با سلام و تشکر بابت اطلاعات خوبتان 1/من با جستجویی که کردم دین اسلام رو پزیروفتم ولی در قران امده...
با سلام و تشکر بابت اطلاعات خوبتان
1/من با جستجویی که کردم دین اسلام رو پزیروفتم ولی در قران امده است که اسلام نیاورید ایمان بیاورید. اکنون چگونه ایمان کسب کنم؟
2/از روزی که به خدا فکر می کنم احساس می کنم که در من دو شخصیت ایجاد شده و من همش در حا ل مبارزه هستم و این برایم کمی سخت است لطفا کمکم کنید؟
3/ایا مشاوره پزشکی فعال نیست؟
با عرض سلام خدمت برادر گرامی! در آیه ۱۴و ۱۵سوره حجرات بیان می شود : عربهای بادیه نشین گفتند : ایمان آورده ایم , بگو شما ایمان نیاورده اید ولی بگوئید اسلام آورده ایم , اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است ! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید پاداش اعمال شما را به طور کامل می دهد , خداوند غفور و رحیم است ._ ۱۴ مومنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند , سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده , و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند ,آنها راستگویانند._ ۱۵ خداوند در این آیات به بیان حقیقت ایمان پرداخته است طبق این آیه تفاوت « اسلام » و « ایمان » در این است که در اسلام , شکل ظاهری قانونی دارد و هر کس شهادتین را بر زبان جاری کند در سلک مسلمانان وارد می شود و احکام اسلام بر او جاری می گردد . ولی ایمان یک امر واقعی و باطنی است و جایگاه آن قلب آدمی است نه زبان و ظاهر او . « اسلام » ممکن است انگیزه های مختلفی داشته باشد , حتی انگیزه های مادی و منافع شخصی , ولی « ایمان » حتما از انگیزه های معنوی , از علم و آگاهی , سرچشمه می گیرد و همان است که میوه جان بخش تقوی بر شاخسارش ظاهر می شود . این همان چیزی است که در عبارت پیغمبر گرامی اسلام آمده است : « اسلام امر آشکاری است ولی جای ایمان دل است » و در حدیث دیگری از امام صادق می خوانیم : « با اسلام خون انسان و ادای امانت او لازم و ازدواج با او حلال می شود ولی ثواب بر ایمان است » ولی این تفاوت مفهومی در صورتی است که این دو واژه در برابر هم قرار گیرند اما هرگاه جدا از هم ذکر شوند ممکن است اسلام بر همان چیزی اطلاق شود که ایمان بر آن اطلاق می شود , یعنی هر دو واژه در یک معنی استعمال می گردد . سوره حجرات [۴۹] این سوره در ((مدینه )) نازل شده و ۱۸ آیه دارد تفسیر: فرق اسلام و ایمان: در آیـه گذشته , سخن از معیار ارزش انسانها یعنى ((تقوا)) درمیان بود, واز آنجاکه ((تقوا)) ثمره شـجـره ((ایـمـان )) اسـت , آن هـم ایـمانى که در اعماق جان نفوذ کند, دراینجا به بیان حقیقت ((ایـمـان )) پـرداخته , چنین مى گوید: ((عربهاى بادیه نشین گفتند:ایمان آورده ایم ! به آنها بگو: شـمـا ایـمان نیاورده اید ولى بگوئید اسلام آورده ایم , ولى هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است ))! (قالت الا عراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الا یمان فى قلوبکم ). طبق این آیه تفاوت ((اسلام )) و ((ایمان )) در این است که ((اسلام )) شکل ظاهرى قانونى دارد, و هرکس شهادتین را بر زبان جارى کند در سلک مسلمانان واردمى شود, و احکام اسلام بر او جارى مى گردد. ولى ایمان یک امر واقعى و باطنى است و جایگاه آن قلب آدمى است , نه زبان و ظاهر او. ایـن هـمـان چیزى است که در عبارت گویائى در بحث ((اسلام و ایمان )) آمده است , ((فضیل بن یـسار)) مى گوید: از امام صادق (ع ) شنیدم فرمود: ((ایمان با اسلام شریک است , اما اسلام با ایمان شـریـک نیست (و به تعبیر دیگر هر مؤمنى مسلمان است ولى هر مسلمانى مؤمن نیست ) ایمان آن اسـت کـه در دل ساکن شود, اما اسلام چیزى است که قوانین نکاح و ارث و حفظ خون بر طبق آن جارى مى شود)). سپس در ادامه آیه مى افزاید: ((و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید (ثواب اعمالتان را بطور کامل مـى دهد) و چیزى از پاداش کارهاى شما را فروگذار نمى کند)) (وان تطیعوا اللّه ورسوله لا یلتکم من اعمالکم شیئا). چرا که ((خداوند آمرزنده مهربان است )) (ان اللّه غفور رحیم ). جـمـله هاى اخیر در حقیقت اشاره به یک اصل مسلم قرآنى است که شرط قبولى اعمال ((ایمان )) اسـت , مـى گوید: اگر شما ایمان قلبى به خدا و پیامبر(ص )داشته باشید ـ که نشانه آن اطاعت از فـرمـان خدا و رسول اوست ـ اعمال شما ارزش مى یابد, و خداوند حتى کوچکترین حسنات شما را مـى پـذیـرد, و پـاداش مى دهد, وحتى به برکت این ایمان گناهان شما را مى بخشد که او غفور و رحیم است . (آیـه ) و از آنـجا که دست یافتن بر این امر باطنى یعنى ایمان کار