پرسش :
تفاوتهای فرهنگ نهادی و جهادی با فرهنگ مرسوم دیوانسالاری و بروکراتیک در چه شاخصهایی است؟
پاسخ :
پاسخ از دکتر مظفر نامدار، استاد دانشگاه و سردبیر فصلنامه تخصصی ۱۵ خرداد:
اول آنکه فرهنگ جهادی، «خویش کنترلی» داشت نه کنترل سازمانی. سلسله مراتب بروکراتیک و درج ساعت ورود و خروج و امثالهم تعیینکننده نبود، اعتقادات قلبی بود که حرف اول را میزد. وقتی داخل نهاد میآمدید، هیچ سلسله مراتبی نمیدیدید. هیچ کسی از حقوق حرف نمیزد، هیچ کسی حتی نمیگفت این وظیفهی توست و باید آن را انجام بدهی، همه میگفتند چه کاری روی زمین مانده، همان را ما انجام دهیم.
از نظر بچههای جهاد هم هیچچیزی «نشدنی» نبود. محال بود کسی بگوید این کار نشدنی است. اینطوری هم نبود که کسی تصور کند این بچهها، بچههای عادی یا بیکار بودند، نه، اکثر بچههایی که میآمدند تحصیلکرده بودند. در آن مقطع، دو تا تحصیلات دیپلم و لیسانس، در رأس تحصیلکردهها قرار داشت، ارشد و دکتری هنوز در ایران زیاد نشده بود، بسیاری از بچهها دارای این دو مدرک بودند.
دوم آنکه در دیوانسالاری سازمانی، انسانها منتظر مینشینند که به آنها دستور داده شود که چه کار کنند. یعنی مینشستند که کار به سراغشان یاید. اما در فرهنگ نهادی و جهادی، دقیقا ۱۸۰ درجه برعکس بود. این بچهها بودند که به سراغ کار میرفتند.
سوم، بچههای جهاد «جسارت تجربه» داشتند. میدانید که از مشروطه به این طرف، به ایرانیها چنین القا کردهاند که نردبان تجربه برای شما تمام شده است، برای اینکه هر آن چیزی که قابل آزمون و تجربه و آموختن بوده را غربیها رفتهاند، بنابراین شما فقط باید همانها را مرور و تمرین کنید حق تجربه کردن را ندارید. برای همین، دانشگاههایی که در ایران از دورهی پهلوی به بعد تأسیس شد، همگی تقلیدکننده بودند نه تولیدکننده.
اما در فرهنگ جهادی اینگونه نبود. اولین چیزی که این فرهنگ با خودش آورد وسط میدان، جسارت و جرأت تجربه کردن بود. به همین دلیل، از دههی شصت تا به امروز، هر جایی که مسئولین و دولتمردان نتوانستهاند کار را به پیش ببرند، از نیروهای جهادی و انقلابی کمک خواستهاند. و اتفاقا آنها بودند که آن مشکل را حل کردهاند.
دهها شاهد مدعا و مثال وجود دارد. یکی از آنها، توانایی ساخت سیلو است. مثلا میدانید که در آن دوران، چهار پنج کشور بیشتر در دنیا نبودند که توانایی و تکنیک ساخت سیلو را داشتند. در ایران هم قبل از انقلاب در حال ساخت سیلو بودند که بعد از انقلاب، چون تحریم شدیم، نیمهکاره رها کردند و رفتند. هیچ کسی هم در داخل کشور، جرأت نمیکرد به آن دست بزند. همه کاسهی چهکنم چهکنم به دست گرفته بودند. بچههای جهاد آمدند و گفتند «ما میتوانیم» و انجامش میدهیم. اول باور نمیکردند و به ما اعتماد نمیکردند، اما بعد وقتی یکی دو تا را انجام دادیم و موفق هم بود، به ما اعتماد کردند. جالب آنکه سیلوهایی که بچههای ما درست کردند، بهمراتب بهتر و ماندگارتر از نمونههای خارجی آن هم بود. مثلا سیلوی رشت را بچههای جهاد درست کردند و سیلوی تاکستان را فرانسویها، سال ۶۹ که زلزلهی رودبار آمد، با آنکه کانون زلزله گیلان بود، سیلوی تاکستان آسیب دید اما سیلوی رشت از جایش تکان نخورد. بعدتر، نه تنها تکنولوژی ساخت سیلو بومی شد، بلکه به یک تکنولوژی صادراتی به سایر کشورهای دنیا هم تبدیل شد. بسیاری از سیلوهای کشورهای حاشیهی دریای خزر، کار بچههای جهاد است.
