rasool
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام و خسته نباشید در حدیثی هست که شخصی از امام سجاد(ه) پرسید که آیا...
بسم الله الرحمن الرحیم
با عرض سلام و خسته نباشید
در حدیثی هست که شخصی از امام سجاد(ه) پرسید که آیا فریضه حج تمتع را باید همه ساله به جای بیاوریم و حضرت(ع) در پاسخ فرمودند که آیا نمی ترسی که بگویم آری؟
با استناد به این حدیث میتوان نتیجه گرفت که هر شبهه ای را نباید سوال کرد؟
با تشکر و خدانگهدار
با عرض سلام خدمت برادر گرامی! در موارد گوناگون متفاوتست چرا که در جایی پرسیدن و دانستن بهتر است و در جایی دیگر نپرسیدن سفارش شده است: لا تسألوا عن أشیاء إن تبد لکم تسوکم : از برخی امور سوال نکنید که اگر بدانید برای شما ضرر و زیان دارد.... حال به مقاله زیر دقت فرمایید تا دقیقا به جایگاه شبهه و سوال حقیقی و تفاوت آن ها و... پی ببرید: سوال نوعا براي دانستن مطلب و رسيدن به حقّ بوده و به همين خاطر سوال کننده دنبال جواب آن است . درست به همين علت پاسخ گو لازم است علاوه بر جواب منطقي به سوال ، از فرصت استفاده نموده و نکات تربيتي را در ضمن مباحث به پرسش گر ارائه نمايد . البته برخي از سوالها در گفتار و کلمات معصومين عليهم السلام نکوهش شده است و آن به هنگامي است که موجب وهن و يا خسارت روحي به سائل گردد که مورارد آن در متن بيان شده است . در مقابل ، شبهه نوعا با انگيزه دشمني ارائه شده و در راستاي زمين زدن طرف مقابل انجام مي گيرد و انگيزه رسيدن به حقّ در آن کم رنگ و بلکه بي رنگ است . به همين خاطر مي بينيم به هنگام بيان شبهات شبهه سازان در آيات قرآن جنبه تربيتي به صورت صريح آورده نمي شود . بلکه با وجود توصيه به واکنش منطقي ، برخورد فيزيکي نيز در برخي موارد توصيه مي شود . مقدمه قرآن براي اينکه پيام الهي خود را به انسانهاي تشنه و سرگشته معرفت برساند و آنها را از آب حياتي که خداي متعال در آن قرار داده ، سيراب نمايد تاکتيک هاي گوناگوني را انتخاب نموده است .اين تاکتيک ها هر چند برطبق تعاملات انساني است؛ ولي از آنجا که قرآن حقيقتي ناب است اين تاکتيک هاي قرآني نيز ناب بوده ، از ويژگي هايي برخوردار است . از جمله ويژگي اين تاکتيک ها صواب بودن و اصابت به حق بودن آنها است . اين ويژگي موجب مي شود تا هر کس به اين کتاب بي بديل الهي مراجعه مي نمايد ، مي تواند از آن در راستاي هدايت همه جانبه خود بهره بگيرد . و در اين استفاده ( در صورت رعايت شرايط و ضوابط ) به مقصود برسد . از جمله شيوه هاي قرآن که همه ، خصوصا آنان که دغدغه ارتباط و تعامل با مردم را دارند ، مي توانند از آن بهره بگيرند ، شيوه ها و روشهاي پاسخ به شبهات و سوالات در قرآن است . نکته برجسته و اساسي در شيوه قرآني رعايت و توجه به دو جنبه وجودي انسان يعني جنبه عقلاني و عاطفي است . برخي در پاسخ و تعامل با ديگران فقط جنبه عقلاني را رعايت کرده و از طريق استدلال صرف به پاسخ ديگران مي پردازند . غافل از اينکه جنبه عاطفه خود در قبول پاسخ از طرف مخاطب جايگاهي اساسي را در بر مي گيرد . علاوه بر اين ، توجه به هدايت نمودن انسان در ضمن اين پاسخ ها خود جنبه ديگري است که مدّ نظر قرآن بوده و اين امر خود جهت گيري و هدف از پاسخ ها را به روشني تبيين مي نمايد . با اين مقدمه و در ادامه با استعانت از آيات قرآن اين مسئله را پي گيري خواهيم نمود . مفاهيم موضوع تحقيق قبل از اينکه وارد بحث اصلي بشويم طبق معمول مقالات و در راستاي شفاف سازي مباحث ابتداء مفاهيم کليدي که در تحقيق نقش خواهند داشت را از منظر مفهومي بررسي مي نماييم . الف : سوال سوال در لغت عبارت است از : طلب يک چيز از شخصي که شامل خبر ، مال ، علم ، عطاء و چيز هاي ديگر مي شود .[1] چنانکه گذشت سوال در زبان عربي به انحاء طلب اطلاق مي گردد ولي در زبان فارسي بيشتر در « درخواست پاسخ » استعمال مي شود . معادل اين واژه در زبان فارسي کلمه « پرسش » است . با توجه به اين مطلب بايد گفت که ؛ سوال و درخواست هم جنبه منفي مي تواند داشته باشد که از آن نهي شده است و هم جهت مثبت که به آن ترغيب نموده اند . در زير به برخي از جهات منفي آن اشاره مي شود . جنبه هاي منفي سوال 1. مچ گيري . برخي اوقات پرسش گر در صدد يافتن حقيقت و پاسخ حقيقي نيست ؛ بلکه مي خواهد به وسيله سوال پاسخ گو را مغلوب نمايد . اين نوع سوال در لسان ثقل اصغر که قرآن ناطق هستند نهي شده است . چنانکه از حضرت علي عليه السلام نقل است که فرمودند :سَلُوا مُتَفَقِّهِينَ وَ لَا تَسْأَلُوا مُتَعَنِّتِينَ[2].[3]يعني براي فهميدن عميق بپرسيد نه براي به سختي انداختن ( پاسخگو ) . 2. درخواست هدايت از آنانکه گمراه هستند . چنانکه از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله نقل شده است که از اهل کتاب درخواست هدايت نکنيد . آنها خود در گمراهي هستند در نتيجه شما را نيز به گمراهي مي کشانند . چرا که امکان دارد پاسخشان صحيح باشد و شما به خاطر اهل کتاب بودنشان از آن استنکاف کنيد در نتيجه از حق دور مي شويد . يا اينکه پاسخشان صحيح نباشد و شما آنها را پيروي نماييد و اين نيز موجب گمراهي شما خواهد شد .