پرسش :
با توجه به اينكه قرآن در موارد زيادي به جزئيات پرداخته، در مساله مهم امامت که به ادعای شيعه پيامبر اکرم (ص) در غدير خم به آن تصريح نموده ، چرا اسم امام نيامده تا شکافي در امت اسلامي پيش نیاید؟
پاسخ :
مسئله رسالت پيامبر اسلام و انقلاب عظيمي که به رهبري او براي نخستين بار در جهان تحقق يافت، تشکيل حکومتي بر اساس وحي با هدف تکامل انسان بود، اين انقلاب بزرگ در دوران حيات رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با همه دشواري هايي که در پيش رو داشت، گام هاي اساسي و بلندي در راستاي تحقق آن فلسفه و هدف برداشت، لکن براي رسيدن به اين هدف، مي بايست ادامه مي يافت و به دوران پس از رحلت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيوند مي خورد و تا واقعه قيامت مشعل دار هدايت همه انسان ها گردد، اصلي ترين عامل اين پيوند مسئله رهبري است که سرنوشت همه مسائل فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي و... با آن گره خورده است، رحلت آن بزرگوار ناگهاني نبوده بلکه از پيشترها وفات خود را پيش بيني کرده و در حجة الوداع از آن خبر داد، بنابراين اگر پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را بدون ارتباط با مبدء وحي يک رهبر عادي فرض کنيم باز هم مي بايست براي آينده انقلاب و اهداف بلند دعوتش در مورد مسئله رهبري، سياست و برنامه مشخص ارائه مي داد، زيرا رها کردن انقلاب نوپا، بدون برنامه ريزي صحيح براي رهبري آينده آن نوعي اقدام براي انهدام است، بنابراين بسيار از خرد بدور و غير قابل قبول خواهد بود که گفته شود پيامبر اسلام درباره اساسي ترين مسئله حکومت اسلامي يعني مسئله رهبري، پس از خود هيچ گونه اظهار نظري نکرده و از کنار چنين مسئله مهمي که همه مسائل اسلام و آينده دعوت او به آن گره خورده است بي تفاوت گذاشته و آينده امت و حکومت را به دست گردباد ويرانگر فتنه و فساد و انحراف و گمراهي سپرده است، روي اين جهت راه موافق حکم عقل، اين است که پيشوايي انقلاب براي حفظ آينده انقلاب، خود، مرجعيت ديني و رهبري سياسي امت را تعيين کند. دلايل قطعي فراواني از آيات و روايات وجود دارد که آن حضرت به دستور خداوند متعال، امام و رهبر آينده است و انقلاب و خليفه و جانشين بعد از خود را تعيين کرده است.
حال جا دارد اين پرسش مطرح شود، اگر تعيين رهبري و امامت به دستور خداوند متعال بوده، و در اعتقاد شيعه امامت جزء اصول دين و اهميت آن همپايه توحيد و نبوت و معاد است،چرا مسئله امامت و جانشيني امام علي و يازده امام بعد از ايشان، به صراحت در قرآن بيان نشده تا در ميان امت اسلام شکافي ايجاد نشود... .
پاسخ اين سؤال را در چند محور مي توان ارائه داد:
1. اگر اسم امام علي ـ عليه السلام ـ و امامت و جانشيني وي و يازده امام بعد از ايشان، به صراحت و وضوح در قرآن بيان مي شد دشمنان کينه توز و منافق آن حضرت مبادرت به تغيير قرآن و تحريف آيات آن مي کردند، فلذا خداوند متعال که حافظ قرآن است به منظور حفظ قرآن از تحريف، در آيات متعدد از قرآن که درباره علي ـ عليه السلام ـ و خلافت و جانشيني او نازل شده به کنايه و اشاره بسنده کرده است، زيرا در مثل چنين حالتي کنايه ابلغ از تصريح است، روايت وارده از امام صادق ـ عليه السلام ـ با سند معتبر نيز مويد همين معنا است، راوي به امام عرض مي کند چرا اسم علي ـ عليه السلام ـ به صراحت در قرآن نيامده است؟ حضرت جواب مي دهد، اگر اسم او به صراحت و با تمام وضوح در قرآن مي آمد، منافقين اسم او را از قرآن حذف مي کردند، و تغيير و تحريفي در قرآن واقع مي شد، خداوند که حافظ قرآن «و انا له لحافظون» است، خواسته «با عدم تصريح به اسم علي» قرآن را از تحريف حفظ کند.[1]
امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ در جواب زنديق در مورد آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ...».[2] مي فرمايد: ميان امت هيچ خلافي نيست که به هنگام رکوع هيچ کس، زکات نپرداخته جز يک نفر، که اگر نامش در قرآن به صراحت برده مي شد، حتما از آن سقط مي شد، و اين از جمله رموزي است که ثبت آن را در کتاب برايت ذکر کردم، تا تحريف کنندگان نفهمند و آيه همان طور که هست به دست تو و مانند تو برسد.[3]
2. با توجه به اين که از يک سو محتمل بود تصريح به امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و فرزندانش، موجب تحريف قرآن شود، و از سويي ديگر مسئله امامت از اصول دين بوده و در رديف توحيد و نبوت و معاد قرار دارد و بايد همانند آنها در قرآن مطرح شود، و از جانب سوم سنت و بناي خداوند حکيم متعال، به فرموده امام صادق ـ عليه السلام ـ : خداوند امتناع دارد که امور عالم را اجرا کند مگر از طريق وسائل و اسباب[4] بر اين است که کاروان بشريت را از مسير و مجراي طبيعي با اسباب وسائل طبيعي با آزادي و اختيار تام و تمام به کمال لايق و سر منزل مقصود برساند، تا به حکم: هر کس هلاک مي شود از روي دليل و بيّنه هلاک شود و هر کس زنده مي شود از روي دليل و بينه زنده بماند.[5] هر فرد با آزادي کامل از روي دليل راه خود را انتخاب نموده و با اختيار مسير خود را به سوي هدف (سعادت و شقا در نتيجه بهشت و جهنم) طي نموده و خود را به مقصود نهايي برساند.
