آیه مباهله در پاسخ به مسیحیان نجران نازل شد. گروهی از مسیحیان نجران برای گفتگو با پیامبر اسلام(ص) درباره ادعای رسالت وی به مدینه آمدند.
پیامبر پس از معرفی خویش، حضرت عیسی(ع) را بندهای از بندگان خدا معرفی کرد. آنها متولد شدن عیسی(ع) بدون پدر را دلیل بر الوهیت او دانستند.
مسیحیان نجران بر باور خویش اصرار داشتند، پیامبر(ص) آنان را به مباهله دعوت نمود و آنها پذیرفتند. پیامبر(ص) روز موعود بههمراه علی، فاطمه و حَسَنَین برای مباهله حاضر شد؛
ولی مسیحیان، چون جدیت پیامبر(ص) و همراهانش را مشاهده کردند، به توصیه بزرگان از مباهله منصرف شدند. آنان با پیامبر(ص) صلح کردند و از او خواستند با پرداخت جزیه، بر دین خود باقی بمانند و پیامبر نیز پذیرفت.
در این میان شیعه که مدعی است خلیفه بلافصل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کسی نیست جز وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام، برای اثبات دلایل مختلف از آیات و روایات و عقل استفاده کرده است. که در این مختصر جای بحث اینها نیست.
از جمله استدلال به آیه شریفه ۶۱ سوره مبارکه آل عمران که معروف است به «آیه مباهله» و با فضیلتترین دلیل قرآنی به شمار آمده است.
در این مطلب به بعضی از سوالات و شبهات وارد شده در موضوع مباهله پاسخ خواهیم داد؟ سوالاتی نظیر:
مباهله چه ارتباطی با امام علی (علیهالسّلام) و فرزندان او دارد؟ این آیه چه ارتباطی با منزلت اصحاب کساء دارد؟
آیا حدیث مباهله در کتب معتبر اهلسنت نقل شده و دیدگاه علمای آنها نسبت به این داستان چگونه است؟
عکس العمل بزرگان اهلسنت از جمله بخاری در قبال حدیث مباهله چه بوده و دست به چه تحریفاتی زدند؟
آیا ادعای ابن تیمیه مبنی بر عدم استفاده افضلیت و امامت از حدیث مباهله صحیح است؟ چگونه میتوان به این ادعا پاسخ گفت؟
پاسخ به سوالات و شبهات مباهله
شبهه اول:
مباهله چه ارتباطی با امام علی (علیهالسّلام) و فرزندان او دارد؟پاسخ قسمت اول شبهه
ابوالفرج اصفهانی، میگوید، که گروهی از نصارای نجران که در میانشان اسقف آنان و عاقب و ابوحبش و سید و قیس، و عبدالمرح و... بودند به مدینه آمدند، ابتداء به بیتالمدارس یهود.و بعد همراه یهودیان به نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمدند، و سئوالاتی از حضرت نمودند، و بعد از شنیدن پاسخ دست از لجاجت برنداشتند، تا اینکه آیه مباهله نازل شد و بعد از خواندن آیه و پیشنهاد مباهله، اسقف نجرانیان گفت: این منصفانه است.
پیامبر فرمودند: فردا با یکدیگر مباهله میکنیم. یهودیان از مباهله منصرف شدند، و مسیحیان هم بین خود گفتگوهای زیادی نمودند. عدهای گفتند:
ما میدانیم حق با اوست مباهله نکنیم و الا هلاک میشویم. «عاقب» و «سید» که اسقف نجرانیان بودند، گفتند: اگر محمد با اصحابش برای مباهله آمدند، یقیناً پیامبر نیست ولی اگر با خانوادهاش آمد، تحقیقاً پیامبر است.
فردای آن روز بعد از اذان صبح حضرت برای مباهله آماده شد. حضرت علی (علیهالسّلام) را در سمت راست خود، امام حسن (علیهالسّلام) را در سمت چپ خود، و امام حسین (علیهالسّلام) را در سمت راست، علی و حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) را در عقب سر خود قرار داد، عاقب وقتی چنین دید به سید گفت:
با محمد مباهله نکن. چون اگر این کار را انجام بدهی نه ما نجات مییابیم و نه اعقاب ما. [1]
زمخشری اضافه میکند که حضرت خود و همراهان (علی و حسنین و فاطمه (علیهمالسلام)) زیر کسایی قرار گرفتند. سپس فرمود: «یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت» خداوند اراده فرموده است تا پلیدی را از شما اهل بیت ببرد. [2]
پاسخ قسمت دوم شبهه:
اولاً فرزندان حضرت علی (علیهالسّلام) به عنوان فرزند پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خود حضرت علی (علیهالسّلام) بمنزله جان پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خوانده شده است.در روایات عامه معنی شده که یعنی اطاعت حضرت علی (علیهالسّلام) اطاعت از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است جدایی از حضرت علی (علیهالسّلام) جدایی از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد و پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: تو از منی، و من از تو، و علی بمنزله سر من میباشد، نسبت به تنم. [3]
آیا این عظمت کمی است؟ آنهم با لفظ جمع «ابنائنا» و «انفسنا» که دلالت بر عظمت آنها دارد. و ثانیاً در مقابل یهودیت و مسیحیت از مردان، سه نفر انتخاب شد، که نشان میدهد، بهترین انسانها و عزیزترین افراد در نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید باشند. چون پای مکتب و آبروی اسلام در بین بود آیا این فضیلت نیست؟
شبهه دوم:
این آیه چه ارتباطی با منزلت اصحاب کساء دارد؟پاسخ:
زمخشری میگوید: آیه، دلالت بر بلند مرتبگی و قرب منزلت اصحاب کساء دارد. در پایان میگوید:«وفیه دلیل لاشیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء علیهم اسلام» در ترتیب آیه و بیان آن دلیلی بر برتری اصحاب کسا وجود دارد، که چیزی قویتر و بالاتر از آن نداریم. [4]
مدارک زیادی برای حدیث فوق نقل شده است که به بعضی از آنها اشاره میشود: [5]
گذشته از این کسانی که در مباهله شرکت میکنند، باید به حقانیت راه خود یقین کامل داشته باشند و استجابت دعای خود را یقینی بدانند و این مستجاب الدعوة بودن، مقام بلندی است که جز مقربان درگاه خداوند بدان نمیرسند.
