پرسش :
كساني كه روز غديرخم شاهد تعيين و معرفي امام از سوي پيامبر اسلام بودند، و بعداً در برابر امام اقدام به توطئه كردند چه حكمي دارند، آيا مرتد هستند يا نام ديگري دارند؟!
پاسخ :
پاسخ سؤال فوق متوقف بر بررسي نكات زير ميباشد:
1. واژهشناسي مرتد: «ردّ الرّاء و الدّال، اصل واحد مطّرد منقاس و هو رجع الشيء... و يسمّي المرتدّ لانه ردّ نفسه ألي كفره...»؛[1] ماده رد، يك معناي اصلي دارد كه شايع و قياسي است و آن برگشتن چيز است. مرتد از آن جهت ناميده شده است كه وي خويش را به كفر برگشت داده است، پس در لغت مرتد، برگشتن به كفر است.
2. تعريف مرتد
امّا در اصطلاح فقهاء مرتد عبارت است از «كسي كه منكر خدا و يا پيامبر و يا ضروريات دين باشد»[2] بعد از آن كه وحدانيت خداوند، رسالت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حقانيت دين اسلام را تصديق كرده باشد.
با اين تعريف ميتوان درباره كساني كه با امامت علي ـ عليه السّلام ـ مخالفت كردند به قضاوت نشست. روايات زيادي در منابع شيعه نقل شده است كه منكر امامت را كافر خواندهاند.[3] امّا نظر مشهور در ميان عالمان شيعي اين است كه واژه كفر، در آن روايات به كفر باطني حمل ميشود.[4] كفر باطني عبارت است از عقيده و آراء فاسدي كه مانع از پذيرش حق به تمام معنا ميشود. صاحب جواهر درباره كساني كه عقيده فاسد دارند چنين گفته است: نعم هو بالمعني المذبور أخبث منه بغيره بل أشد عقاباً كما يشير اليه قول الصادق عليه السلام اهل الشام شر من اهل الرّوم و اهل المدينه شرّ من اهل المكه...؛
بلي منكران امامت به معني كه ذكر شده از نظر باطن پليدتر از كفر كافران است. چنان كه «سخن امام صادق در اين باره اشاره شده است كه «اهل شام بدتر از اهل روماند و اهل مدينه بدتر از اهل مكهاند».[5]
و مخالفين شيعه، غير از نواصب و خوارج، مسلمان هستند و تمام احكام اسلام درباره آنها جاري است. بنابراين كساني كه شاهد معرفي امام علي به عنوان امام و رهبر مسلمين در روز غديرخم بودند، در صورتي كه با امام ـ عليه السّلام ـ دشمني و مخالفت نكردند و نيز با امام همكاري هم نكردهاند، مرتد نميباشند. زيرا اين دسته منكر امامت علي ـ عليه السّلام ـ به حساب نميآيند، بلكه به علت ترس از حكومت وقت و يا عدم اهتمام بر امر امامت علي ـ عليه السّلام ـ سكوت كردهاند. امّا دستهاي كه نه تنها با علي ـ عليه السّلام ـ همكاري نكردند، بلكه بر ضد او اقدام كردهاند، چه حكمي دارند؟ آيا مرتدند يا اينكه مسلمان ميباشند؟ علما و فقهاي شيعه نظر واحدي در اين زمينه ندارند، امّا نظر مشهور و مدققين از علما مانند صاحب جواهر صاحب رياض و صاحب عروة، بر اين است كه تمام فرق مسلمين جز نواصب و خوارج، مسلمان بوده و احكام اسلام بر آنها جاري ميشود.[6]
3. كفر ناصبي:
اگر منظور از ناصبي كسي باشد كه دشمني با امام علي را جزء اعتقادات ديني خود ميداند، طبعاً دامنه ناصبي محدود ميشود و تنها شامل خوارج ميگردد. و اگر مراد از ناصبي كسي باشد كه با علي و اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، دشمني ميورزد، طبعاً افراد و مصاديق زيادي پيدا ميكند. حتي كساني كه به دليل مسائل شخصي و اغراض پست و فرومايه دنيايي، با امام عناد و عداوت داشتند و افرادي كه بعد از رحلت پيامبر حق امامت را غصب كردند را نيز شامل ميشود؛ زيرا اينان براي اينكه قدرت سياسي و مديريتي مسلمين را تصاحب كنند، بر علي ـ عليه السّلام ـ و اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ستمها كردند. در اين صورت اينها مرتد و نجس ميباشند.