شاهد زنده و گواه گوياي اين مدعا سرگذشت انبياي الهي است که وقتي از جانب خداوند به رسالت مبعوث مي شدند از مسير و مجراي طبيعي و عادي مردم را به سوي خدا و دين او فرا مي خواندند، تا مردم با اختيار و آزادي، حق انتخاب داشته، و اگر خواست راه هدايت و سعادت و اگر هم خواست راه ضلالت و شقاوت را اختيار نموده و در همان مسير حرکت کند.
از اين رو پيامبران الهي در مسير انجام رسالت خويش با کارشکني ها و سنگ اندازي هاي کافران و مستکبران مواجه شده وتوفيق نمي يافتند که دين خدا را در ميان همه مردم زمان خود پياده و آنان را هدايت نمايند.
بنابراين بدون ترديد بنا و سنت خداوند در مورد حفظ قرآن از تحريف نيز همين بوده که از مسير و کانال عادي و توسط اسباب طبيعي، کتاب مقدسش را از تحريف نگهدارد، نه از راه اعجاز و اسباب غير طبيعي، بر اساس اين مشي الهي حکيمانه ترين و عاقلانه ترين تدبير براي تحقق اين منظور اين است که سلسله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را به نحو کلي و اشاره در قرآن مطرح نموده و تبيين و توضيح آن را به عهده مفسر و بيان گر قرآن يعني رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قرار دهد.
خداوند حکيم و دانا بر اساس علم و حکمت بي منتهايش درست از همين شيوه طبيعي براي حفظ قرآن از تحريف استفاده کرده است، زيرا او با علم بي منتهايش مي داند که اگر امامت علي و فرزندانش را به صراحت در قرآن مطرح نمايد منافقان و آناني که با آل پيغمبر کمال خصومت و دشمني را دارند، آن را تحريف خواهند کرد، از اين رو بر اساس حکمتش درصدد تدبير و چاره بر آمده و به بهترين وجه ممکن، يعني به صورت کلي و اشاره مسئله امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را در قرآن مطرح نموده است، با اين تدبير حکيمانه از مسير و مجراي عادي و طبيعي هم مسئله امامت را در قرآن مطرح کرده و هم از تحريف قرآن جلوگيري به عمل آورده است، اينجا است که بايد گفت: «وَمَکرُواْ وَمَکرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکرِينَ».[6]؛ کفار و منافقان نقشه مي کشند و حيله مي کنند خداوند نيز براي خنثي کردن نقشه ها و حيله هاي آنان تدبير و چاره جويي مي کند، خداوند بهترين تدبير کنندگان است.
از توضيح فوق پاسخ اين شبهه که (شما معتقديد که خداوند ترسيده که قرآن را تحريف کنند) نيز روشن شد، زيرا وقتي بناي خداوند بر اين است قرآن را طبق وعده اي که داده (ما قرآن را نازل کرديم و آن را حفظ خواهيم کرد).[7] از مجراي عادي و با اسباب طبيعي نگهدارد، حکمت حکيمانه و وفاي به وعده تخلف ناپذير او ايجاب مي کند که از تصريح به امامت علي ـ عليه السلام ـ و فرزندانش صرف نظر نموده و به اشاره و اجمال بسنده نمايد، بنابراين صرف نظر نمودن خداوند از تصريح و بسنده کردن به اشاره و اجمال از روي حکمت و مصلحت وفاي به وعده بوده، نه از باب ترس از تحريف.
افزون بر اين، وقتي کفار قريش در صلح حديبيه شرائط سنگين و دشواري براي صلح قرار دادند، مسلمانان از پذيرفتن آن سرباز زدند و برخي اصولا پيشنهاد صلح را رد کردند، با وجود اين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به موجب وحي الهي با تمام شرائط سنگين و دشواري آن را پذيرفت. اينجا از پرسشگر محترم سؤال مي شود که اعتقاد شما در اين مورد و موارد مشابه چيست؟
آيا خداوند از کفار قريش ترسيده بود که به رسولش دستور داد تا شرائط صلح آنان را با تمام سنگيني و دشواري بپذيرد؟ هر عقيده و جوابی را که شما در اين مورد داريد، عين همان عقيده و جواب را ما در مورد ترس خداوند از تحريف قرآن به شما خواهيم داد.
3. يکي از سنت هاي قطعي خداوند حکيم متعال اين است که ملت ها و امت ها حتي هر فردي را مورد امتحان و آزمايش قرار داده و مي دهد، اين قرآن است که مي فرمايد: آيا مردم گمان کردند همين که بگويند (ايمان آورديم) به حال خود رها مي شوند و آزمايش نمي شوند، ما کساني را که پيش از آنان بودند آزموديم، بايد علم خدا درباره کساني که راست مي گويند و کساني که دروغ مي گويند تحقق يابد.[8]
خداوند حکيم متعال بر اساس اين سنت قطعي و حکيمانه، مسئله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را، بدين جهت در قرآن به اجمال و اشاره مطرح کرد و به حکم اين که: ما قرآن را بر تو نازل نموديم تا تو آنچه را براي مردم نازل شده تبيين و توضيح دهي[9]، تبيين و توضيح آن را به عهده مفسر و بيان گر آن يعني رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدين وسيله ميزان ايمان و مرتبه باور و اعتقاد مسلمانان و پيروان، پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نسبت به خدا و پيغمبر مشخص ساخته و آشکار سازد که چه کساني ايمان در زوايايي وجود و اعماق جان آنان رسوخ نموده و يا کمال ميل و رغبت در برابر دستورات خدا و پيغمبر تسليم محض و مطيع بي چون و چرا بوده و بدون هيچ عذر و بهانه آن را پذيرفته و مخلصانه از آنها اطاعت و پيروي مي نمايند.
و در مقابل چه کساني قلب بيمار دارند، خدا بر بيماري آن بيفزايد، و به حسب ظاهر به منظور حفظ جان و مال ادعاي اسلام و ايمان و اطاعت و پيروي دارند ولي در واقع رسوبات افکار جاهليت جسم و جان آنان را تسخير نموده و کماکان آنان را به سوي گمراهي و نفاق سوق داده و دنبال فرصت و بهانه مي گردند، و بهانه هاي واهي و اغراض نفساني وساوس شيطاني در مقابل خود و پيغمبر قد بر افراشته و از دستورات آنان سرباز زده و به مخالفت بر مي خيزند.
به تعبير روشن تر، خداوند مسئله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را به اجمال و اشاره در قرآن مطرح و بيان و توضيح را به عهده رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدين وسيله صف مؤمنان به خدا و پيغمبر را از مشرکان و موافقان را از منافقان و تصديق کنندگان را از تکذيب کنندگان و راستگويان را از دروغگويان و دوستان را از دشمنان و بالاخره پاکان را از ناپاکان جدا و متمايز سازد.
اين عين همان چيزي است که قرآن در مورد امتحان مسلمانان در مسئله تغيير قبله بيان داشته مي فرمايند: ما هم چنان شما مسلمانان را امت معتدل قرار داديم تا گواه و دليل مردم باشيد و پيغمبر هم گواه و دليل شما باشد، ما قبله اي که بر آن بودي تغيير نداديم مگر براي اين که گروهي را که از پيغمبر پيروي مي کنند از آناني که به مخالفت با او بر مي خيزند جدا سازيم و اين تغيير قبله بسي سنگين و بزرگ جلوه کرد، جز در نظر کساني که خداوند آنان را هدايت کرده است... .[10]
از اين رو وقتي رسول مکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر اساس تفسير آيات و به موجب وحي الهي مسئله امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را مطرح نمود، با دو صف و گروه با واکنش هاي متفاوت مواجه شد؛
1. صف دوستان و تصديق کنندگان و موافقان و راستگويان و پيروان، خدا و پيغمبر، اين گروه بدون هيچ بهانه امامت امام علي ـ عليه السلام ـ و جانشيان او را از جان و دل پذيرفتند.
2. صف مشرکان و منافقان و تکذيب کنندگان و مخالفان و دشمنان خدا و پيغمبر، اين گروه به بهانه اين که امامت علي در قرآن نيامده در برابر دستور خدا و پيغمبر به مخالفت برخاسته و مسئله امامت و جانشيني امامان منتخب و منصوب از سوي خدا و پيغمبر را انکار کردند، به اين ترتيب صف مخالفان و موافقان خدا و پيغمبر از هم جدا شدند.
از مسئله تغيير قبله و آزمايش مسلمانان، به خوبي پاسخ اين شبهه که اگر امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او به صراحت در قرآن مي آمد همه مسلمانان آن را مي پذيرفتند و اختلافي در ميان امت رخ نمي داد، نيز روشن شد، زيرا هيچ ملازمه بين صريح آمدن چيزي در قرآن و پذيرفتن و اتحاد مسلمانان وجود ندارد، اگر چنين ملازمه وجود مي داشت نبايد مسلمانان در مسئله تغيير قبله به دو دسته موافق و مخالف با رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تقسيم مي شدند، چون تغيير قبله با تمام صراحت در قرآن مجيد آمده است، بنابراين وقتي اصولا بناي مسلمانان بر انکار و عدم پذيرش باشد مسئله تصريح قرآن را نيز ردّ و انکار مي کنند، روي اين حساب اگر مسئله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ بعد از او با تمام وضوح و صراحت در قرآن ذکر مي شد، باز هم همان هايي که به بهانه نيامدن در قرآن از پذيرفتن آن سرباز زده و انکار کردند، سرباز مي زدند و انکار مي کردند.
چنان که آيات حج تمتع و ازدواج موقت را که با صراحت و وضوح تمام در قرآن آمده است، انکار کردند.
خداوند در مورد حج تمتّع مي فرمايد: «...فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ...».[11]؛ پس هر کس بعد از انجام عمره به حج بپردازد، هر چه ميسر شد قرباني کند... و نيز در مورد اذدواج موقت مي فرمايد: «...فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً...».[12] هر يک از زنان که از آنان برخوردار شديد، واجب است مهر ايشان را که مزد آنان مي باشد به آنها بدهيد.
