی است از دختری در دانشگاه خوشم اومده،زمان خیلی زیادی طول کشید تا از دلم آگاهی پیدا کردم و با تحقیقات خیلی زیاد و پی گیری های پیاپی به وجودم ثابت شد که به این شخص علاقه پیدا کردم علاقه بنده اصلا از روی ظاهر یا حس زودگذر نیست،،و زمان خیلی زیادی گذشت تا فهمیدم منم عاشق شدن رو تجربه کردم،،،قبل این با خودم و خدای خودم قول و قراری بسته بودم که هیچوقت سمت دختر نخواهم رفت مگر اینکه وضع زندگیم سرو سامان پیدا کرده باشه،،و قول بینمون هم این بوده که هیچ وقت سمت دختری نخواهم رفت مگر این که قصدم خیر باشه و ثمره ش به ازدواج منجر بشه،،،و ازش خواسته بودم که دختری رو سرراهم بذاره که خودش برام انتخاب کرده باشه و از نظر سعادت زندگی کاملا تضمین شده باشه...اما انگار من خیلی زود به کسی علاقه پیدا کردم و با گذشت زمان فهمیدم که چقدر فرق داره این دختر با دخترای دیگه چه از نظر شخصیت ،چه متانت و اصل و نسب و چه موارد دیگه ....اما مشکل من اینه که برای من خیلی زوده...ازدواج تو این سن اونم با شرایطی که من دارم و به معنای واقعی نامستقل هستم خیلی زوده...مهم ترین مشکل من دید خانواده م هستش که از دید اونها من یه بچه محسوب میشم و برای این مسائل خیلی زوده که بخوام فکرشو بکنم ... یکی دوبار با خانواده م در رابطه با ازدواج صحبت کردم حتی به خیال خودم مسئله رو خیلی جلو بردم اما خانواده م جلوی ادامه دادنش رو گرفتن و این حس منو خاموش کردن و با زبون بی زبونی بهم فهموندن که خیلی زوده تو این سن درگیر این اتفاقات شدن اگه ازمن بپرسین کاملا و صددرصد حق با خانوادم هستش ،،منی که نه شرایط شروع یه زندگی رو دارم و نه سنم به مرحله ای رسیده که بقول خودشون بتونم تشخیص این مسائل رو با هدف هاشون از هم جدا کنم ،خیلی برام زوده مطمئنا برای یک جوان ۲۰ ساله که سن ازدواج توی خانوادش خیلی بالاست و هنوز هیچ شرایطی برای ازدواج کردن نداره خیلی زوده اما چکار باید بکنم؟ من با این دختر حرفامو زدم و گاهی اوقات از خودم بدم اومده بخاطر وعده هایی که پشت سر هم دادم ... وعده ازدواج زودتر که بخدایی خدا قسم تمام تلاشمو میکنم تا هرچه زودتر اتفاق بیوفته اما .... گاهی اوقات حس میکنم شدم یک ادمی که فقط حرف میزنه و وعده میده ...من نمیخوام بااحساسات یک دختر پاک اونم تو این سن که جز حساسترین دوره های زندگی یک فرده بازی کنم این دختر بعد اقدامات من بعد گذشت اینهمه زمان بهش ثابت شد که میتونم خوشبختش کنم ،بهش ثابت شد که من میتونم مرد زندگیش باشم،،،جوری ثابت شد که اینده مونو برنامه ریزی کرده حتی با دقیق ترین جزئیات ،،،من نمیتونم خودمو از بیرون ببینم ،،،ببینم که همینجوری تایم میگذره و کاری پیش نمیره،،،نمیخوام آدمی باشم که فقط وعده میده،،فقط قول،،،اما از اون طرف یه معصوم منتظرت نشسته و امیدواره،،،،گاهی اوقات به خودم میگم گناه نداره این دختر با این دل پاکی و خاص بودنش چقدر باید استرس رو تحمل کنه تا کجا باید به خونوادش چیزی نگه تا کجا باید