دوشنبه، 29 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

این‌که شیعیان می گویند حضرت فاطمه الزهرا دختر گرامی رسول خدا(ص) از ابوبکر و عمر ناراضی بوده است دروغ محض است و دلیلی بر آن وجود ندارد؟


پاسخ :
این سخن که فاطمه (س) از ابوبکر و عمر راضی بوده است بر خلاف واقعیت تاریخی می‌باشد. عدم رضایت فاطمه(س) از عمر و ابوبکر و خشمگین بودن آن حضرت تا آخر عمر نسبت به این دو نفر نه تنها در کتابهای شیعه بلکه در کتابهای اهل سنت منعکس شده است و این خود دلالت دارد بر این‌که برخورد اين دو نفر با حضرت فاطمه (س) تنها فرزند و دختر گرامي رسول خدا(ص) بسیار ظالمانه بوده است. ما در اینجا برای اهمیت نارضایتی حضرت فاطمه(س) روایاتی از کتاب اهل سنت نقل می کنیم:
1. در صحيح بخاري و ساير متون حديثي اهل سنت آمده که پيامبر (ص)فرمود: فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي؛ يعني فاطمه پاره تن من است هرکه او را به غضب آورد مرا غضبناک کرده است.[1] و نيز نقل شده که پيامبر(ص) فرمود: إنما فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي يُؤْذِينِي ما آذَاهَا.[2] يعني همانا فاطمه پاره تن من است هر که او را اذيت کند مرا اذيت کرده است.
روایت اول غضب و خشم فاطمه(س) را بر هر کسی می خواهد باشد عین خشم پیامبر دانسته است و روایت دوم اذیت و آزار فاطمه(س) را از طرف هر کسی می خواهد باشد، عین آزار و اذیت رسول خدا قرار داده است.
2. از طرف ديگر در صحيح بخاري و ساير کتابهاي اهل سنت نقل شده است که: أَنَّ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام بِنْتَ النبي (ص) أَرْسَلَتْ إلى أبي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا من رسول اللَّهِ (ص) مِمَّا أَفَاءَ الله عليه بِالْمَدِينَةِ وَ فَدَكٍ وما بَقِيَ من خُمُسِ خَيْبَرَ ... فَأَبَى أبو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إلى فَاطِمَةَ منها شيئا فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ وَ عَاشَتْ بَعْدَ النبي (ص) سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها.[3] اين حديث مي گويد که فاطمه(س) دختر رسول الله(ص) از ابوبکر خواست که ميراث او را که شامل فدک و خمس خيبر مي شد به او برگرداند اما ابوبکر (بنا به برخي دلايلي که در حديث ذکر شده) هيچ چيزي از اينها را به فاطمه(س) برنگرداند پس فاطمه بر عليه ابوبکر غضبناک شد و از او دور شد و ديگر هرگز با و سخن نگفت تا اينکه از دنيا رفت و بعد از پدرش رسول خدا(ص) شش ما زنده بود هنگامي که فوت کرد علي او را در شب دفن نمود و اجازه نداد که ابوبکر بر او نماز بخواند و خودش بر او نماز خواند.
2. در کتابهاي معتبر اهل سنت آمده است که: «فقال عمر لابي بکر: انطلق بنا الي فاطمة فانّا قَدْ اغضبناها! فانطلقا جميعاً فأستأذنا علي فاطمة فلم تأذن لهم؛ عمر به ابوبکر گفت: بيا به ديدار فاطمه ـ سلام الله عليها ـ رويم و رضايت او را جلب کنيم، زيرا که ما وي را به خشم آورده ايم و آنان چندين بار به خانه آن حضرت آمدند، آن حضرت اجازه ورود به خانه را به آنها نداد...چون چنين ديدند دست به دامن علي ـ عليه السلام ـ شدند و با فشار و اصرار نظر او را جلب کردند که از فاطمه ـ سلام الله عليها ـ اجازه بگيرد، ولي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ اجازه ندادند. امام علي ـ عليه السلام ـ فرمود: اي دختر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آنان نارضايتي و اجازه ندادن تو را از چشم من مي بينند و لذا من به آنان قول داده ام که از تو اجازه بگيرم. سرانجام فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گفت: من در اختيار تو هستم...