با اين وجود چون بنا بر عصيان و طغيان بوده نه اطاعت و قبول، خليفه دوم در زمان خلافت اش با کمال صراحت و بي پروايي روي منبر اعلام مي کند: «متعتان کانتا علي عهد رسول الله و انا انهي عنهما و اعاقب عليهما؛ متعة الحج و متعة النساء».[13]
دو متعه در زمان پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود، و من از آن جلوگيري خواهم کرد، و مرتکب آنها را مجازات مي کنم، حج تمتّع و ازدواج موقت. از آن روز به بعد اين دو حکم الهي با تمام صراحتي که در قرآن دارد، از سوي اهل سنت مورد انکار قرار گرفته و حکم خدا زير پا گذاشته شد.
همان طور که در مورد خلافت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ نيز، ابن عباس از عمربن خطاب نقل مي کند که عمر از من پرسيد، ابن عباس مي داني وقتي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قلم و دوات خواست، مي خواست چه بنويسد؟ من خود را به نفهمي زده گفتم نمي دانم، عمر گفت: من مي دانستم، مي خواست خلافت و امارت علي را بنويسد، ولي من به خاطر ترس از فتنه نگذاشتم.[14] بنابراين همان فتنه که نگذاشت پيغمبر با صراحت نام و خلافت علي ـ عليه السلام ـ را روي کاغذ به عنوان سند زنده بنويسد، همان فتنه باعث شد که خداي پيغمبر با صراحت نام و امامت علي ـ عليه السلام ـ را در قرآن نياورد.
4. خداوند متعال هر چند به دلايل فوق سلسله امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ بعد از او را، به صراحت در قرآن نياورده است، لکن در آيات فراوان آن را به صورت کلي و اوصاف و ويژگي هاي منحصر به فرد که جز بر علي و فرزندان او قابل تطبيق نيست مطرح کرده است، که به برخي از آنها اشاره مي شود: ابو بصير مي گويد از امام صادق ـ عليه السلام ـ از آيه: «...أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکمْ...».[15] سؤال کردم حضرت فرمود: آيه درباره علي بن ابي طالب و حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ نازل شده است (يعني مراد از صاحبان امر اين ها هستند) عرض کردم مردم مي گويند: چرا در قرآن از علي و و اهل بيتش اسم برده نشده است،حضرت فرمود: به آنها بگوئيد نماز بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل شد و خداوند از (عدد رکعات آن که) سه رکعت است يا چهار اسم نبرد، تا رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن را براي مردم تفسير و تبيين کرد، و زکات نازل شد و نام برده نشد که از چهل درهم يک درهم زکات بدهند و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن را تفسير کرد، و حج نازل شد و گفته شد که هفت بار طواف کند، تا رسول خدا ـ آن را بيان و تفسير کرد، و آيه «...أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکمْ...» درباره علي و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ نازل شد و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در مورد علي ـ عليه السلام ـ فرمود: هر که من مولاي اويم اين علي مولاي او است... .[16]
ب: در تفاسير اهل سنت مانند تفسير طبري، ج6، ص186، اسباب النزول واحدي، ص133 ـ 134.
شواهد التنزيل حاکم حسکاني، ج1، ص161 ـ 161.
انساب الاشراف بلاذري، ج1، ص225.
غرائب القرآن نيشابوري، ج6، ص167.
الدر المنثور سيوطي، ج2، ص293، از ابن عباس و ابي ذر و انس بن مالک و امام علي و ديگران روايت شده که آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ».[17] در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است.[18]
آياتي ديگري نيز وجود دارد که فهرست برخي آنان از اين قرار است:
1. «...إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ».[19]
2. «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْکينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا».[20]
3. «...قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي...».[21]
4. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ».[22]
5. «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...».[23]
6. «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکمْ تَطْهِيرًا...».[24]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج2، علي اصغر رضواني.
2ـ فرائد السمطين،ج2، ابراهيم بن محمد حمويني.
3ـ معالم المدرستين، ج2، علامه مرتضي عسکري.
پی نوشتها:
[1]. ميلاني، سيد علي، آية الولاية، قم، مرکز الابحاث العقائديه، 1421ق، ص36.
[2]. مائده / 55.
[3]. طبرسي، احمد بن علي، احتجاج، ترجمه بهزاد جعفري، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1385ش، ج1، ص569.
[4]. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1363ش، ج1، ص183.
[5]. انفال / 42.
[6]. آل عمران / 54.
[7]. حجر / 9.
[8]. عنکبوت / 2 ـ 3.
[9]. نحل / 44.
[10]. بقره / 143.
[11]. بقره / 195.
[12]. نساء / 24.
[13]. فخر رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1420ق، ج5، ص167 و ج10، ص50؛ قرطبي، محمد بن احمد، تفسير قرطبي، بيروت، داراحياء العربي، 1405ق، ج2، ص392.
[14]. ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، قم، موسسه اسماعيليان للطباعة و النشر و التوزيع، 1378ش، ج12، ص83.
[15]. نساء / 59.
[16]. بروجردي، آقا حسين، جامع احاديث الشيعه، قم، المطبعة العلمية، 1399ش، ج1، ص186.
[17]. مائده / 55.
[18]. عسکري، مرتضي، معالم المدرستين، بيروت، موسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزيع، 1410ق، ج1، ص308.
[19]. رعد / 13.
[20]. دهر / 8 ـ 9.
[21]. شوري / 23.
[22]. توبه / 119.
[23]. مائده / 67.
[24]. احزاب / 33.