و فخر رازی از محمود حمصی از علمای شیعه چنین نقل میکند که او با استفاده از این آیه اثبات میکرد که حضرت علی (علیهالسّلام) بعد از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از همه انبیاء وحی، افضل است.
چون آیه میگوید: حضرت علی (علیهالسّلام) به منزله نفس و شخص حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است به یقین عین او نیست ولی در تمام جهات (بجز مقام نبوت) در جهات دیگر همانند او است.
از سوی دیگر میدانیم پیامبر از همه انبیاء افضل بود، پس حضرت علی(علیهالسّلام) نیز میباید افضل باشد، و سپس اضافه میکرد که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:
هر کس میخواهد آدم را در مقام علمیش و نوح را در طاعتش، و ابراهیم را در دوستی و مقام خلیل اللهیاش، و موسی را در هیبتش و عیسی را در صفوتش ببیند، به حضرت علی (علیهالسّلام) نگاه کند. در حقیقت این حدیث میگوید: آنچه خوبان به طور جداگانه داشتهاند او تنها و یکجا دارد. [6]
شبهه سوم:
پاسخ نورانی امام رضا علیهالسلام در مناظره با مامون در مورد مباهله را بیان نمائید.؟پاسخ:
شیعه برای اثبات ادعای خود بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله، دلائل متعددی از آیات قرآن کریم، روایات و عقل اقامه کرده است اما در میان دلائل قرآنی مهمترین آیهای که مورد استدلال برای امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام واقع شده آیه مباهله است.این مطلب را حضرت امام رضا علیهالسلام در ضمن مناظرهای که با مأمون داشتند، بیان فرمودند:
روزى مأمون به امام رضا علیه السلام گفت: بزرگترین فضیلت على بن ابیطالب علیهالسلام در قرآن کدام است؟
امام رضا علیهالسلام جواب دادند: فضیلتى که آیه مباهله بر آن دلالت دارد. خداوند متعال میفرماید:
«فَمَنْ حَاجَّک فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکمْ وَأَنْفُسَنا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ»[7]
هر گاه بعد از علمى که به تو رسیده، کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را; ما نفوس خود را دعوت کنیم، شما هم نفوس خود را; آنگاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
در پى نزول این آیه رسول خدا صلى الله علیه وآله، حسن، حسین، فاطمه و امیرالمؤمنین علیهم السلام را فراخواند. آنها به حکم خداوند متعال در جایگاه فرزندان، زنان و نفس ایشان قرار داشتند.
بسیار واضح و مسلم است که در میان همه مخلوقین خداوند متعال هیچ مخلوقی به شرافت و فضیلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیست، به همین دلیل به حکم خداوند متعال کسی که نفس رسول خدا صلى الله علیه وآله است، باید برتر و با فضیلتتر از همه مخلوقین باشد.
مأمون گفت: مگر نه این است که خداوند «أَبناء و نِساء» را به صورت جمع بیان کرده، ولى پیامبر تنها دو پسر و دخترش را فراخوانده است.
چرا احتمال نمیدهید که منظور از «نفس»، خود ایشان باشد و علی بن ابیطالب داخل در نفس پیامبر نباشد. بنابراین، آنچه گفتید نمیتواند فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام را نشان دهد؟!
پاسخ امام رضا علیهالسلام :
لیس بصحیح ما ذکرت وذلک أنّ الداعی إنّما یکون داعیاً لغیره، کما یکون الآمر آمراً لغیره، ولا یصحّ أن یکون داعیاً لنفسه فی الحقیقة، کما لا یکون آمراً لها فی الحقیقة، وإذا لم یدعُ رسول اللّه صلّى الله علیه وآله رجلا فی المباهلة إلاّ أمیرالمؤمنین علیهالسلام، فقد ثبت أنّه نفسه التی عناها اللّه تعالى فی کتابه، وجعل حکمه ذلک فی تنزیله;
آنچه شما میگویید درست نیست; چرا که دستور دهنده و دعوت کننده صرفاً به غیر از خود میتواند دستور دهد و او را به چیزى دعوت کند و درست نیست این عمل را در مورد نفس خود انجام دهد.