منتظر بمونه ،،،ایا این درسته که منتظر فردی بمونه که هیچی نداره.... تا کجا باید سختی بکشه،،،شاید کاملا درکش نکنم اما تا حدودی از دلش خبر دارم ،،،،این عذاب وجدان داره دیوونه م میکنه اشنایی ما طوری اتفاق افتاد که این دختر بارها منو پس زد تا یه مدت گذشت و از قصد و نیتم خبر دار شد بعدش قبول کرد و عشق بینمون دو طرفه شد بارها بهم گوشزد میکردیم که ارتباط قبل از ازدواج تاثیرات خیلی بدی داره خیلی منفیه و هر چه زودتر باید تموم بشه اما به خودم اومدم و دیدم چند ماه گذشته و خونواده ایشون خبر ندارن و جفتمون بخاطر این موضوع ناراحتیم ،، برای ما خیلی مهمه که اینده مون چی میشه،،،و خیلی برامون مهمه که تاثیرات بد رابطه الانمون تو زندگی اینده مون اختلال بوجود نیاره قصد من فقط و فقط و فقط ازدواجه و تنها دلیل جواب مثبت دادن این دختر هم فهمیدن این قضیه ست شما باید امثال ماهارو زیاد دیده باشین ازتون خواهش میکنم یه راه حل به من نشون بدین مشکل من خونوادمه،،،نمیتونم بشینم صحبت کنم و بگم برین با خونواده این دختر صحبت کنین چون شرایطشو واقعا ندارم و حرف اونا هم همینه به اضافه این که میگن سنت خیلی برای ازدواج پایینه که واقعا هم درست میگن.... قبل از ارائه پیشنهاد ازدواجم به این خانوم مدام فکر میکردم که کار اشتباهیه و خیلی زوده برای اینکار ولی دیدم نمیتونم نمیتونم صبر کنم و ببینم کسی که با تمام وجود ،خالصانه بهش علاقه دارم از جلوی چشمام دور شه ... توی زندگیم هیچوقت همچین حسی رو تجربه نکردم،،،و قسم میخورم پاک ترین حسی که توی عمرم داشتم این حسم بوده و روش قسم میخورم ،،انشاالله که به ثمر بشینه با یه انتهای خیلی پاک و قشنگ خدا توی این مدت نشونه های زیادی بهم داده و دل جفتمون همیشه روشن بوده ،،بارها چیزایی ازش خواستم که به عجیب ترین شکل ممکن برام براوردش کرده ....من امضامو از امام رضا گرفتم ...حالا هم از شما میخوام یه راه حل مناسب یا مشاوره کاربردی جلو راهم بذارین ... داستان من خیلی بلنده ،،نمیتونم توی این برهه زمانی و این شرایط بهتون بگم،،شما اولین مشاوری هستین که من باهاش ارتباط برقرار کردم و خیلی به جوابتون امیدوارم اگه امکانش هست بهم بگین که چجوری ،،چجوری خونوادمو راضی کنم پدر من با توجه به شغل و ابروی حساسی که داره خیلی براش سخته تو این سن برای ازدواج من تصمیمی بگیره و همچنین مادرم ،،با توجه به سختی های زیادی که تو زندگیش کشیده و زجرهای زیادی برای بزرگ کردن من متحمل شده خیلی براش سخته که درباره این مسائل تو این زمان با من صحبت کنه سن ازدواج توی خانواده دختری که من بهش علاقه دارم پایینه برعکس خونواده ما که سن ازدواجمون معمولا بین ۲۸ تا ۳۵ سالگیه رابطه بینمون رو تصمیم گرفتیم رسمی کنیم و تا موقعش نرسیده داریم سعی میکنیم که رابطه بینمون خیلی کمرنگ بشه و تمام حد و حدوداتو رعایت میکنیم ازتون میخوام یه جواب به من بدین که چکار کنم با توجه به شرایطم و خونوادم یک دنیا ممنون بی نهایت تشکر ...