منبع: اندیشه قم
مسئله رسالت پيامبر اسلام و انقلاب عظيمي که به رهبري او براي نخستين بار در جهان تحقق يافت، تشکيل حکومتي بر اساس وحي با هدف تکامل انسان بود، اين انقلاب بزرگ در دوران حيات رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با همه دشواري هايي که در پيش رو داشت، گام هاي اساسي و بلندي در راستاي تحقق آن فلسفه و هدف برداشت، لکن براي رسيدن به اين هدف، مي بايست ادامه مي يافت و به دوران پس از رحلت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ پيوند مي خورد و تا واقعه قيامت مشعل دار هدايت همه انسان ها گردد، اصلي ترين عامل اين پيوند مسئله رهبري است که سرنوشت همه مسائل فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي و... با آن گره خورده است، رحلت آن بزرگوار ناگهاني نبوده بلکه از پيشترها وفات خود را پيش بيني کرده و در حجة الوداع از آن خبر داد، بنابراين اگر پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را بدون ارتباط با مبدء وحي يک رهبر عادي فرض کنيم باز هم مي بايست براي آينده انقلاب و اهداف بلند دعوتش در مورد مسئله رهبري، سياست و برنامه مشخص ارائه مي داد، زيرا رها کردن انقلاب نوپا، بدون برنامه ريزي صحيح براي رهبري آينده آن نوعي اقدام براي انهدام است، بنابراين بسيار از خرد بدور و غير قابل قبول خواهد بود که گفته شود پيامبر اسلام درباره اساسي ترين مسئله حکومت اسلامي يعني مسئله رهبري، پس از خود هيچ گونه اظهار نظري نکرده و از کنار چنين مسئله مهمي که همه مسائل اسلام و آينده دعوت او به آن گره خورده است بي تفاوت گذاشته و آينده امت و حکومت را به دست گردباد ويرانگر فتنه و فساد و انحراف و گمراهي سپرده است، روي اين جهت راه موافق حکم عقل، اين است که پيشوايي انقلاب براي حفظ آينده انقلاب، خود، مرجعيت ديني و رهبري سياسي امت را تعيين کند. دلايل قطعي فراواني از آيات و روايات وجود دارد که آن حضرت به دستور خداوند متعال، امام و رهبر آينده است و انقلاب و خليفه و جانشين بعد از خود را تعيين کرده است.
حال جا دارد اين پرسش مطرح شود، اگر تعيين رهبري و امامت به دستور خداوند متعال بوده، و در اعتقاد شيعه امامت جزء اصول دين و اهميت آن همپايه توحيد و نبوت و معاد است،چرا مسئله امامت و جانشيني امام علي و يازده امام بعد از ايشان، به صراحت در قرآن بيان نشده تا در ميان امت اسلام شکافي ايجاد نشود... .
پاسخ اين سؤال را در چند محور مي توان ارائه داد:
1. اگر اسم امام علي ـ عليه السلام ـ و امامت و جانشيني وي و يازده امام بعد از ايشان، به صراحت و وضوح در قرآن بيان مي شد دشمنان کينه توز و منافق آن حضرت مبادرت به تغيير قرآن و تحريف آيات آن مي کردند، فلذا خداوند متعال که حافظ قرآن است به منظور حفظ قرآن از تحريف، در آيات متعدد از قرآن که درباره علي ـ عليه السلام ـ و خلافت و جانشيني او نازل شده به کنايه و اشاره بسنده کرده است، زيرا در مثل چنين حالتي کنايه ابلغ از تصريح است، روايت وارده از امام صادق ـ عليه السلام ـ با سند معتبر نيز مويد همين معنا است، راوي به امام عرض مي کند چرا اسم علي ـ عليه السلام ـ به صراحت در قرآن نيامده است؟ حضرت جواب مي دهد، اگر اسم او به صراحت و با تمام وضوح در قرآن مي آمد، منافقين اسم او را از قرآن حذف مي کردند، و تغيير و تحريفي در قرآن واقع مي شد، خداوند که حافظ قرآن «و انا له لحافظون» است، خواسته «با عدم تصريح به اسم علي» قرآن را از تحريف حفظ کند.[1]
امير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ در جواب زنديق در مورد آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ...».[2] مي فرمايد: ميان امت هيچ خلافي نيست که به هنگام رکوع هيچ کس، زکات نپرداخته جز يک نفر، که اگر نامش در قرآن به صراحت برده مي شد، حتما از آن سقط مي شد، و اين از جمله رموزي است که ثبت آن را در کتاب برايت ذکر کردم، تا تحريف کنندگان نفهمند و آيه همان طور که هست به دست تو و مانند تو برسد.[3]
2. با توجه به اين که از يک سو محتمل بود تصريح به امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و فرزندانش، موجب تحريف قرآن شود، و از سويي ديگر مسئله امامت از اصول دين بوده و در رديف توحيد و نبوت و معاد قرار دارد و بايد همانند آنها در قرآن مطرح شود، و از جانب سوم سنت و بناي خداوند حکيم متعال، به فرموده امام صادق ـ عليه السلام ـ : خداوند امتناع دارد که امور عالم را اجرا کند مگر از طريق وسائل و اسباب[4] بر اين است که کاروان بشريت را از مسير و مجراي طبيعي با اسباب وسائل طبيعي با آزادي و اختيار تام و تمام به کمال لايق و سر منزل مقصود برساند، تا به حکم: هر کس هلاک مي شود از روي دليل و بيّنه هلاک شود و هر کس زنده مي شود از روي دليل و بينه زنده بماند.[5] هر فرد با آزادي کامل از روي دليل راه خود را انتخاب نموده و با اختيار مسير خود را به سوي هدف (سعادت و شقا در نتيجه بهشت و جهنم) طي نموده و خود را به مقصود نهايي برساند.
