پرسش :
وقتي اسرا در منزلگاه هاي گوناگون مي ايستادند بعضي از اصحاب پيامبر(ص) به روش برخورد يزيديان با آنان اعتراض داشتند پس چرا اينهايی که از شیعیان امام حسین علیه السلام و اصحابشان بودند در كربلا حضور پيدا نكردند؟
پاسخ :
مي دانيم كه حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ موقع خروج از مدينه به سوي مكه مكرمه، و سپس از آنجا به طرف كوفه، هرگز به كسي نفرمود كه مي رويم تا با لشكر چند هزار نفري يزيد وارد جنگ شويم. از اين رو براحتي مي توان حدس زد كه بسياري از افراد نمي دانستند كه عاقبت اين قضيه چه خواهد بود تا درباره آن تصميم خاصي اتخاذ كنند.
اما مهم تر اين كه دستگاه تبليغاتي يزيد براي اين كه بتواند براي جنايت خود، مشروعيتي در نظر مردم درست كند، قيام گران عاشورا را خارجي و شورشي قلمداد مي كرد و آنان را ياغي عليه امام و خليفه مسلمين معرفي مي نمود و در مقابل از كسي هم اسمي برده نمي شد كه اينان كه هستند. براي همين غالب مردم به خصوص، مردم شام، تا قبل از افشاگري هاي حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ و امام سجاد ـ عليه السلام ـ نمي دانستند كه انقلابيون كربلا، خاندان عصمت و طهارت نبوي ـ عليهم السلام ـ هستند. مخصوصاً مردم از كلمه خارجي ذهنيت بدي داشتند چرا كه سابقه استعمال اين لغت به خوارج نهروان باز مي گشت. از اين رو مي بينيم كه عبيدالله خطاب به مسلم بن عقيل مي گويد: بر امام خود خروج كردي و جمع مسلمين را شكافتي و بين آنها فتنه برانداختي.[1]
لذا به دنبال اين گونه تبليغات بوده كه وقتي كاروان اسيران وارد شام شد، پيرمردي نزديك امام سجاد ـ عليه السلام ـ آمد و گفت: « خدا را شكر كه شما را كشت و هلاك نمود. شهرهاي مسلمين را از شما آسوده ساخت و امير المومنين را بر شما مسلط گردانيد.» اما چون امام سجاد ـ عليه السلام ـ خويش را بر او شناساند، پيرمرد به گريه افتاد و گفت: خدايا بيزاري مي جويم از دشمنان آل محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ ، اي پسر رسول خدا آيا توبه من پذيرفته است؟»[2]
از سوي ديگر مي دانيم كه به حكم صريح قرآن، كيفر ياغي در دين قتال با اوست.[3] لذا آن چنان كه مشهور است با اخذ فتواي وجوب دفع آن حضرت، از قاضي وقت، از حربه دين عليه او استفاده كردند.[4] هم چنان وقتي قتال قطعي شد و يزيد فرمان به كشتار داد ديگر كسي غير از حاضرين در معركه از روند اوضاع باخبر نبود و وسايل ارتباط جمعي سريع امروزه هم موجود نبود كه بتوانند اخبار آن دشت پر بلا را به ديگران رساند. در هر صورت براي اطلاع بيشتر به صحابه اي كه در قضيه حضوري داشته اند نظري مي افكنيم.
زيد بن ارقم: او در سن پيري بود كه واقعه عاشورا رخ داد. وقتي سر مبارك امام را به كوفه آوردند و عبيدالله بي حرمتي نموده گفت: به خدا قسم ديدم كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بارها با لب هاي مباركش اين لبها را مي بوسيد. او در سال 68 هـ . ق در گذشت[5] فلذا توان حضور در ميدان را نداشته است.
