اختلاف بین مسلمانان پس از رحلت پیامبر اکرم (ص)
پرسش :
هنگام رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و پس از آن، چه اختلافاتی در میان مسلمانان واقع شد؟
پاسخ :
امام علی (علیه السلام) در خطبه 197 «نهج البلاغه» اشاره به حادثه ناگوار رحلت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و ضجّه فرشتگان مى کند که حاکى از عظمت این مصیبت عُظمی است. این حادثه هنگامى دردناک تر مى شود که حوادث ناگوار دیگرى را که مقارن و همراه آن یا بعد از آن واقع شد، مورد بررسى قرار دهیم که عمق فاجعه را بیشتر نشان مى دهد.
جمعى از شارحان نهج البلاغه در اینجا به ذکر بخشى از این حوادث پرداخته اند؛ ولى ما بهتر آن دیدیم که عنان قلم را به دست «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصّب اهل سنّت، از علماى قرن ششم در کتاب «ملل و نحل» بسپاریم. او اشاره به ده اختلاف مهم مى کند که هر کدام براى جهان اسلام مصائبى به بار آورد، هر چند مى کوشد آن را با اجتهاد اصحاب توجیه کند؛ ولى بدیهى است اَعمال خلاف انجام شده به قدرى آشکار است که توجیه آن با مسئله اجتهاد یا اشتباه غیر قابل قبول است.
1. نخستین اختلاف را نزاعى مى داند که در بیمارى آخر عمر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) واقع شد. او از «صحیح بخاری» از «ابن عباس» نقل مى کند هنگامى که بیمارى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) که در آن بدرود حیات گفت، شدید شد، فرمود: «إِیتُونِی بِدَواةٍ وَ قِرْطاسٍ أَکْتُبُ لَکُمْ کِتاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِی»؛ (دوات و کاغذى بیاورید تا براى شما نامه اى بنویسم و با عمل کردن به آن بعد از من گمراه نشوید). عمر گفت: (بیمارى بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) غلبه کرده [و آنچه مى گوید از هوش و حواس کافى سرچشمه نمى گیرد]، کتاب خدا ما را کافى است). در این هنگام سر و صداى زیادى در میان اصحاب بلند شد، پیغمبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «قُومُوا عَنِّی لَا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنازُعُ»؛ (از نزد من برخیزید و بروید، نزاع نزد من سزاوار نیست). ابن عباس بعد از نقل این حدیث افزود: «الرَّزِیَّةُ کُلُّ الرَّزِیَّةِ مَا حالَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ کِتابِ رَسُولِ اللهِ»(1)؛ (مصیبت بزرگ این بود که میان ما و نامه پیامبر (صلى الله علیه و آله) جدایى افکندند).
2. سپس به اختلاف دیگری در همان بیمارى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) اشاره کرده که حضرت می فرماید: «جَهِّزُوا جیشَ أُسامَةِ لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ»؛ (لشکر اسامه را آماده کنید و همراه آن بروید، لعنت خدا بر کسى که از آن تخلّف کند). در این هنگام جمعى گفتند: امتثال امر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) بر ما واجب است و اسامة در خارج مدینه آماده حرکت [به سوى شام براى مبارزه با فتنه شامیان] است؛ اما عده دیگرى گفتند: بیمارى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) شدید است، قلوب ما اجازه جدایى از او را نمى دهد، باید صبر کنیم ببینیم کار به کجا مى کشد.