محققين و مدققين علما به استناد برخي از نصوص، و سيره قطعي ائمه اطهار، و نيز عمومات «سوق المسلمين» بر اين نظراند كه ناصبي بر كساني اطلاق مي شود كه دينشان را بر دشمني با امام علي ـ عليه السّلام ـ قرار دادهاند. پس خصومتهاي ديگر كه با اين اعتقاد نميباشد، موجب ارتداد نخواهد شد.
الف. حديث: سماعة از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت ميكند كه به امام عرض كردم مرا از معناي اسلام و ايمان باخبر كن. آيا ايمان و اسلام از نظر معنا متفاوتاند؟ امام فرمود: ايمان با اسلام شريك است، ولي اسلام با ايمان شريك نيست. پس به او عرض كردم كه براي من توصيف فرما! امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: اسلام عبارت از گواهي به يكتائي و بيهمتائي خداوند، و درست شمردن پيامبري حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، و با همين اعتقاد، خونها محترم ميشود. و ازدواج و ارث به جريان ميافتد. و بر ظاهر اسلام توده مردم قرار دارند. امّا ايمان هدايت است، و نفوذ قول به اسلام در قلبها و جانها است. و آنچه كه از عمل از انسان سرميزند...».[7]
با توجه به اين كه سلسلة راويان همگي موثق ميباشند و دلالت روايت بسيار روشن و خالي از ابهام است، پس ميتوان نتيجه گرفت كه صرف دشمني و مخالفت با امام علي موجب ارتداد و كفر نخواهد بود.
بنابراين اگر از روي اعتقاد ديني كسي با اهل بيت خصومت نداشته باشد، ناصبي نيست ولو اينكه با اهل بيت دشمني داشته باشد.
ب. سيره و رفتار ائمه
بسياري از اصحاب در زمان پيامبر و بعد از آن و نيز شركت كنندگان در جنگ جمل و صفين بلكه همة اهل شام و بسياري از اهل مدينه و مكه، در برابر امام علي ـ عليه السّلام ـ و فرزندان پاك ايشان، در نهايت خصومت و دشمني به سر ميبردند. با اين همه ائمه ـ عليهم السّلام ـ با آنان معاشرت داشتند و با آنان هم خوراك ميشدند. و در ميان شيعه كسي منكر اين واقعيت نميباشد. و به يقين در تمام اين معاشرات و مخالطات تقيه مطرح نبوده است. پس همه اين رفتارها نشانه آن است كه اينها از نواصب نميباشند، زيرا مخالفت و دشمني با اهل بيت را جزء دين نميدانند».[8]
ج. نصوص حلّيت سوق مسلم:
در زماني، اين روايات از ائمه هدي نقل شده است كه طائفه اماميه، تعداد اندك و غيرقابل توجه بودهاند. اگر حلّيت متاع سوق مسلم را قبول كنيم غالب بلكه اكثريب قريب به اتفاق مسلمين معاصر ائمه، تحت القائات مسموم بنياميه و بنيعباس بودهاند. و آنان در عداوت و خصومت به اهل بيت مضايقه نداشتند. روشن است كه در چنين وضعي حكم به حليت سوق مسلم از سوي ائمه، حكم دادن به مسلماني مخالفين اهل بيت است.[9] و روي اين معنا، تمام نصوصي كه منكران امامت اهل بيت را، كافر ناميدهاند، قابل حمل بر كفر به معناي انكار و كفر باطني است.
مانند اينكه ميگوئيم تارك الصلاة كافر است. بر اين اساس دشمني با امام علي ـ عليه السّلام ـ موجب گمراهي، فسق و عذاب سخت اخروي است. امّا دشمناني كه علي ـ عليه السّلام ـ را از روي عقيده ديني مورد خصومت قرار ندادهاند، بلكه به علل ديگر با آن حضرت و فرزندان پاكش دشمني كردهاند، در ظاهر مسلماناند. و تمام احكام مربوط به اسلام بر آنها جاري است[10]. اگر چه آنان هرگز اهل نجات نميباشند، بلكه از گمراهاناند.
