پرسش :
چرا در قرآن اطيعوا الله و اطيعوا الرسول آمده است؟ مگر اطاعت از خدا با اطاعت از رسول فرق دارد؟
پاسخ :
توحيد دارای مراتبی است همانند توحید در ذات، توحید در خالقیت، توحید در الوهیت، توحید در ربوبیت تکوینی، و یکی از مهمترین مراتب توحید، توحید در ربوبیت تشريعي است، يعني پس از اعتقاد به اين كه آفريننده ما خداست و اختيار وجود و تدبير زندگي هم استقلالاً به دست اوست، بايد باور داشته باشيم که جز او كسي حق فرمان دادن و قانون وضع كردن براي ما انسانها را ندارد. قانون به پشتوانة وضع امضا و اجازه او رسميت پيدا ميكند.[1] اين مرتبه از توحيد داراي چنان اهميّتي است كه اگر كسي بخواهد از موحدين و مسلمانها شمرده شود، بايد به اين مرتبه از توحيد معتقد باشد.[2] و از نظر قرآن كسي موحّد است كه هم واجب الوجود را منحصر به الله بداند و هم خالق را، هم «ربّ تكويني» را، هم «ربّ تشريعي» را و هم «اله و معبود» را.[3]
دليل روشني كه بر اين مطلب وجود دارد، داستان ابليس است كه در قرآن مكرّر و با تأکيد بيان شده است. او معتقد به خالقيت خداوند بود؛ زيرا وقتي خداوند به او فرمود چرا به آدم سجده نکردي؟ ميگويد: خلقتني من نار و خلقته من طين[4] تو مرا از آتش و او (آدم) را از گِل آفريدي، من از او بهترم چرا براي او سجده کنم؟» همچنين اعتقاد به ربوبيت نيز داشت ... قال ربّ بما اَغوَيْتني لَاُزَيننَّ لهم[5] خدا را به عنوان ربّ ياد ميكند. در جاي ديگر آمده است: ربّ فانظرني الي يوم يبعثون[6] از خدا ميخواهد که تا روز قيامت عمرش را طولاني كند تا همة آدميان را گمراه کند، بدين ترتيب معلوم ميشود که او به روز قيامت هم معتقد بوده است. شيطان با وجود داشتن همه اين اعتقادات سقوط کرد؛ زيرا در مقابل فرمان خدا (سجده بر آدم) سرپيچي كرد، يعني او در اعتقاد به ربوبيت تشريعي مشكل داشت؛ در حالي که حق اطاعت بيچون و چرا مال خداست وقتي امر ميكند بايد اطاعت شود؛ در نتيجه ابليس فقط به خاطر سرپيچي از اطاعت خداوند از جايگاه خود سقوط کرد.[7]
بنابر اين در جهان هستي کسي که بايد اطاعت شود فقط خدا است و اطاعت ديگران بايد به اذن او باشد؛ زيرا مراتب مختلف توحيد تنها در اين صورت معنا پيدا ميکند. با توجه به مقدمه فوق در پاسخ سوال مذکور میتوان دو وجه ذکر کرد:
اول: اطاعت از خدا به مقتضاي خالقيت و حاكميت او ذاتی است؛ ولي اطاعت از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مولود فرمان پروردگار است، به تعبير ديگر اطاعت از خدا بالذات و به طور مستقل واجب است؛ اما اطاعت از پيامبر بالغير و به دستور خدا است. و شايد به جهت تفاوت دو سنخ از اطاعت در آیه کریمه اطیعوا تکرار شده است.[8]
دوم: وجهی است که علامه طباطبایی در المیزان ذکر کرده است، ايشان ميفرمايد: شكي نيست در اين كه خداوند متعال (در آيه شريفه 59 سوره نساء) از اطاعت خود اطاعت در آنچه را كه وحي كرده و از طريق رسولش به ما رسيده است، اراده کرده؛ امّا رسول داراي دو مقام است يكي مقام تشريع که آنچه را خدا به او وحي كرده است (غير از قرآن)، براي مردم بيان ميكند. به مقتضاي اين مقام اجمال و کليات آنچه را در كتاب آمده است، براي مردم به طور مفصل و شفاف ارائه ميكند، همانگونه كه خدا فرموده است: و انزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نُزِّل اليهم[9]
