يکشنبه، 28 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

با توجه به احادیث متعدد از پیامبر - صلی الله علیه و آله - درباره مخالفان علی علیه السلام، حکم آنان و حکم اقتداءدر نماز به عامه چیست؟


پاسخ :
توضیح اینکه در کتاب کوثر و غدير آمده است که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده اند :حضرت علي ـ عليه السلام ـ بعد از من بهترين مردم است و هر کس او را نپذيرد کافر است، آيا اين شامل کليه فرق اسلام مي شود؟ و نیز گفته اند هر کس اصحاب مرا به علي ـ عليه السلام ـ برتري دهد به تحقيق کافر است و نیز فرموده اند کسي که بعد از من با علي ـ عليه السلام ـ در خلافت ستيز کند کافر است. اگر چنين است چطور امام خميني به حجاج دستور فرمودند که به آنها در نماز اقتدا کنيد؟
متن رواياتي که در سؤال به آن اشاره شده است از اين قرار مي باشد و تماما از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت شده است.
1. علي امام البررة و قاتل الفجرة منصور من نصره و مخذول من خذله؛ علي پيشواي نيکان و قاتل بدکاران است کامياب است کسي که او را ياري کند و خوار و شکست خورده است کسي که او را واگذارد.
اين روايت در برخي منابع روائي اهل سنت بدون ذکر سلسله سند آمده است و کسي که حديث را در کتاب خود آورده يا مثل ابن حجر هيتمي اصلا اشاره به صحت و سقم حديث نکرده[1] و يا آن را به مجهول و يا مجعول بودن وصف کرده مثلا صاحب کنز العمال حديث را نقل کرده ولي از قول ذهبي نقل مي کند که او گفته است: سوگند به خدا که اين روايت جعلي است.[2]
امّا در عين حال در برخي از کتاب هاي ايشان با سلسله سند از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت شده و گفته شده اين روايت بر اساس شرط مسلم صحيح مي باشد ولي مسلم آن را در «صحيح مسلم» خود نياورده است.[3]
امّا در منابع شيعي به طور مکرر و با ذکر سلسله سند آمده است.[4]
2. علي بعدي خير البشر من أبي فقد کفر؛ علي بعد از من بهترين مردم و هر کس نپذيرد قطعا کافر است.
حديث فوق در منابع اهل سنت آمده است لکن آن را به مرفوعه بودن، مجعول و مجهول بودن خود حديث و بعضا راوي آن، توصيف کرده و فاقد اعتبار دانسته اند.[5]
امّا علماء شيعه در مورد اين روايت مي گويند راوي اين حديث شريف جابر است و با سلسله سند متصل و معروف نزد اهل فن، روايت شده است.[6] هر چند کسي تواتر آن را ادعا نکرده است.
3. من فضّل احدا من اصحابي علي عليٍ فقد کفر؛ هر کس يکي از اصحاب مرا بر علي ـ عليه السلام ـ برتري دهد قطعا کافر شده است.[7]
اين حديث در منابع اهل سنت پيدا نشد ولي با توجه به حديث يک و دو، مطلب روشن است که اشاره شد و اهل سنت چنين مطلبي را توجيه خواهد کرد.
4. اين کلام نيز از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت شده است که حضرت فرموده است «من نازع عليا في الخلافة بعدي فهو کافر و قد حارب الله و رسوله و من شک في علي فهو کافر؛ هر کس در مورد خلافت بعد از من با علي نزاع و ستيز کند او کافر است و به جنگ خدا و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ برخواسته و کسي که در «امامت علي ـ عليه السلام ـ شک کند او کافر است.[8]
اين حديث در منابع شيعه موجود است و از نظر اعتقاد شيعه نسبت به محتواي آن هيچ مشکلي ندارد ولي در منابع اهل سنت يافت نشد و البته در منابع آن ها اين روايت که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده است: من آذي عليا فقد آذاني؛ هر کس علي بن ابي طالب را بيازارد مرا آزرده و احاديث شبيه به همين مضمون آمده و به حاکم نيشابوري نسبت صحت آن را داده اند و ذهبي و هيثمي دو نفر ديگر از علماء آنها سلسله سند روايت را معتبر دانسته‌اند.[9]
روشن شد که روايات مورد سؤال و آنچه را به همين مضامين باشد اهل سنت يا در منابع روائي و تاريخي شان نياورده اند و بر فرض آوردن اين گونه روايات را حجت و معتبر از نظر سند ندانسته و در صورت اعتراف به سند آن در دلالت ومفاد آن تشکيک نموده اند و دست به توجيه زده‌اند و اين مطلب از کساني که امامت علي ـ عليه السلام ـ را با وجود روايات متواتري که در اين زمينه وجود دارد نظير حديث ثقلين، منزلت، غدير و... و دلالت و شأن نزول آيات مربوط به امامت بر خلافت بلافصل علي ـ عليه السلام ـ بعيد نيست.
