ناشناس

روانشناسی: چگونه احساس شادی را در وجودم ایجاد کنم و احساس تنهایی را پر کنم؟

با سلام خدمت شما مشاوره گرامی.احساس می کنم دارم دچار افسردگی میشوم . زیاد با دوستام اهل بیرون رفتن نیستم در وافع زمان فراغتم زیاد نیست تا ساعت 3 سرکار هستم وبعد هم کارهای منزل و اگر هم فرصت شود کمی هم استراحت . احساس تنهایی شدید می کنم گاهی زندگی کردن را بیهوده می دانم و فقط دلم به کودکانم خوش هست . دلیل این تنهایی را هم همسرم می دانم که اصلا توجهه به من ندارد البته خود من هم دیگر تمایلی به او ندارم چون خیانتهایی را از او دیدم که دیگر نمی توانم او را ببخشم و هر وقت خواستم فراموش کنم نمی شود او هم هیچ گاه بابت خیانتهایش معذرت خواهی نکرد و حق را به خود داد و همیشه سعی میکند از خانه بیرون باشد جمعه ها هم سر کار میرود اصولا ساعت 6 منزل می رسد و بعد از کمی استراحت 2 تا 3 ساعتی را منزل مادرش هست بعد به خانه می آید شام خورده و میخوابد دلم برای بچه هایم می سوزد چون اگر هم خونه هست یا خنثی است یا دعوا می کند . در ضمن دست بزن هم دارد که به خاطر همین مساله و خیانتش درخواست جدایی دادم که کمی ترسیده و سعی میکند خودش را بیشتر کنترل کند . موبایلش همیشه قفله چون نگران کسی سروقت گوشیش برود . حالا با این همه اوصاف واقعا برایم زندگی کردن سخت شده اما به خاطر بچه هایم مجبورم کنار بیایم . لطفا راهنماییم کنید که چگونه احساس شادی را در وجودم ایجاد کنم و احساس تنهایی را پر کنم .
شنبه، 29 ارديبهشت 1397
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

روانشناسی: چگونه احساس شادی را در وجودم ایجاد کنم و احساس تنهایی را پر کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 38 ساله )

با سلام خدمت شما مشاوره گرامی.احساس می کنم دارم دچار افسردگی میشوم . زیاد با دوستام اهل بیرون رفتن نیستم در وافع زمان فراغتم زیاد نیست تا ساعت 3 سرکار هستم وبعد هم کارهای منزل و اگر هم فرصت شود کمی هم استراحت . احساس تنهایی شدید می کنم گاهی زندگی کردن را بیهوده می دانم و فقط دلم به کودکانم خوش هست . دلیل این تنهایی را هم همسرم می دانم که اصلا توجهه به من ندارد البته خود من هم دیگر تمایلی به او ندارم چون خیانتهایی را از او دیدم که دیگر نمی توانم او را ببخشم و هر وقت خواستم فراموش کنم نمی شود او هم هیچ گاه بابت خیانتهایش معذرت خواهی نکرد و حق را به خود داد و همیشه سعی میکند از خانه بیرون باشد جمعه ها هم سر کار میرود اصولا ساعت 6 منزل می رسد و بعد از کمی استراحت 2 تا 3 ساعتی را منزل مادرش هست بعد به خانه می آید شام خورده و میخوابد دلم برای بچه هایم می سوزد چون اگر هم خونه هست یا خنثی است یا دعوا می کند . در ضمن دست بزن هم دارد که به خاطر همین مساله و خیانتش درخواست جدایی دادم که کمی ترسیده و سعی میکند خودش را بیشتر کنترل کند . موبایلش همیشه قفله چون نگران کسی سروقت گوشیش برود . حالا با این همه اوصاف واقعا برایم زندگی کردن سخت شده اما به خاطر بچه هایم مجبورم کنار بیایم . لطفا راهنماییم کنید که چگونه احساس شادی را در وجودم ایجاد کنم و احساس تنهایی را پر کنم .


