پرسش :
آيا امام حسين ـ عليه السّلام ـ اختيار فرزند كوچكش را داشت كه او را به شهادت رساند اگر خودش رفت چرا فرزندش علي اصغر ـ عليهما السّلام ـ را هم برد لطفاً با استدلال جواب دهيد؟
پاسخ :
بر اساس منابع تاريخي ـ روايي، حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرزند شيرخواري به نام حضرت « علي اصغر» ـ عليه السّلام ـ داشتهاند كه او نيز از شهيدان كربلا است.[1] او كودكي شش ماهه بوده [2] كه طبق نقل عالمِ بزرگ شيعه سيّد بن طاووس اين گونه به شهادت رسيد:
« حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ اين كودك را نزد برادر آورد تا از لشكر براي او طلب آن كند و امام ـ عليه السّلام ـ او را مقابل لشكر برد و فرمودند: « اي جماعت؛ شما شيعيان و اهل بيتم را كشتهايد و اين طفل مانده است كه او هم از تشنگي به خود ميپيچد. او را جرعهاي آب دهيد.» كه ناگهان در همين حال، شخصي او را هدف تير قرار داد و شهيد كرد.
حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ پس از هدف قرار گرفتن فرزندشان، دست را زير گلوي او گرفت و چون از خون پُر شد آن را به آسمان پاشيد. آنگونه كه به روايت حضرت امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ حتّي قطرهاي از اين خون به زمين ريخته نشده و فرمودند: آن چه بر من نازل گرديد برايم آسان است زيرا در راه خداست و او نيز ميبيند.[3]
بنابراين سخن از اين كه عامل شهادت علي اصغر ـ عليه السّلام ـ امام حسين ـ عليه السّلام ـ است خلاف بداهت عقل است.
اينك با روشن شدن چگونگي شهادت و عظمت مقام و جايگاه ايشان، به بررسي فلسفه و علّت به همراه بردن آن بزرگوار به ميدان شهادت ميپردازيم:
با مطالعه تاريخ هجرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ روشن ميشود كه اصل هجرت حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ با خانوادهشان از مدينه به مكه، حالتِ جَبر و ناچاري داشته [4] و در نتيجه خانواده و فرزندان كوچك و بزرگ آن حضرت نيز نميتوانستند جدا از ايشان در مدينه بمانند؛ چه اين كه هيچ تضميني وجود نداشت كه يزيد از آنان به عنوان گروگان براي اخذ بيعت استفاده نكند! حتّي احتمال خطر جاني نيز ميرفت. البتّه بعدها همين خطر در مكّه نيز پديدار گشت؛ اين گونه كه: امام حسين ـ عليه السّلام ـ در آغاز ايّام ماه ذي حجّه ( كه آغاز مراسم حجّ واجب ميباشد) احساس خطر كرد؛ چه اين كه بيم آن ميرفت دژخيمان مخفي يزيد، ايشان را كشته يا دستگير نموده و به شام نزد يزيد ببرند.[5]
1. يكي از دلائل هجرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به مكّه آن بود كه به خوبي ميتوانست با گروههاي مختلف ديدار كرده و علّت مخالفت خود با دستگاه بني اميّه و يزيد ( لعنة الله عليهم ) را تبيين نمايد. هم چنان كه فرصتي جهت تبليغ گوشهاي از معارف ديني و ارتباط با گروههاي مختلف شهرهاي اسلامي( از جمله كوفه و بصره) [6] نيز بود.[7]
سرانجام در روز هشتم ذي حجّه سال 60 با خاندان و فرزندان و شيعياني كه به او پيوستند از مكّه به سوي عراق حركت كردند.[8]
2. علّت ديگر حركت و قيام حضرت سيد الشهداء و به همراه بردن خاندان و ياران، قيام براي احياء دين و « شهادت» در راه خدا بود. شهادتي كه يكي از ثمرات آن مفتضح شدن دستگاه حاكميّت بني اميّه (عليهم اللعنه) بود.
نكته مهم آن است كه:چنين شهادتي همان روشي بوده كه ايشان در هدف امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح امّت جّد خود و شيعيان پدرش، آن را برگزيده و به آن مأموريت داشته. از اين رو شهادت حضرت علي اصغر ـ عليه السّلام ـ و اسارت اهل بيت ايشان ـ عليهم السّلام ـ همگي در اين راستا بوده است.