[4] 3. سوال از چيزي که آگاهي به آن غالبا موجب ضرر و زيان مي شود . [5]مثلا سوال از آينده خود و در پي آن بودن و يا حتي دنبال دانستن اين گونه مطالب بودن . چرا که آگاهي ( هر چند به طور مبهم ) از اينگونه مطالب موجب مي شود تا انسان نسبت به آينده يا نااميد گردد ( در جايي که اجمالا بداند آينده اي روشن در پيش او نيست ) و يا موجب اميد واهي مي شود و او را از کار و تلاش باز مي دارد ( در جايي که اجمالا بداند که آينده اي روشن در انتظار او است . ) ب : شبهه در معني لغوي شبهه گفته اند : «و الشُّبْهَةُ: هو أن لا يتميّز أحد الشّيئين من الآخر لما بينهما من التّشابه، عينا كان أو معنى . »[6]شناخته نشدن دو چيز از هم به خاطر وجود تشابه بين آن دو را شبهه گويند . چه اينکه آن دو ، شيءِ عيني باشند يا معنوي . بنابراين ارکان شبهه به اين صورت است : 1. وجود دو شيء . 2. تشابه بين آن دو . 3. عدم تمايز ( ابتدائي ) بين آن دو که کدام حقّ است . از امام علي عليه السلام نقل است که فرمودند : « إِنَّمَا سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَق » .[7]يعني شبهه را شبهه گفته اند چون که شباهت به حقّ پيدا مي نمايد . با توجه به اين روايت روشن مي شود که شبهه بين حقّ و باطل صورت مي گيرد . و از آنجائي که باطل خود را شبيه به حقّ کرده و خود را حقّ جلوه مي دهد ، براي ديگران اشتباهي در مورد مصداق واقعي حقّ پيدا مي شود . حضرت علي عليه السلام در ادامه مي فرمايند : «فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِيهَا الضَّلَالُ وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى »[8]. يعني اينگونه نيست که چون حقّ و باطل مخلوط شده اند پس امکان جداسازي در آنها وجود ندارد . بلکه اگر افراد خود را الهي بار آورده و بينشي الهي داشته باشند که هدفي الهي را به دنبال دارد و در واقع کساني باشند که دنبال سمت و سوي الهي در زندگي هستند و نه هواي نفس و ... اينان از اين اشتباه در امانند و اين بينش الهي آنها را از غوطه خوردن در وادي سرگرداني نجات مي دهد . فتنه و شبهه يکي است ! روايت زيبائي در اين مورد از امير بيان علي عليه السلام قابل توجه است : عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع النَّاسَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالًا فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى .[9] از امام محمد باقر عليه السلام نقل است که روزي حضرت امير المومنين عليهما السلام در حال خطابه به مردم بودند که فرمودند : اي مردم تنها نقطه آغازين فتنه ها هوس هايي است که از آن تبعيت و احکامي است که بدعت گذاري مي شود . که در اين بين کتاب الهي مورد مخالفت قرار مي گيرد . گروهي از مردم دنبال گروهي ديگر مي افتند و از آنها پيروي مي نمايند . پس اگر باطل به صورت خالص به مردم عرضه مي شد از هيچ کسي که داراي عقل بود ترسيده نمي شد ( مي تواند چنين شخصي گليم خود را از آب بيرون بکشد ) و همينطور اگر حقّ خالص و بي پيرايه عرضه مي شد ، اختلافي ايجاد نمي شد . ولي مقداري از حقّ و مقداري هم از باطل گرفته شده و با هم مخلوط مي گردد و به صورت مخلوط ارائه مي شود ، در اينجاست که شيطان بر دوستان و تابعين خود تسلط پيدا کرده و تنها کساني که از طرف خدا براي آنها نيکوئيي عنايت شده باشد نجات پيدا مي کنند . تحليل محتوائي اگر اين روايت را با توجه به روايتي که قبل از اين ذکر گرديد مورد مطالعه قرار دهيم ، کاملا روشن مي شود که شبهه و فتنه از نظر مصداقي يکي هستند . ( هر چند از نظر مفهومي داراي دو مفهوم جداي از همند ) چرا که در هر دو حقّ و باطل در هم آميخته مي شوند و تنها کساني که دنبال حقيقت هستند و از نور الهي مدد مي جويند راه حقيقت را پيدا مي نمايند . پيام روايت شبهه همواره آميخته اي از حقّ و باطل است . نکات 1. نقطه آغازين شبهه هواهاي نفساني و احکام بي سند است . 2. در شبهه جنبه حقّ به چشم مي آيد و طرف باطل در پشت حقّ مخفي است . ( علت مخلوط شدن حقّ و باطل همين است . ) 3. همواره نيّات و اغراضي شيطاني پشت شبهات وجود دارد . ( مخلوط کردن به خوبي اين امر را روشن مي گراند . ) 4. گذشته فکري و روحي افراد رفتار آنها را در برخورد با شبهات رقم مي زند . ( آنان که داراي نور ايمان هستند هنگامه شبهه و فتنه حقّ را رصد مي کنند . ) تفاوت ميان شبهه و سوال شبهه فعل يا خبري است که گاه در قالب سوال و براي اهدافي تعيين شده ايجاد مي شود که به برخي در زير اشاره مي شود : 1. شبهه تشخيص فرد يا جامعه را در شناخت حق از باطل دچار مشكل مى كند. 2. شبهه موجب ترديد و تزلزل در انديشه يا عمل فرد و جامعه مى شود. 3. شبهه موجب غفلت از حق و سرپوش نهادن بر واقعيّات و انحراف افكار عمومى از حق مى گردد. 4. شبهه بستر مناسبى براى ناهنجارى هاى اجتماعى و ايجاد هرج و مرج و ناامنى در جامعه مى شود. بنابراين سوال و پرسش که از آن بسيار تمجيد شده است ، با شبهه فرق اساسي دارد . شبهه با هدف نابود کردن ايجاد مي شود ولي سوال براي ياد گيري و پيشرفت . و اينکه گاه شبهات در قالب جذاب سوال طرح مي شود تا موجب به اشتباه انداختن بيشتر بهره گرفته شود .[10] قرآن رافع شبهات از آنجا که قرآن نور است پس هم خود را نوراني کرده و هر ابهامي را از خود دور مي نمايد و هم ديگر اشياء را نوراني نموده و ابهام را از آنها نيز برطرف مي نمايد ، بنابراين رجوع به قرآن يکي از برترين چيزهايي است که براي رفع شبهات لازم است تا بدان چنگ زده شود . عن رسول الله صلي الله عليه و آله : فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآن .[11]از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل است که فرمودند : هرگاه فتنه ها همچون قطعه هاي ظلماني شب بر شما هجوم آورد ، بر شما باد روآوردن به قرآن . چنانکه در قبل نيز توضيح داده شد فتنه و شبهه از نظر مصداقي يکي هستند بنابراين حضرت مي فرمايند در شبهه ها به قرآن متمسک شويد . شبهه سازي راهکار فرهنگي دشمن دشمن با روي آوردن به جنگ نرم ( و به اصطلاح براندازي نرم ) از ابزارهاي گوناگوني بهره مي گيرد . از جمله آنچه به آن چنگ مي زند ( که با توجه به غلبه قشر جوان در جامعه ما ) شبهه سازي مي باشد . و با اين شيوه او باورهاي اعتقادي و ديني و انقلابي و ... جوان را مورد هجمه قرار داده است . و از آنجا که باورهاي ديني هستند که ضامن بقاي امت اسلامي است ، اهميت اين امر به وضوح روشن و مبرهن مي شود . برخورد متفاوت با شبهه و سوال از آنجا که شبهه و سوال تفاوت ماهوي با هم دارند ، برخورد با اين دو نيز قهرا تفاوت خواهد داشت . برخورد با پرسشگر برخوردي کاملا منطقي و عقلي مي باشد و در راستاي هدايت او صورت مي گيرد پرا که او از چيزي که نمي داند سوال مي نمايد و قصدش دانستن است و اين خود ارزشي براي او محسوب مي شود ولي برخورد با شبهه افکن برخوردي کاملا متفاوت و با لحني تند و عتاب آلود مي باشد . چرا که او در صدد رازگشائي از پرسش خويش نيست بلکه در صدد عيب گيري و دشمني با دين مي باشد . بنابراين شبهه او هر چند در قالب سوال باشد ، همانند سوال با او برخورد نمي شود . در زير به نحوه برخورد قرآن با اين دو مقوله مي پردازيم . پاسخ به سوالات قرآن در آيات متعددي به سوالات گوناگون پاسخ داده است . براي رسيدن به کيفيت پاسخ قرآن به سوالات ، آيات مربوطه ذيلا ذکر شده و بررسي اجمالي مي شود . 1. اولين گام ؛ احساس مسئوليت در قبال پاسخ .الإسراء : 36وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا. و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن، زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد .[12] در اين آيه شريفه از اتباع ظن و عمل بر طبق آن نهي شده و بر تبعيت کردن از علم و يقين و عمل بر طبق آن تاکيد شده است . بنابراين اين آيه به روشني بيان مي دارد که هر انساني در قبال آنچه مي گويد و مي شنود و در قلب دارد پاسخ گو است . پس انسان هيچ گاه در مسير پاسخ گوئي از مسير تقوي نبايدخارج شود و لازم است خود را مسئول پاسخي که مي دهد ، ببيند . و با اين احساس مسئوليت سراغ پاسخ غير عالمانه و از روي وهم و خيال نرود و خود و ديگران را به مغلطه دچار نکند 2. پاسخ به همراه هدايت اين يک شيوه در بيان پاسخ مي باشد که در واقع از هدف غايي نزول قرآن که هدايت مي باشد ، نشات گرفته است . بر طبق اين شيوه قرآن علاوه بر پاسخ درخوري که به پرسشگر ارائه مي نمايد ، از آنجا که پرسش او نشان از هدايت پذيري او دارد ، جواب او را آميخته به نکات تربيتي مي نمايد . اين شيوه مي تواند راهکاري عملي پيش روي مبلغين و محققين محترمي که دغدغه هدايت جامعه را دارند ، باشد . و آنها بر اين اساس در پاسخ هاي خود به اقشار مختلف مخاطب خود ، با رعايت ظرفيّت ها جهت هدايتي آنها را در پاسخ دهي رعايت نمايند . در زير به برخي از آنها اشاره مي شود . الف :يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ وَ لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى وَ أْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ .[13]در باره «هلالهاى ماه» از تو سؤال مى كنند بگو: «آنها، بيان اوقات (و تقويم طبيعى) براى (نظامِ زندگىِ) مردم و (تعيينِ وقتِ) حج است». و (آن چنان كه در جاهليّت مرسوم بود كه به هنگام حج، كه جامه احرام مى پوشيدند، از درِ خانه وارد نمى شدند، و از نقبِ پشتِ خانه وارد مى شدند، نكنيد!) كارِ نيك، آن نيست كه از پشتِ خانه ها وارد شويد بلكه نيكى اين است كه پرهيزگار باشيد! و از درِ خانه ها وارد شويد و تقوا پيشه كنيد، تا رستگار گرديد .[14]در اين آيه بعد از جواب کساني که از فوائد ماههاي قمري پرسيده بودند ، و در آن جواب يکي از فوائد آن را مربوط به حجّ دانسته بود ، از اين مطلب به يک امر غير اخلاقي و غير عقلائي که مردم به آن مبتلاء بودند ، گريز زده آن را گوشزد مي نمايد تا بدين طريق هم سوال را جواب داده باشد و هم مردم را تربيت نموده باشد . شايد يکي از دلائل شيوه گفته شده اين باشد که سوال نشان از اين دارد که شخص نسبت به پاسخ گو احترام قائل بوده و او را مورد اعتماد مي داند بنابراين در اين حال گريز زدن به مباحث تربيتي گيراتر بوده و قبول آن راحت تر خواهد بود . در زير به دو آيه ديگر در اين راستا اشاره مي شود : ب : پاسخ هدايتگرانه به همراه اشاره به لغزشگاهها:وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْيَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ .[15]و در باره يتيمان از تو مى پرسند، بگو: «به صلاح آنان كار كردن بهتر است، و اگر با آنان همزيستى كنيد، برادران [دينى ] شما هستند. و خدا تباهكار را از درستكار بازمى شناسد.» و اگر خدا مى خواست [در اين باره ] شما را به دشوارى مى انداخت. آرى، خداوند توانا و حكيم است .[16]اين آيه زماني نازل شد که برخي از کساني که يتيمي را نزد خود نگه داشته بودند با مستمسک قرار دادن آيه 152 سوره انعام و 34 سوره اسراء ( با توجه به سختي نگه داشتن يتيم ) همه آنچه متعلق به يتيم بود را به خود او واگذار مي کردند که باعث تلف شدن اموال يتيم نيز مي شد . برخي نيز آنها را از خانه خود بيرون کردند . اين آيه نازل شد و با آسان کردن نگه داري يتيم از دغدغه مسلمانها کاست .[17] ج : جواب به همراه بيان نکات تربيتي و اخلاقي براي عمل در راستاي جواب :يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ .[18][اى پيامبر،] از تو در باره غنايم جنگى مى پرسند. بگو: «غنايم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد. پس از خدا پروا داريد و با يكديگر سازش نماييد، و اگر ايمان داريد از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد .[19]در اين آيه بعد از اينکه مسئله انفال را معين نمود ، تقوي در مورد آن را نيز گوشزد نموده و توصيه به وحدت مي کند و با تکيه بر ايمانشان و گوشزد کردن آن اطاعت از پيامبر و خدا را بر دل آنها زمزمه مي نمايد . د : پاسخ از سوال فقهي و استفاده تربيتي از اين پاسخ :البقرة : 222 وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ .[20]از تو در باره عادت ماهانه [زنان ] مى پرسند، بگو: «آن، رنجى است. پس هنگام عادت ماهانه، از [آميزش با] زنان كناره گيرى كنيد، و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند. پس چون پاك شدند، از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است، با آنان آميزش كنيد.» خداوند توبه كاران و پاكيزگان را دوست مى دارد .[21]در اين آيه نيز با وجود اينکه حکمي از احکام فقهي سوال شده است ، ولي بعد از جواب به آن و با پل قرار دادن پاکي از حيض ، دعوت به پاکي دروني و توبه و بازگشت به خدا را مطرح مي نمايد . 3. پاسخ حکيمانه در مقابل سوال غير لازم چنانکه گذشت ، پرسشگر با سوال خود اعتماد خود را به ما نشان مي دهد بنابراين لازم است فرد حکيم و دلسوز از اين فرصت استفاده نموده و آنچه لازم است را به وي القاء نمايد . از جمله موارد اين است که فرد سائل به خاطر عواملي از آنچه لازم نيست سوال نمايد . در اين زمان به جاي اينکه بگوئيم اين چه سوالي است که مي پرسي و او را حقير جلوه دهيم ، با عدول از پاسخ به سوال غير لازم ، از سوالي هم راستا که لازم و ضروري است ، جواب مي دهيم . و اين يکي از شيوه هاي قرآن در پاسخ دهي به سوالات است که خود نشان از کمال ادب قرآن نيز دارد . به برخي از اين آيات در زير اشاره مي شود : الف:يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ.[22]از تو مى پرسند كه (در راه خدا) چه انفاق كنند، بگو: (جنس مال مهم نيست، [ و آن را خود مي دانيد ][23]بلكه) هر مالى را انفاق كنيد براى پدر و مادر و نزديكان و يتيمان و فقيران و در راه مانده باشد. و هر كار خيرى انجام دهيد بى ترديد خداوند به آن داناست .[24]طبق اين آيه شريفه سوال کنندگان از چيستي آنچه مي بايست انفاق کنند مي پرسند ، ولي خدا با توجه به اينکه روشن است که چه انفاق نمايند از اين جواب عدول نموده به آنچه بايد بدانند ( به چه کسي انفاق نمايند ) پرداخته به اين سوال جواب مي دهد .[25]در آخر نيز يک نکته تربيتي را يادآور مي شود که هر آنچه انجام دهيد خدا از آن باخبر است . ب : وَ يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ .[26]و از تو مى پرسند: «چه چيزى انفاق كنند؟» بگو: «ما زاد [بر نيازمندى خود] را.» اين گونه، خداوند آيات [خود را] براى شما روشن مى گرداند، باشد كه در [كار] دنيا و آخرت بينديشيد .[27]در اين آيه نيز سوال از اين است که چه انفاق نمايند ؛ ولي از آنجا که جواب اين سوال روشن است ، از جواب به اين سوال ، به جواب به سوالي هم راستاي با اين سوال عدول نموده و آنچه لازم بود پرسيده شود را پاسخ مي دهد . چرا که در انفاق احتمال افراط و تفريط وجود دارد بنابراين لازم بود اين سوال پرسيده شود که چه مقدار انفاق نماييم ؟ خدا نيز جواب مي دهد ، حد متوسط .[28] 4. جز واقع نگوئيم ! الف : يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما.[29]در باره شراب و قمار، از تو مى پرسند، بگو: «در آن دو، گناهى بزرك، و سودهايى براى مردم است، و [لى ] گناهشان از سودشان بزرگتر است.»[30]در اين آيه شريفه بعد از اينکه بيان مي کند مسکرات و قمار داراي گناهي بزرگ هستند ، اذعان مي کند که اين در حالي است که هر دو داراي منافع مادّي نيز هستند . يعني خداي متعال به اين امر تصريح مي نمايد که حکم به گناهِ بزرگ داشتن با وجود اين صادر شده است که به داشتن منافع آن دو توجهي وجود دارد . ولي جون منافع آن دو کمتر از گناه آنها است ، اين حکم صادر شده است . اين امر مي رساند که اولا ؛ لازم است در پاسخ خود واقع نگري را مدّ نظر قرار دهيم . و ثانيا ؛ با توجه به تمام جوانب مسئله قضاوت نماييم . و ثالثا ؛ از محافظه کاري بپرهيزيم و طوري جواب ندهيم که شنونده فکر کند که آنکه جواب داده به تمام جوانب اشراف نداشته و جواب او ناقص مي باشد . ب :يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ .[31]از تو در باره قيامت مى پرسند [كه ] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، تنها نزد پروردگار من است. جز او [هيچ كس ] آن را به موقع خود آشكار نمى گرداند. [اين حادثه ] بر آسمانها و زمين گران است، جز ناگهان به شما نمى رسد.» [باز] از تو مى پرسند گويا تو از [زمان وقوع ] آن آگاهى. بگو: «علم آن، تنها نزد خداست، ولى بيشتر مردم نمى دانند.»[32]طبق اين آيه از پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در مورد وقت و زمان وقوع قيامت مي پرسند که خدا امر مي کند که به مردم بگو جز خدا کسي از آن آگاهي ندارد . بعد از جواب منفي باز مي گويند گو اينکه مي داني ( و نمي گوئي ) ولي به دستور خدا آن حضرت تاکيد مي کند که نه من از آن هيچ آگاهي ندارم و علم آن فقط مخصوص خدا مي باشد . و اين مطلب مهمي است که انسان بايد ياد بگيرد آنچه را نمي داند با کمال صراحت و با صداي رسا اعلان نمايد که نمي دانم . البته در اين آيه فقط ندانستن پيامبر نيست بلکه همه انسانها را نيز شامل شده و هيچ کس از زمان قيامت آگاهي ندارد . و اين خود فائده ديگري را مي رساند که پاسخ گو لازم است تا به همه واقعيات تصريح نمايد . 