پرسش :
آيا امر هدايت در همه زمانها فقط از طريق ارسال پيامبران و نصب امامان معصوم امكان پذير است؟
پاسخ :
در اين سئوال دو احتمال و اشكال متصور است :
الف) آيا هميشه بايد شخص پيامبر يا وصي او، جامعه بشري را هدايت كنند و يا وجود كارشناسان عادل، ما را از پيامبر و وصي او بي نياز ميكنند؟
ب) آيا همواره بشر به دين نيازمند است و يا روزي فرا ميرسد كه عقل بشر براي هدايت او كافي است و نيازمند پيامبر و وصي نخواهد بود؟
پاسخ سئوال اول: بلوغ و رشد فكري، اجتماعي بشر در ختم نبوت نقش دارد و اين نقش در چند جهت است.
1ـ كتاب آسمانياش را خالي از تحريف نگه داشته است.
2ـ به مرحلهاي رسيده كه برنامه تكاملي خويش را نه منزل به منزل و نه مرحله به مرحله، بلكه يكجا تحويل ميگيرد و استفاده مينمايد. بنابراين، در شرايطي كه تبليغ رسالت الهي در همه جهان بوسيله يك پيامبر و به كمك ياران و جانشينان وي ميسر باشد، و احكام و قوانين يك شريعت پاسخگوي نيازهاي حال و آينده جامعه باشد و احكام لازم براي مسائل نو ظهور، در آن شريعت پيش بيني شده باشد، و نيز تضميني براي بقاء و مصونيت آن از تحريفات، وجود داشته باشد ديگر جايي براي مبعوث شدن پيامبر ديگري نخواهد بود. ولي ختم نبوت به معناي قطع رابطه هدايت بين خدا و بندگان نيست، بلكه هرگاه خداي متعال صلاح بداند ميتواند از علوم غيبي، به بندگان شايستهاش افاضه فرمايد. هر چند بصورت «وحي نبوت» نباشد چنانكه به عقيده شيعه، چنين علومي را به امامان معصوم (ع) عطا كرده است.[1]
پس انسان هيچ وقت از هدايت بي نياز نخواهد بود، به همين دليل پايان يافتن سلسله نبوت هرگز به معناي پايان يافتن سلسله امامت نخواهد بود، چرا كه تبيين و توضيح اين اصول و عينيت بخشيدن و تحقق خارجي آنها بدون استفاده از وجود يك رهبر معصوم ممكن نيست.[2] و الآن كه زمان غيبت است، هدايت باطني آنها ادامه دارد و هدايت ظاهري را علماء صالح، بدست گرفته و از راه اجتهاد و به مدد قرآن و روايات پيامبر (ص) و امامان معصوم، نيازهاي جامعه را پاسخ مي دهند.
اما پاسخ سئوال دوم را در ضمن چند مقدمه بيان ميكنيم:
1ـ هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختياري، مسير تكامل خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد، كمالي كه جز از مجراي اختيار و انتخاب به دست نميآيد.
2ـ اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام كار و فراهم شدن زمينههاي بيروني براي كارهاي گوناگون و وجود و ميل و كشش دروني به سوي آنها، نياز به شناخت صحيح، نسبت به كارهاي خوب و بد و راههاي شايسته و ناشايسته دارد و در صورتي انسان ميتواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب كند كه هدف و راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيبها، پيچ و خمها و لغزشگاههاي آن، آگاه باشد.
پس مقتضاي حكمت الهي اين است كه ابزار و وسايل لازم براي تحصيل چنين شناختهايي را در اختيار بشر قرار دهد. و گرنه همانند كسي خواهد بود كه مهماني را به مهمانسرايش دعوت كند، ولي محل مهمانسرا و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! بديهي است كه چنين رفتاري خلاف حكمت و موجب نقض غرض است.
3ـ شناختهاي عادي و متعارف انسانها كه از همكاري حس و عقل بدست ميآيد، هر چند نقش مهمي در تأمين نيازمنديهاي زندگي ايفا ميكند، اما براي باز شناختن راه كمال و سعادت حقيقي در همه ابعاد فردي و اجتماعي، مادي و معنوي، دنيوي و اخروي، كافي نيست و اگر راه ديگري براي رفع اين كمبودها وجود نداشته باشد، هدف الهي از آفرينش انسان تحقق نخواهد يافت.