3. به همراه بردن خانواده و به شهادت رسيدن طفل شيرخوار، موجب گشت تا ضمن پوشش تبليغي و پيام رساني نهضت عاشورا، ذهنيّت مردم در هميشه جاري تاريخ عليه بني اميّه و تمامي يزيديان، حالتِ اعتراض و نفرت به دنبال داشته باشد. جالب اينجاسب كه حتّي يزيد ( به عنوان مقصّر و سرمنشأ اصلي فاجعه) در اثر چنين بازتابي، مسئوليت را به گردن « عبيد الله بن زياد» ( ابن مرجانه) مياندازد و ميگويد: « لَعن اللهُ ابن مرجانة لَقَد بَغَّضَني الي المسلمين و زَرَع لي في قلوبهم البغضاء؛ خدا پسر مرجانه را لعنت كند كه با اين كارش مرا نزد مسلمين، مبغوض و منفوز ساخت و در دلهاي آنان كينة مرا كاشت»[9]
براستي كيست كه نام مبارك حضرت « علي اصغر» ـ صلوات الله عليه ـ و آن نحوة به شهادت رسيدن را بشنود امّا هيچ گونه عكس العمل نداشته باشد؟ بي ترديد پيوند فطري بين تمامي مؤمنان و پيشوايان الهي آن قدر عاطفي و پاك است كه بايد آن بزرگواران، بي اختيار لب به صلوات گشوده و با به خطر آوردن خاطره شهادتشان، فرياد لعن و نفرين بر تمامي دشمنان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ برآورند.
محدودة اختيار حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ
با توجّه به اين كه آن چه در واقعة عاشورا مشاهده ميشود، نشانگر صحنههايي است كه در آن، حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ با تصميم گيريها و واكنشهايي خاصّ، جان و حياتِ خود و خاندان و ياران خويش را از حاشية امن و راحتي خارج و به ميدان خطرات و شهادتها وارد ميسازد؛ اين پرسشها مطرح ميشود كه:
ـ آيا ميزان اختيارات امام حسين ـ عليه السّلام ـ تا چه حدّ است؟
ـ آيا امام حسين ـ عليه السّلام ـ اختيار فرزند كوچك خود حضرت علي اصغر ـ عليه السّلام ـ را داشت كه وي را به ميدان نبرد بُرده كه در نهايت به شهادت برسد؟
از اين رو سزاوار است، بحثي گذرا پيرامون محدودة اختيارات امامان معصوم به ويژه حضرت سيّد الشهداء ـ عليه السّلام ـ داشته باشيم:
محدودة توانايي و اختيارات هر شخص، بسته به شخصيّت او دارد. مثلاً: پزشك فوق تخصّص، اين اختيار را دارد كه
در محدودة يكسري داروها و جرّاحيها كه پزشك عمومي صلاحيّت تجويز و انجام آن را ندارد، انجام دهد زيرا صلاحيت وي از نظر علمي، تجربه و مهارتهاي درماني بسيار فراتر از پزشك عمومي است. به همين قياس، محدودة اختيارات امام معصوم ـ عليه السّلام ـ هم مشخّص ميشود؛ چه اين كه او داراي امتيازاتي است كه مجموع آنها موجب برتري و عظمت استثنايي او شده و در نتيجه صلاحيّت معقول جهت تصّرفات و اختيارات فراتر را دارا ميگردد. ويژگيهاي امام معصوم ـ عليه السّلام ـ از اين قرار است:
1. عصمت.
2. علم شامل و فراگير كه از طرف خدا به ايشان داده شده.
3. منصوب شدن از طرف خدا.
4. امام، حجّت خداست. يعني: برهان و دليلي است كه آفرينش را به سوي خدا رهنمون است.
5. امام، خليفه و جانشين خداست.
6. امام، عالمِ به دين خدا و مُجري دين خداست.
7. امام، حافظ دين و بيانگر احكام الهي بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.
حال در نظر بگيريد كه آيا چنين شخصيّتي كه پشتوانة او اتّصال صد در صد به خدا و مسئوليّت او تحقّق بخشيدن به دين خداست، چه مقدار حقِ اختيار و تصرّف بايد داشته باشد تا بتواند اجراگرِ شايسته و موفّقي باشد؟! بلكه بايد گفت: وقتي او مسئوليّت هدايتگري عالم را به عهده دارد، آيا معقول است كه حدود اختيارات او را محدود دانست؟ و بالاتر اين كه: آيا وقتي امام، جانشين و نماينده و نمايشگر خواست خدا و صفات و ارادة خدا شد ديگر چرا بايد اختيارات امام را از اختيارات خدا جُدا و نامرتبط بدانيم؟
بنابراين:
1. اختيارات امام ـ عليه السّلام ـ جلوهاي از اختيارات خداست و امام ـ عليه السّلام ـ ، چيزي جز آن چه خدا خواسته، اراده و اختيار نميكند.
