پرسش :
چگونگي برخورد با والدين در سيره حضرت زهرا سلام الله عليها را بیان کنید؟
پاسخ :
فاطمه(س) از پدري يگانه همچون پيامبر(ص) و مادري مهربان و با عظمت همچون خديجه(س) بهره مند بود. دوره درك مادر براي ايشان بسيار كوتاه بود و در حدودپنج سالگي مادر خود را از دست داد؛ با اين حال تا سال ها پس از رحلت مادر، از فضائل او ياد مي كرد. او هنگامي كه مادر را از دست داد، با بي تابي از پدر پرسيد: جايگاه مادرم كجاست؟ جبرئيل بر پيامبر خدا نازل شد و سلام الهي را به فاطمه (س) ابلاغ كرد، سپس از جايگاه بهشتي خديجه خبر داد. با شنيدن اين خبر فاطمه(س) آرام گرفت و فرمود:
ان الله هو السلام و منه السلام و اليه السلام.
خداوند خود، سلام است و سلام از او و به سوي اوست.[1]
تأكيد بر رعايت حرمت مادر
حضرت زهرا سلام الله عليها جايگاه مادران را بس والا مي دانست و خدمت به آنان را لازمه رسيدن به بهشت و مي فرمود: «ملازم پاي مادر باش كه بهشت زير پاي اوست».[2]
به نظر ميرسد منظور از عبارت: ملازم پاي مادر بودن، اوج خضوع و كرنش در برابر او باشد كه مطلوب خداوند و راه رسيدن به بهشت است.
اظهار محبت و ايثار نسبت به والدين
رفتار فاطمه و پيامبر خدا بسيار صميمي بود. اين امر ناشي از آن بود كه اين محبت، ريشهاي الهي و توحيدي داشت و عين محبت به ذات باري تعالي بود. فاطمه پدر خويش را، فرستاده بزرگ الهي و محبوب ترين بنده خداوند مي ديد و پيامبر (ص) نيز از فاطمه(س) بوي بهشت را استشمام مي كرد[3] و او را در ميان دخترانش بهترين معرفي مي كرد.[4] از اين رو، وقتي فاطمه (س) نزد پيامبر(ص) مي رفت، آن حضرت دست و سر او را مي بوسيد و او را به جاي خود مي نشاند.[5]
اين محبت قلبي و متقابل محدود به يك يا چند بار نبود بلكه گزارشها حكايت از آن دارد كه بارها و در زمان هاي گوناگون در رفتار اين پدر و فرزند ديده شده است. فاطمه (س) به هيچ وجه طاقت ناراحتي و حزن پدر را نداشت. در اين باره نقل شده است: در زمان حضور پيامبر در مكه و پيش از هجرت ايشان به مدينه مشركان در يك اقدام زشت هنگام نماز، فضولات شكم گوسفند را بر دوش پيامبر ريختند، فاطمه سلام الله عليها با وجود سن اندك به پاك كردن آن ها از دوش پدر و ملامت مشركان پرداخت و ابوطالب را از اين ماجرا با خبر ساخت.[6] كه در يك صبحگاه، فاطمه(س) پدر را گريان و ناراحت ديد و وقتي سبب را پرسيد، پيامبر(ص) از ذكر علت ناراحتي اش خودداري كرد. در اين هنگام فاطمه(س) به پدر عرض كرد: «تا علت ناراحتي را نگويي، از خوردن و آشاميدن پرهيز مي كنم.» پيامبر(ص) به ناچار خبر به شهادت رسيدن حسين(ع) را – كه از جبرئيل شنيده بود – بازگو كرد؛ اين در حالي بود كه هنوز حسين(ع) به دنيا نيامده بود![7]
شدت محبت فاطمه (س) به پيامبر(ص) به حدي بود كه پس از رحلت آن حضرت، هنگامي كه پيراهن پدر را بوييد، بيهوش شد. از اين رو علي(ع) آن پيراهن را مخفي كرد.[8] همچنين وقتي بلال، به درخواست فاطمه(س) پس از مدت ها سكوت، بعد از رحلت رسول خدا(ص) اذان گفت و به فراز «اشهد أن محمداً رسول ا…» رسيد، فاطمه (س) ناله اي سر داد و بيهوش شد و بلال نيز اذانش را قطع كرد.[9]