آسانى نیست دراین آیه به ذکر نشانه هاى آن مى پردازد, نشانه هائى که به خوبى مؤمن را از مسلم , وصادق را از کاذب , و آنها را که عاشقانه دعوت پیامبر(ص ) را پذیرفته اند, از آنها که براى حفظ جان و یا رسیدن به مال دنیا اظهار ایمان مى کنند جدا مى سازد. مى فرماید: ((مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند, سپس هرگز شک و ریبى به خود راه نداده , و با اموال و جانهاى خود درراه خدا جهاد کرده اند)) (انما المؤمنون الذین آمنوا باللّه ورسوله ثم لم یرتابواوجاهدوا باموالهم وانفسهم فى سبیل اللّه ). آرى ! نـخـستین نشانه ایمان عدم تردید و دو دلى در مسیر اسلام است , نشانه دوم جهاد با اموال , و نشانه سوم که از همه برتر است جهاد با انفس (جانها) است . و لـذا در پایان آیه مى افزاید: ((چنین کسانى راستگویانند)) و روح ایمان دروجودشان موج مى زند (اولئک هم الصادقون ). ایـن مـعیار را که قرآن براى شناخت ((مؤمنان راستین )) از ((دروغگویان متظاهربه اسلام )) بیان کرده , معیارى است روشن و گویا براى هر عصر و زمان , براى جداسازى مؤمنان واقعى از مدعیان دروغین , و براى نشان دادن ارزش ادعاى کسانى که همه جا دم از اسلام مى زنند و خود را طلبکار پیامبر(ص ) مى دانند ولى درعمل آنها کمترین نشانه اى از ایمان و اسلام دیده نمى شود. (آیـه ) شـان نـزول : جـمـعى از مفسران گفته اند که : بعد از نزول آیات گذشته گروهى از اعراب خـدمـت پیامبر(ص ) آمدند و سوگند یاد کردند که در ادعاى ایمان صادقند, و ظاهر و باطن آنها یـکى است , آیه نازل شد (و به آنها اخطار کرد که نیازى به سوگند ندارد خدا درون و برون همه را مى داند). امضاء » رضا حسن خزّاز گفت: از امام رضا ( عليه السّلام ) شنيدم كه فرمود: بعضى از كسانى كه ادّعاى محبّت و دوستى ما را دارند، ضررشان براى شيعيان ما از دجّال بيشتر است. حسن گفت: عرض كردم اى پسر رسول خدا( صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم ) به چه علّت؟ فرمود: به خاطر دوستىشان با دشمنان ما و دشمنىشان با دوستان ما. و هر گاه چنين شود، حقّ و باطل به هم در آميزد و امر مشتبه گردد و مؤمن از منافق باز شناخته نشود. ( صفات الشيعه ص 8 ) با این اوصاف کمی به تفاوت ایمان و اسلام پی بردید تا بدانید اسلام زبانی است و فقفط آثار ظاهری طهارت و ازدواج و .... را جاری می نماید اما ایمان در قلب است و طهارت باطن و پاک شدن حقیقی و درونی و ایمانی را برای ما به همراه دارد. اما سوال دوم شما در باب مبارزه با نفس . در ابتدا بگویم در درون ما چند نفس وجود دارد: اول نفس مطمئنه الهی که همان روح و فطرت الهی است. دوم نفس لوامه یا سرزنشگر که انسان را پس از ارتکاب معاصی و انجام گناه سرزنش می کند و از بدی ها باز می دارد(وجدان) و سوم نفس اماره : که امر کننده شدید به بدی ها و رذایل و صفات زشتست و همانست که می فرمایید باید همواره در درون خود با او جنگید و مبارزه نمود. توجه فرمایید: جهاد با نفس در این شماره باب پنجم از ابواب جهاد النفس وسایل الشیعه باب استحباب تفکر و تأمل در آنچه عبرت آموز است و به انسان یاد میدهد چگونه عمل کند را مورد بررسی قرار میدهیم: در این باب 9 حدیث آورده شده است به این شرح: حدیث 1. امام صادق(ع) میفرماید امیرالمؤمنین(ع) میفرمود: قلب و دل خودت را با تفکر بیدار کن، شبانگاهان از بستر فاصله بگیر [و به عبادت بپرداز] و از خدا پروا داشته باش. حدیث 2. روای این حدیث میگوید از امام صادق(ع) دربارهی معنای روایتی که میگوید: یک ساعت تفکر از یک شب عبادت بهتر است، سؤال کردم و گفتم: چگونه تفکری مورد نظر است؟ حضرت فرمود: [مثلاً] خانه یا خرابهای را [که میبیند یا از نظر میگذراند در ذهن خود] مورد سؤال قرار دهد و به آن بگوید: سازندهات کجاست؟ ساکنانت کجایند؟ چرا نمی گویی [به سر آنها چه آمده است] ؟ همین مضمون در حدیث 9 نیز با اندکی اختلاف تکرار شده است. حدیث 3. امام صادق(ع) فرموده است: بهترین عبادت، همواره اندیشیدن درباره خدا و دربارهی قدرت او است. حدیث 4. معمربن خلاد میگوید: از امام رضا(ع) شنیدم که میفرمود: عبادت به این نیست که آدمی بسیار نماز بخواند و بسیار روزه بگیردمنظور نماز و روزه مستحبی است، بلکه به اندیشیدن دربارهی خدای عزوجل است. همین مضمون در حدیث 8 نیز با تفاوتی اندک تکرار شده است. حدیث 5. امام صادق(ع) فرموده است: تفکر، آدمی را به خوبیاخلاق خوب و عمل به خوبیها فرا می خواند. حدیث 6. اسماعیل بن بشیر میگوید: هارون الرشید به امام موسی بن جعفر(ع) نوشت مرا با سخنی کوتاه موعظه کن. امام(ع) نامه هارون را چنین پاسخ داد: چیزی نیست که از پیش چشمت بگذرد جز اینکه در آن برای تو پند و اندرزی