ناشناس

مادرم برام آرزوی مرگ می کنه؛ خیلی ناراحتم از این موضوع" چی کار کنم؟

با سلام و خسته نباشید خدمت سروران گرامی. سوالی داشتم خواهش میکنم جواب مرا بدهید. خیلی درمانده ام من50 سال دارم شوهرم 13 ساله از دنیا رفته مادرم از وقتی شوهرم مرده بشدت من و بچه هامو کنترل میکنه طوری که اگه بدون حضور او جایی بروم یا دکتر و یا مشکلی داشته باشم باید چند روز سرزنش بشم. بشدت نفرینم میکنه من حق آزادی به هیچ وجه به نظر ایشون ندارم با اینکه هر دو خونه مستقلی داریم میخواد با من زندگی کنه. من یه خواستگار داشتم که با مادرم مطرح کردم که ای کاش زبانم لال میشد هیچ وقت نمیگفتم. چشمتون روز بد نبینه از اون موقع به بعد اگه یه روز تو خونه بشینم روزم سیاهه. البته بارها بهش زنگ میزنم من دو فرزند بزرگ دارم دخترم ازدواج کرده و مشکلاتی داره از یک طرف مشکلات بچه ها از یک طرف مادرم دیگه خسته شدم همش یا قهریم وقتی هم آشتی میکنیم همش نفرین؛ مقایسه؛ تهمت امونمو بریده میگه تو حق نداری ازدواج کنی من بخاطر مادرم کنار گذاشتم ولی ول کن نیست همش میگه ازدواج کردی به خاطر اون به من نمیرسی. با اینکه هر روز اونجام بازم بهونه میاره. عاجزانه از شما تقاضای کمک دارم قلبم مریض شده از بس جر و بحث داریم. آبرومو پیش همه برده. با اینکه وضع جسمانیش خوبه میگه باید از من نگهداری کنی. 4 بچه هستیم فقط از من زیاد انتظار داره چون میگه شوهر نداری همش نفرین میکنه که سرطان بگیرم و بمیرم تا از دستم راحت بشه. درسته خدا نیکی به پدر و مادر رو سفارش کرده ولی آخه الان من زیر ظلم مادرم از بین میرم. تکلیف من چیه آخه تا آخر بایستم تا نابود بشم؟ مادرم همچین حرفهایی میزنه که همیشه دست و پام با این سن و سال میلرزه به من میگه مریضی برو دکتر همش برام آرزوی مرگ میکنه.
جمعه، 7 دی 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

مادرم برام آرزوی مرگ می کنه؛ خیلی ناراحتم از این موضوع" چی کار کنم؟

ناشناس ( تحصیلات : دیپلم ، 50 ساله )

با سلام و خسته نباشید خدمت سروران گرامی. سوالی داشتم خواهش میکنم جواب مرا بدهید. خیلی درمانده ام من50 سال دارم شوهرم 13 ساله از دنیا رفته مادرم از وقتی شوهرم مرده بشدت من و بچه هامو کنترل میکنه طوری که اگه بدون حضور او جایی بروم یا دکتر و یا مشکلی داشته باشم باید چند روز سرزنش بشم. بشدت نفرینم میکنه من حق آزادی به هیچ وجه به نظر ایشون ندارم با اینکه هر دو خونه مستقلی داریم میخواد با من زندگی کنه. من یه خواستگار داشتم که با مادرم مطرح کردم که ای کاش زبانم لال میشد هیچ وقت نمیگفتم. چشمتون روز بد نبینه از اون موقع به بعد اگه یه روز تو خونه بشینم روزم سیاهه. البته بارها بهش زنگ میزنم من دو فرزند بزرگ دارم دخترم ازدواج کرده و مشکلاتی داره از یک طرف مشکلات بچه ها از یک طرف مادرم دیگه خسته شدم همش یا قهریم وقتی هم آشتی میکنیم همش نفرین؛ مقایسه؛ تهمت امونمو بریده میگه تو حق نداری ازدواج کنی من بخاطر مادرم کنار گذاشتم ولی ول کن نیست همش میگه ازدواج کردی به خاطر اون به من نمیرسی. با اینکه هر روز اونجام بازم بهونه میاره. عاجزانه از شما تقاضای کمک دارم قلبم مریض شده از بس جر و بحث داریم. آبرومو پیش همه برده. با اینکه وضع جسمانیش خوبه میگه باید از من نگهداری کنی. 4 بچه هستیم فقط از من زیاد انتظار داره چون میگه شوهر نداری همش نفرین میکنه که سرطان بگیرم و بمیرم تا از دستم راحت بشه. درسته خدا نیکی به پدر و مادر رو سفارش کرده ولی آخه الان من زیر ظلم مادرم از بین میرم. تکلیف من چیه آخه تا آخر بایستم تا نابود بشم؟ مادرم همچین حرفهایی میزنه که همیشه دست و پام با این سن و سال میلرزه به من میگه مریضی برو دکتر همش برام آرزوی مرگ میکنه.