مثال دیگر، ساخت واکسنهای ثلاث و ریشهکنی فلج در کشور است که ما در یک پروسهی دهساله، فلج اطفال را ریشهکن کردیم. قبل از انقلاب، در هر هزار نفر، دویست نفر فلج میشدند، الان این آمار تقریبا صفر است. در یک پروسهی ده ساله از دوران جنگ شروع کردیم و در مؤسسهی تحقیقات رازی که دست بچههای جهاد بود، روی این واکسنها کار کردیم و توانستیم خودمان آنها را تولید، و با کمک بچههای بسیج، در شهر به شهر و روستا به روستا، آن را پخش کنیم. در دههی هفتاد، ما جزو یکی از صادرکنندگان واکسنهای ثلاث در دنیا بودیم.
مثال دیگر، ساختن سد. اینها تکنولوژیهای سازه است و دارای محاسبان فنی پیچیده و فوقالعاده دقیق است. کار هر کسی نیست که بیاید به اینها دست بزند. اما ما این تکنولوژی را هم بومی کردیم. توانایی ساخت موشکهای با برد بالا هم به همین طریق. به خاطر همین دارا بودن تکنولوژی بومی در زمینهی موشکی است که میبینید این روزها، مقامات آمریکایی و غربی، به شدت با آن مخالفاند و با انواع و اقسام حیل، میخواهند آن را از ما بگیرند. توانایی ساخت کشتی و زیردریایی هم یکی دیگر از این عرصهها است. میتوانم دهها مثال دیگر هم برای شما بزنم اما فرصت مجال نمیدهد.
خلاصه آنکه هر وقت در کشور، روحیهی جهادی و انقلابی نهادینه شد و کارها را به دست گرفت، فضای کشور عوض شد و ما توانستیم هم مسائل خودمان را با استفاده از ظرفیت موجود در داخل کشور حل کنیم، و هم توانستیم به پیشرفتهای چشمگیری دست پیدا کنیم.
منبع: khamenei.ir
پاسخ از دکتر مظفر نامدار، استاد دانشگاه و سردبیر فصلنامه تخصصی ۱۵ خرداد:
اول آنکه فرهنگ جهادی، «خویش کنترلی» داشت نه کنترل سازمانی. سلسله مراتب بروکراتیک و درج ساعت ورود و خروج و امثالهم تعیینکننده نبود، اعتقادات قلبی بود که حرف اول را میزد. وقتی داخل نهاد میآمدید، هیچ سلسله مراتبی نمیدیدید. هیچ کسی از حقوق حرف نمیزد، هیچ کسی حتی نمیگفت این وظیفهی توست و باید آن را انجام بدهی، همه میگفتند چه کاری روی زمین مانده، همان را ما انجام دهیم.
از نظر بچههای جهاد هم هیچچیزی «نشدنی» نبود. محال بود کسی بگوید این کار نشدنی است. اینطوری هم نبود که کسی تصور کند این بچهها، بچههای عادی یا بیکار بودند، نه، اکثر بچههایی که میآمدند تحصیلکرده بودند. در آن مقطع، دو تا تحصیلات دیپلم و لیسانس، در رأس تحصیلکردهها قرار داشت، ارشد و دکتری هنوز در ایران زیاد نشده بود، بسیاری از بچهها دارای این دو مدرک بودند.
دوم آنکه در دیوانسالاری سازمانی، انسانها منتظر مینشینند که به آنها دستور داده شود که چه کار کنند. یعنی مینشستند که کار به سراغشان یاید. اما در فرهنگ نهادی و جهادی، دقیقا ۱۸۰ درجه برعکس بود. این بچهها بودند که به سراغ کار میرفتند.
سوم، بچههای جهاد «جسارت تجربه» داشتند. میدانید که از مشروطه به این طرف، به ایرانیها چنین القا کردهاند که نردبان تجربه برای شما تمام شده است، برای اینکه هر آن چیزی که قابل آزمون و تجربه و آموختن بوده را غربیها رفتهاند، بنابراین شما فقط باید همانها را مرور و تمرین کنید حق تجربه کردن را ندارید. برای همین، دانشگاههایی که در ایران از دورهی پهلوی به بعد تأسیس شد، همگی تقلیدکننده بودند نه تولیدکننده.
