يکشنبه، 31 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

آیا از نظر قرآن حکمت با علم فرق دارد؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
معناى لغوى: "حکمت"، گفتار و کردار موافق با حق و حقیقت، رسیدن به حق به واسطه علم و عقل و یا آنچه که انسان را بر امر حق واقف سازد، است. "علم" دانستن، حقیقت چیزى را درک کردن، دانش و آگاهى است.

حکمت و علم در قرآن: واژه "حکمت" به دفعات در قرآن کریم تکرار شده، که در مراد و منظور از آن، مفسران اقوال مختلفى را بیان نموده ‏اند. بعضى مى‏ گویند: مراد نبوّت است، بعضى مى ‏گویند: مقصود، شرایع و علم حلال و حرام است و جمعى، منظور از آن را دانش قرآن، و عده ‏اى رسیدن به حقیقت پیام خدا قصد کرده‏ اند و... اما قول علامه طباطبایى (ره) جامع اقوال است به گونه ‏اى که اقوال دیگر به عنوان مصادیق آن مى ‏تواند باشد. و آن این که مى‏ فرمایند: حکمت، عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمى. چون "حکمت" نشانگر استوارى، (استحکام) و غیر قابل زوال بودن است و خداى متعال که قرآن را "کتاب حکیم" مى‏ نامد، براى آن است که قرآن به موقع سخن مى‏ گوید، خوب سخن مى ‏گوید و در کنارش، برهان و دلیل مى ‏آورد.
کلمه "علم" نیز در قرآن بسیار تکرار شده و در معانى: دانستن، اظهار و روشن کردن، دلیل و حجت استعمال گردیده است. پس از بررسى و دقت نظر در کاربرد ماده علم و مشتقات آن، مى ‏توان چنین استظهار نمود که تمامى موجودات داراى علم هستند، چنان که علامه طباطبایى (ره) در ذیل آیه شریفه "و اِنْ من شى‏ء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم" مى‏ فرمایند: جمله "ولى تسبیح آنها را نمى ‏فهمید." بهترین دلیل است بر این که منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشى از علم و به زبان قال است، چون اگر مُراد، زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمى ‏فهمید! و آیات دیگرى که بر این معنا دلالت دارند، وجود دارد.

فرق حکمت با علم: حکمت و علم، گاهى به خداوند نسبت داده مى ‏شوند و از این جهت که حکمت خدا؛ ایجاد موجودات در نهایت اتقان و دورى از عبث است و این ایجاد متوقف بر علم لا یتناهى است. در نتیجه، حکمت و علم از صفات ذات‏اند، ولى اگر فعل الاهی متصف به حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل گردد، در آن صورت حکمت از صفت فعل خدا خواهد بود. در هر صورت چون صفات ذاتى خداوند تبارک و تعالى عین ذات او است، در حقیقت فرقى میان این دو صفت نخواهد بود، مگر به اعتبار. حکیم و علیم، هر دو اشاره به دانایى پروردگار دارند، ولى "حکمت" معمولاً جنبه‏ هاى عملى را بیان مى ‏کند، و "علم" جنبه ‏هاى نظرى را. به تعبیر دیگر، صفت "علم" از آگاهى بى پایان خدا و صفت "حکیم" از نظر و حساب و هدفى که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، خبر مى‏ دهد. گاهى این دو صفت به انسان نسبت داده مى ‏شود که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهاى خیر و پسندیده است، و حکیم کسى است که اهل معرفت و داراى فهم عمیق و عقل سلیم باشد. امام موسى بن جعفر (ع) فرموده ‏اند: "مراد از حکمت، فهم و عقل است" پس مى‏ توان گفت: حکمت، یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف بر علمى است که حقیقتش مال خدا است. بلکه چنان که امام صادق (ع) فرمود: خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد. مطلب دیگر آن که علم داراى مراتب است و مرتبه عالیه هستى (بارى تعالى) تا انسان و حتى موجودات غیر ذوی العقول نیز داراى علم هستند و مى‏توان بین همه موجودات و علم به تناسب ظرف وجودیشان نسبت برقرار نمود، به خلاف حکمت که فقط از ویژگى ‏ها و صفات ذوی العقول است.

پاسخ تفصیلی:
معناى لغوى:
"حکمت" رسیدن به حق و واقع به واسطه علم و عقل است.[1] و از ماده "حکم"، به معناى بازداشتن و منع است و اولین معنا از آن، حکم کردن است که باعث جلوگیرى از ظلم مى‏ شود. از ویژگى ‏هاى حکمت آن است که جهل و نادانى را از انسان باز مى ‏دارد.[2] اما "علم" به معناى دانستن، دانش،[3] درک کردن و فهمیدن حقیقت و اساسِ چیزى است.[4] که بر آثارى دلالت مى ‏نماید که در اشیا وجود دارد و به واسطه آن از غیر خود تمییز داده مى ‏شود.[5]

حکمت و علم در قرآن:
واژه حکمت در قرآن بیست مرتبه تکرار شده است. در توضیح و تفسیر حکمت، مفسران وجوهى را مطرح نموده ‏اند که مهم ترین آنها عبارت اند از:

1. مراد از حکمت، نبوّت است[6]. چنان که در آیه شریفه آمده: "و داود، جالوت را کشت و خدا به او فرمانروایى و حکمت (و نبوت) داد".