او پس از رحلت رسول خدا (ص) درفراق او، آن قدر گريست كه به عنوان يكي از «بكائين» شناخته شد.[10]
پي نوشت:
[1] . قال سمعت أبا عبد الله جعفر بن محمد (عليهما السلام) يقول لما توفيت خديجة (رضي الله عنها) جعلت فاطمة (صلوات الله عليها) تلوذ برسول الله (صلى الله عليه و آله) و تدور حوله، و تقول يا أبت، أين أمي قال فنزل جبرئيل (عليه السلام) فقال له ربك يأمرك أن تقرئ فاطمة السلام، و تقول لها إن أمك في بيت من قصب، كعابه من ذهب، و عمده ياقوت أحمر، بين آسية و مريم بنت عمران، فقالت فاطمة (عليها السلام) إن الله هو السلام، و منه السلام، و إليه السلام (شيخ طوسي، الامالي، (قم، دار الثقافة، 1414ق) ص175؛ و نيز ر.ك: قطب راوندي، الخرائج و الجرائح، (قم، موسسه امام مهدي، 1409ق) ج2، ص529)
[2] . الزم رجلها فان الجنة تحت اقدامها (متقي هندي، كنز العمال، (بيروت، موسسه الرساله، 1409ق) ج16، ص462)
[3] . شيخ صدوق در اين باره به نقل از پيامبر خدا مي نويسد: ... فانا اشم منها رائحة الجنة (علل الشرايع، (نجف اشرف، منشورات مكتبة الحيدريه، 1385ق) ج1، ص183؛ طبري، دلائل الامامه، (قم، موسسه البعثة، 1413ق) ص146).
[4] . قد روي البزار في مسنده من طريق عائشة رضي الله تعالى عنها أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لفاطمة هي خير بناتي لأنها أصيبت في (حلبي، السيرة الحلبية، (بيروت، دار المعرفة، 1400ق) ج2، ص454)
[5] . عايشه ايشان را شبيهترين مردم در سخن گفتن به پيامبر خدا دانسته و در ادامه ميگويد: انت إذا دخلت عليه رحب بها ، وقبل يديها ، وأجلسها في مجلسه ، فإذا دخل عليها قامت إليه فرحبت به ، وقبلت يديه ... (شيخ طوسي، الامالي، (قم، موسسه بعثة، 1414ق) ص400؛ ابن اشعث سجستاني، سنن ابي داود (بيروت، دار الفكر،1410ق) ج2، ص522).
[6] . عبد الله بن مسعود قال كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في المسجد الحرام ورفقة من المشركين من قريش ونبي الله صلى الله عليه وسلم يصلى وقد نحر قبل ذلك جزور وقد بقى فرثه ( 1 ) وقذره فقال أبو جهل ألا رجل يقوم إلى هذا القذر يلقيه على محمد ونبي الله صلى الله عليه وسلم ساجد إذ انبعث أشقاها فقام فألقاها عليه قال عبد الله فهبنا أن نلقيه عنه حتى جاءت فاطمة رضي الله عنها فألقته عنه ... (ابن سيد الناس، عيون الاثر، (بيروت، موسسه عز الدين للطباعة و النشر، 1406) ج1، ص136).
[7] . عن المعلي بن خنيس ، قال : كان رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) أصبح صباحا فرأته فاطمة باكيا حزينا ، فقالت : مالك يا رسول الله ، فأبي ان يخبرها ، فقالت : لا آكل ولا اشرب حتى تخبرني ، فقال : ان جبرئيل ( عليه السلام ) أتاني بالتربة التي يقتل عليها غلام لم يحمل به بعد ، ولم تكن تحمل بالحسين ( عليه السلام ) ، وهذه تربته (ابن قولويه قمي، كامل الزيارات، (قم، موسسه نشر اسلامي، 1417ق) ص132)
[8] . عن علي ( عليه السلام ) قال : غسلت النبي ( صلى الله عليه وآله ) في قميصه ، فكانت فاطمة تقول : أرني القميص فإذا شمته غشي عليها ، فلما رأيت ذلك غيبته (مجلسي، بحار الانوار، (بيروت، موسسه الوفاء، 1403ق) ج43، ص157.
