پرسش :
چگونه غلط بودن ماجراي بعثت كه دربعض كتب تاريخي نقل شده ثابت مي شود؟
پاسخ :
دليل اول:
جبرئيل از پيامبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در يك حديث كه آن هم قابل اهميت نيست. بيشتر مى گويند منظور جبرئيل اين بوده كه هر چه او مى گويد پيامبر هم آن را تكرار كند. در اين صورت بايد از ناقلين اين احاديث پرسيد: آيا پيامبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آيه كوتاه اول سوره علق يعنى; «اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم» را همان طور كه جبرئيل آيه آيه مى خوانده او هم تكرار كند؟ اين كار براى يك كودك پنج ساله آسان است تا چه رسد به داناى قريش!
از اين گذشته «وحى» به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئيل امين آيات قرآنى را بر پيامبر نازل كرده است آن را آهسته تلفظ مى نموده و همان دم در سينه پيامبر نقش مى بسته است. بنابر اين هيچ لزومى نداشته كه هر چه را جبرئيل مى گفته است پيامبر مانند بچه مكتبى تكرار كند تا آن را از حفظ نمايد، و فراموش نكند!
دليل دوم:
كسانى كه بعثت را بدين گونه نقل كرده اند هيچ كدام از نظر شيعيان قابل اعتماد نيستند. عايشه همسر پيامبر هم كه شيعه و سنى ماجراى بعثت را در كليه منابع تفسير و حديث و تاريخ اسلامى بيشتر از وى نقل كرده اند، مشكل گزارش عايشه آن است كه وي نميگويد من ماجراي بعثت را از فلان شخص نقل مى كنم، بلكه مي گويد ماجراي بعثت چنين اتفاق افتاد ... گويا كه خودش حاضر بوده و شنيده در حالي كه وي پنجسال بعد از بعثت متولد شده است.
دليل سوم:
معلوم نيست جمله «بخوان به نام خدايت» كه در ترجمه آيه اول در همه تفسيرهاى اسلامى اعم از سنى و شيعى آمده است يعنى چه؟ از حفظ بخواند، يا از رو بخواند؟
دليل چهارم:
مگر خدا و جبرئيل نمى دانستند پيامبر درس نخوانده بود و چيزي نمى نوشته، كه دو بار از وى مى خواهند بخواند؟ و چون پيامبر مى گويد: نمى توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وى را چگونه مى توان توجيه كرد؟ آيا اگر كسى را فشار دادند باسواد مى شود؟ اين گونه مطالب درباره وقايع هنگام نزول وحي بر پيامبران پيشين نيز نقل نشده است تا چه رسد به پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله!
دليل پنجم
هيچ كدام از مفسران اسلامى نگفته اند چرا اولين سوره قرآنى «بسم الله الرحمن الرحيم» نداشته است! بلكه همگى گفته اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آيه اوايل سوره علق بوده است از «اقرا باسم ربك الذى خلق» تا «ما لم يعلم».
دليل ششم
دنباله حديث عايشه و ديگران كه مى گويد: «وقتى پيامبر از كوه حراء برگشت سخت مضطرب بود! و چون به نزد خديجه آمد گفت: «زملونى زملونى» مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد. و او را پوشانيدند، و پس از آن ماجرا را براى خديجه نقل كرد و گفت: «از سرنوشت خود هراسانم» و «خديجه او را نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل برد وي فردي نصرانى بود، و تورات و انجيل را مى نوشت. وي از لحاظ سني نيز كهنسال و نابينا شده بود. او گفت: اى خديجه! آنچه او ديده است همان پيك مقدسى است كه بر موسى نازل شده است»[1] همگى برخلاف اعتقاد ما درباره پيامبر و ظواهر امر است.[2]
پي نوشت:
[1] . حديث عايشه درباره آغاز وحى كه مستند همگى دانشمندان سنى و شيعى است در جزء اول «صحيح بخارى» و تفسير سوره اقرا جزء سوم آن، و باب ايمان «صحيح مسلم نيشابورى» و تفسير سوره اقرا در «صحيح ترمذى» و سنن نسائى آمده است.