شيخين وارد خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ شده و بر او سلام کردند ولي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ جواب سلام آنان را نداد و صورتش را از آنان به سوي ديوار برگرداند.[4] و اصرار و سماجت به جايي نرسيد. ابوبکر خيلي ناراحتي مي‌کرد و مي گفت: اي کاش من به جاي پيامبر مي مردم ... فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گفت: اگر حديثي را از پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بخوانم، مرا تأييد مي کنيد؟ گفتند بلي؟ فرمود:
«الم تسمعا رسول اللّه ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ يقول: فاطمة بضعة مني من آذاها فقد آذاني، رضا فاطمة من رضاي و سخط فاطمة من سخطي، فمن احب فاطمة ابنتي فقد احبني، و من ارضي فاطمة فقد ارضاني؟ قالا: نعم. قالت: فإنّي قد اُشْهِدُ اللّهِ وَ مَلائِکتَهُ اَنَّکما أسْخَطْتُماني وَ مَا اَرْضَيتُما في وَ لَئِنْ لَقَيْتُ النّبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ لاشکوَنَّکما إِلَيه؛[5] آيا از پدرم نشنيده ايد که رضايت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ رضايت من و خشم او خشم من است و هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس او را راضي کند مرا راضي نموده و چنانچه کسي وي را به خشم آورد مرا به خشم آورده است؟ گفتند: بلي، آنگاه دست به سوي آسمان برداشت و گفت: «من، خدا و ملائکه اش را به اين اعتراف شما شاهد مي گيرم، که شما مرا به خشم آورده ايد و راضيم نکرديد و هنگامي که در پيشگاه خدا پدرم را ديدار کنم، از شما به او شکايت خواهم کرد».
ابوبکر پس از شنيدن اين سخنان به گريه افتاد و با تمام ناراحتي خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را به همراه عمر ترک کرد و خطاب به مردم گفت: من از خلافت کنار مي روم و حاجتي به بيعت شما ندارم... و فاطمه ـ سلام الله عليها ـ نيز اظهار داشت: من در تعقيب هر نماز تو را نفرين خواهم کرد...[6]
3. طبق روايت وارده در منابع اهل سنت ابوبکر در اواخر عمر خود پيوسته از حمله و هجوم به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ و آزار و اذيت آن حضرت (که به دستور او و تهاجم عمر و دار و دسته اش انجام شد) اظهار ندامت و پشيماني مي کرد. در اين باره روايات زيادي وارد شده است که ذيلا به نمونه هايي از آن اشاره مي کنيم:
الف. عمر از پدرش عبدالرحمن بن عوف نقل مي کند که گفت: «زماني که ابوبکر مريض شد به ملاقات او رفتم، ابوبکر گفت: بر هيچ چيز دنيا تأسف نمي خورم مگر بر سه کار که انجام دادم و اي کاش انجام نمي دادم... اي کاش به خانه فاطمه بي احترامي نکرده بودم اگر چه بر عليه من اعلان جنگ مي نمودند...».[7]
ب. يعقوبي مورخ مشهور اهل سنت نقل مي کند: وقتي که ابوبکر در بستر مرگ افتاده بود همواره تأسف مي خورد که، اي کاش قلادّه خلافت را به گردن نينداخته بودم. اي کاش خانه فاطمه را تفتيش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم.[8]
4. دانشمندان اهل سنت در تاريخ هاي خود مي نويسند: فاطمه ـ سلام الله عليها ـ آن چنان از دو خليفه اول و دوم ناراضي و ناراحت بود، که با آنان قهر کرد و از ستم آن دو رو به سوي قبر پدر کرد و فرمود:
الف. «يا ابتاه! يا رسول اللّه! ما ذا لقينا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابي قحافه؟!؛ اي پدر و اي رسول خدا! ما بعد از تو چه روزگار سياهي از پسر خطاب و پسر ابو قحافه داشته ايم؟!».[9]
ب. طبري مي نويسد:
«فَهجَرَته فاطمة ـ سلام الله عليها ـ فلم تکلّمه في ذلک حتّي ماتت، فدفنها علي ـ عليه السلام ـ ليلاً؛ بعد از جريان تهاجم به خانه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ و اذيت آن حضرت توسط خليفه اول و دوم، حضرت از آن ها روي گردان شد و تا آخر عُمر با آنان سخن نگفت تا اين که از دنيا رفت و علي ـ عليه السلام ـ شبانه او را دفن نمود».[10]
ج. حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ آنچنان از عمر و ابوبکر ناراضي بود بطوري که وصيّت نمود که آن ها حقّ شرکت در تشييع جنازه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را ندارند. چنان که به علي ـ عليه السلام ـ وصيت مي کند:
«اني اوصيک ان لا يلي غسلي و کفني سواک و اذا انا متّ فادفني ليلاً و لا توذنن بي احداً، و لا توذنن بي ابابکر و عمر و بحق محمد رسول اللّه ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ان لا تصلي عليّ ابوبکر و لا عمر؛ همانا من تو را وصيت مي کنم که غسل و کفن کردن مرا کسي غير از تو انجام ندهد و وقتي وفات کردم مرا شب دفن کن و هيچ کس را خبر نکن و ابابکر و عمر را نيز مطلع نساز، و تو را سوگند مي دهم به حق رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند».[11]
د. ابن ابي الحديد (امام معتزلي) پس از تحقيق و بررسي در مورد واکنش حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ به ستمهاي وارده از سوي حکومت وقت مي نويسد: «وَ الصّحيحُ عِندي اَنَّها ماتَتْ واجِدَةً عَلَي ابي بکر و عمر و اَنَّها اَوْصَت الاّ يُصَلّيا عَلَيها؛[12]به نظر من حق اين است که فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با دل پر درد از ابوبکر و عمر از دنيا رفت و وصيت کرد: آن دو بر جنازه اش نماز نخوانند.
