ابوالفضل

روابط زن و شوهر

سلام.وقت شما بخیر پسری 24/5ساله ام و همسرم 17/5 و حوزوی هستم و یکسال و نیم عقد بوده و الان هشت ماهه عروسی کرده ایم.من و همسرم خیلی از هر جهت خیلی هم کفو همیم و هیچ مشکلی با هم خصوصا نداریم غیر از یسری گیرهای و حساسیت های دخترانه که بخاطر سن و سالشه اما چون قبل ازدواج زیاد به خانواده از هر لحاظ کمک میکردم و حتی از خودم میزدم براشون، بعد ازدواج طبیعتا قادر به انجام حالت قبل نبودم و همین موضوع بعلاوه فرار برادر بزرگترم از کارهای مشترک پدرمون و توقع نابجا خواهر کوچکترم و توقع زیادی ای که دور و اطرافیام بابت رفتارهای خوبم قبلم ازم داشتن و از طرفی رسیدگی و کمک بیشتر والدینم به برادرم چه مالی و رفتاری با اینکه خیلی پرتوقع تر از منه و کمتر کمک میکنه و مهمترینشون اینکه مادر و خواهرام گزینه های قبلی ای که ازشون خو.استگاری کرده بودیم رو هروقت دیدن به خانومم معرفی کردن و اینکار باعث نفرت خانومم از خواهرام و مادرم شد و باعث شد بین من و همسرم دعواهای شدیدی رخ بده و مادر و خواهرام هم بدون هیچ دلیلی غیر از حرف های فوق، رفتارهای نابجایی رو با همسرم کردن و علنا جدایی شدیدی حاصل شد.این مطلبم اضافه بشه که مادرم در نود درصد موارد، طرفدار خواهرامه. اما پدرم مردی فوق العاده ست و معلم و مدرس قرآن ه و با اینکه گاهی ازم توقع زیادی برای کار کردن برای دیگران داشت اما همیشه کمک کار و خوش رفتار و در یک کلمه نمونه کامل پدر اسلامی ایرانیه. این مطلب هم لازم به ذکر که همسرم مثل مادرخانومم بسیار حساس رفتاری و ظریف(ضعیف جسمانی) و هر وقت بحث میکردیم چون فورا درد شدید معده و درد زانو و... می گرفت، مجبور میشدم ظاهرا کوتاه بیام و گاهی حق به جانب میشد اما الان خیلی به ندرت کوتاه میام و میگم حق با منه. بنده قبل ازدواج فکر میکردم حتما زندگی ای ایده آل و عالی در هر زمینه مثل امور خیر، فعالیت های زیاد و ... داشته باشم و چون خیلی صبور بودم، زندگی ای آرام دارم اما الان فقط پنجاه در صد از اون چیزی که میخواستم رو میبینم. از طرفی ازدواج واقعا باعث پختگی بیشتر بنده شده و میتونم بگم در این زمینه رشد چشمگیری داشتم و از سادگی و بچه گی و درآمد و... پیشرفت شایانی داشتم و همه رو مدیون همسرم هستم چون زنی قانع، دلسوز، زیبا، همراه اما حساس، گیر ده و بدگمان نسبت به رفتار بنده با سایر زنان حتی زنان پیرزن و بالای پنجاه سال که جای مادرم هستم داره با تمام این حرف ها الان عروسی کرده ایم و داریم به خوشی زندگی میکنیم اما همان مشکلات سابق گاهگاهی دوباره پیش میاد و با گیر همسرم، یه سروصدای اساسی میکنیم و بعد دوباره با هم خوب میشیم اما همسرم هنوز عقده دوران عقد رو روی خانواده م داره و مشکلات ریز سابق هم رخ میده و باعث آزارمان میشه و همینطور هم خانوادم گاهی رفتار های نابجایی به ندرت الان انجام میدن. در یک جمله اگه من سی درصد از رفتارام اشتباه باشه، بیقین هفتاد درصد از رفتارهای همسرم اشتباه و خصوصا اینکه خودشو از خیلی ها بهتر میدونه و همش میگه ساده ای که مثل برادرت از پدر مادرت پول نمیگیری و و فقط کمکشون میکنی و ... توضیحی به تیپ و اخلاق خودم و همسرم میدم؛ همسرم؛ظریف و ضعیف،بسیار حساس، قانع و جمع کن،طرفدار بزرگ بودن،ریزبین و خیلی خیلی پیگیر حق و حقوقش، حالتای عادی بسیار احترام میدازه ولی کینه بگیره اصلا رحم نمی کنه، با فیلم خارجی که زن توشه مشکل داره، غذا کم میخوره، زیبا و جذابه،با شوهرخاله هاش گرم رفتار میکنه ولی با بقیه نه،حاضر جوابه، عاشق کارهای هیجانی، اکثرا هم تا ساعت دوازده یک صبح خوابه و شبا بیشتر بیداره و خیلی گیر میده... خودم؛ بیخیال از حرف و حدیث و رفتار بقیه اما پیگیر زندگی، خیلی شکمو ولی چاق نیستم،نه قوی و نه ضعیف، عصبانی نمیشم، بشم بد میشم، مغرور و دوست ندارم از کسی حتی خانواده تقاضا کنم و نمیکنم که همین بزرگترین بحث من و خانوممه، طرفدار آرامشم و با درآمد کم راضی، با زنها وقتی زنم نباشه عادی رفتار میکنم انگار مرد هستن، عاشق فیلم و سریال و کمک به دیگرانم برعکس خانومم که عاشق رقص فقط برای شوهر و تفریحه. در نهایت آیا اینکه به خواهرام تذکر بدم چرا فلان جور رفتار میکنین که بینمون خراب بشه یا به والدینم بگم اینجوری نمیشد بهتر بود، آیا این حرکت صحیحه!؟ حرفا زیاده و نمیدونم منظورم خوب رساندم یا نه ولی ازین کوتاه حدیث مفصل بخوانید. قلبا از تلاش های شما و همکاران عزیزتون تقدر قلبی و دعائی دارم
دوشنبه، 27 آذر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: حمید خیبری
موارد بیشتر برای شما