2. [7]مقصود، شرایع (علم حلال و حرام) است[8]. و در آیه شریفه نیز آمده: "و او را کتاب و حکمت (علم حلال و حرام) و تورات مى‏ آموزد".

3. [9]جمعى از مفسران برآنند که منظور از حکمت، دانش قرآن و آگاهى از ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر و... است.[10] و در آیه شریفه آمده است که: "حکمت ( علم قرآن) را به هر که خواهد مى‏ دهد و هر که را حکمت دهد، به راستى او را نیکى‏هایى فراوان داده‏ اند".

4. [11]و از قول برخى مفسران هم گفته شده که منظور، رسیدن به حقیقت پیام خدا در میدان‏هاى گفتار و عمل است.

5. [12]و عده‏اى هم گفته ‏اند: مقصود، دانش گسترده دین است.

6. [13]و به باور بعضى دیگر، مفهوم این واژه، فهم و دریافت درست دین است.

7. [14]و تعدادى هم بر این عقیده‏ اند که "حکمت"، دانشى است که سود و بهره آن سرشار و انسان ساز است.

8. [15]و در نهایت، مرحوم علامه طباطبائى مى ‏فرماید: حکمت عبارت است از: محکم و متقن بودن صورت علمى.[16] که به نظر مى ‏رسد این معنا مى‏ تواند جامع نظریات گذشته باشد. در حقیقت همه اقوال به عنوان مصدایقى از این معنا هستند؛ چون "کلمه محکمه"، "حکمت" و مانند آن، نشانگر معناى استوارى، استحکام و غیر قابل زوال بودن، است.[17] خداى متعال که قرآن را "کتاب حکیم" مى ‏نامد، براى آن است که قرآن به موقع سخن مى‏ گوید، خوب سخن مى‏ گوید و در کنارش برهان و دلیل مى‏ آورد. سخنى که برهان ندارد محکم نیست.[18] از پیامبر گرامى (ص) نقل شده که فرمود: "خداوند نعمت گرانبهاى قرآن را به من ارزانى داشت و از حکمت نیز بسان آن، به من عنایت فرمود؛ و خانه‏ اى که در آن بهره‏اى از حکمت نباشد ویرانه است؛ پس دانش و بینش فراگیرید، مبادا که در نادانى و بى خبرى بمیرید".[19]
و اما کلمه "علم" 105 مرتبه در قرآن کریم تکرار شده، البته مشتقات آن در قرآن، بسیار زیاد است. این واژه در قرآن گاه به معناى دانستن آمده: "قد عَلم کلّ اناسٍ مشربهم".[20] گاهى به معناى اظهار و روشن کردن است: "ثم بعثنا هُم لنعلم اى الحزبین احصى لما لبثوا امداً".[21] علامه طباطبائى ذیل "لنعلم اى الحزبین" می گوید: مراد علم فعلى است و آن ظهور شى‏ء و حضورش به وجود خاصّ نزد خدا است. و "علم" به این معنا، در قرآن زیاد بکار رفته است. و گاهى به معناى دلیل و حجت است.[22]
در مجموع، وقتى به بررسى آیات و کاربرد این ماده و مشتقاتش مى ‏پردازیم، چنین ظاهر مى ‏شود که تمامى موجودات داراى علم هستند، چنان که علامه طباطبائی (ره) در تفسیر آیه: "و ان من شى‏ء الاّ یسبح بحمده، و لکن لا تفقهون تسبیحهم" مى‏ گوید جمله: "ولى تسبیح آنها را نمى ‏فهمید"؛ بهترین دلیل است بر این که منظور از تسبیح موجودات، تسبیح ناشى از علم، و به زبان قال است؛ چون اگر مراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، دیگر معنا نداشت بفرماید: شما تسبیح آنها را نمى‏ فهمید.[23] و آیات دیگرى بر این معنا دلالت مى ‏نمایند؛ مانند: "در این روز کره زمین اخبار خود را در میان مى‏ گذارد، چون پروردگار تو به او وحى کرده است".[24] نیز از این قبیل است آیاتى که دلالت مى ‏کند بر شهادت دادن اعضاى بدن انسان‏ها و به زبان آمدن و سخن گفتنشان با خدا، و پاسخ دادن به سؤالات بارى تعالى. البته باید توجه نمود که علم داراى مراتب است.