بر اين اساس اهل سنت و در رأس آنان خلفاء آنها راجع به مدارک موضوع امامت، اين موضع را دارند که به حسب ظاهر مي گويند اين روايات مجعول بوده اند و از اعتبار ساقط است و اخبار و رواياتي نظير حديث غدير و... که شيعه مدعي تواتر آن است متواتر و يقين آور نمي باشد و يا مفاد آن غير آن چيزي است که شيعه ها مي گويند و در نتيجه روايات و آيات مربوط به امامت را قاصر مي دانند و مي گويند نمي تواند امامت علي ـ عليه السلام ـ را ثابت کند.
حال اين موضع و انکار امامت علي ـ عليه السلام ـ و ناديده گرفتن آيات و روايات مربوطه و حجاب قرار دادن تئوري شورا بر روي آن از دو حال خارج نيست که نتيجه هر يکي از دو صورت متفاوت است.
الف: ناديده گرفتن آيات و روايات امامت و انکار خلافت و امامت أمير مؤمنان علي ـ عليه السلام ـ در صورتي که از روي جحود و تقصير و همراه با يقين به آن نباشد بلکه صرف عدم اعتراف و عدم اذعان به حقيقت و از روي قصور و جهل و نرسيدن به حقيقت باشد، يعني چون فکر و انديشه او قاصر از رسيدن به حقيقت بوده منکر امامت امام علي ـ عليه السلام ـ شده است؛ چنين انکاري از نظر مباني اعتقادي شيعه محذوري نداشته و مورد عفو مي باشد.
و مي توان گفت اکثريت اهل سنت را همين عده تشکيل مي دهد و اينان در واقع قرباني نيرنگ عده اي خاص شده و مي شوند، قرباني اهداف همان‌هايي که از تحقيق و مطالعه تاريخ گذشته مسلمانان منع مي کنند تا مبادا به سلف صالح شان گمان بد برده شود و قامت كج آنان نمايان گردد.
ب: امّا اگر انکار مسأله امامت از روي جحود و همراه با يقين به آن باشد و کسي اين موضوع را از موضوعات قرآني و ما جاء به الرسول بداند به گونه‌اي که حقيقت مطلب از روي دلايل عقلي و نقلي کتاب و سنت براي او مکشوف شده باشد، چنين کسي از نظر قرآن که مي فرمايند: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ...».[10] (آيات خدا را در حالي که يقين به آن داشتند انکار کردند) کافر است. زيرا فرض اين است که حجت بر او تمام شده و هيچ مانعي از عذاب شدنش نيست فرد يا افرادي از اهل سنت اگر به همين کيفيتي که بيان گرديد. منکر امامت بشوند به اعتقاد شيعه دچار کفر باطني هستند يعني از آن جهت که فکر و انديشه آنان تسليم حق مي باشد ولي از نظر روح تسليم حقيقت نمي باشند، باطنا کافراند و از آن جهت که در ظاهر اسلام را پذيرفته و به احکام اسلام عمل مي کنند مسلمان هستند چون اسلامي که معيار خروج از کفر و ورود در سلک مسلمانان مي باشد همان اظهار التزام به اصول توحيد، رسالت، معاد و نيز قرآن و آنچه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آورده است مي باشد و در اين التزام اداء شهادتين به منزله شناسنامه و تعهد تابعيت به شمار مي رود و عمل به فروع دين وظيفه مسلماني و نشانه وفاداري به آن تابعيت است و بر پايه آن تعهد و اين اعمال، نظام جامعه اسلامي پديدار مي گردد و هر کسي هر چند فقط به حسب ظاهر ملتزم به اين امور باشد از مزاياي ظاهري اسلام مي تواند استفاده کند و احکام ظاهري اسلام بر او جاري مي شود يعني جان، مال، عرض او محترم است و ديگر مسلمانان بايد با او معامله مسلماني را بکنند هر چند به حسب واقع همين انسان ممکن است به هيچ يک از تعليمات اسلام حتي وحدانيت خدا اعتقادي نداشته باشد. نظير منافقين که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آنان را جزء جامعه اسلامي به شمار مي آورد چون مقررات ظاهري اسلام را رعايت مي نمودند.