5. رعايت توان الف : رعايت فهم مخاطب :وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً .[33]و از تو درباره «روح» سؤال مى كنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است و جز اندكى از دانش، به شما داده نشده است![34]طبق اين آيه شريفه که از حقيقت روح پرسيده شده است ، ابتداء حقيقت روح را اينگونه توصيف مي کند که « روح از امر پروردگار » است . و چنانکه علامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان بيان مي دارد ، منظور اين است که روح از آن اموري است که بدون واسطه تدريج و امور مادي و مستقيم توسط خداي متعال خلق گرديده است . ولي از آنجايي که اين تمام حقيقت روح با تمام جزئيّات آن نيست در ادامه به علت عدم تبيين تمام جزئيّات پرداخته مي فرمايد : اين نقص از کمي آگاهي شما نشاءت مي گيرد .[35]کمي آگاهي انسان نيز از کمي ظرفيّت او مي باشد و الا کسي مي توانست بپرسد که چرا خدا به مردم آگاهيي کمي داده است ؟ و جواب خلاصه اين سوال اين است که اين انسان است که داراي ظرفيت کمي مي باشد . نتيجه اينکه رعايت ظرفيت و جواب به قدر وسع خود يکي از روشهاي پاسخ گوئي خدا مي باشد . ب :رعايت توان مخاطب و اشاره به وظايف:يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها فيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها . إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها . إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ يَخْشاها . كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَها لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ عَشِيَّةً أَوْ ضُحاها .[36]در باره رستاخيز از تو مى پُرسند كه فرارسيدنش چه وقت است؟ تو را چه به گفتگو در آن. علم آن با پروردگار تو است. تو فقط كسى را كه از آن مى ترسد هشدار مى دهى. روزى كه آن را مى بينند، گويى كه آنان جز شبى يا روزى درنگ نكرده اند.[37]در اين آيه شريفه نيز که از زمان وقوع قيامت مي پرسند جوابشان اين است که جواب اين را تنها خدا مي داند يعني ظرفيّت فهم اين مطلب در شما وجود ندارد . ولي آنچه لازم است خشيت الهي است که پيامبر عهده دار ايجاد اين خشيت از قيامت مي باشد . يعني انسان هر چند از حقيقت چيزي بي اطلاع باشد ولي آنچه مهم است عمل به وظيفه مي باشد . بنابراين در برخي پاسخ ها بايد به مخاطب اين مطلب القاء شود که هر چند برخي آگاهي ها از جوانب مسئله براي ما ممکن هم نباشد ، لازم است به وظيفه خود بر طبق اصل علم به آن مسئله عمل نماييم . البته اين امر منافاتي با ارزش و اهميت کنجکاوي ندارد . بلکه اگر کنجکاوي نبود قرآن به اين مسئله جواب نمي داد و ما نيز از جواب آن بي بهره مي مانديم . علاوه بر اين قرآن نيز با اهميت دادن به پاسخ اين پرسش و جواب به آن تلويحا اين اصل اين سوالات را ردّ نکرده است . 6. پاسخ طولاني جواب طولاني و لازم از سوالي کوتاه بدون اشاره به آنچه لازم نيست براي حفظ شان و مقام پاسخ دهنده : ( اسم )وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً ... .[38]اين آيه شريفه در راستاي سوال قريش از پيامبر است که مي خواستند او را امتحان نمايند . که پس از مشاوره با يهود مدينه سه سوال را طرح نمودند . يکي از آنها بحث اصحاب کهف بود ديگري در مورد روح و سوال آخر در رابطه با ذي القرنين است . در اين آيه شريفه از شأن و مقام ذي القرنين مي پرسند که با پاسخي طولاني همراه مي شود . ولي در اين پاسخ نسبتا طولاني اسمي از ذي القرنين نيامده و تنها به لقب او اکتفاء شده است . علت طولاني شدن توضيح مقام ذي القرنين شايد به اين خاطر بود که قيل و قالهاي متفاوتي در مورد مقام او در بين مردم رواج يافته بود و خدا طبق اين آيات با بيان جزئيات ، اين شبهات را از بين مي برد .[39]بنابراين يکي از مواردي که لازم است تا پاسخي طولاني و با بيان جزئيات ارائه گردد زماني است که شبهات و اقوال مختلف و متناقض در بين مردم رواج يافته باشد که با پاسخ مناسب بساط اين قيل و قالها برچيده مي شود . تذکر اين مطلب نيز لازم است که چنانکه اشاره شد ، تنها در مواردي لازم است تا پاسخ طولاني داده شود که اقتضاء و لزوم اين امر آشکار باشد و الا پاسخ کوتاه و قاطع بهتر خواهد بود . پاسخي که به همراه تذکرات کوتاه به همراه مثالهاي روزآمد باشد مخاطب را بيشتر جذب کرده و از جواب نيز راضي خواهد نمود . 7. استفاده از تمثيل و يا ضرب المثل :قرآن در تبيين معارف خود عموما و در پاسخ به سوالات خصوصا چنانکه گذشت از شيوه هاي گوناگوني بهره مي برد . از جمله اين شيوه ها استفاده از « تمثيل و يا ضرب المثل » در پاسخ دهي است که موجب راحتي فهم جواب و ماندگاري آن مي شود . اين شيوه خصوصا براي عموم مردم که از حوصله لازمي براي تدبر و استدلال صرف ندارند بهترين شيوه است . با اين شيوه قرآن مفاهيم خود را در دسترس عموم مردم قرار داده و ديگر براي هيچ کس جاي عذر و بهانه اي باقي نمي گذارد . چنانکه خود قرآن به اين شيوه تصريح کرده و مي فرمايد : «وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ في هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون »[40]ما براى مردم در اين قرآن از هر نوع مثَلى زديم، شايد متذكّر شوند .