يکشنبه، 14 خرداد 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

مشکل در ازدواج

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، ۲۰ ساله )

با سلام خدمت شما
من یک جوان ۲۰ ساله ،اهل تهران، از خانواده قوی و ریشه دار و دانشجوی شهرستان هستم
خونواده م منو جوری تربیت کردن که هبچ مشکلی تو مسائل شخصیتی و اجتماعی و مذهبی ندارم
حدود چند ماهی است از دختری در دانشگاه خوشم اومده،زمان خیلی زیادی طول کشید تا از دلم آگاهی پیدا کردم و با تحقیقات خیلی زیاد و پی گیری های پیاپی به وجودم ثابت شد که به این شخص علاقه پیدا کردم
علاقه بنده اصلا از روی ظاهر یا حس زودگذر نیست،،و زمان خیلی زیادی گذشت تا فهمیدم منم عاشق شدن رو تجربه کردم،،،قبل این با خودم و خدای خودم قول و قراری بسته بودم که هیچوقت سمت دختر نخواهم رفت مگر اینکه وضع زندگیم سرو سامان پیدا کرده باشه،،و قول بینمون هم این بوده که هیچ وقت سمت دختری نخواهم رفت مگر این که قصدم خیر باشه و ثمره ش به ازدواج منجر بشه،،،و ازش خواسته بودم که دختری رو سرراهم بذاره که خودش برام انتخاب کرده باشه و از نظر سعادت زندگی کاملا تضمین شده باشه...اما انگار من خیلی زود به کسی علاقه پیدا کردم و با گذشت زمان فهمیدم که چقدر فرق داره این دختر با دخترای دیگه چه از نظر شخصیت ،چه متانت و اصل و نسب و چه موارد دیگه ....اما مشکل من اینه که برای من خیلی زوده...ازدواج تو این سن اونم با شرایطی که من دارم و به معنای واقعی نامستقل هستم خیلی زوده...مهم ترین مشکل من دید خانواده م هستش که از دید اونها من یه بچه محسوب میشم و برای این مسائل خیلی زوده که بخوام فکرشو بکنم ...
یکی دوبار با خانواده م در رابطه با ازدواج صحبت کردم حتی به خیال خودم مسئله رو خیلی جلو بردم اما خانواده م جلوی ادامه دادنش رو گرفتن و این حس منو خاموش کردن و با زبون بی زبونی بهم فهموندن که خیلی زوده تو این سن درگیر این اتفاقات شدن
اگه ازمن بپرسین کاملا و صددرصد حق با خانوادم هستش ،،منی که نه شرایط شروع یه زندگی رو دارم و نه سنم به مرحله ای رسیده که بقول خودشون بتونم تشخیص این مسائل رو با هدف هاشون از هم جدا کنم ،خیلی برام زوده
مطمئنا برای یک جوان ۲۰ ساله که سن ازدواج توی خانوادش خیلی بالاست و هنوز هیچ شرایطی برای ازدواج کردن نداره خیلی زوده
اما چکار باید بکنم؟
من با این دختر حرفامو زدم و گاهی اوقات از خودم بدم اومده بخاطر وعده هایی که پشت سر هم دادم ...
وعده ازدواج زودتر که بخدایی خدا قسم تمام تلاشمو میکنم تا هرچه زودتر اتفاق بیوفته اما ....