سليمان بن صرد خزاعي: نام سليمان را پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بر او نهاد. از جمله كساني بود كه به امام براي آمدن به كوفه نامه نوشت. قبل از اين كه خود را به جمع ياران امام برساند عبيد الله بن زياد او را دستگير و زنداني كرد لذا پس از آزادي از زندان ، رهبري قيام توابين را به عهده گرفت و در جنگ «عين الورده» شهيد شد.[6]
سهل بن سعد: از صحابه و شيعيان بود. بيرون دروازه دمشق چون اسراء را شناخت، گفت اگر كاري داريد برايتان انجام دهم؟ حضرت سكينه ـ سلام الله عليها ـ فرمود: به آن نيزه دار پولي بده تا سرها را از ميان اسراء ببرد تا مردم به ما نگاه نكنند. او سال 88 هـ . ق وفات يافت.[7] معلوم است كه او از قضيه بي اطلاع بوده و حتي اسراء را نمي شناخت لذا از قيام امام ـ عليه السلام ـ بي خبر بوده است.
عبد الله بن عباس: او سعي داشت امام را از رفتن به كوفه باز دارد، در مورد موضع سياسي او در باره عثمان و امويان نظرات مختلفي وجود دارد. ظاهراً در اواخر عمر نابينا شده بود. در سال 68 به سن هفتاد سالگي درگذشت.[8]
البته بعد از حادثه عاشورا نابينا شده است. در هر صورت توجيهي در عدم پيوستن او به امام وجود ندارد به خصوص معروف است كه در خوابي ديد كه امام ـ عليه السلام ـ شهيد مي شود.[9]
عبد الله بن عفيف ازدي: او وقتي ابن زياد در مسجد خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را تحقير نمود بر او اعتراض كرد، ابن زياد سربازاني فرستاد و شهيدش كرد. او نيز نابينا بوده است.[10]
مسور بن مخزمه: او مدينه بود و به امام ـ عليه السلام ـ نامه نوشت كه فريب كوفيان را نخورد و به طرف عراق نرود. خودش با يزيد بيعت نكرد. ظاهراً او نمي دانسته است كه عاقبت حركت امام حسين ـ عليه السلام ـ به كجا خواهد انجاميد چنان چه بسياري از عاقبت قضيه جاهل بودند.[11]
مسيب بن نجبه فرازي: او پس از شهادت سليمان و قيام توابين، فرماندهي جنگ را به عهده گرفت از اين كه نتوانسته بود در عاشورا حضور يابد خود را ملامت مي كرد فلذا توبه كرده به صف توابين پيوسته بود. او حسرت خود مبني بر عدم شركت در عاشورا را در خطابه اي اعلام كرد.[12]
نکته ديگر آنکه ، صحابي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ بودن دليل بر اين نخواهد شد كه شخص دوستدار اهل بيت ـ عليهم السلام ـ باشد چنانچه روزي بعد از رحلت آن حضرت، كساني كه ادعاي صحابه بودن و تقدم در اسلام داشتند چه رفتاري با دختر آن حضرت نمودند و حادثه عاشورا و عوامل آن را بايد نتيجه كودتاي سقيفه و بازيگران آن دانست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- فرهنگ عاشورا نوشته جواد محدثي.
2- لهوف تاليف سيد بن طاوس.
پی نوشتها:
[1] . سيد بن طاووس، الملهوف، قم، دارالاسوه، 1417 هـ . ق، چاپ دوم، صص 212 ـ 121.
[2] . همان، صص 212 ـ 121.
[3] . سورة حجرات، آية 9.
[4] . جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ دوم، 1376، ص 157.
[5] . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف، 1403، ج 7، ص 87.
[6] . علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1403 هـ . ق، ج 45، ص 358.
[7] . همان، ص 127.
[8] . سيد محسن امين، پيشين، ج 8، ص 55.
[9] . شيخ صدوق، امالي، بيروت، موسسه الاعلمي، 1400 هـ . ق، ص 480.
[10] . علامه مجلسي، پيشين، ص 119.
[11] . باقر شريف قريشي، حياه الامام الحسين بن علي ـ عليه السلام ـ ، قم، دارالكتب العلميه، 1396 هـ . ق، ج 3، ص 24.