مشاور: علی محمد صالحی

عرض سلام و ادب و احترام.
نگفتی که شوهرت چی کار کرده و مرتکب چه خیانتی شده، که نمیتونی اونو ببخشی و فراموش کنی، اما مسئله اینجاست که وقتی ما از کسی رنجش و کینه ای به دل میگیریم، در حقیقت برده او میشیم. اون فرد، افکار ما رو تحت کنترل خودش میگیره، اشتهای ما رو از بین میبره، آرامش ذهن و لذت کار کردن رو از ما میگیره. هیچ راهی برای فرار از او نداریم، تا وقتی که بیداریم او همراه ماست و وقتی میخوابیم وارد رویاهای ما میشه. هرگز نمیتونیم احساس شادی و راحتی کنیم، حتی بر روی تُنِ صدای ما تاثیر میذاره، اون ما رو مجبور میکنه تا بخاطر سر درد، سوء هاضمه یا بی حالی دارو مصرف کنیم. در یک جمله، او لحظات شاد و فرح بخش زندگی رو از ما میدزده. خودت حتما این موارد رو هم تصدیق میکنی، هم تجربه کردی. حالا سوال اینه که آیا میخوای از دست این شرایط خلاص بشی و بقول خودت احساس شادی رو در وجودت ایجاد کنی یا نه؟ اگر بخوای از شرّ این پیامدها خلاص بشی، بهتره شوهرت رو ببخشی، نه بخاطر اینکه اون مستحق بخششه، خیر، بلکه بخاطر اینکه حتما خودت سزاوار و مستحق آرامش و نشاطی. چون باقی موندن در خشم های طولانی مدت میتونه سلامت جسم و روح ما رو بخطر بندازه. پس وقتی تصمیم میگیریم دیگران رو ببخشیم، اول برای آرامش و سلامت روح و روان خودمون انجام میدیم. بخشش سبب میشه که تنش و اضطرابت کاهش پیدا کنه و با رها شدن از خشم و آزردگی، تمام توجهت معطوف به زمان حال میشه، همچنین بجای اینکه انرژیت رو صَرف پرداختن به خشم و کینه توزی نسبت به شوهرت و کارهاش بکنی، صَرف فعالیتهای تازه و پیشرفت در زندگیت و شادی و نشاط خودت میکنی. چون انرژی روانی ما محدوده، وقتی بخشی از اون رو صرف خشم و کینه و نفرت از شوهرت میکنی، برای کارهای دیگت انرژی نمیمونه، اونوقته که احساس تنهایی و افسردگی میکنی. ازطرف دیگه مسلّمه که بخشیدن و گذشت، کار آسونی نیست. خیلی‌ها سال‌ها رنجش‌هایی را در دلشون نگه می‌دارن اما حاضر نیستن برای رها‌شدن خودشون، اونها رو ببخشن. شاید گذشت کار سختی باشه، اما نباید فشار روانی و درد و رنجی را که خودداری از اون و کینه‌جویی به‌دنبال داره، دست‌کم بگیریم. در واقع اگر خودداری از بخشش و عفو و گذشت، باعث اندوهگین‌شدن، از دست دادن سلامتی و احساس تنهایی و دلتنگی ما بشه، بهایی سنگین براش پرداخت کردیم. علاوه بر این، عواقب و پیامدهایی که بخاطر ناراحتی و افسردگی ما، گریبانگیر بچه هامون هم میشه، باید به این موارد اضافه کنیم. خودت گفتی «دلم برای بچه هایم می سوزد»، خب اگه خدای ناکرده دچار افسردگی بشی، چه عواقبی میتونه برای بچه هات داشته باشه؟ و اونا دچار چه دردسرایی میشن؟؛ الان دچار افسردگی نیستی، ولی با نشونه هایی که بیان کردی اگر این روند ادامه پیدا کنه، احتمال داره در آینده درگیرش بشی. و مسلّمه که پیش گیری بهتر از درمانه، و باید قبل از اینکه مسئله جدی تر بشه، مسائلت حل بشه، و هدفی که برای خودت مشخص کردی مبنی بر اینکه «چگونه احساس شادی را در وجودم ایجاد کنم و احساس تنهایی را پر کنم»، هدف بسیار خوب و عالیه، و میتونه به شدت بهت کمک بکنه.
من نمیخوام یکدفعه همه چیزو بگم، هم برای خودم خسته کننده میشه، هم برای تو، بنابراین نکته هایی که نوشتم رو دقیق بخون و روش فکر کن، و نظرت رو بنویس، تا منم دوباره ادامه نکات رو برات بگم.
شاد و موفق و پیروزباشی.
 
بیشتر بخوانید:
من افسردم یا نه؟لطفا راهنمایی م کنید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.