يكي از شواهدي كه براي صحت نظريه فوق ميتوان ذكر كرد روايات متعددي است كه در آنها ارتداد جميع مردم بعد از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) مطرح شده است وتنها سه نفر، سلمان، مقداد و ابوذر استثنا شده است.[11] روشن است كه ارتداد در اين احاديث به معناي مصطلح فقهي خود نميباشد. و الا اكثر مردم بر همان وضعيت زمان ابوبكر و عمر باقي بودند و امام علي(ع) با آنان معاشرت داشتند. به خصوص كه انسانهاي پاك و مخلص و مؤمني مانند عمارياسر و اويس قرني و مالك اشتر نخعي وصدها نفر امثال ايشان در ميان مسلمين حضور داشتند، پس ارتداد در اين روايات، به معناي رايج و اصطلاحي آن نيست.
مطابق حديث در ابتدا چهل نفر به محضر امام رسيدند وگفتند جز تو كسي را براي حكومت و ولايت قبول نداريم. امام فرمودند: برويد فردا با كيفيتي خاص كه حضرت بيان كردند به فلان جا بياييد! و فردا جز سه نفر (مقداد، سلمان و ابوذر) با همان كيفيت خدمت امام نرسيدند و بعد از چند ساعت تاخير عمار نيز به حضور امام آمد كه امام او را رد كرد.[12] بنابراين ايمان خالص و صددرصد به حق، همان ثبات قدم در اعتقاد و عمل به ولايت علي و ائمه معصومين(ع) ميباشد. اما اگر كسي از چنين عقيدهاي ولو عملاً سستي از خود بروز دهد، نوعي از ارتداد را به همراه دارد. در حديثي ديگر از مقداد به عنوان كسي كه هرگز بر عقيده حقه او، به اندازه يك ذره شبهه وارد نشده نام برده شده است».[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
الف. حكيم سيد محسن، مستمسك العروة الوثقي، ج اول، ص 397 ـ 398، چ چهارم، نشر دار احياء التراث، سال 1391 ق.
ب. نجفي، شيخ محمدحسن، جواهر الكلام، ج 14، كتاب الحدود و التعزيرات، نشر دار المورخ العربي، چ اول، سال 1412 ق، قطع بزرگ، ص 552.
ج. الكركي، علي بن حسين، جامع المقاصد، ج 12، كتاب النكاح، ص 135 به بعد.
د. شريعتمدار، محمد حسين، ارشاد المسلمين، نشر باختران، بيتا، ص 77.
هـ . خلاصه تاريخ اسلام از پيدايش عرب،نشر دفترنشر فرهنگ اسلامي، سال 1373، تأليف سيد هاشم رسولي محلاتي، از ص 239 تا 243.
و. نشريه حوزه، ش 41 – 42، سال 1369،از ص 72 الي 90، و شماره 42، از ص 49 الي 62.
ي. عسكري، مرتضي، عبدالله بن سباء و افسانهها، ج 1، از ص 185 تا 241، نشر مجمع علمي اسلامي، بيتا، طبع تهران.
پی نوشتها:
[1] . الرازي، احمد بن فارس، معجم مقائيس اللغه، ج 1، ص 460، ماده ردّ، نشردار الكتب العلميه بيروت، طبع اول، 1420 ق.
[2] . طباطبايي، سيد محمدعلي، رياض المسائل، ج 2، ص 79، نشر موسسه آل البيت، طبع اول، 1410.
[3] . العاملي الشيخ محمد بن حسن، وسائل الشيعه كتاب الحدود و التعزيرات ابواب حد مرتد، باب دهم.
[4] . شيخ محمد حسن، نجفي، جواهر الكلام، ج 6، ص 60.
[5] . جواهر الكلام، ج 6، ص60.
[6] . ر.ك به: نجفي، الف: شيخ محمد حسن، جواهر الكلام، ج 6، ص 66،نشر دار الكتب الاسلاميه، چ ششم، سال 1379، نجف؛ ب: طباطبايي، سيد محمدعلي، رياض المسائل، ج 2، ص 81.
[7] . الكليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، ج 2، كتاب كفر و ايمان، ص 29، نشر دار الاضواء، ط اول، سال 1413.
[8] . جواهر الكلام، ج 6، ص 66.
[9] . جواهر الكلام، ج 6، ص 66 و رياض المسائل، ج 2، ص 81.
[10] . همان.
[11] . المفيد، محمد بن نعمان، (413)، الاختصاص نشر جامعه مدرسين طبع قم،بيتا، ص 6، روايت بريد بن معاويه و عمر بن ثابت.
[12] . همان روايت عمرو بن ثابت.
[13] . همان، ص 10 ـ 11، روايت ابيبكر حضرمي از امام باقر و روايت هشام بن سالم و مفضل بن عمرو و نصر بن سويد.
