ناشناس

عدم اعتماد به نفس دارم راهنمایی م کنین"

سلام سوال ندارم مشاوره میخوام زندگی گذشته ام روی الانم خیلی تاثیر گذشته پدر ندارم مادرم از اول به ما توجه نمی کرد از بچه گی تو خونه ما همیشه دعوا بود پدر مادر م همیشه با هم دعوا میکردن تو خونه ما دوست داشتن و محبت معنی نداشت برادر کوچکم معتاد شد من از خونه فراری بودم بعد از این‌که برای خودم کار پیدا کردم از ۱۷ سالگی جدا زندگی کردم ازدواجم عجیب بود الان ۲ تا پسر دارم ولی هیچ وقت خوشحال نیستم .وقتی خانواده همسرم و می بینم شدیدان غصه میخورم دلم پدر و مادر و خواهر برادر مهربون میخواد من هیچ کس و ندارم از نوزادی سختی کشیدم اخه چرا یه مدت توی محردی قرص متادون میخوزدم الانم قرص اعصاب قوی میخورم
پنجشنبه، 3 اسفند 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

عدم اعتماد به نفس دارم راهنمایی م کنین"

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 35 ساله )

سلام سوال ندارم مشاوره میخوام
زندگی گذشته ام روی الانم خیلی تاثیر گذشته پدر ندارم مادرم از اول به ما توجه نمی کرد از بچه گی تو خونه ما همیشه دعوا بود پدر مادر م همیشه با هم دعوا میکردن تو خونه ما دوست داشتن و محبت معنی نداشت برادر کوچکم معتاد شد من از خونه فراری بودم بعد از این‌که برای خودم کار پیدا کردم از ۱۷ سالگی جدا زندگی کردم ازدواجم عجیب بود الان ۲ تا پسر دارم ولی هیچ وقت خوشحال نیستم .وقتی خانواده همسرم و می بینم شدیدان غصه میخورم دلم پدر و مادر و خواهر برادر مهربون میخواد من هیچ کس و ندارم از نوزادی سختی کشیدم اخه چرا یه مدت توی محردی قرص متادون میخوزدم الانم قرص اعصاب قوی میخورم