3. اختلاف سوم نیز هنگام رحلت پیغمبر (صلى الله علیه و آله) اتّفاق افتاد. عمر بن خطاب گفت: «مَنْ قالَ أَنَّ مُحَمّداً قَدْ ماتَ قَتَلْتُهُ بِسَیْفی هذا وَ إِنَّما رُفِعَ إلَى السَّماءِ کَما رُفِعَ عیسى (علیه السلام)»؛ (هر کس بگوید محمّد از دنیا رفته، من او را با این شمشمیر به قتل مى رسانم، خدا او را به آسمان برد، همان گونه که عیسى(علیه السلام) را برد). ابوبکر [گفتار او را شکست و] گفت: هر کس محمّد (صلى الله علیه و آله) را پرستش مى کرد، محمد (صلى الله علیه و آله) از دنیا دیده فرو بست و هر کس خداى محمّد را پرستش مى کند او نمرده و نخواهد مرد، سپس این آیه را تلاوت کرد: «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقابِکُمْ ...»(2)؛ (محمّد فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به گذشته [به دوران جاهلیّت] باز مى گردید...). در این هنگام مردم گفتار او را پذیرفتند، و عمر گفت: گویا تاکنون آیه اى را که ابوبکر تلاوت کرد، نشنیده بودم.(3)
4. اختلاف چهارم در مورد محلّ دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله) بود، مهاجران مکّه مى خواستند جسد حضرت را به مکّه ببرند، چون زادگاه او بود و انصار مدینه مى خواستند در مدینه دفن شود، چون دارالهجرة بود. گروهى علاقه داشتند حضرت را به بیت المقدس ببرند که محل دفن انبیاست. سپس همگى اتّفاق بر این کردند که در مدینه دفن شود چون روایتى از آن حضرت بود که «اَلْأَنْبِیاءُ یُدْفَنُونَ حَیْثُ یَمُوتُونَ»(4)؛ (پیامبران در همانجا که از دنیا مى روند باید دفن شوند).
5. پنجمین اختلاف در مسئله امامت بروز کرد که به گفته همین دانشمند مهمترین اختلاف بین امّت، اختلاف در امامت و خلافت بود: «إِذْ ما سَلَّ سیفٌ فِی الْإِسْلَامِ عَلَى قَاعِدَةٍ دِینِیةٍ مِثْلَ ما سَلَّ عَلَى الْإِمامَةِ فِی کُلِّ زَمانٍ»؛ (زیرا در هیچ برنامه دینى شمشیرى همچون شمشیرى که در امامت و خلافت در هر زمان کشیده شد، کشیده نشد). سپس داستان سقیفه بنى ساعده و به اختلافات در آن و نتیجه آن که بیعت با ابوبکر باشد، می پردازد.
6. ششمین اختلاف را به مسأله فدک اختصاص مى دهد و به سخن حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) اشاره مى کند که آن را به عنوان هبه پیامبر (صلى الله علیه و آله) و یا لااقل ارث پیامبر (صلى الله علیه و آله) مطالبه مى فرمود؛ ولى ابوبکر با روایت [مجعول]: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَا نُوَرِّثْ، مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ»؛ (ما پیامبران چیزى را به ارث نمى گذاریم و هر چه از ما بماند صدقه در راه خداست)، با وى مخالفت مى ورزیدند.
7. هفتمین اختلاف درباره مانعان زکات بود که بعضى آنها را کافر مى دانستند و بعضى غیر کافر.
8. اختلاف هشتم که تصریح ابوبکر به خلافت عمر در وقت وفاتش بود، مى کند که گروهى از مردم به او گفتند: «وَلَّیْتَ عَلَیْنا فَظّاً غَلِیظاً»؛ (شخص خشنى را بر ما گماشتى)؛ ولى گروهى او را پذیرا شدند.
9. نهمین اختلاف در امر شوراى شش نفره عمر بود که براى تعیین خلیفه بعد از خودش ترتیب داده بود.
10. و دهمین اختلاف در زمان امیرمؤمنان علی (علیه السلام) رخ داد که بعد از اتّفاق عموم مسلمین نسبت به خلافت و بیعت با آن حضرت، طلحه، زبیر و عایشه شعله جنگ جمل را برافروختند و معاویه جنگ صفَّین و خوارج جنگ نهروان را.(5)
پینوشتها:
(1). صحیح البخاری، بخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل، تحقیق: مصطفى دیب البغا، دار ابن کثیر، الیمامة، بیروت، 1407 قمری/ 1987 میلادی، چاپ: سوم، ج 1، ص 54، ح 114.