دوم مقام رأي و نظر؛ بدين معنا که: آنچه را درست ميداند به آن حكم ميكند اين کار پيامبر (ص) مربوط به مقام حكومت و قضاوت حضرت ميشود، چنانکه آيه شريفه به آن مقام اشاره کرده است: لتحكم بين الناس بما اراك الله[10]
پس اطاعت از رسول معنايي دارد و اطاعت از خدا معناي ديگري اگر چه در حقيقت اطاعت از رسول همان اطاعت از خداست؛ زيرا خداوند اطاعت رسول را الزامي كرده است، همان گونه كه ميفرمايد: ما أرسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله[11] بنابر اين اطاعت از رسول در اين دو مقاله، بر مردم واجب است. اين معنا (تفاوت مورد اطاعت از خدا و رسول) كه سبب شده است تا امر به اطاعت تكرار شود.[12]
پس تکرار واژه اطاعت اولا، بدان لحاظ است که، اطاعت از خداوند بالذات و به طور مستقل واجب است؛ ولي اطاعت از رسول بالغير و به خاطر فرمان خداوند. ثانيا، خداوند از اطاعت خود، اطاعت در معارف اسلامي را، که از طريق وي به پيامبر و سپس به انسانها رسيده است، اراده کرده است؛ در حالي که مراد از اطاعت پيامبر، اطاعت از وي در بيان و تفضيل احکام کلي و نظريات آن حضرت در باب حکومت و قضاوت است.
پی نوشتها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (خداشناسي)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1376ش، ص 49.
[2] . همان.
[3] . همان، ص 54.
[4] . اعراف/ 12
[5] . حِجر/ 39
[6] . اعراف/ 14
[7] . همان، ص 60 ـ 62.
[8] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج 3، ص 435.
[9] . نحل/ 44.
[10] . نساء/ 105.
[11] . نساء/ 64.
[12] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، چاپ جامعه مدرسين، ج 4، ص 388.
منبع: اندیشه قم
توحيد دارای مراتبی است همانند توحید در ذات، توحید در خالقیت، توحید در الوهیت، توحید در ربوبیت تکوینی، و یکی از مهمترین مراتب توحید، توحید در ربوبیت تشريعي است، يعني پس از اعتقاد به اين كه آفريننده ما خداست و اختيار وجود و تدبير زندگي هم استقلالاً به دست اوست، بايد باور داشته باشيم که جز او كسي حق فرمان دادن و قانون وضع كردن براي ما انسانها را ندارد. قانون به پشتوانة وضع امضا و اجازه او رسميت پيدا ميكند.[1] اين مرتبه از توحيد داراي چنان اهميّتي است كه اگر كسي بخواهد از موحدين و مسلمانها شمرده شود، بايد به اين مرتبه از توحيد معتقد باشد.[2] و از نظر قرآن كسي موحّد است كه هم واجب الوجود را منحصر به الله بداند و هم خالق را، هم «ربّ تكويني» را، هم «ربّ تشريعي» را و هم «اله و معبود» را.[3]
دليل روشني كه بر اين مطلب وجود دارد، داستان ابليس است كه در قرآن مكرّر و با تأکيد بيان شده است. او معتقد به خالقيت خداوند بود؛ زيرا وقتي خداوند به او فرمود چرا به آدم سجده نکردي؟ ميگويد: خلقتني من نار و خلقته من طين[4] تو مرا از آتش و او (آدم) را از گِل آفريدي، من از او بهترم چرا براي او سجده کنم؟» همچنين اعتقاد به ربوبيت نيز داشت ... قال ربّ بما اَغوَيْتني لَاُزَيننَّ لهم[5] خدا را به عنوان ربّ ياد ميكند. در جاي ديگر آمده است: ربّ فانظرني الي يوم يبعثون[6] از خدا ميخواهد که تا روز قيامت عمرش را طولاني كند تا همة آدميان را گمراه کند، بدين ترتيب معلوم ميشود که او به روز قيامت هم معتقد بوده است. شيطان با وجود داشتن همه اين اعتقادات سقوط کرد؛ زيرا در مقابل فرمان خدا (سجده بر آدم) سرپيچي كرد، يعني او در اعتقاد به ربوبيت تشريعي مشكل داشت؛ در حالي که حق اطاعت بيچون و چرا مال خداست وقتي امر ميكند بايد اطاعت شود؛ در نتيجه ابليس فقط به خاطر سرپيچي از اطاعت خداوند از جايگاه خود سقوط کرد.[7]