[9] . وروي أنه " لما قبض النبي صلى الله عليه وآله امتنع بلال من الاذان وقال : لا أؤذن لاحد بعد رسول الله صلى الله عليه وآله ، وإن فاطمة عليها السلام قالت ذات يوم : إني أشتهي أن أسمع صوت مؤذن أبي عليه السلام بالاذان فبلغ ذلك بلالا فأخذ في الاذان ، فلما قال : " الله أكبر ، الله أكبر " ذكرت أباها عليه السلام وأيامه فلم تتمالك من البكاء ، فلما بلغ إلى قوله : " أشهد أن محمدا رسول الله " شهقت فاطمة عليها السلام شهقة وسقطت لوجهها وغشي عليها ، فقال الناس لبلال : أمسك يا بلال فقد فارقت ابنة رسول الله صلى الله عليه وآله الدنيا وظنوا أنها قد ماتت فقطع أذانه ولم يتمه ، فأفاقت فاطمة عليها السلام وسألته أن يتم الاذان فلم يفعل ، وقال لها : يا سيدة النسوان إني أخشى عليك مما تنزلينه بنفسك إذا سمعت صوتي بالاذان فأعفته عن ذلك (شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، (قم، موسسه نشر اسلامي، چ2، بيتا) ج1، ص298؛ مجلسي، بحار الانوار، ج43، ص157)
[10] . ترجمه فارسي واژه بكاء عبارت است از: كسي كه اهل گريه بسيار است. در ميان انسانها چند تن به گريه بسيار مشهور بودند در اين باره در روايات آمده است: «ورأس البكائين ثمانية : آدم ، ونوح ، ويعقوب ، ويوسف ، وشعيب ، وداود وفاطمة ، وزين العابدين ( عليهم السلام ) ، قال الصادق : أما فاطمة فبكت على رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) حتى تأذى بها أهل المدينة فقالوا لها : قد آذيتينا بكثرة بكائك ، إما أن تبكي بالليل وإما أن تبكي بالنهار ، فكانت تخرج إلى مقابر الشهداء فتبكي» (شيخ صدوق، الخصال،(قم، جامعه مدرسين، 1403ق) ص273).
منبع:سایت انوار طاها
فاطمه(س) از پدري يگانه همچون پيامبر(ص) و مادري مهربان و با عظمت همچون خديجه(س) بهره مند بود. دوره درك مادر براي ايشان بسيار كوتاه بود و در حدودپنج سالگي مادر خود را از دست داد؛ با اين حال تا سال ها پس از رحلت مادر، از فضائل او ياد مي كرد. او هنگامي كه مادر را از دست داد، با بي تابي از پدر پرسيد: جايگاه مادرم كجاست؟ جبرئيل بر پيامبر خدا نازل شد و سلام الهي را به فاطمه (س) ابلاغ كرد، سپس از جايگاه بهشتي خديجه خبر داد. با شنيدن اين خبر فاطمه(س) آرام گرفت و فرمود:
ان الله هو السلام و منه السلام و اليه السلام.
خداوند خود، سلام است و سلام از او و به سوي اوست.[1]
تأكيد بر رعايت حرمت مادر
حضرت زهرا سلام الله عليها جايگاه مادران را بس والا مي دانست و خدمت به آنان را لازمه رسيدن به بهشت و مي فرمود: «ملازم پاي مادر باش كه بهشت زير پاي اوست».[2]
به نظر ميرسد منظور از عبارت: ملازم پاي مادر بودن، اوج خضوع و كرنش در برابر او باشد كه مطلوب خداوند و راه رسيدن به بهشت است.