2. علّت اين ولايت بي حدّ و اندازه و اختيارات نامحدود، شخصيّت بي نظير امام ـ عليه السّلام ـ است و اين كه او دارندة ويژگيهايي است كه تناسب با اين اختيارات نيز دارد و نسبت به صلاح و فلاح انسان نيز او آگاهتر و اوليتر از خود آنان است.
3. امام ـ عليه السّلام ـ هم چنان كه نسبت به كلّ آفريدهها مسئوليّت دارد، تمامي مخلوقات نيز در برابر او بايد بسان فرمانبري بي چون و چرا باشند.
4. پذيرش يا نافرماني بندگان در مقابل امر امام ـ عليه السّلام ـ ميدان آزمايش قلوب و ميزان معرفت آنان و مقدار بندگي و عبوديّتشان در برابر خدا و خليفة خداست.
5. هيچ كس و هيچ چيز در برابر اختيار و ولايت مطلقة امامت معصومين ـ عليهم السّلام ـ حق استثناء قايل شدن براي خود را ندارد.
6. چنين ولايتي فقط مخصوص خدا و معصومين ـ عليهم السّلام ـ است و بشر ( هر كه باشد) دارندة چنين ولايتي نخواهد بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. واقعه عاشورا، علي اصغر رضواني.
2. امامت و مهدويت، صافي گلپايگاني.
3. نهضت عاشورا، جمعي از نويسندگان مركز مطالعات حوزه علميه.
پی نوشتها:
[1] . الاقبال، 3/71.
[2] . مقتل الحسين ـ عليه السّلام ـ ، ابو مِخنَفْ، نشر رضي، ص 129.
[3] . لهوف، سيد بن طاووس، تحقيق فارس تبريزيان، دارالأسوه، آول، 1414 قمري، ص 169.
[4] . وقعة الطَّف، ص 85 و 86.
[5] . البداية و النهاية، ابن كثير، جلد 8، ص159 و ر.ك وقعة الطَّف، ص 154.
[6] . وقعة الطف، صص 103ـ107.
[7] . با استفاده از برخي مطالب كتاب پرسشها و پاسخها، نشر معارف، صص 28ـ32.
[8] . وقعة الطف، ص 147.
[9] . سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص، ص 256.
منبع: اندیشه قم
بر اساس منابع تاريخي ـ روايي، حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ فرزند شيرخواري به نام حضرت « علي اصغر» ـ عليه السّلام ـ داشتهاند كه او نيز از شهيدان كربلا است.[1] او كودكي شش ماهه بوده [2] كه طبق نقل عالمِ بزرگ شيعه سيّد بن طاووس اين گونه به شهادت رسيد:
« حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ اين كودك را نزد برادر آورد تا از لشكر براي او طلب آن كند و امام ـ عليه السّلام ـ او را مقابل لشكر برد و فرمودند: « اي جماعت؛ شما شيعيان و اهل بيتم را كشتهايد و اين طفل مانده است كه او هم از تشنگي به خود ميپيچد. او را جرعهاي آب دهيد.» كه ناگهان در همين حال، شخصي او را هدف تير قرار داد و شهيد كرد.
حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ پس از هدف قرار گرفتن فرزندشان، دست را زير گلوي او گرفت و چون از خون پُر شد آن را به آسمان پاشيد. آنگونه كه به روايت حضرت امام محمد باقر ـ عليه السّلام ـ حتّي قطرهاي از اين خون به زمين ريخته نشده و فرمودند: آن چه بر من نازل گرديد برايم آسان است زيرا در راه خداست و او نيز ميبيند.[3]
بنابراين سخن از اين كه عامل شهادت علي اصغر ـ عليه السّلام ـ امام حسين ـ عليه السّلام ـ است خلاف بداهت عقل است.