منبع: اندیشه قم
پاسخ سؤال فوق متوقف بر بررسي نكات زير ميباشد:
1. واژهشناسي مرتد: «ردّ الرّاء و الدّال، اصل واحد مطّرد منقاس و هو رجع الشيء... و يسمّي المرتدّ لانه ردّ نفسه ألي كفره...»؛[1] ماده رد، يك معناي اصلي دارد كه شايع و قياسي است و آن برگشتن چيز است. مرتد از آن جهت ناميده شده است كه وي خويش را به كفر برگشت داده است، پس در لغت مرتد، برگشتن به كفر است.
2. تعريف مرتد
امّا در اصطلاح فقهاء مرتد عبارت است از «كسي كه منكر خدا و يا پيامبر و يا ضروريات دين باشد»[2] بعد از آن كه وحدانيت خداوند، رسالت حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ و حقانيت دين اسلام را تصديق كرده باشد.
با اين تعريف ميتوان درباره كساني كه با امامت علي ـ عليه السّلام ـ مخالفت كردند به قضاوت نشست. روايات زيادي در منابع شيعه نقل شده است كه منكر امامت را كافر خواندهاند.[3] امّا نظر مشهور در ميان عالمان شيعي اين است كه واژه كفر، در آن روايات به كفر باطني حمل ميشود.[4] كفر باطني عبارت است از عقيده و آراء فاسدي كه مانع از پذيرش حق به تمام معنا ميشود. صاحب جواهر درباره كساني كه عقيده فاسد دارند چنين گفته است: نعم هو بالمعني المذبور أخبث منه بغيره بل أشد عقاباً كما يشير اليه قول الصادق عليه السلام اهل الشام شر من اهل الرّوم و اهل المدينه شرّ من اهل المكه...؛
بلي منكران امامت به معني كه ذكر شده از نظر باطن پليدتر از كفر كافران است. چنان كه «سخن امام صادق در اين باره اشاره شده است كه «اهل شام بدتر از اهل روماند و اهل مدينه بدتر از اهل مكهاند».[5]
و مخالفين شيعه، غير از نواصب و خوارج، مسلمان هستند و تمام احكام اسلام درباره آنها جاري است. بنابراين كساني كه شاهد معرفي امام علي به عنوان امام و رهبر مسلمين در روز غديرخم بودند، در صورتي كه با امام ـ عليه السّلام ـ دشمني و مخالفت نكردند و نيز با امام همكاري هم نكردهاند، مرتد نميباشند. زيرا اين دسته منكر امامت علي ـ عليه السّلام ـ به حساب نميآيند، بلكه به علت ترس از حكومت وقت و يا عدم اهتمام بر امر امامت علي ـ عليه السّلام ـ سكوت كردهاند. امّا دستهاي كه نه تنها با علي ـ عليه السّلام ـ همكاري نكردند، بلكه بر ضد او اقدام كردهاند، چه حكمي دارند؟ آيا مرتدند يا اينكه مسلمان ميباشند؟ علما و فقهاي شيعه نظر واحدي در اين زمينه ندارند، امّا نظر مشهور و مدققين از علما مانند صاحب جواهر صاحب رياض و صاحب عروة، بر اين است كه تمام فرق مسلمين جز نواصب و خوارج، مسلمان بوده و احكام اسلام بر آنها جاري ميشود.[6]
3. كفر ناصبي:
اگر منظور از ناصبي كسي باشد كه دشمني با امام علي را جزء اعتقادات ديني خود ميداند، طبعاً دامنه ناصبي محدود ميشود و تنها شامل خوارج ميگردد. و اگر مراد از ناصبي كسي باشد كه با علي و اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، دشمني ميورزد، طبعاً افراد و مصاديق زيادي پيدا ميكند. حتي كساني كه به دليل مسائل شخصي و اغراض پست و فرومايه دنيايي، با امام عناد و عداوت داشتند و افرادي كه بعد از رحلت پيامبر حق امامت را غصب كردند را نيز شامل ميشود؛ زيرا اينان براي اينكه قدرت سياسي و مديريتي مسلمين را تصاحب كنند، بر علي ـ عليه السّلام ـ و اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ستمها كردند. در اين صورت اينها مرتد و نجس ميباشند.