(2). سوره آل عمران، آیه 144.
(3). از تاریخ طبرى استفاده مى شود که هنگام وفات رسول خدا(صلى الله علیه و آله)، ابوبکر در «سُخ» یکى از آبادى هاى اطراف مدینه بود، هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) از دنیا رفت عمر برخاست و گفت: گروهى از منافقان گمان مى کنند پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرده است به خدا سوگند او نمرده و به سوى پروردگارش رفته است، همان گونه که موسى بن عمران چهل شب رفت و سپس بازگشت [پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم باز مى گردد]. ابوبکر با خبر شد و به خانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) رفت و از رحلت او آگاه شد و به مسجد بازگشت، عمر همچنان براى مردم سخن مى گفت، او رشته سخن را به دست گرفت و گفتارى را که در بالا ذکر کردیم بیان نمود (تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبوالفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت، 1387 قمری / 1967 میلادی، چاپ: دوم، ج 3، ص 200). بعضى معتقدند هدف عمر از این گفت و گوها این بود که مردم را مشغول کند تا ابوبکر خود را در میان جمع حاضر کند و مسئله خلافت را سامان دهد.
(4). در منابع حدیث اهل بیت آمده است که امام على(علیه السلام) فرمود: شریف ترین موضع همان موضعى است که خداوند پیامبرش را در آنجا قبض روح کرده، و به همین دلیل آن حضرت در همان خانه خودش دفن شد. (کامل البهائى، طبرى، حسن بن على، مکتبة الحیدریة، قم، 1426 قمری / 1384 شمسی، چاپ: اوّل، ج 1، ص 376).
(5). الملل و النحل، الشهرستانی، محمد بن عبدالکریم، تحقیق: بدران، محمد، الشریف الرضی، قم، 1364 شمسی، چاپ: سوم، ص 29.
منبع: پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى (حفظه الله)، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1386 ش.
امام علی (علیه السلام) در خطبه 197 «نهج البلاغه» اشاره به حادثه ناگوار رحلت پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) و ضجّه فرشتگان مى کند که حاکى از عظمت این مصیبت عُظمی است. این حادثه هنگامى دردناک تر مى شود که حوادث ناگوار دیگرى را که مقارن و همراه آن یا بعد از آن واقع شد، مورد بررسى قرار دهیم که عمق فاجعه را بیشتر نشان مى دهد.
جمعى از شارحان نهج البلاغه در اینجا به ذکر بخشى از این حوادث پرداخته اند؛ ولى ما بهتر آن دیدیم که عنان قلم را به دست «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصّب اهل سنّت، از علماى قرن ششم در کتاب «ملل و نحل» بسپاریم. او اشاره به ده اختلاف مهم مى کند که هر کدام براى جهان اسلام مصائبى به بار آورد، هر چند مى کوشد آن را با اجتهاد اصحاب توجیه کند؛ ولى بدیهى است اَعمال خلاف انجام شده به قدرى آشکار است که توجیه آن با مسئله اجتهاد یا اشتباه غیر قابل قبول است.
1. نخستین اختلاف را نزاعى مى داند که در بیمارى آخر عمر پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله) واقع شد. او از «صحیح بخاری» از «ابن عباس» نقل مى کند هنگامى که بیمارى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) که در آن بدرود حیات گفت، شدید شد، فرمود: «إِیتُونِی بِدَواةٍ وَ قِرْطاسٍ أَکْتُبُ لَکُمْ کِتاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدِی»؛ (دوات و کاغذى بیاورید تا براى شما نامه اى بنویسم و با عمل کردن به آن بعد از من گمراه نشوید). عمر گفت: (بیمارى بر رسول خدا (صلى الله علیه و آله) غلبه کرده [و آنچه مى گوید از هوش و حواس کافى سرچشمه نمى گیرد]، کتاب خدا ما را کافى است). در این هنگام سر و صداى زیادى در میان اصحاب بلند شد، پیغمبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «قُومُوا عَنِّی لَا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنازُعُ»؛ (از نزد من برخیزید و بروید، نزاع نزد من سزاوار نیست). ابن عباس بعد از نقل این حدیث افزود: «الرَّزِیَّةُ کُلُّ الرَّزِیَّةِ مَا حالَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ کِتابِ رَسُولِ اللهِ»(1)؛ (مصیبت بزرگ این بود که میان ما و نامه پیامبر (صلى الله علیه و آله) جدایى افکندند).