با این توصیف چون رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز مباهله از بین اصحاب، تنها امیر مؤمنان على علیهالسلام را با خود همراه کرد،
بنابراین، ایشان مقصود از نفس پیامبر صلى الله علیه وآله است که خداى متعال در قرآن از او سخن گفته و شایستگى آن بزرگوار را براى مباهله اثبات کرده است.مأمون گفت: پاسخ قانع کنندهاى بود. [8]
شبهه چهارم :
چگونه ممکن است منظور از «ابناها» (فرزندان ما)، حسن و حسین باشد و منظور از «نساءنا» (زنان ما)، فقط فاطمه زهرا و منظور از «انفسنا» تنها على باشد در حالى که این کلمات جمعاند و صیغه بر بیش از دو نفر دلالت دارد نه دو نفر و یا یک نفر؟
پاسخ:
اولاً: اطلاق صیغه جمع بر مفرد یا بر تثنیه (دو نفر) تازگى ندارد، و در ادبیات عرب و قرآن موارد زیادى از آن را مىتوان دید. در توضیح آن باید گفت که: بسیار میشود.که به هنگام بیان یک قانون، با تنظیم یک عهدنامه، حکم به صورت کلى و به صیغه جمع آورده مىشود، و مثلاً در عهدنامه چنین مىنویسند که مسئول اجراى آن امضاگنندکان عهدنامه و فرزندان آنها هستند،.
در حالى که ممکن است یکى از دو طرف تنها یک یا دو فرزند داشته باشد، این موضوع هیچ گونه منافاتى با تنظیم قانون و با عهدنامه به صورت جمع ندارد.
خلاصه این که ما دو مرحله داریم: یکى مرحله قرارداد، دیگرى مرحله اجرا. در مرحله قرارداد گاهى الفاظ به صورت جمع ذکر مىشود تا بر همه مصادیق تطبیق گردند، ولى در مرحله اجرا ممکن است مصداق، منحصر به یک فرد باشد و این انحصار در مصداق منافاتى با کلى بودن مسئله ندارد.
به عبارت دیگر پیغمبر(ص) موظف بود طبق قراردادى که با مسیحیان نجران بسته بود همه فرزندان و زنان خاص خاندانش و تمام کسانى که به منزله او بودند را به همراه خود به مباهله ببرد، ولى اینها مصداقى جزء دو فرزند و یک زن یک مرد نداشت.
ثانیاً: مقصود نهایى از این نفرین این بود که یکى از دو طرف با همه نفراتش از صغیر و کبیر و مرد و زن براى همیشه هلاک گردد، مفسرین هم اتفاق دارند و روایات هم معتقدند،
تاریخ هم مؤید است که رسول اکرم(ص)، وقتى براى مباهله حاضر مىشدند احدى به جز على، فاطمه، حسن و حسین را با خود نیاورد؛
پس از ناحیه آن جناب کسى حضور نداشت مگر دو نفر، دو فرزند و یک زن و با آوردن اینان رسول اکرم(ص) امر پروردگارش را امتثال نمودند.
ثالثاً: مراد از لفظ آیه چیزى است، و مصداقى که حکم آیه به حسب خارج منطبق بر آن است چیزى دیگر، و این بار اول نیست که خداوند حکم یا وعده را که بر حسب خارج بر یک نفر منطبق است به طور دسته جمعى حکایت مىکند، مثلاً:
با آن که فرد معینى زن خود را ظهار کرده بود و آیه در شأن او نازل شده بود مىفرماید: «الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْکُمْ مِنْ نِسائِهِمْ ما هُنَّ أُمَّهاتِهِمْ إِنْ أُمَّهاتُهُمْ إِلاَّ اللاّئى وَلَدْنَهُمْ وَ إِنَّهُمْ لَیَقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَ زُورًا وَ إِنَّ اللّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ؛
از میان شما کسانى که زنانشان را ظهار مىکنند [و مىگویند پشت تو چون پشت مادر من است] آنان مادرانشان نیستند مادران آنها تنها کسانىاند که ایشان را زادهاند و قطعاً آنها سخنى زشت و باطل مىگویند و [لى] خدا مسلماً درگذرنده آمرزنده است».[9]
باز در مورد همان یک نفر به صورت دسته جمعى مىفرماید: «وَ الَّذینَ یُظاهِرُونَ مِنْ نِسائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِما قالُوا فَتَحْریرُ رَقَبَهٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسّا ذلِکُمْ تُوعَظُونَ بِهِ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ؛
و کسانى که زنانشان را ظهار مىکنند سپس از آنچه گفتهاند پشیمان مىشوند بر ایشان [فرض] است که پیش از آنکه با یکدیگر همخوابگى کنند بندهاى را آزاد گردانند این [حکمى] است که بدان پند داده مىشوید و خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است».[10]
و درباره شخص واحدى که گفته بود خدا فقیر است و من توانگرم، به صورت دسته جمعى فرموده: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم؛
خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مىدهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مىدهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست».[11]
در پاسخ شخص واحدى که پرسیده بود چه چیزى را انفاق کنیم؟ به صورت دستهجمعى فرمود:
«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ اْلآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»[12]
و از این قبیل آیات بسیارى وجود دارد که به لفظ جمع نازل شده است در حالى که مصداق خارجى آن به حسب شأن نزول فرد معینى است.