ابوالفضل

روابط زن و شوهر

ابوالفضل ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 24 ساله )

سلام.وقت شما بخیر

پسری 24/5ساله ام و همسرم 17/5 و حوزوی هستم و یکسال و نیم عقد بوده و الان هشت ماهه عروسی کرده ایم.من و همسرم خیلی از هر جهت خیلی هم کفو همیم و هیچ مشکلی با هم خصوصا نداریم غیر از یسری گیرهای و حساسیت های دخترانه که بخاطر سن و سالشه اما چون قبل ازدواج زیاد به خانواده از هر لحاظ کمک میکردم و حتی از خودم میزدم براشون، بعد ازدواج طبیعتا قادر به انجام حالت قبل نبودم و همین موضوع بعلاوه فرار برادر بزرگترم از کارهای مشترک پدرمون و توقع نابجا خواهر کوچکترم و توقع زیادی ای که دور و اطرافیام بابت رفتارهای خوبم قبلم ازم داشتن و از طرفی رسیدگی و کمک بیشتر والدینم به برادرم چه مالی و رفتاری با اینکه خیلی پرتوقع تر از منه و کمتر کمک میکنه و مهمترینشون اینکه مادر و خواهرام گزینه های قبلی ای که ازشون خو.استگاری کرده بودیم رو هروقت دیدن به خانومم معرفی کردن و اینکار باعث نفرت خانومم از خواهرام و مادرم شد و باعث شد بین من و همسرم دعواهای شدیدی رخ بده و مادر و خواهرام هم بدون هیچ دلیلی غیر از حرف های فوق، رفتارهای نابجایی رو با همسرم کردن و علنا جدایی شدیدی حاصل شد.این مطلبم اضافه بشه که مادرم در نود درصد موارد، طرفدار خواهرامه.

اما پدرم مردی فوق العاده ست و معلم و مدرس قرآن ه و با اینکه گاهی ازم توقع زیادی برای کار کردن برای دیگران داشت اما همیشه کمک کار و خوش رفتار و در یک کلمه نمونه کامل پدر اسلامی ایرانیه.


این مطلب هم لازم به ذکر که همسرم مثل مادرخانومم بسیار حساس رفتاری و ظریف(ضعیف جسمانی) و هر وقت بحث میکردیم چون فورا درد شدید معده و درد زانو و... می گرفت، مجبور میشدم ظاهرا کوتاه بیام و گاهی حق به جانب میشد اما الان خیلی به ندرت کوتاه میام و میگم حق با منه.

بنده قبل ازدواج فکر میکردم حتما زندگی ای ایده آل و عالی در هر زمینه مثل امور خیر، فعالیت های زیاد و ... داشته باشم و چون خیلی صبور بودم، زندگی ای آرام دارم اما الان فقط پنجاه در صد از اون چیزی که میخواستم رو میبینم.

از طرفی ازدواج واقعا باعث پختگی بیشتر بنده شده و میتونم بگم در این زمینه رشد چشمگیری داشتم و از سادگی و بچه گی و درآمد و... پیشرفت شایانی داشتم و همه رو مدیون همسرم هستم چون زنی قانع، دلسوز، زیبا، همراه اما حساس، گیر ده و بدگمان نسبت به رفتار بنده با سایر زنان حتی زنان پیرزن و بالای پنجاه سال که جای مادرم هستم داره

با تمام این حرف ها الان عروسی کرده ایم و داریم به خوشی زندگی میکنیم اما همان مشکلات سابق گاهگاهی دوباره پیش میاد و با گیر همسرم، یه سروصدای اساسی میکنیم و بعد دوباره با هم خوب میشیم اما همسرم هنوز عقده دوران عقد رو روی خانواده م داره و مشکلات ریز سابق هم رخ میده و باعث آزارمان میشه و همینطور هم خانوادم گاهی رفتار های نابجایی به ندرت الان انجام میدن.