اما در فرهنگ جهادی اینگونه نبود. اولین چیزی که این فرهنگ با خودش آورد وسط میدان، جسارت و جرأت تجربه کردن بود. به همین دلیل، از دههی شصت تا به امروز، هر جایی که مسئولین و دولتمردان نتوانستهاند کار را به پیش ببرند، از نیروهای جهادی و انقلابی کمک خواستهاند. و اتفاقا آنها بودند که آن مشکل را حل کردهاند.
دهها شاهد مدعا و مثال وجود دارد. یکی از آنها، توانایی ساخت سیلو است. مثلا میدانید که در آن دوران، چهار پنج کشور بیشتر در دنیا نبودند که توانایی و تکنیک ساخت سیلو را داشتند. در ایران هم قبل از انقلاب در حال ساخت سیلو بودند که بعد از انقلاب، چون تحریم شدیم، نیمهکاره رها کردند و رفتند. هیچ کسی هم در داخل کشور، جرأت نمیکرد به آن دست بزند. همه کاسهی چهکنم چهکنم به دست گرفته بودند. بچههای جهاد آمدند و گفتند «ما میتوانیم» و انجامش میدهیم. اول باور نمیکردند و به ما اعتماد نمیکردند، اما بعد وقتی یکی دو تا را انجام دادیم و موفق هم بود، به ما اعتماد کردند. جالب آنکه سیلوهایی که بچههای ما درست کردند، بهمراتب بهتر و ماندگارتر از نمونههای خارجی آن هم بود. مثلا سیلوی رشت را بچههای جهاد درست کردند و سیلوی تاکستان را فرانسویها، سال ۶۹ که زلزلهی رودبار آمد، با آنکه کانون زلزله گیلان بود، سیلوی تاکستان آسیب دید اما سیلوی رشت از جایش تکان نخورد. بعدتر، نه تنها تکنولوژی ساخت سیلو بومی شد، بلکه به یک تکنولوژی صادراتی به سایر کشورهای دنیا هم تبدیل شد. بسیاری از سیلوهای کشورهای حاشیهی دریای خزر، کار بچههای جهاد است.
مثال دیگر، ساخت واکسنهای ثلاث و ریشهکنی فلج در کشور است که ما در یک پروسهی دهساله، فلج اطفال را ریشهکن کردیم. قبل از انقلاب، در هر هزار نفر، دویست نفر فلج میشدند، الان این آمار تقریبا صفر است. در یک پروسهی ده ساله از دوران جنگ شروع کردیم و در مؤسسهی تحقیقات رازی که دست بچههای جهاد بود، روی این واکسنها کار کردیم و توانستیم خودمان آنها را تولید، و با کمک بچههای بسیج، در شهر به شهر و روستا به روستا، آن را پخش کنیم. در دههی هفتاد، ما جزو یکی از صادرکنندگان واکسنهای ثلاث در دنیا بودیم.
مثال دیگر، ساختن سد. اینها تکنولوژیهای سازه است و دارای محاسبان فنی پیچیده و فوقالعاده دقیق است. کار هر کسی نیست که بیاید به اینها دست بزند. اما ما این تکنولوژی را هم بومی کردیم. توانایی ساخت موشکهای با برد بالا هم به همین طریق. به خاطر همین دارا بودن تکنولوژی بومی در زمینهی موشکی است که میبینید این روزها، مقامات آمریکایی و غربی، به شدت با آن مخالفاند و با انواع و اقسام حیل، میخواهند آن را از ما بگیرند. توانایی ساخت کشتی و زیردریایی هم یکی دیگر از این عرصهها است. میتوانم دهها مثال دیگر هم برای شما بزنم اما فرصت مجال نمیدهد.
خلاصه آنکه هر وقت در کشور، روحیهی جهادی و انقلابی نهادینه شد و کارها را به دست گرفت، فضای کشور عوض شد و ما توانستیم هم مسائل خودمان را با استفاده از ظرفیت موجود در داخل کشور حل کنیم، و هم توانستیم به پیشرفتهای چشمگیری دست پیدا کنیم.
منبع: khamenei.ir