شاهد زنده و گواه گوياي اين مدعا سرگذشت انبياي الهي است که وقتي از جانب خداوند به رسالت مبعوث مي شدند از مسير و مجراي طبيعي و عادي مردم را به سوي خدا و دين او فرا مي خواندند، تا مردم با اختيار و آزادي، حق انتخاب داشته، و اگر خواست راه هدايت و سعادت و اگر هم خواست راه ضلالت و شقاوت را اختيار نموده و در همان مسير حرکت کند.
از اين رو پيامبران الهي در مسير انجام رسالت خويش با کارشکني ها و سنگ اندازي هاي کافران و مستکبران مواجه شده وتوفيق نمي يافتند که دين خدا را در ميان همه مردم زمان خود پياده و آنان را هدايت نمايند.
بنابراين بدون ترديد بنا و سنت خداوند در مورد حفظ قرآن از تحريف نيز همين بوده که از مسير و کانال عادي و توسط اسباب طبيعي، کتاب مقدسش را از تحريف نگهدارد، نه از راه اعجاز و اسباب غير طبيعي، بر اساس اين مشي الهي حکيمانه ترين و عاقلانه ترين تدبير براي تحقق اين منظور اين است که سلسله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را به نحو کلي و اشاره در قرآن مطرح نموده و تبيين و توضيح آن را به عهده مفسر و بيان گر قرآن يعني رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قرار دهد.
خداوند حکيم و دانا بر اساس علم و حکمت بي منتهايش درست از همين شيوه طبيعي براي حفظ قرآن از تحريف استفاده کرده است، زيرا او با علم بي منتهايش مي داند که اگر امامت علي و فرزندانش را به صراحت در قرآن مطرح نمايد منافقان و آناني که با آل پيغمبر کمال خصومت و دشمني را دارند، آن را تحريف خواهند کرد، از اين رو بر اساس حکمتش درصدد تدبير و چاره بر آمده و به بهترين وجه ممکن، يعني به صورت کلي و اشاره مسئله امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را در قرآن مطرح نموده است، با اين تدبير حکيمانه از مسير و مجراي عادي و طبيعي هم مسئله امامت را در قرآن مطرح کرده و هم از تحريف قرآن جلوگيري به عمل آورده است، اينجا است که بايد گفت: «وَمَکرُواْ وَمَکرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاکرِينَ».[6]؛ کفار و منافقان نقشه مي کشند و حيله مي کنند خداوند نيز براي خنثي کردن نقشه ها و حيله هاي آنان تدبير و چاره جويي مي کند، خداوند بهترين تدبير کنندگان است.
از توضيح فوق پاسخ اين شبهه که (شما معتقديد که خداوند ترسيده که قرآن را تحريف کنند) نيز روشن شد، زيرا وقتي بناي خداوند بر اين است قرآن را طبق وعده اي که داده (ما قرآن را نازل کرديم و آن را حفظ خواهيم کرد).[7] از مجراي عادي و با اسباب طبيعي نگهدارد، حکمت حکيمانه و وفاي به وعده تخلف ناپذير او ايجاب مي کند که از تصريح به امامت علي ـ عليه السلام ـ و فرزندانش صرف نظر نموده و به اشاره و اجمال بسنده نمايد، بنابراين صرف نظر نمودن خداوند از تصريح و بسنده کردن به اشاره و اجمال از روي حکمت و مصلحت وفاي به وعده بوده، نه از باب ترس از تحريف.
افزون بر اين، وقتي کفار قريش در صلح حديبيه شرائط سنگين و دشواري براي صلح قرار دادند، مسلمانان از پذيرفتن آن سرباز زدند و برخي اصولا پيشنهاد صلح را رد کردند، با وجود اين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به موجب وحي الهي با تمام شرائط سنگين و دشواري آن را پذيرفت. اينجا از پرسشگر محترم سؤال مي شود که اعتقاد شما در اين مورد و موارد مشابه چيست؟
آيا خداوند از کفار قريش ترسيده بود که به رسولش دستور داد تا شرائط صلح آنان را با تمام سنگيني و دشواري بپذيرد؟ هر عقيده و جوابی را که شما در اين مورد داريد، عين همان عقيده و جواب را ما در مورد ترس خداوند از تحريف قرآن به شما خواهيم داد.
3. يکي از سنت هاي قطعي خداوند حکيم متعال اين است که ملت ها و امت ها حتي هر فردي را مورد امتحان و آزمايش قرار داده و مي دهد، اين قرآن است که مي فرمايد: آيا مردم گمان کردند همين که بگويند (ايمان آورديم) به حال خود رها مي شوند و آزمايش نمي شوند، ما کساني را که پيش از آنان بودند آزموديم، بايد علم خدا درباره کساني که راست مي گويند و کساني که دروغ مي گويند تحقق يابد.[8]
خداوند حکيم متعال بر اساس اين سنت قطعي و حکيمانه، مسئله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را، بدين جهت در قرآن به اجمال و اشاره مطرح کرد و به حکم اين که: ما قرآن را بر تو نازل نموديم تا تو آنچه را براي مردم نازل شده تبيين و توضيح دهي[9]، تبيين و توضيح آن را به عهده مفسر و بيان گر آن يعني رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدين وسيله ميزان ايمان و مرتبه باور و اعتقاد مسلمانان و پيروان، پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نسبت به خدا و پيغمبر مشخص ساخته و آشکار سازد که چه کساني ايمان در زوايايي وجود و اعماق جان آنان رسوخ نموده و يا کمال ميل و رغبت در برابر دستورات خدا و پيغمبر تسليم محض و مطيع بي چون و چرا بوده و بدون هيچ عذر و بهانه آن را پذيرفته و مخلصانه از آنها اطاعت و پيروي مي نمايند.