است. حدیث 7. امام صادق(ع) فرموده است: بیشتر عبادت أبیذر که رحمت خدا بر او باد اندیشیدن و عبرت آموزی بود. توضیح: همانگونه که مشاهده میشود از 9 حدیث آورده شده در این باب 6 حدیث حدیثهای 1، 2، 5، 6، 7 و 9 همگان را به خو گرفتن با عنصر تأمل و اندیشهورزی فرا میخواند و 3 حدیث دیگرحدیثهای 3، 4 و 8 به مؤمنان راجع به اندیشیدن دربارهی خدا، سفارش میکند. مراد از تفکر درباره خداوند متعال که در این 3 حدیث و حدیثهای مشابه مورد سفارش و تأکید قرار گرفته است، تفکر در اصل وجود پروردگار و یگانگی و ربوبیت او و صفات حاکی از کمال مطلق حضرتش میباشد، و نه تفکر در چگونگی وجود او. چنین تفکری تفکر در چگونگی وجود خد از آنرو که هرگز به نتیجهای نمی رسد و جز حیرت و سرگردانی دستاوردی ندارد، مورد منع و نهی روایات معصومین: قرار گرفته است. دربارهی اثبات وجود خدا از سوی علمای الهی از دیرباز دلایل و براهین فراوانی اقامه شده است، مانند: 1. برهان حدوث، که در علم کلام به آن بر وجود حقتعالی استدلال شده و خلاصهی آن این است که: مخلوقات همه پدیده و حادثند و هر پدیدهای پدیدآورندهای میخواهد. پس برای جهان پدید آورندهای لازم است که خود نه زماناً و نه ذاتاً حادث و پدیده نباشد، بلکه وجود عین ذات او باشد و آن خدای متعال است. 2. برهان حرکت، که آن نیز دستاویز متکلمان در استدلال بر وجود پروردگار متعال است و در آن گفته میشود: ما جهان هستی را بسان کاروانی در حرکت به سوی کمال و در جستوجوی کمال مییابیم و این مجموعه متحرک، محرکی لازم دارد که خود کمال مطلق باشد و نه فاقد برخی کمالات تا برای تحصیل آن و ترمیم نقص خود نیاز به حرکت برای تکامل داشته باشد. چنین کامل مطلقی که باریتعالی است، محرک عالم است و عالم هستی در رهپویی به سوی او، کمال خویش را میطلبد. 3. برهان فطرت، و آن گواهی ضمیر ناخودآگاه انسان به حقیقتی برتر از همه چیز و عالم به همه چیز و قادر بر هر چیز است. این درک، ناخودآگاه در هنگامههای ویژهای خود را نشان میدهد و آگاهانه میشود و در هر حال قابل رشد و شکوفایی است. قرآن مجید میفرماید: ) فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمّا نَجّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ(([1]). 4. برهان وجوب و امکان: این برهان ساخته و پرداخته فلاسفه است و در بیان آن گفتهاند: بی شک ما موجوداتی را در عالم خارج از ذهن خود مییابیم. هر موجودی یا وجود برای آن ضرورت دارد به این معنا که وجود، هیچگاه و در هیچ فرضی قابل سلب از آن نیست که به آن واجب الوجود گفته میشود و یا چنین نیست؛ یعنی وجود برای آن ضرورت ندارد که به آن ممکن الوجود گفته میشود. موجود مفروض، چنانچه واجب الوجود باشد، همان خداست که در پی اثبات آن هستیم و چنانچه ممکن الوجود باشد بی شک در وجود یافتن خود نیازمند به علّتی است که موجد آن باشد و به آن لباس وجود پوشانده باشد. آن علّت چنانچه خود نیز ممکن الوجود و نیازمند به موجد دیگری باشد و آن دیگر هم به همین دلیل نیازمند موجد دیگری باشد، این کنکاش و پرسوجو ادامه خواهد یافت تا به علّتی که خود واجب الوجود باشد برسد؛ و آن همان خداوند متعال است. 5. برهان صدّیقین: این برهان مطمح نظر حکمای الهی است و در آن از تمرکز ذهن بر روی مفهوم وجود پی به واجب الوجود بردهاند. علامه طباطبایی(ره) در تبیین آن میفرمایند: أوجز ما قیل [فی تقریره] أن حقیقة الوجود إما واجبة و إمّا تستلزمها؛ فإذن الوجوب بالذّات موجود و هو المطلوب: کوتاهترین سخن در بازگو کردن این برهان آن است که گفته شده است: حقیقت وجود یا واجب [الوجود] است و یا مستلزم واجب [الوجود]. بنابراین وجودی که ذاتاً واجب الوجود است ثابت میشود و خواسته ما از اقامهی برهان همین است.[2] 1. برهان نظم: در این برهان که دلیل روشنی است هم بر وجود حقتعالی و هم بر ربوبیت و وحدت او گفته میشود: بی شک بر جهان آفرینش، نظم و نظام دقیق و حیرت آوری حاکم است. در هر یک از اجزای عالم از اتم و ساختار درونی آن گرفته تا کهکشانها و سحابیها، از جمادات و نباتات گرفته تا حیوانات و جانداران گوناگون و کوچک و بزرگ به ویژه انسان، در همه جا و همه چیز نشانههای بی شماری از وجود آفرینندهای دانا و حکیم و توانا دیده میشود که او همهی موجودات را آفریده و هر چیز را در جایی قرار داده و برای آن نقشی مقرر کرده و بین آن و سایر اجزای عالم چنان ربط و ارتباطی برقرار کرده است که هم ایفای نقشی که آن جزء بر عهده دارد بستگی به اجزای دیگر دارد و هم آن جزء در ایفای نقشی که دیگر اجزا بر عهده دارند مؤثر است. ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخورى اندیشیدن در نظام بهت آور حاکم بر جهان، صاحب اندیشه را به این یقین میرساند که این جهان پر از رمز و راز، نه تنها سازندهای با طرح و نقشه و اندیشهای برتر از حد تصور داشته و دارد، بلکه صانع و سازندهی همهی عالم یکی است و هم او اداره کنندهی جهان نیز میباشد، چرا که این نظم و نظام شگرف و به هم پیوسته همانگونه که دلالت بر وجود خالقی عالم و قادر و حکیم میکند به هیچ وجه دوگانگی و چندگانگی سازنده یا اداره کننده جهان را بر نمیتابد. علامه طباطبایی(ره) میفرماید: اگر انسان با نهادی پاک و دلی آرام نگاهی به جهان هستی نماید، در هر گوشه و کنار آن آثار و دلایل وجود پاک آفریدگار را مشاهده خواهد کرد، و از هر در و دیواری به ثبوت این حقیقت گواهی خواهد شنید. چه انسان در این جهان با هر چه روبه رو میشود یا پدیدهای است که خدا آن را آفریده، یا خاصیتی است که خدا در آن نهاده، یا نظامی است که به امرالهی در همه چیز جاری و حکمفرما گشته [که] آدمی نیز یکی از همانهاست و سراپایش به این حقیقت گواهی میدهد؛ زیرا نه هستی وی از خودش میباشد و نه خاصیتهایی که از خود بروز میدهد به اختیارش بسته است و نه برنامهی زندگی را که از نخستین دم پیدایش پیش میگیرد به تدبیر خود وضع نموده است و نه میتواند این نظام را اتفاقی و تصادفی انگاشته از هم گسیخته فرض کند و نه میتواند هستی و نظام هستی خود را به محیطی که در آن به وجود آمده [است] نسبت دهد؛ زیرا هستی محیط نامبرده و نظامی که در آن حکومت میکند ساخته و پرداخته خود آن محیط نیست و از راه اتفاق و تصادف هم به وجود نیامده است. این است که انسان گریزی ندارد جز اینکه برای جهان آفرینش مبدیی اثبات کند که پدید آورنده اشیاء و پرورش دهنده آنها میباشد. اوست که هر موجودی را هستی میبخشد و پس از آن در شاهراه بقا با نظام خاص به سوی کمال مخصوص خودش هدایت مینماید. و چون آفرینش اشیا را به همدیگر مرتبط و نظام واحدی در جهان میبیند، ناگزیر قضاوت مینماید که مبدأ آفرینش و گرداننده نظام آن یکی بیش نیست.[3] قرآن مجید در مقوله خداشناسى و خداپرستى، مردم را بیشتر به اندیشیدن در نظم و نظام حاکم بر جهان فرا می خواند که اینجا چند نمونه از انبوه اینگونه آیات را میآوریم: )أ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَی السّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیّنّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ ? وَ اْلأرْضَ مَدَدْناها وَ ألْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أنْبَتْنا فیها مِنْ کُلّ ِ زَوْجٍ بَهیجٍ ? تَبْصِرَةً وَ ذِکْری لِکُلّ ِ عَبْدٍ مُنیبٍ ? وَ نَزّلْنا مِنَ السّماءِ ماءً مُبارَکًا فَأنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ وَ حَبّ الْحَصیدِ ? وَ النّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضیدٌ ? رِزْقًا لِلْعِبادِ وَ أحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتًا کَذلِکَ الْخُرُوجُ(([4]). )أ فَرَأیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ ? ءَ أنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ ? لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطامًا فَظَلْتُمْ تَفَکّهُونَ ? إِنّا لَمُغْرَمُونَ ? بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ ? أ فَرَأیْتُمُ الْماءَ الّذی تَشْرَبُونَ ? ءَ أنْتُمْ أنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ ? لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجًا فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ ? أ فَرَأیْتُمُ النّارَ الّتی تُورُونَ ? ءَ أنْتُمْ أنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ? نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً وَ مَتاعًا لِلْمُقْوینَ ? فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظیمِ(([5]). )إِنّ فی خَلْقِ السّماواتِ وَ اْلأرْضِ وَ اخْتِلافِ اللّیْلِ وَ النّهارِ وَ الْفُلْکِ الّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النّاسَ وَ ما أنْزَلَ اللّهُ مِنَ السّماءِ مِنْ ماءٍ فَأحْیا بِهِ اْلأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثّ فیها مِنْ کُلّ ِ دابّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السّحابِ الْمُسَخّرِ بَیْنَ السّماءِ وَ اْلأرْضِ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ(([6]). ) وَ هُوَ الّذی أنْزَلَ مِنَ السّماءِ ماءً فَأخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلّ ِ شَیْ ءٍ فَأخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبّا مُتَراکِبًا وَ مِنَ النّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ وَ جَنّاتٍ مِنْ أعْنابٍ وَ الزّیْتُونَ وَ الرّمّانَ مُشْتَبِهًا وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلی ثَمَرِهِ إِذا أثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنّ فی ذلِکُمْ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ(([7]). )وَ فِی اْلأرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِنْ أعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی اْلأُکُلِ إِنّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ(([8]). )وَ لَئِنْ سَألْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السّماواتِ وَ اْلأرْضَ لَیَقُولُنّ خَلَقَهُنّ الْعَزیزُ الْعَلیمُ ? الّذی جَعَلَ لَکُمُ اْلأرْضَ مَهْدًا وَ جَعَلَ لَکُمْ فیها سُبُلاً لَعَلّکُمْ تَهْتَدُونَ ? وَ الّذی نَزّلَ مِنَ السّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأنْشَرْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتًا کَذلِکَ تُخْرَجُونَ ? وَ الّذی خَلَقَ اْلأزْواجَ کُلّها وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَ اْلأنْعامِ ما تَرْکَبُونَ ? لِتَسْتَوُوا عَلی ظُهُورِهِ ثُمّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَ تَقُولُوا سُبْحانَ الّذی سَخّرَ لَنا هذا وَ ما کُنّا لَهُ مُقْرِنینَ ? وَ إِنّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ (([9]). خوانندگان ارجمند این نوشتار خوب است حوصله کنند تا با هم، آوای الله اکبر را از زبان خامه یک استاد علوم دینی که نمونهای از هزاران نشانه خدا در بدن انسان را شرح داده است، بشنویم: خون مانند جوی آبی از کنار و اطراف همهی سلولهای بدن میگذرد و به آنها غذا و اکسیژن میرساند. داخل مایع خون، گلبولهای قرمز شناورند. در هر میلیمتر مکعب خون تقریباً پنج میلیون گلبول قرمز وجود دارد و در بدن هر انسانی حدود 25000 میلیارد [بیست و پنج هزار میلیارد] گلبول قرمز وجود دارد. کار گلبولهای قرمز بسیار دقیق و جالب میباشد. گلبولهای قرمز مسؤولیت رساندن اکسیژن [و غذا] را به سلولها و گرفتن دی اکسید کربن را از سلولها بر عهده دارند و برای انجام این مسؤولیت حیاتبخش مرتباً در رگهای بدن در حرکت و گردش هستند. طول این مسیر بسیار زیاد است. عمر متوسط یک گلبول قرمز 120 روز است که به وسیله مراکز خونساز بدن گلبولهای جدید دائماً ساخته میشود. خوب است همراه یک دسته از گلبولها یک مسافرت علمی ترتیب دهیم و تا آنجا که میتوانیم به قسمتهای مختلفی که آنها سفر میکنند، برویم و از نزدیک نظم و همآهنگی دقیقی را که در دستگاه عظیم و دقیق گردش خون وجود دارد، مشاهده کنیم. یقیناً با مشاهدهی این نظم و هم آهنگی شگفت، خواهیم گفت: بزرگ و دانا و تواناست آفریدگاری که این چنین دستگاهی را آفریده است. اگر عکس و تصویری از قلب در منزل دارید به آن نگاه کنید و به بطن چپ قلب بنگرید. مسافرت فرضی ما ... همراه با یک دسته از گلبولهای قرمز که با خود اکسیژن برداشتهاند آغاز میشود، انقباض بطن چپ حرکت شدیدی ایجاد میکند که ما را از ایستگاه بیرون میراند. خیلی عجیب و دیدنی است به یک کانال وسیع و پر انشعاب رسیدهایم، سرخرگ آئورت با انشعابهای مختلفی که دارد خون را تقسیم میکند و برای هر عضوی مقدار معینی خون میفرستد. با ضربات پیاپی و مکرری که از پشت به ما میرسد ما همچنان در حرکت هستیم ... انقباضهای پیاپی قلب همچنان ضربههای جدید ایجاد میکند و ما را به پیش میراند، راه کمکم باریک میشود، باریک و باریکتر، آن چنان باریک که اگر آن را صدبرابر کنیم به اندازهی ضخامت یک مو میگردد. این جا را شبکهی مویرگها میگویند. راه، بسیار باریک و پر پیچ و خم میباشد. ... [در بین راه به سلولهای بی شماری که مشغول فعالیتند میرسیم و] در کنار [هر یک از] این سلولها مقداری از سرعت میکاهیم، اکسیژنی را که با خود آوردهایم میدهیم و دی اکسید کربن را که حاصل سوخت و سوز سلول است میگیریم ... [ما] شاهد بودیم که [چگونه] گلبولها، اکسیژنهایی [را] که همراه آورده بودند به سلولها دادند و سلولها نفس تازهای کشیدند و دی اکسید کربن را به گلبولها دادند. علاوه بر این دیدیم که سلولها به سرعت مواد زاید خود را به مایع خود میریزند تا خون آنها را با خود ببرد و دور بریزد. [ما اکنون به آخر خط رسیدهایم و] رنگ و روی سرخ گلبولها کبود شده و دیگر آن نشاط و شادابی را ندارند و از راههای باریک و پر پیچ و خم دیگری که معلوم است خوب بلد هستند، باز میگردند، کجا بر میگردید؟ به سوی قلب، در مسیر بازگشت، از پشت ضربههای پیاپی که به وسیلهی انقباضهای قلب ایجاد میشود ما را میراند و گویی کششی ما را به جلو میکشد، کمکم راه باز و بازتر میشود از مویرگها میگذریم به رگهای تیرهای میرسیم، نامش را میپرسیم، میگویند سیاهرگها،زیرا خون تصفیه نشده و تیره از آنها عبور میکند و در پایان این مسیر به قلب میرسیم. ورود به دهلیز راست حالا به قلب رسیدهایم، آیا مسافرت ما تمام شده؟ نه ... بلکه توقف بسیار کوتاهی داریم و یک باره دریچهای زیر پایمان باز میشود و همه با هم در بطن راست فرود میآییم. توضیح میدهند که این دریچه نامش دریچه سه لختی و کارش بسیار حساس است. یک طرفه کار میکند و فقط از سوی دهلیز به سوی بطن باز میشود و از سوی بطن به سوی دهلیز باز نمی شود، بلکه ... بدون هیچ گونه منفذ و شکافی راه بازگشت خون را به دهلیز میبندد ... با یک ضربهی شدید [جدید] از بطن راست بیرون رانده میشویم، به کجا میرویم؟ به سوی ششها، برای چه؟ برای اکسیژن گرفتن، با چند ضربهی پیاپی به کنار کیسههای هوایی میرسیم. گلبولها در کنار هوای آزادی که با تنفس از بیرون به درون ششها آمده است، دی اکسید کربن خفه کننده رارها میکنند و دوباره اکسیژن حیات بخش میگیرند و از راههای پر پیچ و خم و باریک دیگری که کم کم گشادتر میشود به قلب باز میگردند. ورود به دهلیز چپ پس از آن که گلبولها اکسیژن گرفتند و با نشاط به دهلیز [چپ] وارد شدند دریچهای دریچهی دو لختی یا میترال زیر پایشان گشوده میشود و به بطن چپهمان ایستگاه نخستین حرکت فرود میآیند. فوراً از آنها خداحافظی میکنیم و قبل از این که با یک انقباض شدید [دیگر] دوباره به همان کانالها رانده شویم از دوستان همسفر خود جدا میشویم. در این مسافرت فرضی با دو گردش خون آشنا شدیم: نخست، گردش عمومی خون و دوم گردش ششی خون. گردش عمومی خون از بطن چپ آغاز میشود و قلب همانند یک تلمبهی پرقدرت خون را به تمام بافتهای بدن میرساند و به دهلیز راست پایان میپذیرد. گردش ششی خون از بطن راست آغاز میشود و با گذر از رگها، خون به ششها میرسد و پس از تبادل دی اکسید کربن و اکسیژن، به دهلیز چپ باز میگردد ... قلب انسان در یک دقیقه تقریباً 70 بار میزند. درس خداشناسی اگر به همین اندازه که به کار دقیق و هم آهنگ قلب و گردش خون آشنا شدیم بنگریم و بیندیشیم، در مییابیم که این دستگاه جالب و شگفت انگیز، آفریدگاری دانا و توانا دارد که آنرا به این زیبایی و ظرافت و دقت آفریده است. برای تحرّک بیشتر اندیشه میتوان چنین سؤالهایی را در پیشگاه عقل مطرح کرد و پاسخ خواست: 1. آیا قلب با این همه ظرافت و شگفتی میتواند، خود به خود و بدون هدف به وجود آمده باشد؟ 2. آیا دهلیزها و بطنهای قلب، خود طراح شکل و کار خود بودهاند؟ 3. آیا دریچههای قلب، خود چنین مسؤولیت ویژهای را برای خود طراحی کرده و سپس خود را آفریدهاند؟ 4. آیا شبکه ظریف سرخ رگها و سیاهرگها و مویرگها خود به خود، یا بر حسب تصادف به وجود آمدهاند؟ 5. آیا نظم و همآهنگی و همکاری بین قلب و شبکهی رگها و دستگاه تنفس بر حسب اتفاق بوده است؟ و آیا...؟ جواب خردمندانهی شما روشن است: بزرگ و دانا و تواناست آفریدگاری که این چنین دستگاه شگفتی را آفریده است، الله اکبر».[10] یک استاد بزرگ دیگر میگوید: لوله کشی یک شهر را در نظر بگیرید که به تمام خانهها، کارخانهها و مؤسسات مختلف شهر کشیده شده است. آیا هرگز فکر میکنید که دست تصادف و علل فاقد شعور طبیعی بدون اینکه هدفی در کار باشد چنین دستگاهی را در آن شهر به وجود آورده باشد؟! یا اینکه هر بینندهای یقین میکند که لوله کشی مزبور اولاً زیر نظر مهندسین ماهر طراحی و نقشه کشی شده و ثانیاً به وسیله گروهی کارشناس و کارگر فنی به صورت فعلی خود درآمده و ثالثاً هر کدام از وسایل و آهن آلات آن به نوبه خود در کارخانههای گوناگونی که همه معلول فکر و عقل انسانها میباشد ساخته شده است؟ اکنون فکر کنید که لوله کشی یک شهر کجا و لوله کشی دستگاه حیرت آور گردش خون کجا! همین دستگاهی که با یک نظم دقیق و ساختمان بسیار ظریف در هر دقیقه دو مرتبه تعداد 10 تریلیون سلول را آبیاری میکند. وقتی درباره لوله کشی ساده آن هم با آن ساختمان خالی از ظرافت و مملوّ از مواد خشن، هیچ عاقلی حکم به تصادف نمی کند پس در مقابل دستگاه شگفت انگیز و سرشار از لطف، دقت و نظم گردش خون چگونه حکم خواهد کرد؟