با توجه به مقدمات سه گانه، به اين نتيجه ميرسيم كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه راه ديگري غير حس و عقل، براي شناخت مسير تكامل همه جانبه، در اختيار بشر قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقيماً يا با واسطه فرد يا افراد ديگري از آن بهره مند شوند. و آن راهي نيست جز وحي كه انبياء بطور مستقيم و ديگران بوسيله ايشان از آن بهره مند ميشوند.[3]
شخص زنديقي از امام صادق (ع) سئوال كرد: انبيا و رسل از چه راهي اثبات ميشوند؟
امام در پاسخ خود به مساله توحيد تكيه كرد و فرمود: ريشه اثبات انبياء و رسل، خود اثبات خداست با صفات و شئونش. وقتي شناختيم كه ما خالق و صانعي داريم حكيم و بالاتر از فكر ما، يعني ما نميتوانيم با حواس و مداركي كه داريم با او در تماس مستقيم باشيم و او را شهود يا لمس كنيم يا با او بحث و گفتگو و سئوال و جواب كنيم، با توجه به اينكه ما به راهنمائي او نيازمنديم، زيرا فقط او حكيم و به مصالح و منافع واقعي ما آگاه است، بنابراين بايد يك موجودي باشد كه داراي دو جنبه است: از طرفي با خدا در تماس است يعني ميتواند از او وحي دريافت كند و از طرفي ديگر ما ميتوانيم با او تماس بگيريم و وجود چنين كساني لازم و واجب ميشود.[4]
بنابر اين در هر زماني برنامه اي براي زندگي و هدايت انسان ها لازم است تا او را به سوي سعادت دنيوي و اخروي هدايت کند اين برنامه همان است که دين ناميده مي شود و صورت کامل آن توسط پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) آورده شده و انسان ها براي رسيدن به سعادت دو عالم بايد به آن عمل کنند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امامت و رهبري، مرتضي مطهري.
2. خاتميت، مرتضي مطهري.
3. وحي و نبوت، مرتضي مطهري.
پی نوشتها:
[1]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج1و2 ص 337.
[2]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 17، ص 336.
[3]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات، چاپ هشتم، 1371، ج1، ص 212.
[4]. مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، صدرا، همچنين: توحيد صدوق باب ردّ علي الشويه.
منبع: اندیشه قم
در اين سئوال دو احتمال و اشكال متصور است :
الف) آيا هميشه بايد شخص پيامبر يا وصي او، جامعه بشري را هدايت كنند و يا وجود كارشناسان عادل، ما را از پيامبر و وصي او بي نياز ميكنند؟
ب) آيا همواره بشر به دين نيازمند است و يا روزي فرا ميرسد كه عقل بشر براي هدايت او كافي است و نيازمند پيامبر و وصي نخواهد بود؟
پاسخ سئوال اول: بلوغ و رشد فكري، اجتماعي بشر در ختم نبوت نقش دارد و اين نقش در چند جهت است.
1ـ كتاب آسمانياش را خالي از تحريف نگه داشته است.
2ـ به مرحلهاي رسيده كه برنامه تكاملي خويش را نه منزل به منزل و نه مرحله به مرحله، بلكه يكجا تحويل ميگيرد و استفاده مينمايد. بنابراين، در شرايطي كه تبليغ رسالت الهي در همه جهان بوسيله يك پيامبر و به كمك ياران و جانشينان وي ميسر باشد، و احكام و قوانين يك شريعت پاسخگوي نيازهاي حال و آينده جامعه باشد و احكام لازم براي مسائل نو ظهور، در آن شريعت پيش بيني شده باشد، و نيز تضميني براي بقاء و مصونيت آن از تحريفات، وجود داشته باشد ديگر جايي براي مبعوث شدن پيامبر ديگري نخواهد بود. ولي ختم نبوت به معناي قطع رابطه هدايت بين خدا و بندگان نيست، بلكه هرگاه خداي متعال صلاح بداند ميتواند از علوم غيبي، به بندگان شايستهاش افاضه فرمايد. هر چند بصورت «وحي نبوت» نباشد چنانكه به عقيده شيعه، چنين علومي را به امامان معصوم (ع) عطا كرده است.[1]
پس انسان هيچ وقت از هدايت بي نياز نخواهد بود، به همين دليل پايان يافتن سلسله نبوت هرگز به معناي پايان يافتن سلسله امامت نخواهد بود، چرا كه تبيين و توضيح اين اصول و عينيت بخشيدن و تحقق خارجي آنها بدون استفاده از وجود يك رهبر معصوم ممكن نيست.[2] و الآن كه زمان غيبت است، هدايت باطني آنها ادامه دارد و هدايت ظاهري را علماء صالح، بدست گرفته و از راه اجتهاد و به مدد قرآن و روايات پيامبر (ص) و امامان معصوم، نيازهاي جامعه را پاسخ مي دهند.