و در مقابل چه کساني قلب بيمار دارند، خدا بر بيماري آن بيفزايد، و به حسب ظاهر به منظور حفظ جان و مال ادعاي اسلام و ايمان و اطاعت و پيروي دارند ولي در واقع رسوبات افکار جاهليت جسم و جان آنان را تسخير نموده و کماکان آنان را به سوي گمراهي و نفاق سوق داده و دنبال فرصت و بهانه مي گردند، و بهانه هاي واهي و اغراض نفساني وساوس شيطاني در مقابل خود و پيغمبر قد بر افراشته و از دستورات آنان سرباز زده و به مخالفت بر مي خيزند.
به تعبير روشن تر، خداوند مسئله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را به اجمال و اشاره در قرآن مطرح و بيان و توضيح را به عهده رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قرار داد، تا بدين وسيله صف مؤمنان به خدا و پيغمبر را از مشرکان و موافقان را از منافقان و تصديق کنندگان را از تکذيب کنندگان و راستگويان را از دروغگويان و دوستان را از دشمنان و بالاخره پاکان را از ناپاکان جدا و متمايز سازد.
اين عين همان چيزي است که قرآن در مورد امتحان مسلمانان در مسئله تغيير قبله بيان داشته مي فرمايند: ما هم چنان شما مسلمانان را امت معتدل قرار داديم تا گواه و دليل مردم باشيد و پيغمبر هم گواه و دليل شما باشد، ما قبله اي که بر آن بودي تغيير نداديم مگر براي اين که گروهي را که از پيغمبر پيروي مي کنند از آناني که به مخالفت با او بر مي خيزند جدا سازيم و اين تغيير قبله بسي سنگين و بزرگ جلوه کرد، جز در نظر کساني که خداوند آنان را هدايت کرده است... .[10]
از اين رو وقتي رسول مکرم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر اساس تفسير آيات و به موجب وحي الهي مسئله امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او را مطرح نمود، با دو صف و گروه با واکنش هاي متفاوت مواجه شد؛
1. صف دوستان و تصديق کنندگان و موافقان و راستگويان و پيروان، خدا و پيغمبر، اين گروه بدون هيچ بهانه امامت امام علي ـ عليه السلام ـ و جانشيان او را از جان و دل پذيرفتند.
2. صف مشرکان و منافقان و تکذيب کنندگان و مخالفان و دشمنان خدا و پيغمبر، اين گروه به بهانه اين که امامت علي در قرآن نيامده در برابر دستور خدا و پيغمبر به مخالفت برخاسته و مسئله امامت و جانشيني امامان منتخب و منصوب از سوي خدا و پيغمبر را انکار کردند، به اين ترتيب صف مخالفان و موافقان خدا و پيغمبر از هم جدا شدند.
از مسئله تغيير قبله و آزمايش مسلمانان، به خوبي پاسخ اين شبهه که اگر امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان بعد از او به صراحت در قرآن مي آمد همه مسلمانان آن را مي پذيرفتند و اختلافي در ميان امت رخ نمي داد، نيز روشن شد، زيرا هيچ ملازمه بين صريح آمدن چيزي در قرآن و پذيرفتن و اتحاد مسلمانان وجود ندارد، اگر چنين ملازمه وجود مي داشت نبايد مسلمانان در مسئله تغيير قبله به دو دسته موافق و مخالف با رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تقسيم مي شدند، چون تغيير قبله با تمام صراحت در قرآن مجيد آمده است، بنابراين وقتي اصولا بناي مسلمانان بر انکار و عدم پذيرش باشد مسئله تصريح قرآن را نيز ردّ و انکار مي کنند، روي اين حساب اگر مسئله امامت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ بعد از او با تمام وضوح و صراحت در قرآن ذکر مي شد، باز هم همان هايي که به بهانه نيامدن در قرآن از پذيرفتن آن سرباز زده و انکار کردند، سرباز مي زدند و انکار مي کردند.
چنان که آيات حج تمتع و ازدواج موقت را که با صراحت و وضوح تمام در قرآن آمده است، انکار کردند.
خداوند در مورد حج تمتّع مي فرمايد: «...فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَي الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ...».[11]؛ پس هر کس بعد از انجام عمره به حج بپردازد، هر چه ميسر شد قرباني کند... و نيز در مورد اذدواج موقت مي فرمايد: «...فَمَا اسْتَمْتَعْتُم بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً...».[12] هر يک از زنان که از آنان برخوردار شديد، واجب است مهر ايشان را که مزد آنان مي باشد به آنها بدهيد.
با اين وجود چون بنا بر عصيان و طغيان بوده نه اطاعت و قبول، خليفه دوم در زمان خلافت اش با کمال صراحت و بي پروايي روي منبر اعلام مي کند: «متعتان کانتا علي عهد رسول الله و انا انهي عنهما و اعاقب عليهما؛ متعة الحج و متعة النساء».[13]
دو متعه در زمان پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود، و من از آن جلوگيري خواهم کرد، و مرتکب آنها را مجازات مي کنم، حج تمتّع و ازدواج موقت. از آن روز به بعد اين دو حکم الهي با تمام صراحتي که در قرآن دارد، از سوي اهل سنت مورد انکار قرار گرفته و حکم خدا زير پا گذاشته شد.
