سه‌شنبه، 30 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آگاهي امام حسين عليه‌السّلام از شهادتش در كربلا ، چگونه با آيه «وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ» سازگار نیست؟


پاسخ :
قبل از هر چيز، ضرورت دارد درباره تفسير آيه فوق و آگاهي امامان از علم غيب يا عدم آن مطالبي بيان شود، آيه: «وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ»[1] ؛ «و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق) خود را به دست خود به هلاكت نيفكنيد و نيكي كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مي‌دارد» .
اين آيه در ذيل آيات جهاد آمده است كه مردم را به انفاق در راه خدا تشويق مي‌كند و انفاق نكردن به سربازان اسلام كه از لحاظ تجهيزات و اسلحه بايد به توانايي برسند؛ مساوي با از بين رفتن مسلمانان است. بنابراين معناي اصلي آيه اين مي شود:
«اگر در راه خدا انفاق نكنيد و تجهيزات نظامي و جنگي را آماده نسازيد؛ خود را با دست خود به هلاكت رسانديد و دشمن را بر خود مسلط كرديد».[2]
تفسير الميزان و تفسير نمونه از اين آيه استفاده عام نموده‌ و آن را محدود به انفاق نكرده‌ و مي نويسند : آيه اطلاق دارد و شامل هرگونه تباهي و هلاكتي را مي‌شود ، خواه از حيث افراط در صرف مال در راه خدا باشد و خواه از جهت تفريط در آن، بلكه شامل غير انفاق هم مي‌شود.[3]
در نتيجه آيه شامل هر هلاكتي مي شود كه انسان به طور عمد يا اختيار اقدام به ضرر و هلاكت خود نمايد، مانند: خودكشي، استفاده از غذاي مضر و... .
اما اين آيه شامل كساني كه به شهادت مي‌رسند ، نمي‌شود همانطور در داستاني آمده است كه در جنگ قسطنطنيه زماني كه شخصي به صفوف دشمن حمله نمود مردم گفتند: «اين شخص با دست خود هلاكت را براي خود آماده كرده است» ابوايوب انصاري كه صحابه پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم - بوده ، در آن جنگ حضور داشت ، گفت : شما اين آيه (و لا تلقوا...) را تأويل به مردي مي‌كنيد كه با حمله خويش شهادت را خواستار گرديد؟! اين آيه در حق كساني كه در راه خدا به شهادت مي‌رسند، نازل نشده است ؛ بلكه اين آيه در حق ما انصار نازل شده بود كه يكي از ما گفت: اكنون خدا اسلام را شوكت داد ، خوب است ما به سر كار خود رويم و به اصلاح اموالي كه ضايع شده بپردازيم به صرف مال در راه جهاد اموال ما به هدر رفت و اگر در مدينه مي‌مانديم ، مال خود را حفظ مي‌كرديم ؛ در اين هنگام اين آيه نازل شد كه ماندن در مدينه و ترك جهاد به خاطر حفظ مال، هلاكت است.[4]
«وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً»[5] ؛ «و هرگاه كسي از خانه خويش براي هجرت به سوي خدا و رسول او بيرون آيد و در سفر مرگ وي فرا رسد اجر و ثواب چنين كسي بر خداست و خدا پيوسته بر خلق آمرزند و مهربان است.»
با توجه به تفسير آيه و اين‌كه امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ مي‌دانست كه به شهادت مي‌رسد ، لازم است مطالب ذيل مورد بحث و تحقيق قرار بگيرد :