شبهه پنجم:
اگر اطلاق جمع بر یک نفر نیز صحیح است چرا نگوئیم که لفظ «کاذبین» در آیه نیز بر یک فرد صدق مىکند؛ یعنى در طرف مسیحیان منظور همه آن دروغگویان است.و در طرف رسول اکرم(ص) فقط ایشان مدنظر است و لذا على و فاطمه و فرزندان آنها صدق نمىکند و آنها در دعوا و در نتیجه شریک در نفرین نیستند و این آیه بر برترى و والایى مقام آنان دلالت ندارد؟
پاسخ:
در این جا باید گفت، مقام آن آیات که از یک نفر تعبیر به جمع آورده با مقام آیه مورد بحث فرق دارد .و آن این است که در آیاتى که لفظ جمع را در مورد مفرد اطلاق کرده براى این بوده که فرد دخالت نداشته، و آنچه از آن فرد سرزد ممکن است از دیگران هم سر بزند،
پس دیگران هم در آن عمل و ملحق شدن به مورد آیه شریک آن فردند، پس باید لفظ را جمع بیاورد تا اگر دیگران هم خواستند آن عمل را انجام بدهند، حکمش را بدانند،
اما در جایى که ممکن نیست عمل مورد از نظر دیگران سربزند و عمل مورد آیه چیزى نیست که براى دیگران هم پیش بیاید، بدون شک نباید لفظ را جمع بیاورد، و آیه مورد بحث هم که راجع به مباهله است از این قبیل آیات است،
چون مباهله رسول اکرم(ص) با مسیحیان نجران چیزى نیست که جزء در مورد خودش اتفاق بیفتد، پس اگر در همین مورد که اتفاق افتاده مدعیان در هر طرف به وصف جمع و چند نفرى نبوده باشند، نباید مىفرمود:
«کاذبین» (با صیغه جمع) اما چون دو طرف جمعاند؛ لذا با صیغه جمع ذکر کرده است و بر معنا و مصداق جمع نیز دلالت دارد.
شبهه ششم:
با فرض این که همراهان رسول اکرم(ص) از این رو به میدان مباهله آمدند که از رسول اکرم(ص) بودند و این صفت منحصر در ایشان بوده، و هیچ مؤمن دیگرى لیاقت این همراهى را نداشت،اما ظاهر امر این است که وقتى آدمى عزیزان خود را در معرض خطر قرار مىدهد، همین علتش دلیل این است که وى اطمینان دارد که در این راه خطرى متوجه آنان نمىشود.
پس رسول اکرم(ص) عزیزان خود را در این کار خطیر شرکت داد، چیزى بیشتر از این را نمىرساند و دلالتش بر فضیلت و برترى آنان نسبت به دیگران است؟
پاسخ:
از صدر آیه چنین بر مىآید، اما توجه به آیه ذیل چیز دیگرى را مىرساند و آن جمله «على الکاذبین» است که گویاى این مطلب است که در یکى از دو طرف محاجه، دروغگویانى هستند .و این تمام نیست مگر این که در هر یک از دو طرف جماعتى دعوت باشند، حال چه راستگو و چه دروغگو، پس جمله ثابت مىکند کسانى که با رسول اکرم(ص) بودند .
با او در دعوى نبوت و دعوت به یکتاپرستى شریک بودهاند و شرکاى او هستند که این خود دلالت بر عظمت مقام و منزلت آنهاست.
چگونه با مباهله اثبات امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام را می کنید؟
بر اساس نص صریح آیه شریفه امیرالمؤمنین علیهالسلام نفس پیامبر و مساوی با ایشان هستند و از آنجا که وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه وآله اولی بالتصرف هستند نسبت به مردم و افضل و اشرف نسبت به همه مخلوقین هستند؛ بنابراین نفس ایشان و مساوی ایشان هم دارای همه این اوصاف هستند.
نقش اهلبیت علیهمالسلام در داستان مباهله نسبت به اثبات نبوت است چگونه است؟
از داستان مباهله نکات بسیار زیادی قابل برداشت است که از جمله مهمترین آنها نقش اهلبیت علیهمالسلام در داستان مباهله نسبت به اثبات نبوت است؛ حضرت آیتالله سید علی میلانی در این زمینه اینگونه نوشتهاند:
دو قرینه در داستان مباهله نشانگر نقش اهلبیت علیهمالسلام در اثبات نبوت بوده است:
نخست اینکه رسول خدا صلى الله علیه وآله به اهلبیت علیهمالسلام هنگام حرکت به سمت مسیحیان فرمودند:
إذا أنا دعوت فأمّنوا;چون من نفرین کردم شما آمین بگویید.
دوم عکس العمل اسقف مسیحیان است که میگفت: من چهرههایى را میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهى را جا به جا کند، این کار را خواهد کرد. با آنان مباهله نکنید که هلاک میشوید و تا روز قیامت هیچ مسیحى بر روى زمین نمیماند. [13]
این دو مسئله نشان دهنده نقش اهلبیت علیهمالسلام در اثبات نبوّت، صدق پیامبر صلى الله علیه وآله و به شکست واداشتن دشمنان و هلاک آنها در صورت اقدام به مباهله است.
در نتیجه اهلبیت علیهمالسلام در یارى دین و حمایت از رسول خدا صلى الله علیه وآله، نقش بسیار مهمّى داشتهاند و شکى نیست که هر کس در جریان مباهله پیامبران داراى چنین شأن و منزلتى باشد از دیگران ـ که داراى چنین نقشى نیستند ـ برتر است.
قاسانى از علمای بزرگ اهلسنت در اینباره میگوید:
مباهله پیامبران الهى بسیار اثرگذار است; چرا که نفوس آنان با روح القدس در ارتباط است و خداوند با این روح القدس، آن ها را کمک میکند. روح القدس به اذن خداوند در جهان مادى صاحب تأثیر است.