اظهار محبت و ايثار نسبت به والدين
رفتار فاطمه و پيامبر خدا بسيار صميمي بود. اين امر ناشي از آن بود كه اين محبت، ريشهاي الهي و توحيدي داشت و عين محبت به ذات باري تعالي بود. فاطمه پدر خويش را، فرستاده بزرگ الهي و محبوب ترين بنده خداوند مي ديد و پيامبر (ص) نيز از فاطمه(س) بوي بهشت را استشمام مي كرد[3] و او را در ميان دخترانش بهترين معرفي مي كرد.[4] از اين رو، وقتي فاطمه (س) نزد پيامبر(ص) مي رفت، آن حضرت دست و سر او را مي بوسيد و او را به جاي خود مي نشاند.[5]
اين محبت قلبي و متقابل محدود به يك يا چند بار نبود بلكه گزارشها حكايت از آن دارد كه بارها و در زمان هاي گوناگون در رفتار اين پدر و فرزند ديده شده است. فاطمه (س) به هيچ وجه طاقت ناراحتي و حزن پدر را نداشت. در اين باره نقل شده است: در زمان حضور پيامبر در مكه و پيش از هجرت ايشان به مدينه مشركان در يك اقدام زشت هنگام نماز، فضولات شكم گوسفند را بر دوش پيامبر ريختند، فاطمه سلام الله عليها با وجود سن اندك به پاك كردن آن ها از دوش پدر و ملامت مشركان پرداخت و ابوطالب را از اين ماجرا با خبر ساخت.[6] كه در يك صبحگاه، فاطمه(س) پدر را گريان و ناراحت ديد و وقتي سبب را پرسيد، پيامبر(ص) از ذكر علت ناراحتي اش خودداري كرد. در اين هنگام فاطمه(س) به پدر عرض كرد: «تا علت ناراحتي را نگويي، از خوردن و آشاميدن پرهيز مي كنم.» پيامبر(ص) به ناچار خبر به شهادت رسيدن حسين(ع) را – كه از جبرئيل شنيده بود – بازگو كرد؛ اين در حالي بود كه هنوز حسين(ع) به دنيا نيامده بود![7]
شدت محبت فاطمه (س) به پيامبر(ص) به حدي بود كه پس از رحلت آن حضرت، هنگامي كه پيراهن پدر را بوييد، بيهوش شد. از اين رو علي(ع) آن پيراهن را مخفي كرد.[8] همچنين وقتي بلال، به درخواست فاطمه(س) پس از مدت ها سكوت، بعد از رحلت رسول خدا(ص) اذان گفت و به فراز «اشهد أن محمداً رسول ا…» رسيد، فاطمه (س) ناله اي سر داد و بيهوش شد و بلال نيز اذانش را قطع كرد.[9]
او پس از رحلت رسول خدا (ص) درفراق او، آن قدر گريست كه به عنوان يكي از «بكائين» شناخته شد.[10]
پي نوشت:
[1] . قال سمعت أبا عبد الله جعفر بن محمد (عليهما السلام) يقول لما توفيت خديجة (رضي الله عنها) جعلت فاطمة (صلوات الله عليها) تلوذ برسول الله (صلى الله عليه و آله) و تدور حوله، و تقول يا أبت، أين أمي قال فنزل جبرئيل (عليه السلام) فقال له ربك يأمرك أن تقرئ فاطمة السلام، و تقول لها إن أمك في بيت من قصب، كعابه من ذهب، و عمده ياقوت أحمر، بين آسية و مريم بنت عمران، فقالت فاطمة (عليها السلام) إن الله هو السلام، و منه السلام، و إليه السلام (شيخ طوسي، الامالي، (قم، دار الثقافة، 1414ق) ص175؛ و نيز ر.ك: قطب راوندي، الخرائج و الجرائح، (قم، موسسه امام مهدي، 1409ق) ج2، ص529)
[2] . الزم رجلها فان الجنة تحت اقدامها (متقي هندي، كنز العمال، (بيروت، موسسه الرساله، 1409ق) ج16، ص462)
[3] . شيخ صدوق در اين باره به نقل از پيامبر خدا مي نويسد: ... فانا اشم منها رائحة الجنة (علل الشرايع، (نجف اشرف، منشورات مكتبة الحيدريه، 1385ق) ج1، ص183؛ طبري، دلائل الامامه، (قم، موسسه البعثة، 1413ق) ص146).
[4] . قد روي البزار في مسنده من طريق عائشة رضي الله تعالى عنها أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لفاطمة هي خير بناتي لأنها أصيبت في (حلبي، السيرة الحلبية، (بيروت، دار المعرفة، 1400ق) ج2، ص454)
[5] . عايشه ايشان را شبيهترين مردم در سخن گفتن به پيامبر خدا دانسته و در ادامه ميگويد: انت إذا دخلت عليه رحب بها ، وقبل يديها ، وأجلسها في مجلسه ، فإذا دخل عليها قامت إليه فرحبت به ، وقبلت يديه ... (شيخ طوسي، الامالي، (قم، موسسه بعثة، 1414ق) ص400؛ ابن اشعث سجستاني، سنن ابي داود (بيروت، دار الفكر،1410ق) ج2، ص522).