1 – آگاهي ائمه اطهار عليهم السلام از علم غيب
با دقت در آيات مختلف قرآن، به خوبي روشن مي‌شود كه دو دسته آيات در زمينه علم غيب وجود دارد:
دسته اول: آياتي كه علم غيب را مخصوص خدا معرفي مي‌كند و از غير او نفي مي‌كند؛ مانند:
· «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ»[6] ؛ «كليد هاي غيب نزد خداست و جز او كسي آنها را نمي‌داند»
· «قُلْ لا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ»[7] ؛ «بگو هيچ يك از كساني كه در آسمان‌ها و زمين هستند غيب را نمي‌دانند، جز خدا»
· و آيات ديگر مانند: (انعام: 50)، (اعراف: 188)، (يونس: 20) و... که به صراحت دلالت دارند كه علم به غيب، مخصوص خداوند است.
دسته دوم : آياتي که به روشني نشان مي‌دهد كه اولياي الهي توسط خداوند از غيب آگاهي مي يافتند؛ مانند:
· «وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ»[8] ؛ «چنان نبود خدا شما را از علم غيب آگاه كند، ولي خداوند از ميان رسولان خود هركس را بخواهد بر مي‌گزيند (و قسمتي از اسرار غيب را در اختيار او مي‌گذارد)»
· و در معجزات حضرت مسيح ـ عليه‌السّلام ـ مي‌خوانيم كه فرمود:‌ «وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ»[9] ؛ «من شما را از آنچه مي‌خوريد، يا در خانه ‌هاي تان ذخيره مي‌كنيد؛ خبر مي‌دهم».
در نتيجه خداوند تمامي اسرار غيب را به رسولان خود نداده ؛ ولي به طور اجمال به آنها اعطاء نموده است.
از طرف ديگر روايات زيادي وارد شده است كه نشان مي‌دهد كه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم‌السلام ـ اجمالاً آگاهي از غيب داشتند و گاه از آن خبر مي‌دادند و در نهج‌البلاغه پيشگوئي‌هاي زيادي به چشم مي‌خورد كه نشان مي‌دهد كه حضرت علي ـ عليه‌السّلام ـ به بعضي از اسرار غيب آگاهي داشت؛ مانند:
· آنچه در خطبه «13» در مذمت اهل بصره آمده است كه مي‌فرمايد: «گويا مي‌بينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرود آمده و همه غرق شده‌ايد، تنها قله بلند مسجدتان همچون سينه كشتي در روي آب نمايان است.»
· يا نسبت به «حجر بن قيس» فرمود: «كه تو را بعد از من مجبور به لعن مي‌كنند»[10]
· و آنچه درباره «مروان» فرمود:‌ «كه او پرچم ضلالت را بعد از پيري به دوش خواهد كشيد».[11]
· و آنچه كميل بن زياد به حجاج گفت كه اميرالمؤمنين علي ـ عليه‌السّلام ـ به من خبر داده كه تو قاتل مني.[12]
· و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: «كه جنگ با آنها، از گروه ما ده نفر كشته نمي‌شوند و از آنها ده نفر نجات نمي‌يابند».[13] و مطلب عيناً چنين شد.
مرحوم علامه مجلسي (ره) در جلد «26» بحارالانوار، بالغ بر «22» حديث در زمينه آگاهي پيامبران و امامان بر اسرار غيب آورده است.