[11] شگفتآورى، اختصاص به قلب و دستگاه گردش خون ندارد. ساختار و عملکرد فوق العاده ظریف و حساس و پیچیده مخ و مخچه و سلسله اعصاب از دستگاه گردش خون اعجابآورتر است؛ چنانکه در دستگاههای دیگر بدن یک انسان چونان چشم و گوش و زبان و پوست و کبد و کلیهها و سلّولها و ... و ... دنیایی از رمز و راز نهفته است. فریاد عقل آدمی آنگاه به آسمان میرسد که همه یا بیشتر این اعضا و جوارح را در حیوانات ریز و ذرهبینی نیز مشاهده میکند و نیز آنگاه که به عالم نباتات و جمادات و به دریاها و آسمانها سفر میکند. هاتف اصفهانی میگوید: دل هر ذره را که بشکافی آفتابیش در میان بینى هم او میگوید: یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا أولی الأبصار گر ز ظلمات خود رهی بینی همه عالم مشارق الأنوار چشم بگشا به گلستان و ببین جلوه آب صاف در گل و خار زآب بیرنگ صد هزاران رنگ لاله و گل نگر در آن گلزار پا به راه طلب نه و از عشق بهر این راه توشهای بردار که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا إله إلاّ هو دیگری میگوید: و فی کل شیءٍ له آیةٌ تدلّ علی أنّه واحدٌ نظم پنهان نویسنده این نوشتار گوید: برهانی بر وجود حقتعالی و ربوبیت و وحدت حضرتش به ذهن اینجانب رسیده است، که آن را تاکنون از کسی نشنیده و در نوشتهای نخواندهام، و آن این است: صبحگاه یک روز تعطیل بی آنکه به خود زحمت بیرون رفتن از خانه را بدهید دقایقی از پنجره اطاق خود به خیابان یا کوچهای که خانه شما در آن واقع است بنگرید و آنچه میبینید را در ذهن خود نگهدارید. به طرف حیاط خانه بیایید و گنجشکهایی که در باغچه و بر شاخههای درختان خانه شما نشست و برخاست میکنند را زیر نظر بگیرید. تا ظهر شماره تلفنهایی که از سوی دوستان و خویشاوندان به شما میشود را از حافظه دستگاه پاک نکنید. هر بار که شیر آب را باز میکنید تا از آن استفاده کنید فشار آب را چگونه میبینید؟ راستى! نان در سفره نیست یکبار هم که شده باید برای گرفتن نان بیرون بروید، خوب است تا نان تمام نشده برای تهیه نان به نانوایی بروید؛ به ویژه که ممکن است در این روز تعطیل میهمان ناخواندهای هم برای شما از راه برسد. بعد از ظهر، خوب است از فرصت تعطیلی استفاده کنید و به یکی از دوستان که مدتی است او را ندیدهاید سربزنید. در رفت و برگشت خود چه از تاکسی استفاده میکنید و چه از اتوبوس شهرى، مقدار وقتی را که در ایستگاه به انتظار میایستید و همچنین شمار دیگر منتظران در ایستگاه را در خاطر خود نگهدارید. شب هنگام و دقایقی پیش از خوابیدن بیایید با هم به تحلیل آنچه امروز دیدهاید و برای شما رخ داده است بنشینیم: 1. آنگاه که از پنجره اطاق خود به کوچه یا خیابان مینگریستید گویا مشاهده کردید که عابران پیاده و موتور سواران و اتومبیلها با فاصلههای نسبتاً مناسبی از جلو چشم شما عبور میکنند مثلاً در 10 دقیقهای که تماشاگر این عبور و مرور بودید 10 یا 20 یا 100 عبور کننده را دیدید و فاصله زمانی و مکانی هر دو گذرکننده از جلو پنجره خانه شما فاصلهای متعارف و معمولی بود. سؤال: چه کسی به این 10 یا 20 یا 100 عبور کننده برنامهی حرکت از خانههای خود یا جای دیگری که از آن حرکت کردهاند را داده است که وقتی جلو پنجره خانه شما میرسند نه همزمان برسند و یکدفعه غلغله شود و نه جوری باشد که در تمام دقایقی که شما آنجا ایستادهاید هیچ عبور کنندهای به چشم شما نیاید؟! آیا این نظم پنهان به خودی خود پیدا شده است یا ناظمی دارد که او افکار و شرایط تصمیم گیری افراد و فراهم شدن امکان حرکت کردن و سرعت و بطء حرکت در مسیر هر یک از آنها را طوری تنظیم کرده است که هیچیک از دو حالت مذکور پیش نیاید و این عده با همان فاصلهی معمولی از یکدیگر، از جلو خانه شما عبور کنند؟ اگر جواب درست، گزینهی دوم است آن ناظم کیست که اینچنین بر همه افراد و همهی امور مسلط است؟! راستى آیا تشکیلات و مؤسسهای دولتی یا خصوصی عهدهدار برقرار کردن این نظم شده است؟ و چنانچه دستگاه و تشکیلاتی بخواهد عهده دار چنین مسؤولیتی بشود از عهده انجام آن برخواهد آمد؟ 2. گنجشکهایی هم که در حیاط خانه شما در حال فراز و فرودند معمولاً چنین وضعی دارند. یعنی نه اینچنین است که ساعتها از آنان خبری نباشد و نه اینچنین که یک دفعه به صورت دسته جمعی سراغ خانه شما بیایند و بعد از دقایقی بروند و دیگر تا شب خبری از آنها نباشد. خوب، چه کسی و چه دستی به این پرندههای بی زبان برنامه داده است و هر یک از آنها را جوری از آشیانهی خود پرانده و به این سو و آن سو سوق داده است که تعدادی از آنها در فاصلههای زمانی نسبتاً مشخص به خانه شما بیایند و تعدادی دیگر به خانه همسایه بروند و تعدادی دیگر به دیگر خانهها تا آنسوی محله و روستا و شهر؟! آیا به راستى شما کسی یا تشکیلاتی سراغ دارید که عهدهدار برقرار کردن این نظم پنهان شده باشد؟ و اگر شده باشد یا بشود فکر میکنید از عهده انجام این مسؤولیت بر میآید؟ 3. حالا لطفاً به سوی دستگاه تلفن خود بروید و زمان زنگهایی که امروز به شما زده شده است را مثلاً 10 زنگ از نظر بگذرانید و به پاسخ این پرسش بیندیشید که چرا همهی آنها در یک لحظه در صدد زنگ زدن به شما برنیامدند؟ چه کسی و چه دست و نیرویی آنان را در زمانهای مختلف به فکر زنگ زدن به شما انداخت؟! 4. شما امروز هر بار شیر آب را باز کردید فشار آب را معمولی یافتید، مگر نه؟ آیا فکر نمی کنید که همهی شیرهایی که به شبکه آبرسانی وصلندیعنی هزاران یا دهها هزار یا صدها هزار یا چندین میلیون شیر چنانچه همزمان با شیری که شما باز میکنید باز شوند، آب شیری که شما باز کردهاید فشار چندانی نخواهد داشت و برای دریافت آب از آن با مشکل مواجه خواهید شد؟ خوب، چه کسی فکر و زندگی و نیاز مشترکین را جوری تنظیم کرده است که هیچگاه همه با هم سراغ شیرهای آب خانههای خود نروند؟ 5. راستى به نانوایی که رفتید و با خود حسابی کردید و به دست آوردید که این نانوایی در هر روز حدود 1000 قرص نان میپزد و حدود 200 تا 300 مشتری دارد، فکر نکردید که چرا هیچگاه همهی این مشتریها با هم و در یک لحظه به نانوایی مراجعه نمیکنند؟ چه کسی برای آنان نوبتگذاری کرده و هر یک را در زمانی روانه نانوایی میکند که هیچگاه بیش از 7، 8، 10 نفر جلو نانوایی جمع نشوند؟ 6. در ایستگاه تاکسی یا اتوبوس که ایستاده بودید آیا به این فکر نیفتادید که در طول روز از همین ایستگاه دهها یا صدها مسافر به تدریج حاضر میشوند و پس از دقایقی انتظار، سوار میشوند و پی کار خود میروند و سپس آیا این سؤال برای شما پیش نیامد که راستى چرا همه کسانی که از صبح تا شب به این ایستگاه مراجعه میکنند هیچگاه با هم و در یک لحظه حاضر نمیشوند؟ چه کسی برای آنها نوبتگذاری کرده و فکر و ذهن و زندگی آنها را جوری تنظیم کرده است که خود به خود به تدریج و به تناوب به ایستگاه مراجعه نمایند؟! خواننده گرامى! شما چنانچه حال و فرصت داشته باشید و اموری دیگر از قبیل: فروشگاهها و مشتریان آنها، تنوع اجناس بازار و سلیقههای خواهان آنها، بیمارستانها و درمانگاهها و بیماران مراجعه کننده به آنها، فرودگاهها و پایانههای قطارها و اتوبوسها و مسافرین هر یک از آنها، اختلاف رغبتها و گرایشهای انسانها به شغلهای مختلف، تعادل نسبی آمار پسرها و دخترها در زاد و ولدها در طول تاریخ و ... و ... و ... را مورد کنکاش و تجزیه و تحلیل قرار دهید نظم شگرف پنهان را به صورتی بهتآور و حیرت زا در همه جا و همه چیز مشاهده میکنید و بی اختیار فریاد بر میآورید که: لا إله إلاّ الله. کو به کو سفر کردم هر کجا گذر کردم سوی او نظر کردم ل إله إلاّ اللّه سوی دشت شد زردشت آتشیش است اندر مشت شعلهور ز هر انگشت ل إله إلاّ اللّه بحر چون به جوش آید موج در خروش آید این سخن به گوش آید ل إله إلاّ اللّه اول است و آخر او باطن است و ظاهر او با زبان و دل قولو ل إله إلاّ اللّه این برهان در عین حال که اصل وجود پروردگار و ربوبیت و وحدت او همه را یکجا اثبات میکند و هر دانشمندی را به کار میآید، ساده و بی پیچ و خم است و فهم آن مبتنی بر مقدمات علمی نیست. نه به زیستشناسی و علوم تجربی و کیهان شناسی برای به کار بستن آن نیاز است و نه به علم کلام و فلسفه؛ آن را حتّی به یک کودک پیشدبستانی هم میتوان تفهیم کرد. مَتی غِبْتَ حتّی تَحتَاجَ إلی دلیلٍ یَدُلُّ عَلَیْکَ، وَ متی بَعُدْتَ حتّی تکُونَ الآثارُ هِیَ الّتی توصِلُ إلَیْکَ. عَمِیَتْ عَیْنٌ لأتراکَ عَلَیها رَقیباً... أنتَ الّذی لا إلهَ غیرُک، تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شیءٍ فَما جَهِلَکَ شیءٌ وأنتَ الّذی تَعَرَّفْتَ إلیَّ فی کلِّ شیءٍ فرأیتُکَ ظاهِراً فی کلِّ شیءٍ وأنْتَ الظاهِرُ لِکُلِّ شیءٍ([12]). پینوشت: [1]. العنکبوت29 : 65 . [2]. نهایة الحکمة، المرحلة الثانیة عشر، الفصل الأول. [3] آموزش دین، انتشارات جهانآرا، ج 1 ، ص 12. [4]. ق50 : 11 6 . [5] . الواقعه56 : 74 63 . [6] . البقره2 : 164. [7]. الأنعام6 : 99. 8] . الرعد13 : 4. [9]. الزّخرف43 : 14 9. .[10] آیة الله ابراهیم امینى، خداشناسى، چاپ بوستان کتاب قم، 1384، ص 89 تا 96. [11]. آیة الله مکارم شیرازى، آفریدگار جهان، چاپ 1386، ص 140. [12]. مفاتیح الجنان، دعای حضرت امام حسین(ع) در روز عرفه. پدیدآورنده: سید محمدرضا طباطبایی خواندن همه دعاها - به ويژه مناجاتهاي خمسة عشر، دعاي كميل، ابوحمزه و مناجات شعبانيه - مفيد است. ولي صرف خواندن دعا كافي نيست؛ بلكه بايد با عزم و همت جدي به مبارزه با هواي نفس و زدودن رذايل و پرورش فضايل همت گماشت. از انس و تفکر و تامل در قرآن و روایات پیامبرو معصومین علیهم السلام غافل نشوید. مشاوره پزشکی با مشکلی برخورد کرده بودبحمد الله برطرف شده و برقرارست دوباره سوالات پزشکی خود را بفرمایید. موفق و مؤید و پیروز باشید.