بر همين اساس فقها و علما شيعه نظير شيخ انصاري (ره) و ديگران برطهارت اهل سنت به جز ناصبي ها استدلال مي کنند و مي گويند اهل سنت پاک است به دليل اصل طهارت، نصوص و اجماع علاوه بر اين که آنان مسلمان و ملتزم به نماز، زکات، حج و... هستند و نيز سيره قطعيه از معصومين و اصحاب شان و جميع مؤمنين بر اين بوده است که با آنان مباشرت و معاشرت داشته و از غذا و ذبيحه آنان مي خورده اند و اين امر متقاضي عدم امکان اجتناب از آنان نيز بوده و هست.[11] و نيز علماء مذهب، شرکت در نماز جمعه و جماعت اهل سنت را صحيح مي دانند و اين آراء و انظار علماء شيعه نظير امام خميني(ره) و غيره ريشه در سيره معصومين و روايات ما دارد.
امام علي ـ عليه السلام ـ که خلفاء غاصب از او درخواست کمک مي نمودند، نه تنها از حل مشکلات قضائي، علمي، تفسيري، سياسي و... اباء نمي‌ورزيد بلکه استقبال هم مي‌کرد و آنها نيز در بسياري از مشورت ها نظر حضرت اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ را بر مي گزيدند که نمونه آن عمل به نظر آن حضرت است در مورد فتح ايران، جنگ با روميان، تعيين مبدأ تاريخ و... امام علي ـ عليه السلام ـ در نماز جمعه و جماعت آنان شرکت مي نمود و در حل مشکلات جامعه اسلامي که غاصبان خلافت زمامدار امور مسلمين بودند آنان را کمک مي‌کرد ولي در مواردي که بوي اطاعت از شخص خليفه استشمام مي‌شد همراهي نمي‌کرد و صريحا مي فرمود: «فقط در اموري که اطاعت خدا در آن باشد دخالت مي کنم و همراه هستم».[12]
همان طوري که اشاره شد فتواي امام خميني(ره) به حضور در نماز جماعت اهل سنت و مسايلي از همين قبيل مستند روايي دارد مرحوم کليني(ره) در اصول کافي رواياتي را که دلالت مي کند با اداء شهادتين و عمل به فروع دين، خون، اعراض و اموال حرمت پيدا مي کند، تحت همين عنوان آورده است.[13]
نتيجه اين که اهل سنت از نظر فقه و کلام شيعه مرتبه پائين اسلام را که اسلام ظاهري باشد دارا هستند هر چند مرتبه اعلاي اسلام را که همان تسليم عقل و انديشه به علاوه تسليم روح و قلب است فاقدند ولي به مقتضاي همان اسلام ظاهري از احکام ظاهري اسلام بهره مند مي شوند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ لباف، علي، مظلومي گمشده در سقيفه، انتشارات منير، 1383، دانش نامه روابط سياسي حضرت علي ـ عليه السلام ـ با خلفا.
2ـ جعفريان، رسول، تاريخ سياسي اسلام، ص417، قم، موسسه در راه حق، اول، 1366ش.
3ـ هندي، متقي، کنزالعمال، ج11، ص602، همان.

پی نوشتها:
[1]. هيثمي، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة، بي نا، بي تا، ج2، فصل دوم، ص365، ح33.
[2]. متقي هندي، کنزالعمال، بيروت، موسسه الرساله، 1949م، ص602، جزء 11.
[3]. حاکم النيشابوري، محمد، المستدرک علي الصحيحين، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق، ج3، ص129.
[4]. ر.ک: شرف الدين، سيد عبدالحسين، المراجعات، جمعية الاسلامية، چاپ دوم، 1402ق، ص240.
[5]. خطيب بغدادي، تاريخ بغداد، بيروت، دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1417ق ج7، ص421؛ ذهبي، ميزان الاعتدال، ج1، ص471؛ ذهبي، سير اعلام النبلاء، ج8، ص205؛ و ابن حجر عسقلاني، لسان الميزان، ج2، ص285.
[6]. شيخ مفيد، الارشاد، دارالمفيد، بي تا، ج1، ص39؛ تستري، نورالله، الصوارم المهرقه، ص337.
[7]. مجلسي، محمد باقر، بحارالأنوار، بيروت، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1413ق، ج38، ص145.
[8]. بحارالانوار، همان، ج8، ص135؛ احقاق الحق، ج7، ص331.
[9]. المناوي، محمد عبدالرئوف، فيض القدير، بيروت، دارالکتب العلمية، اول، 1415ق، ج4، ص393، ج6، ص24 و 42.
[10]. نحل / 14.
[11]. شيخ انصاري، کتاب الطهاره، طبع قديم، موسسه آل البيت، بي تا، جزء 2، ص351؛ خوئي، کتاب الطهاره، ج2، ص83.
[12]. سبحاني، جعفر، پژوهشي عميق پيرامون زندگي علي(ع)، قم، انتشارات جهان آراء، بي تا، ص387.
[13]. الثقفي الکوفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، انتشارات بهمن، بي تا، ج1، ص307.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.