2. سپس به اختلاف دیگری در همان بیمارى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) اشاره کرده که حضرت می فرماید: «جَهِّزُوا جیشَ أُسامَةِ لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ»؛ (لشکر اسامه را آماده کنید و همراه آن بروید، لعنت خدا بر کسى که از آن تخلّف کند). در این هنگام جمعى گفتند: امتثال امر پیغمبر (صلى الله علیه و آله) بر ما واجب است و اسامة در خارج مدینه آماده حرکت [به سوى شام براى مبارزه با فتنه شامیان] است؛ اما عده دیگرى گفتند: بیمارى پیغمبر (صلى الله علیه و آله) شدید است، قلوب ما اجازه جدایى از او را نمى دهد، باید صبر کنیم ببینیم کار به کجا مى کشد.
3. اختلاف سوم نیز هنگام رحلت پیغمبر (صلى الله علیه و آله) اتّفاق افتاد. عمر بن خطاب گفت: «مَنْ قالَ أَنَّ مُحَمّداً قَدْ ماتَ قَتَلْتُهُ بِسَیْفی هذا وَ إِنَّما رُفِعَ إلَى السَّماءِ کَما رُفِعَ عیسى (علیه السلام)»؛ (هر کس بگوید محمّد از دنیا رفته، من او را با این شمشمیر به قتل مى رسانم، خدا او را به آسمان برد، همان گونه که عیسى(علیه السلام) را برد). ابوبکر [گفتار او را شکست و] گفت: هر کس محمّد (صلى الله علیه و آله) را پرستش مى کرد، محمد (صلى الله علیه و آله) از دنیا دیده فرو بست و هر کس خداى محمّد را پرستش مى کند او نمرده و نخواهد مرد، سپس این آیه را تلاوت کرد: «وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقابِکُمْ ...»(2)؛ (محمّد فقط فرستاده خداست و پیش از او فرستادگان دیگرى نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود شما به گذشته [به دوران جاهلیّت] باز مى گردید...). در این هنگام مردم گفتار او را پذیرفتند، و عمر گفت: گویا تاکنون آیه اى را که ابوبکر تلاوت کرد، نشنیده بودم.(3)
4. اختلاف چهارم در مورد محلّ دفن پیامبر (صلى الله علیه و آله) بود، مهاجران مکّه مى خواستند جسد حضرت را به مکّه ببرند، چون زادگاه او بود و انصار مدینه مى خواستند در مدینه دفن شود، چون دارالهجرة بود. گروهى علاقه داشتند حضرت را به بیت المقدس ببرند که محل دفن انبیاست. سپس همگى اتّفاق بر این کردند که در مدینه دفن شود چون روایتى از آن حضرت بود که «اَلْأَنْبِیاءُ یُدْفَنُونَ حَیْثُ یَمُوتُونَ»(4)؛ (پیامبران در همانجا که از دنیا مى روند باید دفن شوند).
5. پنجمین اختلاف در مسئله امامت بروز کرد که به گفته همین دانشمند مهمترین اختلاف بین امّت، اختلاف در امامت و خلافت بود: «إِذْ ما سَلَّ سیفٌ فِی الْإِسْلَامِ عَلَى قَاعِدَةٍ دِینِیةٍ مِثْلَ ما سَلَّ عَلَى الْإِمامَةِ فِی کُلِّ زَمانٍ»؛ (زیرا در هیچ برنامه دینى شمشیرى همچون شمشیرى که در امامت و خلافت در هر زمان کشیده شد، کشیده نشد). سپس داستان سقیفه بنى ساعده و به اختلافات در آن و نتیجه آن که بیعت با ابوبکر باشد، می پردازد.