اينك با روشن شدن چگونگي شهادت و عظمت مقام و جايگاه ايشان، به بررسي فلسفه و علّت به همراه بردن آن بزرگوار به ميدان شهادت ميپردازيم:
با مطالعه تاريخ هجرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ روشن ميشود كه اصل هجرت حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ با خانوادهشان از مدينه به مكه، حالتِ جَبر و ناچاري داشته [4] و در نتيجه خانواده و فرزندان كوچك و بزرگ آن حضرت نيز نميتوانستند جدا از ايشان در مدينه بمانند؛ چه اين كه هيچ تضميني وجود نداشت كه يزيد از آنان به عنوان گروگان براي اخذ بيعت استفاده نكند! حتّي احتمال خطر جاني نيز ميرفت. البتّه بعدها همين خطر در مكّه نيز پديدار گشت؛ اين گونه كه: امام حسين ـ عليه السّلام ـ در آغاز ايّام ماه ذي حجّه ( كه آغاز مراسم حجّ واجب ميباشد) احساس خطر كرد؛ چه اين كه بيم آن ميرفت دژخيمان مخفي يزيد، ايشان را كشته يا دستگير نموده و به شام نزد يزيد ببرند.[5]
1. يكي از دلائل هجرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ به مكّه آن بود كه به خوبي ميتوانست با گروههاي مختلف ديدار كرده و علّت مخالفت خود با دستگاه بني اميّه و يزيد ( لعنة الله عليهم ) را تبيين نمايد. هم چنان كه فرصتي جهت تبليغ گوشهاي از معارف ديني و ارتباط با گروههاي مختلف شهرهاي اسلامي( از جمله كوفه و بصره) [6] نيز بود.[7]
سرانجام در روز هشتم ذي حجّه سال 60 با خاندان و فرزندان و شيعياني كه به او پيوستند از مكّه به سوي عراق حركت كردند.[8]
2. علّت ديگر حركت و قيام حضرت سيد الشهداء و به همراه بردن خاندان و ياران، قيام براي احياء دين و « شهادت» در راه خدا بود. شهادتي كه يكي از ثمرات آن مفتضح شدن دستگاه حاكميّت بني اميّه (عليهم اللعنه) بود.
نكته مهم آن است كه:چنين شهادتي همان روشي بوده كه ايشان در هدف امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح امّت جّد خود و شيعيان پدرش، آن را برگزيده و به آن مأموريت داشته. از اين رو شهادت حضرت علي اصغر ـ عليه السّلام ـ و اسارت اهل بيت ايشان ـ عليهم السّلام ـ همگي در اين راستا بوده است.
3. به همراه بردن خانواده و به شهادت رسيدن طفل شيرخوار، موجب گشت تا ضمن پوشش تبليغي و پيام رساني نهضت عاشورا، ذهنيّت مردم در هميشه جاري تاريخ عليه بني اميّه و تمامي يزيديان، حالتِ اعتراض و نفرت به دنبال داشته باشد. جالب اينجاسب كه حتّي يزيد ( به عنوان مقصّر و سرمنشأ اصلي فاجعه) در اثر چنين بازتابي، مسئوليت را به گردن « عبيد الله بن زياد» ( ابن مرجانه) مياندازد و ميگويد: « لَعن اللهُ ابن مرجانة لَقَد بَغَّضَني الي المسلمين و زَرَع لي في قلوبهم البغضاء؛ خدا پسر مرجانه را لعنت كند كه با اين كارش مرا نزد مسلمين، مبغوض و منفوز ساخت و در دلهاي آنان كينة مرا كاشت»[9]
براستي كيست كه نام مبارك حضرت « علي اصغر» ـ صلوات الله عليه ـ و آن نحوة به شهادت رسيدن را بشنود امّا هيچ گونه عكس العمل نداشته باشد؟ بي ترديد پيوند فطري بين تمامي مؤمنان و پيشوايان الهي آن قدر عاطفي و پاك است كه بايد آن بزرگواران، بي اختيار لب به صلوات گشوده و با به خطر آوردن خاطره شهادتشان، فرياد لعن و نفرين بر تمامي دشمنان اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ برآورند.
محدودة اختيار حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ
با توجّه به اين كه آن چه در واقعة عاشورا مشاهده ميشود، نشانگر صحنههايي است كه در آن، حضرت امام حسين ـ عليه السّلام ـ با تصميم گيريها و واكنشهايي خاصّ، جان و حياتِ خود و خاندان و ياران خويش را از حاشية امن و راحتي خارج و به ميدان خطرات و شهادتها وارد ميسازد؛ اين پرسشها مطرح ميشود كه:
ـ آيا ميزان اختيارات امام حسين ـ عليه السّلام ـ تا چه حدّ است؟
ـ آيا امام حسين ـ عليه السّلام ـ اختيار فرزند كوچك خود حضرت علي اصغر ـ عليه السّلام ـ را داشت كه وي را به ميدان نبرد بُرده كه در نهايت به شهادت برسد؟
از اين رو سزاوار است، بحثي گذرا پيرامون محدودة اختيارات امامان معصوم به ويژه حضرت سيّد الشهداء ـ عليه السّلام ـ داشته باشيم:
محدودة توانايي و اختيارات هر شخص، بسته به شخصيّت او دارد. مثلاً: پزشك فوق تخصّص، اين اختيار را دارد كه
در محدودة يكسري داروها و جرّاحيها كه پزشك عمومي صلاحيّت تجويز و انجام آن را ندارد، انجام دهد زيرا صلاحيت وي از نظر علمي، تجربه و مهارتهاي درماني بسيار فراتر از پزشك عمومي است. به همين قياس، محدودة اختيارات امام معصوم ـ عليه السّلام ـ هم مشخّص ميشود؛ چه اين كه او داراي امتيازاتي است كه مجموع آنها موجب برتري و عظمت استثنايي او شده و در نتيجه صلاحيّت معقول جهت تصّرفات و اختيارات فراتر را دارا ميگردد. ويژگيهاي امام معصوم ـ عليه السّلام ـ از اين قرار است:
1. عصمت.