[12] . مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، 1385 هـ .ق، ج 3، ص 94.
منبع: اندیشه قم
مي دانيم كه حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ موقع خروج از مدينه به سوي مكه مكرمه، و سپس از آنجا به طرف كوفه، هرگز به كسي نفرمود كه مي رويم تا با لشكر چند هزار نفري يزيد وارد جنگ شويم. از اين رو براحتي مي توان حدس زد كه بسياري از افراد نمي دانستند كه عاقبت اين قضيه چه خواهد بود تا درباره آن تصميم خاصي اتخاذ كنند.
اما مهم تر اين كه دستگاه تبليغاتي يزيد براي اين كه بتواند براي جنايت خود، مشروعيتي در نظر مردم درست كند، قيام گران عاشورا را خارجي و شورشي قلمداد مي كرد و آنان را ياغي عليه امام و خليفه مسلمين معرفي مي نمود و در مقابل از كسي هم اسمي برده نمي شد كه اينان كه هستند. براي همين غالب مردم به خصوص، مردم شام، تا قبل از افشاگري هاي حضرت زينب ـ سلام الله عليها ـ و امام سجاد ـ عليه السلام ـ نمي دانستند كه انقلابيون كربلا، خاندان عصمت و طهارت نبوي ـ عليهم السلام ـ هستند. مخصوصاً مردم از كلمه خارجي ذهنيت بدي داشتند چرا كه سابقه استعمال اين لغت به خوارج نهروان باز مي گشت. از اين رو مي بينيم كه عبيدالله خطاب به مسلم بن عقيل مي گويد: بر امام خود خروج كردي و جمع مسلمين را شكافتي و بين آنها فتنه برانداختي.[1]
لذا به دنبال اين گونه تبليغات بوده كه وقتي كاروان اسيران وارد شام شد، پيرمردي نزديك امام سجاد ـ عليه السلام ـ آمد و گفت: « خدا را شكر كه شما را كشت و هلاك نمود. شهرهاي مسلمين را از شما آسوده ساخت و امير المومنين را بر شما مسلط گردانيد.» اما چون امام سجاد ـ عليه السلام ـ خويش را بر او شناساند، پيرمرد به گريه افتاد و گفت: خدايا بيزاري مي جويم از دشمنان آل محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ ، اي پسر رسول خدا آيا توبه من پذيرفته است؟»[2]
از سوي ديگر مي دانيم كه به حكم صريح قرآن، كيفر ياغي در دين قتال با اوست.[3] لذا آن چنان كه مشهور است با اخذ فتواي وجوب دفع آن حضرت، از قاضي وقت، از حربه دين عليه او استفاده كردند.[4] هم چنان وقتي قتال قطعي شد و يزيد فرمان به كشتار داد ديگر كسي غير از حاضرين در معركه از روند اوضاع باخبر نبود و وسايل ارتباط جمعي سريع امروزه هم موجود نبود كه بتوانند اخبار آن دشت پر بلا را به ديگران رساند. در هر صورت براي اطلاع بيشتر به صحابه اي كه در قضيه حضوري داشته اند نظري مي افكنيم.
زيد بن ارقم: او در سن پيري بود كه واقعه عاشورا رخ داد. وقتي سر مبارك امام را به كوفه آوردند و عبيدالله بي حرمتي نموده گفت: به خدا قسم ديدم كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بارها با لب هاي مباركش اين لبها را مي بوسيد. او در سال 68 هـ . ق در گذشت[5] فلذا توان حضور در ميدان را نداشته است.