[41] مثلهاي قرآن در راستاي سوالات فرضي ! هر چند مثالهاي قرآن در مقابل جواب از سوالي صريح نيستند ولي بسياري از آنها و حتي مي توان ادعا نمود همه آنها در راستاي سوالات مفروض و براي بيان و توضيح آنچه مي تواند سوال قرار گيرد ذکر شده است . به عنوان نمونه به يک آيه اشاره مي شود : منافق شبيه چيست ؟! « مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ في ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُون . »[42]آنان [منافقان ] همانند كسى هستند كه آتشى افروخته (تا در بيابان تاريك، راه خود را پيدا كند)، ولى هنگامى كه آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفانى مى فرستد و) آن را خاموش مى كند و در تاريكيهاى وحشتناكى كه چشم كار نمى كند، آنها را رها مى سازد .[43]در آيات قبل از اين آيه ، قرآن در مورد منافقين مطالبي را ذکر نمود . گو اينکه کسي پرسيده باشد اين کار منافقين شبيه چيست ؟ خصوصا آنانکه بيشتر با مثال مانوس بوده و بدون آن کمتر قادر به فهم مطالب مي باشند ، ذهن آنها مي تواند داراي اين سوال باشد . و به همين خاطر قرآن با اين مثال به ذهن آنها جواب مي دهد . و در واقع با اين شيوه دايره مخاطبين خود را عام گرفته و از مخصوص شدن به نخبگان منع مي کند . چند نمونه از آيات آدرس داده مي شود : بقره / 262 و 264 و 265 . آل عمران / 59 . اعراف / 176 . و ... . پاسخ به شبهات چنانکه قبلا نيز گذشت شبهه و سوال تفاوت ماهوي با هم دارند . به همين خاطر هم برخورد با اين دو از دو مقوله جدا خواهد بود . در قرآن نيز اينچنين است . برخورد با سوال در سطور قبلي گذشت و روشن شد که جواب سوال ، بايد از روي دليل و برهان و عاطفه ( به خاطر جنبه تربيتي قرآن ) و ... باشد . ولي از آنجا که آنکه شبهه مي کند بعد از اين است که حجت بر او تمام شده است ، بنابراين اين شبهه اي که مي کند هر چند در قالب و شکل سوال نيز مطرح شود نشان عداوت و عدم صداقت در گفتار او است . يعني چنين شخصي بعد از ارائه پاسخ منطقي و ... به خاطر عناد و دشمني مي خواهد فضا را غبار آلود کرده و از اين بر هم خوردن فضا به نفع خود و انگيزه هاي خود بهره برداري نمايد . طبيعتا برخورد با چنين شخصي متفاوت خواهد بود . منتهي آنچه مهم است اين که اتمام حجت ضروري است و تا مي شود بايد با منطق و برهان شبهات را جواب داد . در زير برخي از شيوه هاي برخورد قرآن با چنين افرادي مورد بررسي قرار مي گيرد . 1.ادْعُ إِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدين.[44]با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه اى ] كه نيكوتر است مجادله نماى. در حقيقت، پروردگار تو به [حال ] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال ] راه يافتگان [نيز] داناتر است.[45]در اين آيه شريفه به سه نوع روش در دعوت به حقّ اشاره شده است . اين سه روش در واقع روشهايي است که در منطق نيز ذکر شده است که عبارتند از : برهان ( حکمت ) ، خطابه ( موعظه ) و جدل . در برهان از استدلالهاي عقلي و منطقي بهره مي جويند و در خطابه ( و موعظه ) از مطالبي استفاده مي شود که موجب نرم شدن دل و متوجه شدن به سوي حقّ مي شود .البته موعظه اي مطلوب شمرده شده است که حسنه باشد . موعظه حسنه به آن موعظه اي گفته مي شود که واعظش قبل از موعظه خود نرمي دل پيدا کرده باشد . جدال نيز استفاده از مطالبي است که باعث شود طرف مقابل در مقابل حقّ ساکت شده و ديگر توان مقابله نداشته باشد . و هم براي او و هم براي شنوندگان و بينندگان موجب روي آوري به حقّ را داشته باشد . همانند جريان حضرت ابراهيم و نمرود که با هم بحث مي کردند مه حضرت فرمود خداي من خورشيد را از مشرق بيرون آورده و در مغرب از نظرها دور مي کند ، اگر تو هم خدا هستي برعکس اين را انجام بده . که اين حرف موجب بهت و ساکت شدن او شد . البته جريان اين مطلب به صورت مفصل در ادامه خواهد آمد . بنابراين هدف از حکمت اقناع کردن بعد عقلاني مخاطب و هدف از موعظه اقناع و نرمي و خضوع جنبه عاطفي او و هدف از جدال ساکت کردن مخاطب است در جائي که مخاطب انباشته از غبارهاي جهل باشد و با اين روش او را ابتداء ساکت مي کنند و مي توان در ادامه با روشهاي ديگر حقّ را به او رساند .[46] 2. آخر الدواء الکيّ !:يَسْئَلُكَ أَهْلُ الْكِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى أَكْبَرَ مِنْ ذلِكَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِكَ وَ آتَيْنا مُوسى سُلْطاناً مُبين .[47]اهل كتاب از تو مى خواهند كه كتابى از آسمان [يكباره ] بر آنان فرود آورى. البتّه از موسى بزرگتر از اين را خواستند و گفتند: «خدا را آشكارا به ما بنماى.» پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت. سپس، بعد از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد، گوساله را [به پرستش ] گرفتند، و ما از آن هم درگذشتيم و به موسى برهانى روشن عطا كرديم .[48]يهود و نصاري ( پيروان حضرت موسي و عيسي عليهما السلام ) با وجود اينکه حجت برايشان تمام شده بود و پيامبر گرامي اسلام قرآن را به عنوان معجزه ، پيش روي آنها قرار داده و در مورد آن تحدّي نموده بود ، ولي آنها بدون توجه به اين حجت و دليل و به خاطر شيطنت هايشان از پيامبر خواستند که اگر در دعوت و نيّت خود حقّ هستي کتابي را فقط براي ما از آسمان بياور تا ما به تو ايمان آوريم . پيامبر که از اين همه دشمني و بي منطقي ناراحت شد بود خدا براي آرام شدن ايشان مي فرمايد از موسي بزرگتر از آنچه از تو خواستند را درخواست نمودند و به موسي گفتند خدا را بالعيان به ما نشان بده تا ما او را با دو چشم سر ببينيم و در اين وقت است که به خداي تو ايمان مي آوريم . و از آنجا که اين شبهات که به صورت سازماندهي شده بود ( چنانکه اهل الکتاب بر اين مطلب دلالت دارد و