فرق حکمت با علم:
قبل از بیان فرق این دو واژه، لازم است بدانیم حکمت و علم گاهى به واجب الوجود (خدا) نسبت داده مى ‏شود.[25] که در "نود و دو" مورد لفظ حکیم و در "صد و پنجاه و شش" مورد، لفظ علیم، در قرآن کریم وصف براى خداوند تبارک و تعالى واقع گردیده است. علیم و حکیم از جهتى صفات ذات خدایند، چون حکمت خدا یعنى ایجاد موجودات در نهایت اتقان و محکم کارى و دورى از عبث، و ایجاد، متوقف بر علم بى حد است که از صفات ذات است. اگر چه حکمت، صفت فعل نیز هست، از آن جهت که فعل نیز متصف به وصف حکمت و اتقان و حق و منزّه بودن از باطل مى‏گردد. در هر صورت چون صفات ذاتى خداوند تبارک و تعالى عین ذات او است، در نتیجه فرقى بین آن دو نیست مگر به اعتبار؛ چون حکیم و علیم هر دو اشاره به دانایى پروردگار دارند، ولى "حکمت" معمولاً جنبه‏ هاى عملى را بیان مى ‏کند، و "علم" جنبه‏هاى نظرى را. به تعبیر دیگر "علیم" از آگاهى بى پایان خدا خبر مى‏ دهد و "حکیم" از نظر حساب و هدفى که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است، سخن مى‏گوید.[26] گاهى این دو واژه، به ممکن الوجود داراى عقل (انسان) نسبت داده مى ‏شود. که حکمت در انسان، شناخت موجودات و انجام دادن کارهاى خیر و پسندیده است.[27] به تعبیر دیگر، معرفت ارزش‏ها و معیارهایى که انسان به وسیله آن بتواند، حق را بشناسد و باطل را در هر لباسى تشخیص دهد، حکمت است و این همان است که بعضى از فلاسفه به "کمال قوه نظریه" تعبیر کرده‏ اند.[28] پس حکیم کسى است که اهل معرفت و داراى فهم عمیق و عقل سلیم است، که امام موسى بن جعفر (ع) به "شام بن حکم" فرمود: "مراد از حکمت، فهم و عقل است".[29] در نتیجه، "حکمت" یک حالت و خصیصه درک و تشخیص است که متوقف به علم است که حقیقت آن، مال خدا است، بلکه چنان که امام صادق (ع) فرمود: خداوند، خود علم است که جهل در آن راه ندارد.[30] همان حقیقتى که لقمان از ناحیه خدا دریافت نموده بود.[31] جمعى از فلاسفه معتقدند که اندیشه و مطالعه و تفکر، ایجاد علم و دانش نمى‏ کند، بلکه روح انسانى را براى پذیرش معقولات آماده مى‏ سازد و هنگامى که روح انسانى آماده پذیرش شد، فیض علم از خالق متعال بر روح انسان پاشیده مى‏ شود.[32] آن گاه در مرحله عمل، حالت و خصیصه درک و تشخیص براى انسان حاصل مى ‏گردد. پس به عبارتى، عمل انسان علت است بر آماده سازى روح جهت پذیرش علم و پذیرش علم، مقدمه و علت ایجاد حالت روحى انسان است براى تشخیص حق از باطل، و درک موانع و مفاسد.

نکته آخر:
همان طور که گفتیم، علم داراى مراتب است و از مرتبه عالیه هستى (بارى تعالى) تا انسان و حتى موجودات غیر ذوی العقول نیز داراى علم هستند و بین همه موجودات عالم هستى و علم مى ‏توان به تناسب خودشان و ظرف وجودیشان نسبت برقرار کرد. بر خلاف حکمت، که فقط از ویژگى‏ ها و صفات ذوی العقول است.

پی نوشتها:
[1] مفردات راغب، ماده "حکم".
[2] معجم مقاییس اللغة، ماده "حکم".
[3] قرشى، قاموس قرآن ،ج 5، ص 32، ماده "حکم".
[4] مفردات راغب، ماده "حکم".
[5] معجم مقاییس اللغة، ماده "علم".
[6] مجمع البیان، 10 جلدى، انتشارات: مؤسسه الأعلمى للمطبوعات، تاریخ: 1415 ه ق: ج 2، ص 151.
[7] بقره، 251.
[8] مجمع البیان، همان، ص 298.
[9] آل عمران، 48.
[10] مجمع البیان، همان، ص 194.
[11] بقره، 269.
[12] مجمع البیان، همان.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] علامه طباطبایى، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوى همدانى، ناشر: بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، تاریخ 1363، ج 2، ص 351.
[17] جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن (تفسیر موضوعى) ، انتشارات اسوه، ج 1، ص 297.
[18] همان.
[19] سیوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 335.
[20] بقره، 6.
[21] کهف، 12.
[22] کهف، 4 و 5.
[23] علامه طباطبایى، محمد حسین، تفسیر المیزان، همان، ج 17، ص 609.
[24] زلزال، 5.
[25] بقره، 27.
[26] مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 15، ص 399.
[27] مفردات راغب، ماده "حکم".
[28] نمونه، همان.
[29] نمونه، همان، ج 17، ص 37.
[30] عاملی، شیخ حر، الفصول المهمة فی اصول الائمة، ج 1، ص 228.
[31] لقمان، 12.
[32] نمونه، همان، ج 16، ص 349.
منبع: www.islamquest.net


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.