این تأثیرپذیرى، هم چون انفعال بدن ما در برابر حالاتى چون خشم، غم و تفکر در احوال معشوق و دیگر تحرّکات اعضاى انسان در برابر اراده و قصدها است.
هم چنین انفعال نفوس انسانى از روح القدس، هم چون تأثیرپذیرى حواس و دیگر قواى ما از حالات روحى خودمان است.
حال اگر نفس قدسى با روح القدس ارتباط پیدا کند در این جهان چنان تأثیرى خواهد داشت که میتواند به کمک او، هر طور بخواهد ذرّههاى عناصر و نفوس ناقص انسانى را متأثّر سازد.
مگر مشاهده نشد که چطور نفوس مسیحیان در برابر نفس پیامبر خدا صلى الله علیه وآله اظهار خوف نمود و ضمن خوددارى از مباهله، درخواست صلح کرد و به پذیرش جزیه گردن نهاد؟[14]
حضرت آیتالله میلانی بعد از ذکر این کلام از قاسانی نوشتهاند: اهلبیت علیهمالسلام نیز در این تأثیرگذارى شریک رسول خدا صلى الله علیه وآله بودند. این فضیلتى است که هیچ یک از خویشاوندان و صحابه ذرّهاى از این فضیلت را کسب نکردهاند. [15]
راویان حدیث مباهله چه کسانی بوده اند؟
حدیث شریف مباهله را راویان متعددی نقل کرده و منابع معتبر شیعه و اهل تسنن آن را ذکر نمودند.
در میان کتب معتبر اهلسنت نزدیک به ۲۴ تن از صحابه و تابعین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، این حدیث شریف را روایت کردند که این بیانگر اهمیت ویژه آن در میان صحابه بوده و نشان دهنده است.
که داستان مباهله از مسلمات دوران صدر اسلام به شمار میآمده و بنابر مبنای برخی از علمای اهلسنت اثبات کننده تواتر این حدیث شریف خواهد بود.
برخی از این راویان عبارتند از:
امیر مؤمنان على علیهالسلام، عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصارى، سعد بن ابى وقّاص، عثمان بن عفّان، سعید بن زید، طلحة بن عبیدالله، زبیر بن عوام، عبدالرّحمان بن عوف، حذیفة بن یمان، ابوسعید خدرى، اُمّ سلمه، همسر رسول خدا صلى الله علیه وآله، شعبى، حسن بصرى، مقاتل، کلبى، سدّى و …
نگاهى به متن حدیث مباهله در کتاب هاى معتبر اهلسنت
برای تثبیت مطلب و از بین بردن بهانههای مخالفین فضائل اهلبیت علیهمالسلام و هم چنین روشن شدن حقایق برای طالبان حقیقت به نقل متن حدیث شریف مباهله در برخی کتب صحاح اهلسنت میپردازیم که از حیث اعتبار در اوج درجه اعتبار نزد آنها به شمار آمده است.
نقل کتاب صحیح مسلم
صحیح مسلم که از معتبرترین کتب صحاح اهلسنت به شمار آمده و بر این اتفاق نظر وجود دارد حدیث شریف مباهله را اینگونه نقل کرده:
قتیبة بن سعید و محمد بن عباد ـ با عباراتى نزدیک به هم ـ از حاتم بن اسماعیل، از بکیر بن مسمار، از عامر بن سعد بن ابى وقاص از پدرش سعد چنین نقل میکند:
معاویة بن ابوسفیان به سعد امر کرد (که به امیر مومنان على علیهالسلام دشنام دهد، اما هنگامى که او از این کار خوددارى نمود) به او گفت: چه چیز باعث شد که ابوتراب را دشنام ندهى؟!
وى در پاسخ گفت: تا سه فضیلتى را که پیامبر براى ایشان برشمردند به یاد دارم من هرگز به ایشان دشنام نمیدهم، فضایلى که یکى از آن ها براى من از برترین نعمتهاى دنیا دوست داشتنیتر است.
رسول خدا صلى الله علیه وآله در یکى از جنگها على علیهالسلام را جانشین خود در مدینه قرار داد، او گفت:
خلّفتنی مع النساء والصبیان؟آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار میدهید؟!
پیامبر صلى الله علیه وآله فرمودند:أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبوّة بعدی;
آیا خشنود نیستى که براى من، هم چون هارون نسبت به موسى باشى، با این تفاوت که بعد از من پیامبرى مبعوث نمیشود؟
هم چنین پیامبر صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر فرمودند:لأعطینّ الرایة رجلاً یحبّ الله ورسوله ویحبّه الله ورسوله;
پرچم را به کسى میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسول نیز او را دوست میدارند.
در پى این گفته، ما براى گرفتن پرچم سپاه (بر یکدیگر پیشى گرفته) و گردن دراز مىکردیم، ولى پیامبر فرمود:
ادعوا لی علیاً;على را خبر کنید.
او در آن هنگام، از درد چشم رنج مى برد. ولى پیامبر صلى الله علیه وآله کمى از آب دهان خود را بر چشمانش نهاد و پرچم را به وى داد. او به میدان رفت و با عنایت خدا پیروز گردید.