سليمان بن صرد خزاعي: نام سليمان را پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بر او نهاد. از جمله كساني بود كه به امام براي آمدن به كوفه نامه نوشت. قبل از اين كه خود را به جمع ياران امام برساند عبيد الله بن زياد او را دستگير و زنداني كرد لذا پس از آزادي از زندان ، رهبري قيام توابين را به عهده گرفت و در جنگ «عين الورده» شهيد شد.[6]
سهل بن سعد: از صحابه و شيعيان بود. بيرون دروازه دمشق چون اسراء را شناخت، گفت اگر كاري داريد برايتان انجام دهم؟ حضرت سكينه ـ سلام الله عليها ـ فرمود: به آن نيزه دار پولي بده تا سرها را از ميان اسراء ببرد تا مردم به ما نگاه نكنند. او سال 88 هـ . ق وفات يافت.[7] معلوم است كه او از قضيه بي اطلاع بوده و حتي اسراء را نمي شناخت لذا از قيام امام ـ عليه السلام ـ بي خبر بوده است.
عبد الله بن عباس: او سعي داشت امام را از رفتن به كوفه باز دارد، در مورد موضع سياسي او در باره عثمان و امويان نظرات مختلفي وجود دارد. ظاهراً در اواخر عمر نابينا شده بود. در سال 68 به سن هفتاد سالگي درگذشت.[8]
البته بعد از حادثه عاشورا نابينا شده است. در هر صورت توجيهي در عدم پيوستن او به امام وجود ندارد به خصوص معروف است كه در خوابي ديد كه امام ـ عليه السلام ـ شهيد مي شود.[9]
عبد الله بن عفيف ازدي: او وقتي ابن زياد در مسجد خاندان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را تحقير نمود بر او اعتراض كرد، ابن زياد سربازاني فرستاد و شهيدش كرد. او نيز نابينا بوده است.[10]
مسور بن مخزمه: او مدينه بود و به امام ـ عليه السلام ـ نامه نوشت كه فريب كوفيان را نخورد و به طرف عراق نرود. خودش با يزيد بيعت نكرد. ظاهراً او نمي دانسته است كه عاقبت حركت امام حسين ـ عليه السلام ـ به كجا خواهد انجاميد چنان چه بسياري از عاقبت قضيه جاهل بودند.[11]
مسيب بن نجبه فرازي: او پس از شهادت سليمان و قيام توابين، فرماندهي جنگ را به عهده گرفت از اين كه نتوانسته بود در عاشورا حضور يابد خود را ملامت مي كرد فلذا توبه كرده به صف توابين پيوسته بود. او حسرت خود مبني بر عدم شركت در عاشورا را در خطابه اي اعلام كرد.[12]
نکته ديگر آنکه ، صحابي رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ بودن دليل بر اين نخواهد شد كه شخص دوستدار اهل بيت ـ عليهم السلام ـ باشد چنانچه روزي بعد از رحلت آن حضرت، كساني كه ادعاي صحابه بودن و تقدم در اسلام داشتند چه رفتاري با دختر آن حضرت نمودند و حادثه عاشورا و عوامل آن را بايد نتيجه كودتاي سقيفه و بازيگران آن دانست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1- فرهنگ عاشورا نوشته جواد محدثي.
2- لهوف تاليف سيد بن طاوس.
پی نوشتها:
[1] . سيد بن طاووس، الملهوف، قم، دارالاسوه، 1417 هـ . ق، چاپ دوم، صص 212 ـ 121.
[2] . همان، صص 212 ـ 121.
[3] . سورة حجرات، آية 9.
[4] . جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ دوم، 1376، ص 157.
[5] . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف، 1403، ج 7، ص 87.
[6] . علامه مجلسي، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1403 هـ . ق، ج 45، ص 358.
[7] . همان، ص 127.
[8] . سيد محسن امين، پيشين، ج 8، ص 55.
[9] . شيخ صدوق، امالي، بيروت، موسسه الاعلمي، 1400 هـ . ق، ص 480.
[10] . علامه مجلسي، پيشين، ص 119.
[11] . باقر شريف قريشي، حياه الامام الحسين بن علي ـ عليه السلام ـ ، قم، دارالكتب العلميه، 1396 هـ . ق، ج 3، ص 24.
[12] . مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالاندلس، 1385 هـ .ق، ج 3، ص 94.
منبع: اندیشه قم