[2] . تاريخ اسلام ازآغاز تاهجرت علي دواني ص98
منبع:سایت انوار طاها
دليل اول:
جبرئيل از پيامبر نخواست از روى نوشته بخواند. جز در يك حديث كه آن هم قابل اهميت نيست. بيشتر مى گويند منظور جبرئيل اين بوده كه هر چه او مى گويد پيامبر هم آن را تكرار كند. در اين صورت بايد از ناقلين اين احاديث پرسيد: آيا پيامبر عرب زبان در سن چهل سالگى قادر نبود پنج آيه كوتاه اول سوره علق يعنى; «اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربك الاكرم، الذى علم بالقلم، علم الانسان ما لم يعلم» را همان طور كه جبرئيل آيه آيه مى خوانده او هم تكرار كند؟ اين كار براى يك كودك پنج ساله آسان است تا چه رسد به داناى قريش!
از اين گذشته «وحى» به معناى صداى آهسته است. وقتى جبرئيل امين آيات قرآنى را بر پيامبر نازل كرده است آن را آهسته تلفظ مى نموده و همان دم در سينه پيامبر نقش مى بسته است. بنابر اين هيچ لزومى نداشته كه هر چه را جبرئيل مى گفته است پيامبر مانند بچه مكتبى تكرار كند تا آن را از حفظ نمايد، و فراموش نكند!
دليل دوم:
كسانى كه بعثت را بدين گونه نقل كرده اند هيچ كدام از نظر شيعيان قابل اعتماد نيستند. عايشه همسر پيامبر هم كه شيعه و سنى ماجراى بعثت را در كليه منابع تفسير و حديث و تاريخ اسلامى بيشتر از وى نقل كرده اند، مشكل گزارش عايشه آن است كه وي نميگويد من ماجراي بعثت را از فلان شخص نقل مى كنم، بلكه مي گويد ماجراي بعثت چنين اتفاق افتاد ... گويا كه خودش حاضر بوده و شنيده در حالي كه وي پنجسال بعد از بعثت متولد شده است.
دليل سوم:
معلوم نيست جمله «بخوان به نام خدايت» كه در ترجمه آيه اول در همه تفسيرهاى اسلامى اعم از سنى و شيعى آمده است يعنى چه؟ از حفظ بخواند، يا از رو بخواند؟
دليل چهارم:
مگر خدا و جبرئيل نمى دانستند پيامبر درس نخوانده بود و چيزي نمى نوشته، كه دو بار از وى مى خواهند بخواند؟ و چون پيامبر مى گويد: نمى توانم بخوانم، گرفتن آن حضرت و فشار دادن وى را چگونه مى توان توجيه كرد؟ آيا اگر كسى را فشار دادند باسواد مى شود؟ اين گونه مطالب درباره وقايع هنگام نزول وحي بر پيامبران پيشين نيز نقل نشده است تا چه رسد به پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله!
دليل پنجم
هيچ كدام از مفسران اسلامى نگفته اند چرا اولين سوره قرآنى «بسم الله الرحمن الرحيم» نداشته است! بلكه همگى گفته اند آنچه روز بعثت نازل شد پنج آيه اوايل سوره علق بوده است از «اقرا باسم ربك الذى خلق» تا «ما لم يعلم».
دليل ششم
دنباله حديث عايشه و ديگران كه مى گويد: «وقتى پيامبر از كوه حراء برگشت سخت مضطرب بود! و چون به نزد خديجه آمد گفت: «زملونى زملونى» مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد. و او را پوشانيدند، و پس از آن ماجرا را براى خديجه نقل كرد و گفت: «از سرنوشت خود هراسانم» و «خديجه او را نزد پسر عمويش ورقة بن نوفل برد وي فردي نصرانى بود، و تورات و انجيل را مى نوشت. وي از لحاظ سني نيز كهنسال و نابينا شده بود. او گفت: اى خديجه! آنچه او ديده است همان پيك مقدسى است كه بر موسى نازل شده است»[1] همگى برخلاف اعتقاد ما درباره پيامبر و ظواهر امر است.[2]
پي نوشت:
[1] . حديث عايشه درباره آغاز وحى كه مستند همگى دانشمندان سنى و شيعى است در جزء اول «صحيح بخارى» و تفسير سوره اقرا جزء سوم آن، و باب ايمان «صحيح مسلم نيشابورى» و تفسير سوره اقرا در «صحيح ترمذى» و سنن نسائى آمده است.
[2] . تاريخ اسلام ازآغاز تاهجرت علي دواني ص98
منبع:سایت انوار طاها