حسین
با سلامپسری 23 ساله هستم.من دارم از دنیا متنفر میشم...
با سلام
پسری 23 ساله هستم.من دارم از دنیا متنفر میشم از این همه کم رویی وخجالتی بودن خودم از روزی که رفتم دانشگاه پیام نور هر روزم بدتر از دیروز می شد همیشه ترس از ارائه وکنفرانس داشتم تا این مدرک رو گرفتم حتی برای ارئه پروژه پایانی هم نرفتم وهیچ تغییری تو زندگیم ایجاد نشد همین خجاتی بودنم باعث شد تمام نمراتم خراب بشه الان هم که ارشد قبول شدم باز هم همون ترس کنفرانس رو دارم وقتی دوستام رو می ببینم با چرب زبونی دارن نمره می گیرن ومن با فرار از ارائه نمراتم بدتر میشه دلم می خواد زودتر بمیرم تا راحت بشم هر روز اخلاقم بدتر میشه خانواده ام من رو بد اخلاق می دونن و بیرون از خونه ساکت وبچه مثبت .همه این ها رو از زندگی تو روستا می بینم از بس تو خونه موندم و درس خوندم وقتی بقیه رو می بینم که یک هزارم من سختی نکشیدن و دارن از زندگی لدت می برن پشیمون از درس خوندنم .از بس از جامعه دور بودم حتی دوستام نمی تونم دو کلمه حرف بزنم بعد از مدتی ازم دور میشن حتی موقع برخورد با یه دختر یا غریبه رنگم قرمز می شه حرفی برای گفتن ند ارم از این همه ساکت بودن حالم به هم می خوره دیگه دارم به همه چیز بد بین میشم .خسته شدم دلم می خواد بمیرم.
خواهشا کمکم کنید.َ
مشاور: خانم سعیده صفری
باسلام. برادر گرامی ای کاش در متن سؤالتان به این موضوع اشاره می کردید که از آنجایی که چندسال است که با این وضعیت روبرو بوده اید برای رفع این حالات تابه حال چه اقداماتی انجام داده اید، آیا درمان خاصی را در پیش گرفته بودید، و این نشانه ها چه محدودیت هایی برای شما به وجود آورده است؟ حالاتی که شما از خود توصیف کردید از لحاظ روانشناسی و علم روانپزشکی به منزله ی مشکلات و اختلالات جدای از هم نیستند بلکه همه در یک اختلال به نام هراس اجتماعی خلاصه می شوند. که درمان های شناخته شده ای اعم از دارو درمانی و روان درمانی برای آن وجود دارد، پس توصیه می کنم در اسرع وقت به یک روانشناس بالینی مراجعه کنید تا بتوانید تا حدامکان و تا جایی که این حالات مزاحم زندگی طبیعیتان نشوند آنها را کاهش دهید، و بهتر بتوانید به حقوق و مقتضیات سنتان که مهم ترین آنها تحصیل،کار، روابط بین فردی، ازدواج و تشکیل خانواده است برسید. نکته ای که لازم است به آن اشاره کنم این است که اگر فردی از اطرافیان شما مبتلا به بیماری قلب باشد، در مراجعه به پزشک به هیچ وجه تعلل نمی کند و می داند در صورت عدم مراجعه سلامت جسمانی خود را به خطر خواهد انداخت، این در حالی است که بسیاری از افراد مبتلا به کژکاری های سلامت روان به دلایل متفاوت از مراجعه به متخصص مربوطه خودداری می کنند و اطلاع ندارندکه با اهمال کاری نسبت به این موضوع علاوه بر اینکه سلامت خود را که به مراتب بیشتر از سلامت جسمانی اهمیت دارد به خطر می اندازند، خود را از بسیاری از حقوق شخصی نظیر ازدواج مناسب، تحصیل شایسته، روابط بین فردی مطلوب و حتی کاری که شایسته آنهاست محروم می کنند ، پس توصیه ی اکید من این است که در اسرع وقت جهت پیگیری وضعیت خود به یک متخصص در حیطه ی سلامت روان مراجعه کنید. و در نهایت لازم است به نکته ای اشاره کنم، درست است که زندگی در روستا و روابط بین فردی محدود و در کل شرایط فرهنگی و تربیت دوران کودکی می تواند زمینه ساز این اختلال باشد، ولی هیچ گاه مسبب آن نیست، بسیاری از مراجعان به مراکز مشاوره با علائمی مشابه شما، شرایط خانودگی و محل زندگی کاملا متفاوتی را تجربه کرده اند ولی هم اکنون از این حالات رنج می برند و بسیاری نیز در شرایط مشابه و یا حتی بدتر از شما زیسته اند ولی تواتنسته اند محدودیت های خود را جبران کنند. پس شاید تا سنین نوجوانی ما مطیع خانواده و شرایط فرهنگی شهر و روستای خود باشیم ولی بعد ازآن خیر، ما می توانیم شرایطی که در آن هستیم را بپذیریم ولی سعی کنیم نقاط ضعف خود را بهبود ببخشیم و این دست خود ماست و مطمئناً اگر 100 سال دیگر هم منتظر بنشینید کسی سعی نمی کند شرایطی فراهم کند که همه چیز به کام شما باشد و یا اعتماد به نفس شما را بالا ببرد بلکه این خودتان هستید که می توانید شرایطتتان را بهبود ببخشید حتی اگر چندین سال با این وضعیت زندگی کرده اید.