همان طور که در مورد خلافت و جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ نيز، ابن عباس از عمربن خطاب نقل مي کند که عمر از من پرسيد، ابن عباس مي داني وقتي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قلم و دوات خواست، مي خواست چه بنويسد؟ من خود را به نفهمي زده گفتم نمي دانم، عمر گفت: من مي دانستم، مي خواست خلافت و امارت علي را بنويسد، ولي من به خاطر ترس از فتنه نگذاشتم.[14] بنابراين همان فتنه که نگذاشت پيغمبر با صراحت نام و خلافت علي ـ عليه السلام ـ را روي کاغذ به عنوان سند زنده بنويسد، همان فتنه باعث شد که خداي پيغمبر با صراحت نام و امامت علي ـ عليه السلام ـ را در قرآن نياورد.
4. خداوند متعال هر چند به دلايل فوق سلسله امامت و جانشيني علي ـ عليه السلام ـ و امامان ـ عليهم السلام ـ بعد از او را، به صراحت در قرآن نياورده است، لکن در آيات فراوان آن را به صورت کلي و اوصاف و ويژگي هاي منحصر به فرد که جز بر علي و فرزندان او قابل تطبيق نيست مطرح کرده است، که به برخي از آنها اشاره مي شود: ابو بصير مي گويد از امام صادق ـ عليه السلام ـ از آيه: «...أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکمْ...».[15] سؤال کردم حضرت فرمود: آيه درباره علي بن ابي طالب و حسن و حسين ـ عليهما السلام ـ نازل شده است (يعني مراد از صاحبان امر اين ها هستند) عرض کردم مردم مي گويند: چرا در قرآن از علي و و اهل بيتش اسم برده نشده است،حضرت فرمود: به آنها بگوئيد نماز بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل شد و خداوند از (عدد رکعات آن که) سه رکعت است يا چهار اسم نبرد، تا رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن را براي مردم تفسير و تبيين کرد، و زکات نازل شد و نام برده نشد که از چهل درهم يک درهم زکات بدهند و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن را تفسير کرد، و حج نازل شد و گفته شد که هفت بار طواف کند، تا رسول خدا ـ آن را بيان و تفسير کرد، و آيه «...أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنکمْ...» درباره علي و حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ نازل شد و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در مورد علي ـ عليه السلام ـ فرمود: هر که من مولاي اويم اين علي مولاي او است... .[16]
ب: در تفاسير اهل سنت مانند تفسير طبري، ج6، ص186، اسباب النزول واحدي، ص133 ـ 134.
شواهد التنزيل حاکم حسکاني، ج1، ص161 ـ 161.
انساب الاشراف بلاذري، ج1، ص225.
غرائب القرآن نيشابوري، ج6، ص167.
الدر المنثور سيوطي، ج2، ص293، از ابن عباس و ابي ذر و انس بن مالک و امام علي و ديگران روايت شده که آيه «إِنَّمَا وَلِيُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَهُمْ رَاکعُونَ».[17] در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است.[18]
آياتي ديگري نيز وجود دارد که فهرست برخي آنان از اين قرار است:
1. «...إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکلِّ قَوْمٍ هَادٍ».[19]
2. «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْکينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا».[20]
3. «...قُل لَّا أَسْأَلُکمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي...».[21]
4. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ».[22]
5. «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...».[23]
6. «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَکمْ تَطْهِيرًا...».[24]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج2، علي اصغر رضواني.
2ـ فرائد السمطين،ج2، ابراهيم بن محمد حمويني.
3ـ معالم المدرستين، ج2، علامه مرتضي عسکري.
پی نوشتها:
[1]. ميلاني، سيد علي، آية الولاية، قم، مرکز الابحاث العقائديه، 1421ق، ص36.
[2]. مائده / 55.
[3]. طبرسي، احمد بن علي، احتجاج، ترجمه بهزاد جعفري، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1385ش، ج1، ص569.
[4]. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1363ش، ج1، ص183.
[5]. انفال / 42.
[6]. آل عمران / 54.
[7]. حجر / 9.
[8]. عنکبوت / 2 ـ 3.
[9]. نحل / 44.
[10]. بقره / 143.
[11]. بقره / 195.
[12]. نساء / 24.
[13]. فخر رازي، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1420ق، ج5، ص167 و ج10، ص50؛ قرطبي، محمد بن احمد، تفسير قرطبي، بيروت، داراحياء العربي، 1405ق، ج2، ص392.
[14]. ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، قم، موسسه اسماعيليان للطباعة و النشر و التوزيع، 1378ش، ج12، ص83.
[15]. نساء / 59.
[16]. بروجردي، آقا حسين، جامع احاديث الشيعه، قم، المطبعة العلمية، 1399ش، ج1، ص186.
[17]. مائده / 55.
[18]. عسکري، مرتضي، معالم المدرستين، بيروت، موسسه النعمان للطباعة و النشر و التوزيع، 1410ق، ج1، ص308.
[19]. رعد / 13.
[20]. دهر / 8 ـ 9.
[21]. شوري / 23.
[22]. توبه / 119.
[23]. مائده / 67.
[24]. احزاب / 33.
منبع: اندیشه قم