همچنین زمانى که آیه «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکمْ»[16] نازل شد; پیامبر خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام را فراخواند و به درگاه خدا عرضه داشت:
اللهمّ هؤلاء أهلی;خدایا! اینان اهل من هستند. [17]
نقل کتاب مسند احمد
کتاب مسند اثر احمد بن حنبل از ائمه چهارگانه فقهی اهلسنت است و دارای اعتبار خاصی نزد علماء آنها، حدیث شریف مباهله را ضمن داستان سعد بن ابی وقاص، به این بیان نقل کرده:
عبدالله، از پدرش از قتیبة بن سعید، از حاتم بن اسماعیل، از بکیر بن مسمار، از عامر بن سعد، از پدرش این گونه نقل میکند:
رسول خدا صلى الله علیه وآله در یکى از جنگها على علیهالسلام را جانشین خود در مدینه قرار داد. او عرض کرد:
أتخلّفنی مع النساء والصبیان;آیا مرا جانشین خود در میان زنان و کودکان قرار میدهى؟
پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به على علیهالسلام فرمود:یا علی! أما ترضى أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبوّة بعدی؟
اى على! آیا خشنود نیستى که نسبت تو به من هم چون نسبت هارون به موسى است; با این تفاوت که بعد از من پیامبرى مبعوث نمیشود؟
هم چنین رسول خدا صلى الله علیه وآله در جنگ خیبر فرمودند: لاُعطین الرایة غداً رجلاً یحبّ الله ورسوله ویحبّه الله ورسوله;
فردا پرچم فرماندهى سپاه را به دست کسى میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند.
سعد میگوید: در پى این گفته، ما براى گرفتن پرچم (بر یکدیگر پیشى مى گرفتیم و) گردن دراز مى کردیم، ولى پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود:
ادعوا لی علیاً; على را خبر کنید.
او در آن هنگام از درد چشم رنج میبرد. ولى پیامبر صلى الله علیه وآله کمى از آب دهان خود را بر چشمانش نهاد و پرچم را به وى داد. او به میدان رفت و با عنایت خدا پیروز گردید.
سعد هم چنین میگوید: زمانى که آیه «نَدْعُ أَبْناءَنا وَأَبْناءَکمْ»[18] نازل شد; رسول خدا صلى الله علیه وآله على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را فرا خواند و فرمود:
اللهمّ هؤلاء أهلی; خدایا! اینان اهل من هستند. [19]
تلاشهاى بزرگان حدیث اهلسنت در کتمان حدیث مباهله
همانطور که همواره سیره برخی بزرگان اهلسنت، تلاش کردن جهت مخفی نگه داشتن فضائل و مناقب امیرالمؤمنین علیهالسلام بوده، در این زمینه هم راحت ننشسته و اقدامات عجیب و دروغین برای منحرف کردن حدیث مباهله از استدلال و حتی انکار اصل داستان انجام دادند.
از جمله این تلاشها:
مخفی نگه داشتن اصل حدیث: از جمله محمد بن اسماعیل بخاری صاحب صحیح بخاری در نقل داستان مباهله صرفا بیان کرده که بنا بود مباهلهای بین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و دونفر از مسیحیان نجران صورت گیرد که چنین نشد و بنا شد مسیحیان مبالغی را به حضرت عطا کنند!
و هیچ ذکری از جزئیات این داستان و اینکه افراد مباهله چه کسانی بودند به میان نیاورده است!
حذف کردن نام مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام از حدیث شریف: که برخی از بزرگان حدیثی اهلسنت به ذکر حدیث شریف پرداخته ولی نام مقدس حضرت را از آن حذف کرده و به انحراف کشاندند ازجمله بلاذری در کتاب فتوح البلدان. [20]
حذف نام مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام از حدیث و افزودن برخی دیگر از صحابه پیامبر!: از جمله تلاشهای دیگری که در انحراف داستان مباهله صورت گرفته علاوه بر حذف نام مبارک حضرت، ذکر برخی از صحابه را آوردند،
از جمله روایتی که ابن شبّه[21]از شعبی نقل کرده و در کنار نام صدیقه کبری و حسنین علیهمالسلام ذکر کرده که برخی دیگر از صحابه همراه پیامبر صلی الله علیه وآله بودند.
بیان داستان مباهله با افزودن نام عائشه و حفصه در کنار اهلبیت علیهمالسلام: از دیگر تلاشها، نقلی است که حلبی[22] دارد و در کنار اهلبیت علیهم السلام نام دو زن پیامبر را هم متذکر شده است.
حذف نام حضرت فاطمه علیهاالسلام و افزودن نامهاى ابوبکر با پسرش، عمر با پسرش و عثمان با پسرش:
این تلاش عجیب را ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق[23] به کار بسته و سیوطی[24] و شوکانی[25] هم بعد از نقل آن در قبال این انحراف سکوت اختیار کردند!
همانطور که مشاهده شد تلاشهای دروغینی صورت گرفته که هیچ منبع تاریخی معتبر تائید نمیکند و همانگونه که ذکر شد، نقلهای معتبر صحاح اهلسنت مخالف آن بوده است و در جای خود به یکایک این احادیث ساختگی پاسخ داده شده است.