6. ششمین اختلاف را به مسأله فدک اختصاص مى دهد و به سخن حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) اشاره مى کند که آن را به عنوان هبه پیامبر (صلى الله علیه و آله) و یا لااقل ارث پیامبر (صلى الله علیه و آله) مطالبه مى فرمود؛ ولى ابوبکر با روایت [مجعول]: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْأَنْبِیاءِ لَا نُوَرِّثْ، مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ»؛ (ما پیامبران چیزى را به ارث نمى گذاریم و هر چه از ما بماند صدقه در راه خداست)، با وى مخالفت مى ورزیدند.
7. هفتمین اختلاف درباره مانعان زکات بود که بعضى آنها را کافر مى دانستند و بعضى غیر کافر.
8. اختلاف هشتم که تصریح ابوبکر به خلافت عمر در وقت وفاتش بود، مى کند که گروهى از مردم به او گفتند: «وَلَّیْتَ عَلَیْنا فَظّاً غَلِیظاً»؛ (شخص خشنى را بر ما گماشتى)؛ ولى گروهى او را پذیرا شدند.
9. نهمین اختلاف در امر شوراى شش نفره عمر بود که براى تعیین خلیفه بعد از خودش ترتیب داده بود.
10. و دهمین اختلاف در زمان امیرمؤمنان علی (علیه السلام) رخ داد که بعد از اتّفاق عموم مسلمین نسبت به خلافت و بیعت با آن حضرت، طلحه، زبیر و عایشه شعله جنگ جمل را برافروختند و معاویه جنگ صفَّین و خوارج جنگ نهروان را.(5)
پینوشتها:
(1). صحیح البخاری، بخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل، تحقیق: مصطفى دیب البغا، دار ابن کثیر، الیمامة، بیروت، 1407 قمری/ 1987 میلادی، چاپ: سوم، ج 1، ص 54، ح 114.
(2). سوره آل عمران، آیه 144.
(3). از تاریخ طبرى استفاده مى شود که هنگام وفات رسول خدا(صلى الله علیه و آله)، ابوبکر در «سُخ» یکى از آبادى هاى اطراف مدینه بود، هنگامى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) از دنیا رفت عمر برخاست و گفت: گروهى از منافقان گمان مى کنند پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرده است به خدا سوگند او نمرده و به سوى پروردگارش رفته است، همان گونه که موسى بن عمران چهل شب رفت و سپس بازگشت [پیامبر(صلى الله علیه وآله) هم باز مى گردد]. ابوبکر با خبر شد و به خانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) رفت و از رحلت او آگاه شد و به مسجد بازگشت، عمر همچنان براى مردم سخن مى گفت، او رشته سخن را به دست گرفت و گفتارى را که در بالا ذکر کردیم بیان نمود (تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبوالفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت، 1387 قمری / 1967 میلادی، چاپ: دوم، ج 3، ص 200). بعضى معتقدند هدف عمر از این گفت و گوها این بود که مردم را مشغول کند تا ابوبکر خود را در میان جمع حاضر کند و مسئله خلافت را سامان دهد.
(4). در منابع حدیث اهل بیت آمده است که امام على(علیه السلام) فرمود: شریف ترین موضع همان موضعى است که خداوند پیامبرش را در آنجا قبض روح کرده، و به همین دلیل آن حضرت در همان خانه خودش دفن شد. (کامل البهائى، طبرى، حسن بن على، مکتبة الحیدریة، قم، 1426 قمری / 1384 شمسی، چاپ: اوّل، ج 1، ص 376).
(5). الملل و النحل، الشهرستانی، محمد بن عبدالکریم، تحقیق: بدران، محمد، الشریف الرضی، قم، 1364 شمسی، چاپ: سوم، ص 29.
منبع: پیام امام امیر المومنین (علیه السلام)، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازى (حفظه الله)، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1386 ش.