2- آگاهي امام حسين عليه السلام از شهادت خود
‌ روايات زيادي وارد شده است كه پيامبران گذشته[14] و پيامبر اسلام – صلي الله عليه و آله و سلم - و حضرت علي ـ عليه‌السّلام ـ از واقعه كربلا خبر داده اند ؛ حتي شخص امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ نيز از شهادتش خبر داد؛ حذيفه مي‌گويد: از امام حسين شنيدم كه مي‌فرمود :
«به خدا سوگند بني‌اميه بر قتل من اجتماع خواهند كرد و عمر سعد فرمانده سپاه شان خواهد بود».
عرض كردم : يابن‌رسول‌الله! آيا پيامبر به شما خبر داده‌اند؟
فرمودند: «خير».
حذيفه گويد : خدمت رسول‌الله شرفياب شدم و جريان سخنان امام را به عرض رساندم.
پيامبر فرمود: «علم من، علم حسين است و علم حسين از علم من است».[15]
همچنين ايشان در خطبه آتشين خود در مكه قبل از مسافرت به كوفه فرمودند: «... هيچ نيروي حكم‌فرما نيست مگر به اراده خداوند... براي من قتلگاهي معين گرديده است كه در آنجا فرود خواهم آمد گويا با ديدگان خود مي‌نگرم درندگان بيابان‌ ها بين سرزمين نواويس و كربلا، اعضاء و اندام‌ هاي پيكرم را قطعه قطعه مي‌كنند...»[16]
پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در عالم خواب به امام حسين فرمودند: «يا حسين اخرج الي العراق فان الله تعالي شاء ان يراك قتيلا...»[17] ؛ «وظيفه تو حركت به سوي كربلا و عراق است و خداوند خواسته تا تو را كشته ببيند»
همه اينها دلالت بر اين دارد كه امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ از شهادت خود در اين مسافرت آگاهي داشت.
از لحاظ ظاهري و تاريخي، امام به قصد كوفه حركت نموده است نه به قصد كربلا. اين با علم لدني و آگاهي امام از شهادتش كه از عمق معنويت امامت سرچشمه گرفته است؛ منافات ندارد. چون پيامبران و امامان ـ عليهم‌السلام ـ انسان‌هاي مافوق هستند نه مافوق انسان. لذا در كارهاي اجتماعي خود، كه در معرض ديد عموم و تاريخ قرار مي‌گيرد، بايد با سيره عقلاء مطابقت داشته باشد و مورد فهم و پذيرش منطقي آيندگان قرار گيرد؛ اگر قرار بر اين بود كه حركت امام حسين –عليه السلام- و شهادتش الهام خصوصي خدا باشد، نقض غرض پيش مي‌آمد در حالي كه به تاريخ مي‌نگريم تمام حركات امام حسين از روي عادي و بر اثر اتفاقات زمان و موافق با نظر عقلاي عالم است مثلاً:
· بيعت نكردن با ظالم،
· نوشتن نامه از طرف سران كوفيان براي امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ براي به دست گرفتن حكومت و زعامت مردم ،
· حركت امام به سوي كوفه و براي تشكيل حكومت و امر به معروف و نهي از منكر،
· مانع شدن لشكر حر ،
· درخواست امام حسين براي بازگشت به وطن ،
· شروع نكردن به جنگ و دست بيعت به ظالم ندادن و همراه بردن زن و بچه و...
همه اينها دلالت از عادي بودن قضيه و بشري بودن است ؛ همين امر سبب شده است كه حركت امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ ، تحسين برانگيز عقلاء عالم قرار بگيرد كه حسين را شايسته تكريم و احترام بدانند.[18]

3- علت قيام امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ با توجه به آگاهي از نتيجه آن
اول : طبق عقيده شيعه، امامان معصوم ـ عليهم‌السلام ـ عِدل قرآن بلكه قرآن مجسم هستند و از قرآن جداشدني نيستند و تمام رفتار و گفتار و اعمال شان براساس قرآن و نيز قرآن مترجم و مفسر آنها مي‌باشد. بنابراين اگر در مسئله‌اي نسبت به ائمه ـ عليهم‌السلام ـ ايجاد شبهه‌اي شود كه بعضي از اعمال آنها در ظاهر مطابق با قرآن نيست! يا بايد در فهم خود از قرآن شك كنيم يا برداشت ما از رفتار معصومين اشتباه بوده است چون آنها قرآن ناطق هستند.

