Dr

تغییر محل زندگی

یه سوال داشتم تصمیم به تغییر محل زندگیم کردم و میخوام نزدیک والدینم باشم.همسرم دائما مخالفت میکنه.چه کار کنم راضی بشه؟ میگه مدام تکرار نکن یهو دیدی لج کردم کلا نیومدم.من دانشجو هستم شوهرم تهرانی هست من انتقالی گرفتم برای رفتن به شهرم شوهرم میگه نمیخوام از تهران دور بشم از طرفی هم از اینکه به خانوادم نزدیک بشیم میترسه که زندگیمون بهم بخوره من خیلی نگرانم از اینکه قبول نکنه با من بیاد و بینمون جدایی بیفته از لحاظ شغلی هرجا بره قبولش میکنن.مشکل طرز فکرشه.
شنبه، 25 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حسن نجفی
موارد بیشتر برای شما

Dr

تغییر محل زندگی

Dr ( تحصیلات : کم سواد ، 30 ساله )

یه سوال داشتم
تصمیم به تغییر محل زندگیم کردم و میخوام نزدیک والدینم باشم.همسرم دائما مخالفت میکنه.چه کار کنم راضی بشه؟
میگه مدام تکرار نکن یهو دیدی لج کردم کلا نیومدم.من دانشجو هستم شوهرم تهرانی هست
من انتقالی گرفتم برای رفتن به شهرم شوهرم میگه نمیخوام از تهران دور بشم
از طرفی هم از اینکه به خانوادم نزدیک بشیم میترسه که زندگیمون بهم بخوره
من خیلی نگرانم از اینکه قبول نکنه با من بیاد و بینمون جدایی بیفته
از لحاظ شغلی هرجا بره قبولش میکنن.مشکل طرز فکرشه.


مشاور: علی محمد صالحی

متشکریم که سوال خودتان را با ما مطرح کردید خاطر نشان می شود که اگر زن و شوهر قبل از ازدواج مسائل سکونت و مانند آن را حل کرده باشند این اختلافها کمتر پیش میاید، یعنی اگر قبل از ازدواج دقیقا مشخص کرده باشند که قرار است کجا زندگی کنند و زن و شوهر پذیرفته باشند، بعد از ازدواج هر دو باید به آن تعهد و قول و قرار، پایبند باشند، مگر اینکه دوباره باهم به توافق برسند، من نمیدانم آیا شما قبل از ازدواج در این مورد صحبت کردید یا خیر، در هر صورت من از جملات شما اینگونه برداشت کردم که شما برای رفتن به شهر خودتان انتقالی گرفتید ولی همسر شما به دو دلیل راضی نمیشود یکی اینکه میگه نمیخوام از تهران دور بشم، دوم اینکه نگرانی این را دارد که زندگی مشترکش دچار مشکل شود. این که همسر شما نگران زندگی مشترکش با شماست خودِ این مطلب بد نیست، بلکه مثبت هم هست، یعنی او زندگی مشترکی که با شما دارد را دوست دارد و نمی خواهد دچار مشکلی شود، و تا حدی هم نگرانی او ممکن است بجا باشد زیرا یکی از علت های اصلی تنش، آشفتگی و حتی طلاق در خانوداه های ایرانی، دخالت نزدیکان زن و شوهر در زندگی آنهاست. زندگی زن و شوهرهای جوان بسیاری بخاطر این مداخلات نابجا دچار مشکل جدی شده است، و از جهت دیگر ممکن است همسر شما نگران این موضوع باشد که اگر شما نزدیک والدین خودتان باشید، تا حدی او شما را از دست بدهد، یعنی بخش قابل توجهی از توجه شما به سمت خانواده تان معطوف شود و او احساس تنهایی کند و او دیگر آن اقتدار و قدرتی که در زندگی مشترک در تهران دارد آنجا نداشته باشد (البته این موارد صرف احتمال است) اکنون مهم این است که برای شما، تغییر محل زندگی تان و رفتن نزدیک والدینتان اهمیت بیشتری دارد یا حفظ زندگی مشترکی که با همسرتان دارید؟ اگر اولی مهمتر است که دیگر هیچ، نهایت این است که همسر شما نمی آید و شما تنها میروید؛ و جمله شما که گفتید: «من خیلی نگرانم از اینکه قبول نکنه با من بیاد و بینمون جدایی بیفته» ظاهر جمله این است که شما فرض را بر این گرفتید که خودتان در هر صورت میروید، و همسرتان باید انتخاب کند که او هم بیاید یا نیاید، و ترجیح شما این است که او هم با شما بیاید ولی اگر نیاید هم شما خواهید رفت و لو به قیمت جدایی افتادن. همانطور که شما ابراز نگرانی کردید نتیجه این اتفاق در آینده ممکن است چندان خوشایند نباشد و زندگی مشترک شما اگر به تنهایی بروید دچار آسیب جدی شود. اما اگر زندگی مشترک هم برای شما مهم است و نمیخواهید دچار مشکل شود منصفانه برخورد کنید، یعنی اگر قبل از ازدواج مشخص شده بوده مثالا در تهران زندگی کنید به آن پایبند باشید تا همسر شما خودش راضی به تغییر شود، نکته دیگر این است که گفتید شوهر شما تهرانی است، طبیعتا خانواده و اقوامش هم در تهران هستند و تغییر محل زندگی شما به معنای این است که شما به والدین خود نزدیک میشوید و او از خانواده اش دور می شود، نکته دیگر این است که برای یک خانم متأهل اهمیت شوهرش بیشتر از والدینش است، زیرا اگر شما در تهران هم باشید والدینتان هم دارید فقط از آنها دور هستید ولی اگر شما خودتان به تنهایی بروید یا به اجبار شما، شوهرتان هم راضی شود ولی آنجا زندگی مشترک آرامی نداشته باشید در هر دو صورت شما شوهرتان را از دست دادید. توصیه من به شما این است که از راه زور و فشار و «مدام تکرار کردن» سعی نکنید همسرتان را راضی کنید چون نتیجه برعکس میدهد، منصف باشید اگر واقعا فواید تغییر محل زندگی شما برای هر دو نفرتان بیشتر از ماندن در تهران است (نه صِرف اینکه شما تمایل دارید نزدیک والدینتان باشید)؛ مدتی صبر کنید و مدام تکرار نکنید، بعد از مدتی که چیزی در این مورد نگفتید، به همسرتان بگویید: من خیلی دوست دارم برم نزدیک والدینم ولی چون شما راضی نمیشی و نظرت خیلی برام مهمه من تحمل میکنم و نمی روم، چون زندگی با تو برام مهمتر از هرچیزیه، هرجا باشم میخوام تو هم در کنار باشی ... ولی کاش میشد بریم .. . بعد از مدتی که دیگر اصرار نکردید و نگفتید ممکن است همسرتان خودش راضی شود چون دیگر شما او را مجبور نکردید، زیرا برای یک مرد خیلی سخته که فکر کنه تحت سلطه همسرش است یا او تصمیمات مهم زندگی رو میگیره. نکته پایانی این که اون موضوع مداخله نزدیکان زن و شوهر در زندگی آنها، مسئله خیلی مهمی است و آن را دست کم نگیرید. شاد و پیروز باشید!



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.