2. علم شامل و فراگير كه از طرف خدا به ايشان داده شده.
3. منصوب شدن از طرف خدا.
4. امام، حجّت خداست. يعني: برهان و دليلي است كه آفرينش را به سوي خدا رهنمون است.
5. امام، خليفه و جانشين خداست.
6. امام، عالمِ به دين خدا و مُجري دين خداست.
7. امام، حافظ دين و بيانگر احكام الهي بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.
حال در نظر بگيريد كه آيا چنين شخصيّتي كه پشتوانة او اتّصال صد در صد به خدا و مسئوليّت او تحقّق بخشيدن به دين خداست، چه مقدار حقِ اختيار و تصرّف بايد داشته باشد تا بتواند اجراگرِ شايسته و موفّقي باشد؟! بلكه بايد گفت: وقتي او مسئوليّت هدايتگري عالم را به عهده دارد، آيا معقول است كه حدود اختيارات او را محدود دانست؟ و بالاتر اين كه: آيا وقتي امام، جانشين و نماينده و نمايشگر خواست خدا و صفات و ارادة خدا شد ديگر چرا بايد اختيارات امام را از اختيارات خدا جُدا و نامرتبط بدانيم؟
بنابراين:
1. اختيارات امام ـ عليه السّلام ـ جلوهاي از اختيارات خداست و امام ـ عليه السّلام ـ ، چيزي جز آن چه خدا خواسته، اراده و اختيار نميكند.
2. علّت اين ولايت بي حدّ و اندازه و اختيارات نامحدود، شخصيّت بي نظير امام ـ عليه السّلام ـ است و اين كه او دارندة ويژگيهايي است كه تناسب با اين اختيارات نيز دارد و نسبت به صلاح و فلاح انسان نيز او آگاهتر و اوليتر از خود آنان است.
3. امام ـ عليه السّلام ـ هم چنان كه نسبت به كلّ آفريدهها مسئوليّت دارد، تمامي مخلوقات نيز در برابر او بايد بسان فرمانبري بي چون و چرا باشند.
4. پذيرش يا نافرماني بندگان در مقابل امر امام ـ عليه السّلام ـ ميدان آزمايش قلوب و ميزان معرفت آنان و مقدار بندگي و عبوديّتشان در برابر خدا و خليفة خداست.
5. هيچ كس و هيچ چيز در برابر اختيار و ولايت مطلقة امامت معصومين ـ عليهم السّلام ـ حق استثناء قايل شدن براي خود را ندارد.
6. چنين ولايتي فقط مخصوص خدا و معصومين ـ عليهم السّلام ـ است و بشر ( هر كه باشد) دارندة چنين ولايتي نخواهد بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. واقعه عاشورا، علي اصغر رضواني.
2. امامت و مهدويت، صافي گلپايگاني.
3. نهضت عاشورا، جمعي از نويسندگان مركز مطالعات حوزه علميه.
پی نوشتها:
[1] . الاقبال، 3/71.
[2] . مقتل الحسين ـ عليه السّلام ـ ، ابو مِخنَفْ، نشر رضي، ص 129.
[3] . لهوف، سيد بن طاووس، تحقيق فارس تبريزيان، دارالأسوه، آول، 1414 قمري، ص 169.
[4] . وقعة الطَّف، ص 85 و 86.
[5] . البداية و النهاية، ابن كثير، جلد 8، ص159 و ر.ك وقعة الطَّف، ص 154.
[6] . وقعة الطف، صص 103ـ107.
[7] . با استفاده از برخي مطالب كتاب پرسشها و پاسخها، نشر معارف، صص 28ـ32.
[8] . وقعة الطف، ص 147.
[9] . سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص، ص 256.
منبع: اندیشه قم