[6] . عبد الله بن مسعود قال كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في المسجد الحرام ورفقة من المشركين من قريش ونبي الله صلى الله عليه وسلم يصلى وقد نحر قبل ذلك جزور وقد بقى فرثه ( 1 ) وقذره فقال أبو جهل ألا رجل يقوم إلى هذا القذر يلقيه على محمد ونبي الله صلى الله عليه وسلم ساجد إذ انبعث أشقاها فقام فألقاها عليه قال عبد الله فهبنا أن نلقيه عنه حتى جاءت فاطمة رضي الله عنها فألقته عنه ... (ابن سيد الناس، عيون الاثر، (بيروت، موسسه عز الدين للطباعة و النشر، 1406) ج1، ص136).
[7] . عن المعلي بن خنيس ، قال : كان رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) أصبح صباحا فرأته فاطمة باكيا حزينا ، فقالت : مالك يا رسول الله ، فأبي ان يخبرها ، فقالت : لا آكل ولا اشرب حتى تخبرني ، فقال : ان جبرئيل ( عليه السلام ) أتاني بالتربة التي يقتل عليها غلام لم يحمل به بعد ، ولم تكن تحمل بالحسين ( عليه السلام ) ، وهذه تربته (ابن قولويه قمي، كامل الزيارات، (قم، موسسه نشر اسلامي، 1417ق) ص132)
[8] . عن علي ( عليه السلام ) قال : غسلت النبي ( صلى الله عليه وآله ) في قميصه ، فكانت فاطمة تقول : أرني القميص فإذا شمته غشي عليها ، فلما رأيت ذلك غيبته (مجلسي، بحار الانوار، (بيروت، موسسه الوفاء، 1403ق) ج43، ص157.
[9] . وروي أنه " لما قبض النبي صلى الله عليه وآله امتنع بلال من الاذان وقال : لا أؤذن لاحد بعد رسول الله صلى الله عليه وآله ، وإن فاطمة عليها السلام قالت ذات يوم : إني أشتهي أن أسمع صوت مؤذن أبي عليه السلام بالاذان فبلغ ذلك بلالا فأخذ في الاذان ، فلما قال : " الله أكبر ، الله أكبر " ذكرت أباها عليه السلام وأيامه فلم تتمالك من البكاء ، فلما بلغ إلى قوله : " أشهد أن محمدا رسول الله " شهقت فاطمة عليها السلام شهقة وسقطت لوجهها وغشي عليها ، فقال الناس لبلال : أمسك يا بلال فقد فارقت ابنة رسول الله صلى الله عليه وآله الدنيا وظنوا أنها قد ماتت فقطع أذانه ولم يتمه ، فأفاقت فاطمة عليها السلام وسألته أن يتم الاذان فلم يفعل ، وقال لها : يا سيدة النسوان إني أخشى عليك مما تنزلينه بنفسك إذا سمعت صوتي بالاذان فأعفته عن ذلك (شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، (قم، موسسه نشر اسلامي، چ2، بيتا) ج1، ص298؛ مجلسي، بحار الانوار، ج43، ص157)
[10] . ترجمه فارسي واژه بكاء عبارت است از: كسي كه اهل گريه بسيار است. در ميان انسانها چند تن به گريه بسيار مشهور بودند در اين باره در روايات آمده است: «ورأس البكائين ثمانية : آدم ، ونوح ، ويعقوب ، ويوسف ، وشعيب ، وداود وفاطمة ، وزين العابدين ( عليهم السلام ) ، قال الصادق : أما فاطمة فبكت على رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) حتى تأذى بها أهل المدينة فقالوا لها : قد آذيتينا بكثرة بكائك ، إما أن تبكي بالليل وإما أن تبكي بالنهار ، فكانت تخرج إلى مقابر الشهداء فتبكي» (شيخ صدوق، الخصال،(قم، جامعه مدرسين، 1403ق) ص273).
منبع:سایت انوار طاها