بنابر اين در جهان هستي کسي که بايد اطاعت شود فقط خدا است و اطاعت ديگران بايد به اذن او باشد؛ زيرا مراتب مختلف توحيد تنها در اين صورت معنا پيدا ميکند. با توجه به مقدمه فوق در پاسخ سوال مذکور میتوان دو وجه ذکر کرد:
اول: اطاعت از خدا به مقتضاي خالقيت و حاكميت او ذاتی است؛ ولي اطاعت از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مولود فرمان پروردگار است، به تعبير ديگر اطاعت از خدا بالذات و به طور مستقل واجب است؛ اما اطاعت از پيامبر بالغير و به دستور خدا است. و شايد به جهت تفاوت دو سنخ از اطاعت در آیه کریمه اطیعوا تکرار شده است.[8]
دوم: وجهی است که علامه طباطبایی در المیزان ذکر کرده است، ايشان ميفرمايد: شكي نيست در اين كه خداوند متعال (در آيه شريفه 59 سوره نساء) از اطاعت خود اطاعت در آنچه را كه وحي كرده و از طريق رسولش به ما رسيده است، اراده کرده؛ امّا رسول داراي دو مقام است يكي مقام تشريع که آنچه را خدا به او وحي كرده است (غير از قرآن)، براي مردم بيان ميكند. به مقتضاي اين مقام اجمال و کليات آنچه را در كتاب آمده است، براي مردم به طور مفصل و شفاف ارائه ميكند، همانگونه كه خدا فرموده است: و انزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نُزِّل اليهم[9]
دوم مقام رأي و نظر؛ بدين معنا که: آنچه را درست ميداند به آن حكم ميكند اين کار پيامبر (ص) مربوط به مقام حكومت و قضاوت حضرت ميشود، چنانکه آيه شريفه به آن مقام اشاره کرده است: لتحكم بين الناس بما اراك الله[10]
پس اطاعت از رسول معنايي دارد و اطاعت از خدا معناي ديگري اگر چه در حقيقت اطاعت از رسول همان اطاعت از خداست؛ زيرا خداوند اطاعت رسول را الزامي كرده است، همان گونه كه ميفرمايد: ما أرسلنا من رسول الاّ ليطاع باذن الله[11] بنابر اين اطاعت از رسول در اين دو مقاله، بر مردم واجب است. اين معنا (تفاوت مورد اطاعت از خدا و رسول) كه سبب شده است تا امر به اطاعت تكرار شود.[12]
پس تکرار واژه اطاعت اولا، بدان لحاظ است که، اطاعت از خداوند بالذات و به طور مستقل واجب است؛ ولي اطاعت از رسول بالغير و به خاطر فرمان خداوند. ثانيا، خداوند از اطاعت خود، اطاعت در معارف اسلامي را، که از طريق وي به پيامبر و سپس به انسانها رسيده است، اراده کرده است؛ در حالي که مراد از اطاعت پيامبر، اطاعت از وي در بيان و تفضيل احکام کلي و نظريات آن حضرت در باب حکومت و قضاوت است.
پی نوشتها:
[1] . مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن (خداشناسي)، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1376ش، ص 49.
[2] . همان.
[3] . همان، ص 54.
[4] . اعراف/ 12
[5] . حِجر/ 39
[6] . اعراف/ 14
[7] . همان، ص 60 ـ 62.
[8] . مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميه، تهران، ج 3، ص 435.
[9] . نحل/ 44.
[10] . نساء/ 105.
[11] . نساء/ 64.
[12] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، چاپ جامعه مدرسين، ج 4، ص 388.
منبع: اندیشه قم