محققين و مدققين علما به استناد برخي از نصوص، و سيره قطعي ائمه اطهار، و نيز عمومات «سوق المسلمين» بر اين نظراند كه ناصبي بر كساني اطلاق مي شود كه دينشان را بر دشمني با امام علي ـ عليه السّلام ـ قرار دادهاند. پس خصومتهاي ديگر كه با اين اعتقاد نميباشد، موجب ارتداد نخواهد شد.
الف. حديث: سماعة از امام صادق ـ عليه السّلام ـ روايت ميكند كه به امام عرض كردم مرا از معناي اسلام و ايمان باخبر كن. آيا ايمان و اسلام از نظر معنا متفاوتاند؟ امام فرمود: ايمان با اسلام شريك است، ولي اسلام با ايمان شريك نيست. پس به او عرض كردم كه براي من توصيف فرما! امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: اسلام عبارت از گواهي به يكتائي و بيهمتائي خداوند، و درست شمردن پيامبري حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است، و با همين اعتقاد، خونها محترم ميشود. و ازدواج و ارث به جريان ميافتد. و بر ظاهر اسلام توده مردم قرار دارند. امّا ايمان هدايت است، و نفوذ قول به اسلام در قلبها و جانها است. و آنچه كه از عمل از انسان سرميزند...».[7]
با توجه به اين كه سلسلة راويان همگي موثق ميباشند و دلالت روايت بسيار روشن و خالي از ابهام است، پس ميتوان نتيجه گرفت كه صرف دشمني و مخالفت با امام علي موجب ارتداد و كفر نخواهد بود.
بنابراين اگر از روي اعتقاد ديني كسي با اهل بيت خصومت نداشته باشد، ناصبي نيست ولو اينكه با اهل بيت دشمني داشته باشد.
ب. سيره و رفتار ائمه
بسياري از اصحاب در زمان پيامبر و بعد از آن و نيز شركت كنندگان در جنگ جمل و صفين بلكه همة اهل شام و بسياري از اهل مدينه و مكه، در برابر امام علي ـ عليه السّلام ـ و فرزندان پاك ايشان، در نهايت خصومت و دشمني به سر ميبردند. با اين همه ائمه ـ عليهم السّلام ـ با آنان معاشرت داشتند و با آنان هم خوراك ميشدند. و در ميان شيعه كسي منكر اين واقعيت نميباشد. و به يقين در تمام اين معاشرات و مخالطات تقيه مطرح نبوده است. پس همه اين رفتارها نشانه آن است كه اينها از نواصب نميباشند، زيرا مخالفت و دشمني با اهل بيت را جزء دين نميدانند».[8]
ج. نصوص حلّيت سوق مسلم:
در زماني، اين روايات از ائمه هدي نقل شده است كه طائفه اماميه، تعداد اندك و غيرقابل توجه بودهاند. اگر حلّيت متاع سوق مسلم را قبول كنيم غالب بلكه اكثريب قريب به اتفاق مسلمين معاصر ائمه، تحت القائات مسموم بنياميه و بنيعباس بودهاند. و آنان در عداوت و خصومت به اهل بيت مضايقه نداشتند. روشن است كه در چنين وضعي حكم به حليت سوق مسلم از سوي ائمه، حكم دادن به مسلماني مخالفين اهل بيت است.[9] و روي اين معنا، تمام نصوصي كه منكران امامت اهل بيت را، كافر ناميدهاند، قابل حمل بر كفر به معناي انكار و كفر باطني است.
مانند اينكه ميگوئيم تارك الصلاة كافر است. بر اين اساس دشمني با امام علي ـ عليه السّلام ـ موجب گمراهي، فسق و عذاب سخت اخروي است. امّا دشمناني كه علي ـ عليه السّلام ـ را از روي عقيده ديني مورد خصومت قرار ندادهاند، بلكه به علل ديگر با آن حضرت و فرزندان پاكش دشمني كردهاند، در ظاهر مسلماناند. و تمام احكام مربوط به اسلام بر آنها جاري است[10]. اگر چه آنان هرگز اهل نجات نميباشند، بلكه از گمراهاناند.
يكي از شواهدي كه براي صحت نظريه فوق ميتوان ذكر كرد روايات متعددي است كه در آنها ارتداد جميع مردم بعد از رحلت حضرت رسول اكرم (ص) مطرح شده است وتنها سه نفر، سلمان، مقداد و ابوذر استثنا شده است.[11] روشن است كه ارتداد در اين احاديث به معناي مصطلح فقهي خود نميباشد. و الا اكثر مردم بر همان وضعيت زمان ابوبكر و عمر باقي بودند و امام علي(ع) با آنان معاشرت داشتند. به خصوص كه انسانهاي پاك و مخلص و مؤمني مانند عمارياسر و اويس قرني و مالك اشتر نخعي وصدها نفر امثال ايشان در ميان مسلمين حضور داشتند، پس ارتداد در اين روايات، به معناي رايج و اصطلاحي آن نيست.