گاهی اوقات حس میکنم شدم یک ادمی که فقط حرف میزنه و وعده میده ...من نمیخوام بااحساسات یک دختر پاک اونم تو این سن که جز حساسترین دوره های زندگی یک فرده بازی کنم
این دختر بعد اقدامات من بعد گذشت اینهمه زمان بهش ثابت شد که میتونم خوشبختش کنم ،بهش ثابت شد که من میتونم مرد زندگیش باشم،،،جوری ثابت شد که اینده مونو برنامه ریزی کرده حتی با دقیق ترین جزئیات ،،،من نمیتونم خودمو از بیرون ببینم ،،،ببینم که همینجوری تایم میگذره و کاری پیش نمیره،،،نمیخوام آدمی باشم که فقط وعده میده،،فقط قول،،،اما از اون طرف یه معصوم منتظرت نشسته و امیدواره،،،،گاهی اوقات به خودم میگم گناه نداره این دختر با این دل پاکی و خاص بودنش چقدر باید استرس رو تحمل کنه تا کجا باید به خونوادش چیزی نگه
تا کجا باید منتظر بمونه ،،،ایا این درسته که منتظر فردی بمونه که هیچی نداره.... تا کجا باید سختی بکشه،،،شاید کاملا درکش نکنم اما تا حدودی از دلش خبر دارم ،،،،این عذاب وجدان داره دیوونه م میکنه
اشنایی ما طوری اتفاق افتاد که این دختر بارها منو پس زد تا یه مدت گذشت و از قصد و نیتم خبر دار شد
بعدش قبول کرد و عشق بینمون دو طرفه شد
بارها بهم گوشزد میکردیم که ارتباط قبل از ازدواج تاثیرات خیلی بدی داره
خیلی منفیه و هر چه زودتر باید تموم بشه اما به خودم اومدم و دیدم چند ماه گذشته و خونواده ایشون خبر ندارن
و جفتمون بخاطر این موضوع ناراحتیم ،،
برای ما خیلی مهمه که اینده مون چی میشه،،،و خیلی برامون مهمه که تاثیرات بد رابطه الانمون تو زندگی اینده مون اختلال بوجود نیاره
قصد من فقط و فقط و فقط ازدواجه و تنها دلیل جواب مثبت دادن این دختر هم فهمیدن این قضیه ست
شما باید امثال ماهارو زیاد دیده باشین
ازتون خواهش میکنم یه راه حل به من نشون بدین
مشکل من خونوادمه،،،نمیتونم بشینم صحبت کنم و بگم برین با خونواده این دختر صحبت کنین چون شرایطشو واقعا ندارم و حرف اونا هم همینه به اضافه این که میگن سنت خیلی برای ازدواج پایینه که واقعا هم درست میگن....
قبل از ارائه پیشنهاد ازدواجم به این خانوم مدام فکر میکردم که کار اشتباهیه و خیلی زوده برای اینکار ولی دیدم نمیتونم
نمیتونم صبر کنم و ببینم کسی که با تمام وجود ،خالصانه بهش علاقه دارم از جلوی چشمام دور شه ...
توی زندگیم هیچوقت همچین حسی رو تجربه نکردم،،،و قسم میخورم پاک ترین حسی که توی عمرم داشتم این حسم بوده و روش قسم میخورم ،،انشاالله که به ثمر بشینه با یه انتهای خیلی پاک و قشنگ
خدا توی این مدت نشونه های زیادی بهم داده و دل جفتمون همیشه روشن بوده ،،بارها چیزایی ازش خواستم که به عجیب ترین شکل ممکن برام براوردش کرده ....من امضامو از امام رضا گرفتم ...حالا هم از شما میخوام یه راه حل مناسب یا مشاوره کاربردی جلو راهم بذارین ...
داستان من خیلی بلنده ،،نمیتونم توی این برهه زمانی و این شرایط بهتون بگم،،شما اولین مشاوری هستین که من باهاش ارتباط برقرار کردم و خیلی به جوابتون امیدوارم
اگه امکانش هست بهم بگین که چجوری ،،چجوری خونوادمو راضی کنم
پدر من با توجه به شغل و ابروی حساسی که داره خیلی براش سخته تو این سن برای ازدواج من تصمیمی بگیره و همچنین مادرم ،،با توجه به سختی های زیادی که تو زندگیش کشیده و زجرهای زیادی برای بزرگ کردن من متحمل شده خیلی براش سخته که درباره این مسائل تو این زمان با من صحبت کنه
سن ازدواج توی خانواده دختری که من بهش علاقه دارم پایینه برعکس خونواده ما که سن ازدواجمون معمولا بین ۲۸ تا ۳۵ سالگیه
رابطه بینمون رو تصمیم گرفتیم رسمی کنیم و تا موقعش نرسیده داریم سعی میکنیم که رابطه بینمون خیلی کمرنگ بشه و تمام حد و حدوداتو رعایت میکنیم
ازتون میخوام یه جواب به من بدین که چکار کنم با توجه به شرایطم و خونوادم
یک دنیا ممنون
بی نهایت تشکر ...