دیدگاه ابن تیمیه حرانی در داستان مباهله
ابن تیمیه که از سردمداران مخالفین اهلبیت علیهمالسلام و شیعیان به شمار آمده و در سراسر کتابهای خود بالخصوص منهاج السنة تلاش در انکار فضائل و مناقب امرالمؤمنین علیهالسلام و دروغین انگاشتن احادیث شیعه داشته و حتی از این فراتر رفته و به توهین و جسارت به برخی علمای بزرگ شیعه چنگ زده، در داستان مباهله از این رو که اصل داستان در کتب معتبری از جمله صحیح مسلم ذکر شده، نتوانسته ادعای دروغ بودن اصل داستان را مطرح کند،
بنابراین متمسک شده به اشکال واهی دیگری مبنی بر اینکه داستان مباهله هیچ دلالتی بر افضلیت و اشرف بودن امیرالمؤمنین علی علیهالسلام ندارد.
او برای اثبات ادعای خود ذکر کرده که : اولا واژه «انفسنا» در آیه شریفه قطعا نمیتواند دلیل بر مساوی بودن و برابری بوده باشد .
چرا که محال است احدی در عالم مساوی و برابر وجود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بوده باشد.
ثانیا واژه «نفس» دلیل بر وجود مشابهت در حیثیتی خاص دارد و همین که شخصی با فردی دیگری مشابهت در یک جنبه داشته باشد صحیح است به او گفته شود نفس اوست.
ابن تیمیه در این وجه فراتر رفته و گفته همین که در جنبه دین مشابهت وجود داشته باشد کفایت میکند برای نفس بودن؛ بنابراین روز مباهله پیامبر صلی الله علیه وآله علی بن ابیطالب علیهالسلام را به جهت اشتراک در دین اسلام با خود همراه برد و این هیچ فضیلتی برای او به شمار نمیآید .
چرا که بسیاری از صحابه در دین اسلام با پیامبر مشترک بودند. و اما اینکه چرا علی علیهالسلام را فقط به همراه بردند به دلیل نزدیک بودن و اینکه او همسر دخترشان بوده است .
و افراد دیگری از صحابه را هرچند که افضل از علی بن ابیطالب هستند نمیشد برای مباهله همراه کرد. [26]
پاسخ به دیدگاه ابن تیمیه
نسبت به بررسی دیدگاه ابن تیمیه که به طور مختصر ذکر شد، قبل از نقد و پاسخگویی ابتدا باید متذکر شد که وی با گفتن مطالب بالا در واقع به دو مطلب اعتراف کرده است:نخست اینکه اعتراف داشته به صحت حدیث مباهله و این خود پاسخی است به افرادی که در صحت این حدیث شریف خدشه وارد کردهاند.
دوم اینکه او پذیرفته که داستان مباهله اختصاص دارد به چهار نفر از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که عبارت باشند از امیر مؤمنان علی علیهالسلام، صدیقه کبری سلامالله علیها و حسنین علیهماالسلام؛.
بنابراین ادعای افرادی که دست به حذف نام علی علیهالسلام زدند و یا نام افرادی دیگر را اضافه کردند طبق این دیدگاه کاملا ادعایی واهی به شمار آمده است.
اما در پاسخ به ابن تیمیه بسنده میشود به کلام حضرت آیتالله سید علی میلانی که اینگونه نوشتند:
نخستین ادّعاى ابن تیمیه این است که هیچ کس نمىتواند هم چون رسول خدا صلى الله علیه وآله باشد.
درپاسخ او مىگوییم:مساوى نبودن هیچ کس با پیامبر صلى الله علیه وآله، در صورتى است که آیه مبارکه نازل نشده و احادیث قطعى از پیامبر روایت نشده باشد، مانند این سخن پیامبر که فرمود:
علی منّی وأنا من علی، وهو ولیکم بعدی :على از من است و من از على و او بعد از من، مولاى شماست.
یا در ماجراى اعلام برائت از مشرکان، پیامبر خدا صلى الله علیه وآله فرمود: لا یؤدی عنّی إلاّ أنا أو رجل منّی[27]
این مأموریت را تنها خود من و یا مردى از من انجام مىدهد.درحدیث دیگرى پیامبراکرم صلى الله علیه وآله به هیئتى از ثقیف فرمود:
لتسلمنّ أو لأبعثنّ علیکم رجلاً منّی ـ أو قال: مثل نفسی ـ لیضربنّ أعناقکم ولیسبینّ ذراریکم ولیأخذنّ أموالکم
یا اسلام بیاورید یا فردى از خود ـ یا این که فرمود: مثل خودم ـ را خواهم فرستاد تا گردن شما را بزند، اموالتان را مصادره نماید و فرزندانتان را به اسارت ببرد.
عمر مىگوید: به خدا سوگند، هیچ روزى فرماندهى را آرزو نکردهام مگر آن روز که پیامبر این جمله را فرمود. من سینه ام را راست کردم به این امید که پیامبر بگوید: مقصودم این مرد (عمر) است.
آنگاه پیامبر خدا صلى الله علیه وآله به على علیه السلام نگاه کرد، دست او را گرفت و فرمود:
هو هذا; هو هذا; این، همان شخص است. این، همان شخص است. [28]
همچنین رسول خدا صلى الله علیه وآله در سخن دیگرى امیرمومنان على علیهالسلام را به خود تشبیه کرد و فرمود:
إنّ منکم من یقاتل على تأویل القرآن کما قاتلت على تنزیله: از شما فردى هست که بر اساس تأویل قرآن خواهد جنگید، هم چنان که من بر اساس تنزیل آن جنگیدم.