در یک جمله اگه من سی درصد از رفتارام اشتباه باشه، بیقین هفتاد درصد از رفتارهای همسرم اشتباه و خصوصا اینکه خودشو از خیلی ها بهتر میدونه و همش میگه ساده ای که مثل برادرت از پدر مادرت پول نمیگیری و و فقط کمکشون میکنی و ...


توضیحی به تیپ و اخلاق خودم و همسرم میدم؛
همسرم؛ظریف و ضعیف،بسیار حساس، قانع و جمع کن،طرفدار بزرگ بودن،ریزبین و خیلی خیلی پیگیر حق و حقوقش، حالتای عادی بسیار احترام میدازه ولی کینه بگیره اصلا رحم نمی کنه، با فیلم خارجی که زن توشه مشکل داره، غذا کم میخوره، زیبا و جذابه،با شوهرخاله هاش گرم رفتار میکنه ولی با بقیه نه،حاضر جوابه، عاشق کارهای هیجانی، اکثرا هم تا ساعت دوازده یک صبح خوابه و شبا بیشتر بیداره و خیلی گیر میده...

خودم؛ بیخیال از حرف و حدیث و رفتار بقیه اما پیگیر زندگی، خیلی شکمو ولی چاق نیستم،نه قوی و نه ضعیف، عصبانی نمیشم، بشم بد میشم، مغرور و دوست ندارم از کسی حتی خانواده تقاضا کنم و نمیکنم که همین بزرگترین بحث من و خانوممه، طرفدار آرامشم و با درآمد کم راضی، با زنها وقتی زنم نباشه عادی رفتار میکنم انگار مرد هستن، عاشق فیلم و سریال و کمک به دیگرانم برعکس خانومم که عاشق رقص فقط برای شوهر و تفریحه.

در نهایت آیا اینکه به خواهرام تذکر بدم چرا فلان جور رفتار میکنین که بینمون خراب بشه یا به والدینم بگم اینجوری نمیشد بهتر بود، آیا این حرکت صحیحه!؟

حرفا زیاده و نمیدونم منظورم خوب رساندم یا نه ولی ازین کوتاه حدیث مفصل بخوانید.

قلبا از تلاش های شما و همکاران عزیزتون تقدر قلبی و دعائی دارم


مشاور: علی محمد صالحی

با عرض سلام و تشکر از اعتماد شما. به شما تبریک میگم که با همسری ازدواج کردید که به قول خودتون از هر جهت با هم کفو هستید و مشکل خاصی ندارید و ویژگیهای مثبت زیادی دارد. زن و شوهر وقتی تازه ازدواج میکنند تا مدتی که بیشتر هم را بشناسند و با ویژگیهای شخصیتی هم به طور دقیق آَشنا بشن برخی تنش ها و اختلاف ها پیش میاید که طبیعی است و آنها باید با صبر و حوصله از آنها عبور کنند، شما هم از این قضیه استثناء نیستید، چند نکته خدمت شما بیان میشود انشاالله که مفید باشد: اول اینکه تا قبل از ازدواج شما هرچه به والدین خودتان و دیگران خدمت میکردید هیچ اشکالی نداشت چون شما صاحب اختیار همه زندگی خودتان بودید، ولی الان شما تنها نیستید و زندگی مشترکی دارید که این زندگی مشترک بر زندگی و مسائل والدین شما اولویت دارد، بنابراین در این شرایط شما باید بیشترین سعی و تلاش خودتان را برای زندگی مشترک بگذارید و وقتی در این مسیر همه چیز کامل بود آنوقت سراغ کمک و حمایت از والدین خودتان بروید، ثانیا اینکه لازم نیست همسر شما متوجه بشود که چقدر به خانواده تان کمک کردید یا ...، به شرط اینکه گفتم اول زندگی مشترک شما و همسرتان همه چیز آن از جهت مادی و معنوی کامل باشد. نکته دیگری که گفتید همسرتان نسبت به شما در زمینه رفتار شما با زنان دیگر، بدگمان و حساس است، این هم بخاطر این است که همسر شما، نسبت به شما احساس مالکیت میکند و نمیخواهد کس دیگری در این قضیه شریک او شود و در واقع این هم بخاطر احساس محبتی است که به شما دارد و از بس شما را دوست دارد بیشتر حساسیت نشان میدهد و شما باید او را درک کنید که همه این رفتارها بخاطر علاقه زیادی است که او به شما دارد و مبادا در جواب علاقه او شما بدرفتاری کنید و... . نکته دیگر اینکه اگر میخواهید پیشرفت روحی و معنوی داشته باشید با همسر خود با صبر و شکیبایی رفتار کنید و کوتاهی ها و نکته های منفی او را هم بخاطر خدا ببخشید، و به قول مقام معظم رهبری حفظه الله «بروید باهم بسازید» . نکته آخر اینکه در زمینه خانواده، روابط زن و شوهر، تفاوت های زن و مرد و... حتما هم خودتان مطالعه کنید و هم کتابهایی را تهیه کنید و با همسرتان مطالعه کنید. زیرا یکی از نیازهای خانواده بالنده داشتن، مطالعه مستمر است. شاد و پیروز باشید!



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.