مشاور: خانم طیبه قاسمی

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی برادر عزیز ،عشق و علاقه ابتدايي براي شروع و آغاز زندگي مناسب است ، اما در ادامه زندگي مسايل ديگري وجود مي يابد که مي تواند زندگي را مستحکم و ثابت و پايدار نگه دارد. يکي از آن مسايل پشتيباني افراد خانواده دختر و پسر و به خصوص پدران خانواده هستند که در مشکلات متعدد مي توانند راهگشاي موثري باشند.حال اگر پشتیباني وجود نداشته باشد ، يا حتي در مقابل مخالفت پدر دختر يا پسر باشد، آسيب هاي چنين وصلتي بسيار خواهد بود.عشق و علاقه زياد مي تواند فيلتري براي نديدن معايب شخص مقابل و دلايل منطقي مخالفت پدر و مادر خانواده قرار گيرد؛ بنابراين در تصميم شما در فضاي احساس و از روي عشق و علاقه به هيچ روي صحيح نيست، حتي اگر مخالفت افراد خانواده را در پي نداشته باشد.بنابراين با توجه به تقويت جنبه عقلانيت بر عاطفه و احساس در اين دوره بايد بيش تر بينديشيد.پس لازم است ببينيد دليل مخالفت پدر و مادر چيست. حتما از آينده اين وصلت نگراني دارند . با نگاهي تيزبين و به دور از هر گونه احساسات به حکمت‌هاي پيدا و پنهان اين مخالفت بينديشيد، چه بسا مصلحتي الهي در اين امور را مشاهده نماييد. اگر دليل موجهي براي مخالفت نديديد ، سعي کنيد به گونه اي با زبان عاطفه ، احساسات ، منطق و يا استفاده از حيطه هاي ديگر نگراني آن ها را بر طرف کنيد .براي قانع کردن پدر و مادر سعي کنيد از افراد مورد قبول و اطمينان شان استفاده نماييد . قطعا اگر در ميان اقوام و فاميل چنين کسي باشد، بر ديگران تقدم دارد . اگر نشد، از دوستان ، آشنايان و همسايه هاي مورد قبول و وثوق، و در مرحله آخر از افراد معتمد محل يا امام جماعت مسجد و مانند آن استفاده کنيد .شايد بخواهيد كه به رغم همه مشكلات با دختر مورد نظر بدون حصول رضايت خانواده ازدواج كنيد، اين موضوع تا زماني كه باعث بي احترامي به پدر و مادر نشود،اشكال ندارد، ازدواج حق شما است.اما ممکن است در آينده ، با برخوردهاي سرد ، احيانا خشن ، توهين آميز روبرو شويد. پس بايد خود را براي آن روز آماده کنيد ، مواظب باشيد که برخورد شما و همسر آينده تان با آن ها به گونه اي باشد که دغدغه ها و ناراحتي هاي آنان پس از ازدواج جبران شود . رضايت قلبي شان جلب گردد . مجبور شوند به انتخاب تان تحسين بگويند . از مخالفت و ملامت کردن هاي خود پشيمان و شرمنده گردند .ابن بار بر خلاف گذشته تمام تخم‌مرغ‌ها را در يک سبد نچينيد . همه آرزوها ي خود را در ازدواج با سوژه مورد نظرتان نبينيد ، بلکه براي خود جا بيندازيد که اين مسئله دو سو دارد، پس با بازسازي جانانه عاطفي ،خود را براي سوي منفي اين مسئله آماده سازيد.ازدواج در ايران به معني پيوند دو نفر نيست، بلکه به معني 10، 20 يا حتي 50 نفر است! شما با ازدواجتان دو خانواده (و در برخي مناطق کشور دو طايفه) را به هم پيوند مي زنيد و به همين دليل، خانواده سهم بزرگي در انتخاب و زندگي آينده دارد. آنقدر که اگر پدر و مادر مخالف ازدواج شما باشند، سايه اين مخالفت همواره بر سر زندگي شما خواهد بود.