دوم: ذکر چند نکته ضروري:
اوّلاً: در اين جهان اهداف مقدسي است كه جان انسان در مقابل آن ارزشي ندارد، لذا با خطر افتادن آن اهداف (مانند: دين اسلام، حيثيت جامعه اسلامي، و...) لازم است جان را فداي آن هدف مقدس نمود؛ امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ با در خطر افتادن دين اسلام، و تحريف مطالب قرآن، جان خويش را در كف اخلاص گذاشت ، همانگونه که حضرت علي ـ عليه‌السّلام ـ در ليلة المبيت براي حفظ جان پيامبر كه هدف مقدس‌تري بوده است در رخت خواب پيامبر خوابيده.
در اين موارد القاء نفس در هلاكت نيست. هلاكت مرگ بدون دليل است كه هم از زندگي دنيا متضرر شده و سرمايه عمر خويش را از دست داده است و هم از زندگي و جاودانگي آخرت. امّا شهادت هرچند حيات زودگذر زندگي دنيوي را از دست مي‌دهد ولي در مقابل حيات جاويد آخرت را خريده است و هم در دنيا ياد و خاطره آن زنده و الگوي آيندگان مي‌گردد.
ثانياً: عمر و جان انسان سرمايه‌اي است كه از آن براي رسيدن به تكامل و سعادت اخروي استفاده نمود و كسي كه در راه خدا به شهادت برسد، چندين برابر درجات تكامل معنوي را به دست مي‌آورد در حالي كه هلاكت، از دست دادن چنين سرمايه است:
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلي تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»[19] «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد! آيا شما را به تجارتي راهنمايي كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايي مي‌بخشد؟»
ثالثاً: از جهت بعد توحيدي، مالك تمام موجودات، آفريدگار يكتا است. و آنچه از طرف خدا صادر مي‌شود چه در قضا و قدر تكويني و چه در قضا و قدر تشريعي (دستور جهاد،‌ امر به معروف و...) همه داراي خير و مصلحت و كرامت است وهيچ‌گاه در آن هلاكت نيست. لذا معصومين اگر از طرف خدا اجازه داشتند تا به شهادت برسند براي آنها واجب بوده و عملي كه به اذن خدا باشد هلاكت نيست.
علامه طباطبائي (ره) درباره علم امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ مي‌فرمايد: علم امام به اعيان خارجيه و حوادث و وقايع دو قسم است:
قسم اول: علم عادي مانند ديگران. قسم دوم: امام در هر شرايطي (به اذن خداوندي) به حقايق جهان هستي آگاه است[20]
پس فرق است بين شهادت و هلاكت. هلاكت ضايع شدن و هدر دادن خود بدون ثمره و هدف است، كه مورد نكوهش خدا و خلق خدا قرار مي‌گيرد، امّا شهادت در راه خدا مانند: شهادت امام حسين ـ عليه‌السّلام ـ كه با ريختن خون خود دين رسول‌الله ـ صلي الله عليه و آله ـ را حيات ديگري بخشيد و اسلام ناب را زنده نگه داشت و دانشگاه و مكتب عشق و ايثار و از خودگذشتگي شده است، اين حيات است نه ممات.[21]

پی نوشتها:
[1] . بقره / 195.
[2] . ر.ك؛ مكارم شيرازي، ناصر ؛ تفسير نمونه ، تهران ، دارالكتب الاسلاميه ، 1371ه . ش ، ج 2، ص 21.
[3] . رک : طباطبايي ، محمد حسين ؛ تفسير الميزان ، قم ، رجاء، ج 2، ص 99. و ر.ك؛ تفسير نمونه، پيشين ، ج 2، ص 21.
[4] . الميزان، پيشين ، ج 2،‌ص 99؛ لهوف: سيد بن طاووس، ص 49.
[5] . نساء/ 100.
[6] . انعام / 59.
[7] . نمل / 65.
[8] . . آل‌عمران / 179.
[9] . همان / 49.
[10] . مستدرك الصحيحين، ج 2، ص 358.
[11] . طبقات ابن سعد: ج 5، ص 30.
[12] . الاصابة ابن حجر، ج 5، ص 325.
[13] . شرح ابن ابي حديد، ج 3، ص 174.
[14] . مانند حضرت آدم (بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 44، ص 223) و مانند حضرت ابراهيم ـ عليه‌السّلام ـ (همان، ص 223) و حضرت نوح ـ عليه‌السّلام ـ (همان، 243).
[15] . اثبات الهداة، ج 5، ص 207.
[16] . لهوف، ص 53.
[17] . لهوف، سيد بن طاووس، ص 65.
[18] . مطهري ، مرتضي ؛ حماسه حسيني ، انتشارات صدرا، ج 3، ص 84.
[19] . صف / 10.
[20] . ر.ك، چهره‌هاي درخشان، حسين بن علي،‌ علي رباني خلخالي، قم ، مكتب الحسين، چاپ ششم ، 1379ه . ش ، ص 134.
[21] . ر.ك؛ نهضت عاشورا، تحقيق، مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه قم،‌ چ 1، 1381، ص 25. و ترجمه و متن كامل لهوف سيد بن طاووس، چ 8، انتشارات نويد اسلام، 1379، ص 47. و ره‌توشه راهيان نور ويژه محرم، سال 1375، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم،‌ص 90ـ120. و پرتوي ا ز عظمت حسين حضرت آيت‌الله صافي.
منبع: اندیشه قم


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.