مي رساند که آنها با هم و در يک مجموعه اين شبهات را مطرح مي نمودند . ) و با فکر نابودي اجتماع و صلب تفکر از ديگران و روشن شدن حقّ و حقيقت اين مسائل صورت مي گرفت ، خدا صاعقه اي از آسمان فرو فرستاد و آنها را نابود کرد . بنابراين يکي از شيوه هاي برخورد با شبهات برخورد حکومتي و به اصطلاح از راه « خشونت قانوني » مي باشد . البته با جريانات و گروههاي شبهه ساز اين نوع برخورد بايد صورت بگيرد . تا آنها از فضاي آزاد جامعه به ضرر جامعه و به ضرر تفکر آزاد در آن استفاده ننمايند . و اين يعني مبارزه با آنان که آزادي تفکر را از جامعه مي گيرند تا در فضاي غبار آلود به اهداف پليد خود برسند که در واقع اعلان جنگ نرم است . و الا چنانکه در آيه قبل گذشت برخوردهاي منطقي در دعوت را خود قرآن بيان نموده است . بنابراين برخورد تند در واقع براي دفع فساد و فتنه است نه جواب ! 3. مماشات با شبهه براي روشن نمودن بطلان آن: فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ (76) فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ (77) فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَري ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (78) إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ (79 )[49]پس چون شب بر او پرده افكند، ستاره اى ديد گفت: «اين پروردگار من است.» و آن گاه چون غروب كرد، گفت: «غروب كنندگان را دوست ندارم.» (76) و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است.» آن گاه چون ناپديد شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» (77) پس چون خورشيد را برآمده ديد، گفت: «اين پروردگار من است. اين بزرگتر است.» و هنگامى كه افول كرد، گفت: «اى قوم من، من از آنچه [براى خدا] شريك مى سازيد بيزارم.» (78) من از روى اخلاص، پاكدلانه روى خود را به سوى كسى گردانيدم كه آسمانها و زمين را پديد آورده است و من از مشركان نيستم. (79)[50] اين آيات برخورد حکيمانه حضرت ابراهيم عليه السلام با مشرکان و شبهات پراکنده شده آنها در جامعه را به زيبائي تمام به تصوير مي کشد . و اين خود يک نوع شيوه برخورد با شبهات است که انسان ابتداء سخن آنها را قبول نمايد و به اصطلاح مماشات به خرج دهد و بدين صورت سخن را از نسبت داده شدن به طرف مقابل خارج نمايد سپس آن را به خود نسبت دهد و بعد از نسبت به خود با دليل آن را ردّ نمايد . با اين شيوه طرف مقابل خلع سلاح شده و با تصور اينکه فرد پاسخ گو نيز خود به شبهه او روي آورده ، خود را در مقابل طرف خود نمي بيند در نتيجه انگيزه دفاع و پاسخ گوئي در او نيز کم مي شود چون او را نيز از خود مي داند . و حداقل براي ديگران که دنبال پاسخ هستند اينگونه شده و آنها را قانع مي کند . ولي بعد از اين که با دليل محکم روبرو مي شود با دليل کسي که خود ابتداء آن شبهه را قبول داشت تسليم طرف مقابل مي شود و حداقل آنان که اين واقعه را مشاهده مي نمايند بهترين جواب را از اين صحنه دريافت مي کنند . پس شيوه ديگر مماشات با خصم براي خلع سلاح کردن او و سپس جواب منطقي و قاطع است . 4. مناظره حضرت ابراهيم با پادشاه زمان نمرود:أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذي حَاجَّ إِبْراهيمَ في رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّيَ الَّذي يُحْيي وَ يُميتُ قالَ أَنَا أُحْيي وَ أُميتُ قالَ إِبْراهيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ .[51]آيا نديدى (و آگاهى ندارى از) كسى [نمرود] كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود (و بر اثر كمى ظرفيت، از باده غرور سرمست شده بود) هنگامى كه ابراهيم گفت: «خداى من آن كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند.» او گفت: «من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم!» (و براى اثبات اين كار و مشتبه ساختن بر مردم دستور داد دو زندانى را حاضر كردند، فرمان آزادى يكى و قتل ديگرى را داد) ابراهيم گفت: «خداوند، خورشيد را از افق مشرق مى آورد (اگر راست مى گويى كه حاكم بر جهان هستى تويى،) خورشيد را از مغرب بياور!» (در اينجا) آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد. و خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمى كند .[52] بعد از اينکه نمرود حضرت ابراهيم را به آتش انداخت ، و به دستور خدا آتش براي ايشان خنک و سالم شد ، نمرود به آن حضرت گفت : پروردگار تو کسيت ؟ ايشان فرمود : پروردگار من کسي است که زنده مي کند و مي ميراند . نمرود که خود را ربّ الارباب مي دانست ، گفت : من کسي هستم که مي ميرانم و زنده مي کنم . يعني همان کس که گفتي من هستم . در نتيجه تو و ديگران لازم است من را اطاعت نمايند . اين مناظره که در حضور مردم صورت مي گرفت ، نمرود براي اثبات مدعاي خود دستور داد دو زنداني را آورده و دستور کشتن يکي و زنده نگه داشتن يکي را داد و با اين کار خواست نشان دهد که اوست مي ميراند و زنده مي کند !! هر چند اين امر مغالطه اي عملي بود ولي چون امري حسّي بود به سرعت مورد قبول مردم حسّ گراي آن زمان واقع شد و اگر آن حضرت با جواب منطقي به سراغ آن مي رفت و در صدد بيان مغالطه مي آمد ديگر وقت مي گذشت و نمرود مردم را مايل به خود و ادعاي خود مي نمود . به همين خاطر آن حضرت بي درنگ فرمود : الله خورشيد را از مشرق خارج مي کند اگر تو ربّي آن را از معرب بيرون بي آور . چون افعال ربّ اختياري بوده و توان تغيير آن را دارد . فلذا اگر نمرود ادعاي ربوبيّت دارد مي بايست بتواند خورشيد را