اما پاسخ سئوال دوم را در ضمن چند مقدمه بيان ميكنيم:
1ـ هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام دادن افعال اختياري، مسير تكامل خود را به سوي كمال نهايي بپيمايد، كمالي كه جز از مجراي اختيار و انتخاب به دست نميآيد.
2ـ اختيار و انتخاب آگاهانه، علاوه بر قدرت بر انجام كار و فراهم شدن زمينههاي بيروني براي كارهاي گوناگون و وجود و ميل و كشش دروني به سوي آنها، نياز به شناخت صحيح، نسبت به كارهاي خوب و بد و راههاي شايسته و ناشايسته دارد و در صورتي انسان ميتواند راه تكامل خويش را آزادانه و آگاهانه، انتخاب كند كه هدف و راه رسيدن به آن را بشناسد و از فراز و نشيبها، پيچ و خمها و لغزشگاههاي آن، آگاه باشد.
پس مقتضاي حكمت الهي اين است كه ابزار و وسايل لازم براي تحصيل چنين شناختهايي را در اختيار بشر قرار دهد. و گرنه همانند كسي خواهد بود كه مهماني را به مهمانسرايش دعوت كند، ولي محل مهمانسرا و راه رسيدن به آن را به او نشان ندهد! بديهي است كه چنين رفتاري خلاف حكمت و موجب نقض غرض است.
3ـ شناختهاي عادي و متعارف انسانها كه از همكاري حس و عقل بدست ميآيد، هر چند نقش مهمي در تأمين نيازمنديهاي زندگي ايفا ميكند، اما براي باز شناختن راه كمال و سعادت حقيقي در همه ابعاد فردي و اجتماعي، مادي و معنوي، دنيوي و اخروي، كافي نيست و اگر راه ديگري براي رفع اين كمبودها وجود نداشته باشد، هدف الهي از آفرينش انسان تحقق نخواهد يافت.
با توجه به مقدمات سه گانه، به اين نتيجه ميرسيم كه مقتضاي حكمت الهي اين است كه راه ديگري غير حس و عقل، براي شناخت مسير تكامل همه جانبه، در اختيار بشر قرار دهد تا انسانها بتوانند مستقيماً يا با واسطه فرد يا افراد ديگري از آن بهره مند شوند. و آن راهي نيست جز وحي كه انبياء بطور مستقيم و ديگران بوسيله ايشان از آن بهره مند ميشوند.[3]
شخص زنديقي از امام صادق (ع) سئوال كرد: انبيا و رسل از چه راهي اثبات ميشوند؟
امام در پاسخ خود به مساله توحيد تكيه كرد و فرمود: ريشه اثبات انبياء و رسل، خود اثبات خداست با صفات و شئونش. وقتي شناختيم كه ما خالق و صانعي داريم حكيم و بالاتر از فكر ما، يعني ما نميتوانيم با حواس و مداركي كه داريم با او در تماس مستقيم باشيم و او را شهود يا لمس كنيم يا با او بحث و گفتگو و سئوال و جواب كنيم، با توجه به اينكه ما به راهنمائي او نيازمنديم، زيرا فقط او حكيم و به مصالح و منافع واقعي ما آگاه است، بنابراين بايد يك موجودي باشد كه داراي دو جنبه است: از طرفي با خدا در تماس است يعني ميتواند از او وحي دريافت كند و از طرفي ديگر ما ميتوانيم با او تماس بگيريم و وجود چنين كساني لازم و واجب ميشود.[4]
بنابر اين در هر زماني برنامه اي براي زندگي و هدايت انسان ها لازم است تا او را به سوي سعادت دنيوي و اخروي هدايت کند اين برنامه همان است که دين ناميده مي شود و صورت کامل آن توسط پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) آورده شده و انسان ها براي رسيدن به سعادت دو عالم بايد به آن عمل کنند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. امامت و رهبري، مرتضي مطهري.
2. خاتميت، مرتضي مطهري.
3. وحي و نبوت، مرتضي مطهري.
پی نوشتها:
[1]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج1و2 ص 337.
[2]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 17، ص 336.
[3]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، سازمان تبليغات، چاپ هشتم، 1371، ج1، ص 212.
[4]. مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، صدرا، همچنين: توحيد صدوق باب ردّ علي الشويه.
منبع: اندیشه قم