اما واقعيت اين است که الگوهاي ازدواج در سال هاي اخير تغيير کرده و اين دختر و پسر هستند که ملاک هاي خود را تعيين کرده و همسرشان را انتخاب مي کنند. اين ملاک ها البته در چهارچوب خانوادگي هر فرد تعريف مي شود اما به هر حال گاهي تفاوت هايي وجود دارد که به فاصله ديدگاه جوان ترها با والدينشان برمي گردد.ازدواج با رضايت والدين، آرامش بيشتري را براي شما در پي دارد اما اين رضايت نبايد به قيمت نارضايتي شما از ازدواج به دست بيايد. به بيان ديگر، نبايد صرفا به خاطر رضايت والدين تن به ازدواجي دهيد که با آن موافق نيستيد.اگر شما ثابت قدم باشيد، مي توانيد تلاش کنيد که بعد از ازدواج نظر مساعد آنها را جلب کرده و آنها را متوجه اشتباه خود کنيد. در اين صورت به کفش هاي آهني نياز داريد و تحملي بسيار بسيار طولاني. آن هم نه يک تنه، بلکه شما و همسرتان هر دو بايد صبور باشيد تا با وجود ديدن رفتار نامناسب آنها و شنيدن زخم زبان هايشان، باز طوري رفتار کنيد که در گذر زمان به شما اعتماد پيدا کنند.به هر حال بايد بپذيريد که اگر انتخابي خارج از رضايت والدين انجام داديد، تا پايان مسئوليت انتخابتان را به عهده بگيريد و اگر لازم بود بهاي آن را بپردازيد. مسلم است که چنين چيزي وقتي امکان پذير مي شود که شما از انتخاب خود کاملا مطمئن باشيد و بعد از ازدواج سعي کنيد زندگي تان را مستحکم نگه داريد.تهديد و پرخاشگري و جنگ و دعوا به هيچ نتيجه اي نمي رسد و فقط آتش معرکه را بيشتر مي کند. بنابراين از فکر قهرمان بازي بيرون بياييد و بيشتر تلاش کنيد در سکوت و آرامش ماجرا را پيش ببريد. با والدين تان صحبت کنيد. در شرايطي آرام و منطقي و هر از چند گاهي بحث را پيش بکشيد و سعي کنيد نظر مثبت شان را جلب کنيد.والدين گاهي به خاطر بي اعتمادي به شما با انتخابتان مخالفت مي کنند چون فکر مي کنند به قدر کافي بزرگ و عقل رس نشده ايد. در اين شرايط بايد دلايل خود را از انتخاب فرد مورد نظر تشريح کنيد و به آنها ثابت کنيد که بزرگ و قابل اعتماديد.مي توانيد اين جلسات گفتگو را با حضور نامزدتان برگزار کنيد تا در شرايطي منطقي، والدين هر دو شما را محک بزنند و دلايلتان را بشنوند و به شما اعتماد پيدا کنند. و به والدینتان بگویید قرار نیست سریع عقد کنیم بلکه با رفت و آمد و شناخت کافی ،عقد خواهید کرد و بعد برای اینکه شرایط بهتر شود کمی دوران عقد با کمک خانواده ها جلو میرویم و بعد از اینکه شرایط نسبی خوبی پیدا کردیم و درسمان تمام شد عروسی خواهیم کرد . و در نهایت اینکه سعی کنید ظرف نهایت 6 ماه تکلیف این دختر خانم را روشن کنید که در زندگی و آینده ایشان آسیبی وارد نسازید و با او صادقانه مشکل را مطرح کنید و ضمانتی به ایشان ندهید تا تکلیفتان مشخص شود .و شرایط را مطرح کنید و به او آزادی انتخاب دهید تا اگر دوست داشت صبر کند ولی هیچ ضمانتی وجود ندارد . با آرزوی خوشبختی و آرامش برای شما در زندگی



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.