پس از آن ابوبکر، عمر و دیگران خواستار این شرافت بودند و نزد آن حضرت آمدند و هر کدام عرض کردند: آیا آن شخص من هستم؟
پاسخ پیامبر به همه آن ها منفى بود. آن حضرت فرمود: ولکن خاصف النعل : اما او کسى است که کفش را تعمیر مىکند.
این در حالى بود که پیامبر صلى الله علیه وآله کفش خود را به على علیه السلام داده بود تا آن را تعمیر کند. [28]
احادیث دیگرى نیز درباره این مساوات وارد شده است. حال که خداوند ورسولش چنین مىگویند، ما باید چه بگوییم؟؟![29]
ادعای دوم ابن تیمیه همانگونه که اشاره شد، مبنی بر این بود که پیامبر صلى الله علیه وآله، اهلبیت علیهمالسلام را فقط به خاطر قرابت آنان و مطابق با عرف مباهله با خود همراه ساخت و هیچ مزیتى براى همراهان وجود ندارد؛ بنابراین، آیه مذکور به هیچ عنوان مدّعاى شیعیان را اثبات نمىکند!!
در پاسخ به این اشکال واهی باید گفته شود، ابن تیمیه در شرایطى چنین ادعایى را مطرح کرده که بسیارى از مردان و زنان نزدیک پیامبر و در رأس آنان، عمویش عباس را مىشناسد.
اگر مراد از کلمه «انفس»، فقط قرابت و خویشاوندی بود، پیامبر، عباس و پسران او و دیگر هاشمیان را دعوت مىکردند! پس چرا اینگونه عمل نکردند و فقط وجود مقدس علی بن ابیطالب علیهالسلام را همراه بردند؟!
نتیجه:
ازداستان مباهله می توان پیام های زیر را به دست آورد:1- اگر انسان ایمان به هدف داشته باشد، حاضر است خود و نزدیک ترین بستگانش را در معرض خطر قرار دهد.
2- آخرین برگ برنده و سلاح برنده مؤمن، دعاست
3- در مجالس دعا، کودکان را نیز با خود ببریم.
4- استمداد از غیب، پس از بکارگیرى توانایىهاى عادّى است.
5- در دعا، حالات اهل دعا مهم است، نه تعداد آنها. گروه مباهله کننده پنج نفر بیشتر نبودند.«أَبْناءَنا»، «نِساءَنا»، «أَنْفُسَنا».
6- زن و مرد در صحنههاى مختلف دینى، در کنار همدیگر مطرحند
7- علىّ بن ابى طالب، جان رسول اللَّه است.
8- اهل بیت پیامبر، مستجاب الدعوة هستند.«أَبناءنا»، «نساءنا»، «أَنفسنا»
9- فرزند دخترى، همچون فرزند پسرى، فرزند خود انسان است.«أَبنائنا»، بنا براین امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبرند. [30]
پی نوشت:
1. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۲، ص۲۶۶-۲۷۰، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲ ق).2. زمخشری، محمود، الکشاف، ج۱، ص۳۶۹، (بیروت دارالکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷).
3. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۱، ص۵۹۹، (بیروت، مؤسسه الرساله، پنجم، ۱۴۰۵ ه
4. زمخشری، محمود، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰، (بیروت دارالکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷).
5. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۱.
6. مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، ج۹، ص۲۳۹، (قم، انتشارات نسل جوان، دوم، ۱۳۷۴).
7.سورة آل عمران: آیه ۶۱
8. الفصول المختارة من العیون والمحاسن: ۳۸
9.آیه 2 سوره مجادله
10.آیه 3 سوره مجادله
11.آیه 18 سوره آل عمران
12.آیه 219 سوره بقره
13.الکشاف: ۱ / ۳۶۹، تفسیر الخازن: ۱ / ۲۴۲، السراج المنیر فى تفسیر القرآن: ۱ / ۲۲۲، تفسیر المراغى: ۳ / ۱۷۵
14. تفسیر قاسانی: ۲ / ۸۵۷
15. نگاهی به تفسیر آیه مباهله: ص ۱۱۰
16. سوره آل عمران: آیه ۶۱
17.صحیح مسلم: ۷ / ۱۲۰
18.سوره آل عمران، آیه ۶۱
19. مسند احمد بن حنبل: ۱ / ۱۸۵
20. فتوح البلدان: ۷۵ و ۷۶.
21.تاریخ مدینه منوره:۱ / ۵۸۱ ـ ۵۸۲
22. انسان العیون ـ السیرة الحلبیة: ۳ / ۲۳۶
23. تاریخ مدینة دمشق ـ شرح حال عثمان بن عفان ـ : ۱۶۸ ـ ۱۶۹.
24. الدر المنثور: ۲/۴۰
25. فتح القدیر: ۱/۳۴۸
26. منهاج السنة: ۷ / ۱۲۲ ـ ۱۳۰
27. مسند احمد: ۱ / ۳، ۱۵۱
28. الاستیعاب: ۳ / ۱۱۰۹ شرح حال امیر مؤمنان على علیه السلام
29. احمد بن حنبل در مسند: ۳ / ۳۳، حاکم نیشابورى در المستدرک على الصحیحین: ۳ / ۱۲۲
30. قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهائی از قرآن،ج۲، ص۷۸.
منابع:
https://www.mehrnews.com/news/2004784https://fa.shafaqna.com/news/990893
https://fa.wikishia.net/viewآیه مباهله
https://iqna.ir/fa/news/3916420
https://fa.wikifeqh.irمباهله
https://alhaqaeq.org