مشاور: اقای رضوانی

با سلام و احترام و تشکر از ارتباطتان با این مرکز آنچه گفتید را درک می کنم و از این بابت متاسفم. معلوم است که درد و رنج زیادی کشیده اید و از محبت و عواطف خانوادگی محروم بوده اید. با وجود این که احساس می کنید شرایط بسیار بدی دارید به نظر می رسد می توانید بر این موقعیت غلبه کنید و حال خوب پایدار را به زندگی خود وارد کنید. با این حال در مورد بعضی از آنچه که گفته اید ابهاماتی وجود دارد. مثلا این که گفته اید ”زندگی گذشته ام روی الآنم خیلی تاثیر گذاشته" منظورتان چیست؟ آیا بر روابط شما با همسر و فرزندانتان تاثیر گذاشته یا صرفا حال بدی که احساس می کنید و نارضایتی ای که دارید؟ این که بیان نموده اید: " ازدواجم عجیب بود" دقیقا به چه معناست؟ آیا غیرمنتظره و ناگهانی بوده؟ آیا همسرتان مطابق با خواسته ها و ایده آل های شما هست یا نیست؟ همچنین بیان ننموده اید که در حال حاضر از نظر وضعیت خانوادگی چگونه هستید؟ آیا با همسر و فرزندانتان روابط خوب و سازگارانه و مسالمت آمیزی دارید یا نه؟ برای احساس بی لذتی و غم و اندوهی که دارید آیا تاکنون به روانشناس هم مراجعه کرده اید یا فقط مراجعه تان به روانپزشک بوده؟ تشخیص روانپزشک در مورد شما چه بوده و چه داروهای روانی مصرف می کنید؟ از آنچه بیان داشته اید به طور کلی این گونه برداشت می شود که شما مبتلا به خلق و روحیه افسرده هستید. هر چند از عبارت های شما دقیقا نمی توان نوع آن را مشخص کرد ولی احتمال ابتلای شما به اختلال "افسرده خویی"(افسردگی مداوم) قوی تر است. این اختلال احتمالا به این دلیل در شما شکل گرفته است که گرفتار طرحواره های "محرومیت هیجانی" و "رهاشدگی و بی ثباتی" شده اید. به خاطر نوع رفتار پدر و مادرتان با شما و کمبود محبت و توجه به شما، این الگوهای فکری عمیق در شما شکل گرفته است. در طرحواره (روان بنه) "محرومیت هیجانی" فرد معمولا از محبت، همدلی یا حمایت دیگران بی بهره بوده و این باور عمیق در او شکل می گیرد که تمایلات و نیازهایش به اندازه کافی از جانب دیگران ارضاء نمی شود. در طرحواره "رهاشدگی و بی ثباتی" نیز فرد معمولا اعتماد کافی به باقی ماندن ارتباط با دیگران و برخورداری از حمایتشان ندارد؛ زیرا این باور در او شکل گرفته که دیگران از لحاظ هیجانی بی ثبات، غیر قابل پیش بینی، اعتماد ناپذیر و نامنظمند. به همین دلیل این گونه افراد در حفظ و ادامه ارتباط با اطرافیانشان اشکالات اساسی دارند. از آنجایی که طرحواره ها عمیق ترین باورهای ما هستند نسبت به تغییر بسیار مقاومند و معمولا خودمان به تنهایی نمی توانیم بر آنها غلبه کنیم. لذا بهترین راه مراجعه به روانشناس بالینی خبره و کمک خواستن از او برای تغییر این طرحواره هاست. کارکرد طرحواره این گونه است که چون در سنین کودکی شکل گرفته اند، ادراک ما را از واقعیت تحریف می کنند و بر درک ما از خودمان، دیگران و هستی تاثیر می گذارند. همچنین از آنجایی که طرحواره ها میل شدیدی به حفظ خودشان و ادامه پیدا کردن دارند، بر رفتار انسان اثر گذاشته و او را به سوی تایید طرحواره اش سوق می دهند. مثلا کسی که طرحواره محرومیت هیجانی دارد احتمالا یا به سوی انتخاب همسری می رود که خود او هم محرومیت هیجانی دارد (تسلیم) یا خودش از ایجاد روابط صمیمانه با دیگران خودداری می کند (اجتناب) و یا به برآورده ساختن نیازها و انتظارات هیجانی اطرافیان اهتمام می ورزد (جبران افراطی). هرچند به طور کلی راهکارهایی مثل ورزش منظم (ولو کوتاه و سبک)، شرکت مستمر در مراسمات اجتماعی (حضور در جلسات عمومی و رفت و آمد با آشنایان و دوستان)،صحبت کردن و درددل کردن، تدارک دیدن فرصت های خلوتی برای خود جهت تخلیه هیجانات منفی (با گریه کردن، تخلیه خشم و...)، تهیه لیستی از چیزها یا فعالیت های لذت بخش و پراکندن آنها در برنامه روزمره و اصلاح تفکرات غیر منطقی می تواند بر غلبه بر حس منفی، خلق پایین و روحیه افسرده موثر باشد ولی به هر حال از این نکته نباید غافل شد که طرحواره ها کنترل زیادی بر افکار، هیجانات و رفتار ما دارند و تا زمانی که تغییر نکنند اجازه زندگی آرام و با لذت و سازگارانه را به ما نخواهند داد. قطعا کمک گرفتن از یک روانشناس خبره و اهتمام جدی به کامل کردن روند درمان، می تواند فرد را در تغییر طرحواره ها و به دست گرفتن کنترل زندگی اش بسیار کمک کند. موفق و پیروز باشید.

بیشتر بخوانید:

افسردگی
نکاتی برای غلبه بر افسردگی
کسب اعتماد به نفس و تقویت اراده



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.