مشاور: خانم قربانی

سلام و ادب بر شما همراه ارجمند
من هم خداقوت عرض میکنم و امیدوارم شاداب و تندرست باشید. حس خوشایندی نیست که در حالی که خودتان بزرگ خانواده ای هستید، تحت کنترل شدید و سلطه دیگری باشید. مخصوصا سلطه کسی که بجای درک و کمک به شرایط شما، باعث رنج تان میشود. شما سالهاست که تنها و بدون مونس هستید و حق دارید که به ازدواج فکر کنید و هیچ کس حق ندارد به جای شما تصمیم بگیرد، شاید به دلیل وجود شرایطی، محدود باشید ولی منعی برای  شما وجود ندارد. رفتار مادرتان میتواند دلایل متفاوتی داشته باشد  اما اصلی ترین دلیل ان عدم قاطعیت و انفعال شماست. شما بدون اینکه حریم روابط را رعایت کنید، خود را مطیع و فرمانبردار ایشان نشان داده اید و زمانی حقوق شما توسط ایشان ضایع شده نتوانستید از خود دفاع نمایید و اکنون درمانده شده اید. لازم است حقوق و نیازهای شرعی، عرفی و قانونی خود را در نظر بگیرید و تصمیم بگیرید که برای تحقق انها تلاش کنید. در این راستا یکی از موانع تفکر غلط مادرتان است. در کمال شهامت و با بیان قاطع نظر خود را ابراز کنید و عین احترام از مادرتان و حتی دیگران بخواهید که حریم شما را رعایت نمایند. احساس خود را با ضمیر "من " و فقط از دریچه نگاه خودتان، در مورد رفتار فعلی مادرتان شرح داده و نتایج تصمیم خود را بیان کنید.
با مادرتان کمی همدلی کنید و اظهار کنید که ایشان را دلسوز خود میدانید که دغدغه خیر و شر شما را دارند و اگر به استقلال شما بها دهند شما رضایت بیشتری خواهید داشت.
البته احتمال مخالفت و ادامه رفتار مادرتان بدیهی ست ولی این شما هستید که باید از تصمیم و استقلال تان دفاع نمایید. لذا صبور باشید و استقامت نشان دهید. در ادامه حتی اگر امر ازدواج تان هم فراهم نشد باز در رفتارهای دیگر از قبیل رفت و امدها، گزارش امور و.. ، فردی را رعایت نموده و طبق صلاح، توان و برنامه خود عمل کنید. بدانید که شما چه همسر داشته باشید و چه نداشته باشید، لزومی بر رعایت بی چون و چرای شما از مادرتان وجود ندارد و این نکته نیز منافاتی با احترام به والدین ندارد. نفرین های بی اساس نیز قابل توجه نبوده و نباید شما را تحت تاثیر قرار دهد.
شاد و سلامت باشید.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.