مطابق حديث در ابتدا چهل نفر به محضر امام رسيدند وگفتند جز تو كسي را براي حكومت و ولايت قبول نداريم. امام فرمودند: برويد فردا با كيفيتي خاص كه حضرت بيان كردند به فلان جا بياييد! و فردا جز سه نفر (مقداد، سلمان و ابوذر) با همان كيفيت خدمت امام نرسيدند و بعد از چند ساعت تاخير عمار نيز به حضور امام آمد كه امام او را رد كرد.[12] بنابراين ايمان خالص و صددرصد به حق، همان ثبات قدم در اعتقاد و عمل به ولايت علي و ائمه معصومين(ع) ميباشد. اما اگر كسي از چنين عقيدهاي ولو عملاً سستي از خود بروز دهد، نوعي از ارتداد را به همراه دارد. در حديثي ديگر از مقداد به عنوان كسي كه هرگز بر عقيده حقه او، به اندازه يك ذره شبهه وارد نشده نام برده شده است».[13]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
الف. حكيم سيد محسن، مستمسك العروة الوثقي، ج اول، ص 397 ـ 398، چ چهارم، نشر دار احياء التراث، سال 1391 ق.
ب. نجفي، شيخ محمدحسن، جواهر الكلام، ج 14، كتاب الحدود و التعزيرات، نشر دار المورخ العربي، چ اول، سال 1412 ق، قطع بزرگ، ص 552.
ج. الكركي، علي بن حسين، جامع المقاصد، ج 12، كتاب النكاح، ص 135 به بعد.
د. شريعتمدار، محمد حسين، ارشاد المسلمين، نشر باختران، بيتا، ص 77.
هـ . خلاصه تاريخ اسلام از پيدايش عرب،نشر دفترنشر فرهنگ اسلامي، سال 1373، تأليف سيد هاشم رسولي محلاتي، از ص 239 تا 243.
و. نشريه حوزه، ش 41 – 42، سال 1369،از ص 72 الي 90، و شماره 42، از ص 49 الي 62.
ي. عسكري، مرتضي، عبدالله بن سباء و افسانهها، ج 1، از ص 185 تا 241، نشر مجمع علمي اسلامي، بيتا، طبع تهران.
پی نوشتها:
[1] . الرازي، احمد بن فارس، معجم مقائيس اللغه، ج 1، ص 460، ماده ردّ، نشردار الكتب العلميه بيروت، طبع اول، 1420 ق.
[2] . طباطبايي، سيد محمدعلي، رياض المسائل، ج 2، ص 79، نشر موسسه آل البيت، طبع اول، 1410.
[3] . العاملي الشيخ محمد بن حسن، وسائل الشيعه كتاب الحدود و التعزيرات ابواب حد مرتد، باب دهم.
[4] . شيخ محمد حسن، نجفي، جواهر الكلام، ج 6، ص 60.
[5] . جواهر الكلام، ج 6، ص60.
[6] . ر.ك به: نجفي، الف: شيخ محمد حسن، جواهر الكلام، ج 6، ص 66،نشر دار الكتب الاسلاميه، چ ششم، سال 1379، نجف؛ ب: طباطبايي، سيد محمدعلي، رياض المسائل، ج 2، ص 81.
[7] . الكليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، ج 2، كتاب كفر و ايمان، ص 29، نشر دار الاضواء، ط اول، سال 1413.
[8] . جواهر الكلام، ج 6، ص 66.
[9] . جواهر الكلام، ج 6، ص 66 و رياض المسائل، ج 2، ص 81.
[10] . همان.
[11] . المفيد، محمد بن نعمان، (413)، الاختصاص نشر جامعه مدرسين طبع قم،بيتا، ص 6، روايت بريد بن معاويه و عمر بن ثابت.
[12] . همان روايت عمرو بن ثابت.
[13] . همان، ص 10 ـ 11، روايت ابيبكر حضرمي از امام باقر و روايت هشام بن سالم و مفضل بن عمرو و نصر بن سويد.
منبع: اندیشه قم