از مغرب نيز خارج نمايد و چون نمي توانست به همين خاطر مات و مبهوت گشته و گفته هايش همه باطل شدند . بنابراين يکي از روشهاي برخورد با شبهات خصوصا در منظر عامّ فرار از يک استدلال و عدم جواب دهي از آن و رو آوري به استدلالي ديگر البته در راستاي ادعاي طرف مقابل براي ساکت کردن طرف مقابل و قانع کردن اذهان حضّار است . نتيجه : قرآن دو گونه برخورد با سوال و شبهه را به روشني بيان داشته است . در مقابل سوال تنها جوابي منطقي و بسا به همراه ارائه راهنمائي و تربيت ، روش قرآني است . ولي در مقابل شبهات علاوه بر جواب منطقي ، جدل و ساکت کردن و در مواردي برخورد فيزيکي نيز توصيه شده است . البته آنچه در اين نوشتار بيان شد ، مي توانست به صورت گسترده تر حتي در حدّ يک پايان نامه دکتري ارائه گردد . به طوري که آيات تک به تک پيام گيري گشته و نکات ظريف تر و سلسله وار تري از مباحث به دست آيد . که از حوصله اين نوشتار خارج مي باشد . منابع براي مطالعه بيشتر موضوع مقاله موضوعي است که سابقه اي در پايان نامه ها و کتابها و سايتهاي اينترنتي براي آن يافت نشد . فلذا تنها منبع براي مطالعه بيشتر منابعي است که در اين مقاله به آنها استناد شده است . و مراجعه کننده مي تواند با مراجعه به آنها و توجه بيشتر و مطالعه دقيق تر مطالب بيشتري به دست آورد . -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مصطفوى حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب - تهران، 1360 ش ، ج 5 ، ص 8 . [2]- العنت: إدخال المشقة على إنسان. عنت فلان، أي: لقي مشقة. و تعنته تعنتا، أي: سألته عن شي ء أردت به اللبس عليه و المشق . فراهيدى خليل بن احمد، كتاب العين، انتشارات هجرت - قم، چاپ دوم، 1410 ق ، ج 2 ، ص 72 . [3]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، 110 جلد، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمري ، ج 61 ، ص 35 ، ح 12 . [4]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، همان ، ج 26 ، ص 315 ، ح 78 . [5]- المائده / 101 . طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ پنجم، 1417 ق ، ج 6 ، ص 105 . [6]- مفردات راغب . [7]- علامه مجلسى، بحار الأنوار، همان ، ج 67 ، ص 171 . [8]- روشنائي بخش ايشان يقين مي باشد و راهنماي ايشان جهت هدايت مي باشد ولي دشمنان خدا خواستشان در آن گمراهي است و راهنمايشان کوري مي باشد . [9]- ثقة الاسلام كلينى، الكافي، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجرى شمس ، ج 1 ، ص 54 ، باب البدع ، ح 1. [10]- مطالب اين قسمت با توجه به دو روايت که قبلا مورد تحليل واقع شدند به دست مي آيند . [11]- ثقة الاسلام كلينى، الكافي، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجرى شمسي ، ج 2 ، ص 598 ، ح 2 . [12]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - تهران، چاپ اول، 1415 ق. [13]- بقره / 189 . [14]- مكارم شيرازى ناصر، ترجمه قرآن(مكارم)، دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش . [15]- بقره / 220 . [16]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [17]- قمى على بن ابراهيم، تفسير قمى، دار الكتاب - قم، چاپ چهارم، 1367 ش ، ص 72 . [18]- انفال / 1 . [19]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [20]- بقره / 222 . [21]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [22]- بقره / 215 . [23]- طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 2 ، ص 160 . [24]- مشكينى على، ترجمه قرآن(مشكينى)، الهادى - قم، چاپ دوم، 1381 ش. [25]- طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه ى مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ پنجم، 1417 ق ، ج 2 ، ص 160 . [26]- بقره / 219 . [27]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [28]- طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، همان ، ج 2 ، ص 196 . [29]- بقره / 219 . [30]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [31]- اعراف / 187 . [32]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [33]- اسراء / 85 . [34]- مكارم شيرازى ناصر، ترجمه قرآن(مكارم)، دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش. [35]- طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، همان ، ج 13 ، ص 195 الي 200 . [36]- نازعات / 42 الي 46 . [37]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [38]- کهف / 83 الي 93 . [39]- مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ اول، 1374 ش ، ج 12 ، ص 525 و 526 . [40]- زمر / 27 . [41]- مكارم شيرازى ناصر، ترجمه قرآن(مكارم)، دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش. [42]- بقره / 17 . [43]- مكارم شيرازى ناصر، ترجمه قرآن(مكارم)، دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش. [44]- نحل / 125 . [45]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [46]- طباطبايى سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، همان ، ج 12 ، ص 371 الي 374 . [47]- نساء / 153 . [48]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [49]- انعام / 76 الي 79 . [50]- فولادوند محمد مهدى، ترجمه قرآن(فولادوند)، همان . [51]- بقره / 258 . [52]- مكارم شيرازى ناصر، ترجمه قرآن(مكارم)، دار القرآن الكريم (دفتر مطالعات تاريخ ومعارف اسلامى) - قم، چاپ دوم، 1373 ش. موفق و مؤید و پیروز باشید.