اين ها نمونه هايي از روايات و مطالبي هستند که حکايت از نارضايتي فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ نسبت به خليفه اول و دوّم را دارد.
و از طرف دیگر اين روایات کاملا روشنگر اين مطلب است که فاطمه (س) توسط ابوبکر و عمر مورد اذيت و آزار قرار گرفته و به علت همين ناراحتي در برابر ابوبکر مبارزه منفي انجام داده و به حدي بر او غضبناک بوده که از او فاصله مي گيرد و تا آخر عمر با او سخن نمي گويد و حتي در راستاي همين ناراحتي و غضب، علي (ع) نمي گذارد که آنان بر جنازه آن حضرت نماز بخوانند و نيز او را در شب دفن مي کند تا ابوبکر خليفه مسلمين و عمر در تشييع جنازه او شرکت نکنند.

پی نوشتها:
[1]. محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، ج3، ص 1361 و 1374، بيروت، دار ابن کثير اليمامه سوم، 1407ق - 1987م
[2]. نيشابوري، مسلم بن حجاج ابوالحسين قشيري، صحيح مسلم، ج4 ، ص 903 ، دار احياء التراث العربي(محقق: محمد فؤاد عبدالباقي)
[3]. صحيح بخاري، ج4 ، ص 1549 و صحیح مسلم، ج3 ، ص 1380.
[4]. اين نوع احاديث درباره فاطمه زهرا س از زبان پيامبر اسلام ص با عبارتهاي مختلف در منابع اهل سنت وارد شده است.
[5]. أبي محمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة الدّينوري، الامامة و السياسة، قم، ايران، منشورات الرضي، الطبعة الاخيره، 1388ق، ص13ـ14.
[6]. محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم والملوک، بيروت، ج2، ص619، في حوادث سنة 13 هجري قمري.
[7]. حسين ابن علي مسعودي، مروج الذهب، لقاهره، ج2، ص194، باب نسب و سيره ابوبکر؛ تاريخ يعقوبي، بيروت، ج2، ص137، باب أيام أبي بکر.
[8]. الامامة و السياسة، ج 1، ص 12 و 13؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 210.
[9]. تاريخ الطبري، تاريخ الامم و الملوک، لابي جعفر محمد بن جرير الطبري، ج2، دارالکتب العلميّه، بيروت، الطبعة الثانية، 1408ق، کتاب 5 جلدي، ص236.
[10]. صحيح مسلم، ج 72 2؛ صحيح بخاري، ج 5، ص 5؛ الامامة و السياسة، ج 1، ص 14.
[11]. شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 50. ج 16، ص 281.
[12]. اين حديث را جمعي از علماء و محقّقين اهل سنّت در کتاب هاي خودشان آورده اند از جمله: الحاکم النيسابوري، المستدرک الصحيحين، ج 2، ص 153؛ الحافظ الذهبي، ميزان الاعتدال، ج 1، ص 535؛ ابن الاثير، اسد الغابة في معرفة الصحابه، ج 5، ص 522؛ المحبّ الطّبري، الذخائر، ص 39؛ ابن حجر العسقلاني، الاصابة، ج 4، ص 378؛ ابن المغازلي الشافعي، مناقب علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ ، ص 351. و در روايت ديگر مي فرمايد: «فمن اغضبها فمن اغضبني»، ابن ابي الحديد، ج 16، ص 272.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.