دوشنبه، 15 بهمن 1397
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

نگرشی در معانى لغوى مولى

پرسش :

کلمه مولى چند معنى دارد و در حدیث غدیر کدام یک از آنها مى تواند مراد باشد؟


پاسخ :
پاسخ اجمالی:
مولی نزد اهل لغت معانی بسیاری دارد مانند سید و سلطان. از طرفی آنان اجماع دارند بر اینکه ولی و مولی به یک معنا هستند و بر «اولویت به امر» دلالت دارند. و بدیهی است وقتی واژه مولی درباره رسولی الهی یا جانشین وی استفاده شود، اشاره به وسیع ترین دایره محل اعمال آن سیادت و سلطنت دارد؛ لذا اراده سایر معانی درباره حدیث غدیر یا موجب کذب بستن به پیامبر(ص) یا کفر می گردد و یا با توجه به وضعیت مردم و دستور پیامبر به تجمع مردم، امری بی فایده می گردد.

پاسخ تفصیلی:
معانی مختلفی برای کلمه مولی ذکر شده است؛ علماى لغت از طرفى سیّد ـ به معناى غیر مالک و آزاد کننده برده ـ را از معانى واژه «مولى» شمرده اند، و از طرف دیگر امیر و سلطان را از معانى واژه «ولىّ» شمرده اند، و از طرف سوم اجماع دارند که «ولىّ» و «مولى» به یک معنا هستند، و هر یک از این دو معنا از معناى «اولویّتِ به امر» جدا نیستند؛ زیرا امیر براى ایجاد نظم در جامعه و اجراى شیوه هاى تربیت افراد و جلوگیرى از تجاوز به یکدیگر، بر مردم اولویّت دارد؛ و همین طور سیّد در رسیدگى به کارها و اداره امور افراد تحت امرش، بر آنها اولویّت دارد. و دایره این دو صفت (إمارت و سیادت) از جهت سعه و ضیق، با اختلاف مقادیر إمارت و سیادت تغییر مى کند؛ مثلاً دایره ولایت شهر وسیع تر از ریاست اداره است، و دایره ولایت استان ها وسیع تر از ولایت و مسؤولیّت شهر است، و وسیع تر از همه اینها، ولایت سلاطین و پادشاهان است، و از همه وسیع تر، دایره ولایت پیامبرى است که براى همه عالمیان مبعوث شده، و ولایت خلیفه اى که در تدبیر امور و شعایر دینى جانشین او مى باشد.
و ما اگر در برابر آنان از آمدن واژه «مولى» به معناى «أولى به شىء»؛ (سزاوارتر به یک چیز) چشم پوشى کنیم، لکن از آمدن این واژه به معناى امیر و سیّد و اینکه مولى در حدیث غدیر، فقط با عالى ترین و وسیع ترین معنى مطابقت دارد، چشم پوشى نخواهیم کرد. و با اینکه [طبق گفته برخی،] معانى مولى به 27 معنى مى رسد، ما یقین داریم که هیچ یک از آنها در حدیث نمى تواند مراد باشد، مگر اینکه با آن دو معنى مطابقت داشته باشد؛ آن معانى از این قرارند:
1 ـ رَبّ (پروردگار). 2 ـ عمو. 3 ـ عموزاده. 4 ـ فرزند پسر.
5 ـ پسر خواهر. 6 ـ آزاد کننده برده. 7 ـ برده آزاد شده. 8 ـ بنده.
9 ـ مالک(1). 10 ـ پیرو. 11 ـ نعمت گیرنده. 12 ـ شریک.
13 ـ هم قسم. 14 ـ همراه. 15 ـ همسایه. 16 ـ مهمان.
17 ـ داماد. 18 ـ نزدیک. 19 ـ ولىّ نعمت. 20 ـ هم پیمان.
21 ـ ولىّ. 22 ـ سزاوارتر به امور. 23 ـ سیّد به معناى غیر مالک و آزاد کننده برده.
24 ـ مُحبّ. 25 ـ یاور. 26 ـ تصرّف کننده در امور. 27 ـ متولّى امور.

امّا معنى اوّل: اراده این معنى موجب کفر است؛ چون جز خداى تعالى پروردگارى در عالم نیست (و هرگز پیامبر نمى فرماید هر کسى من ربّ و پروردگار اویم، پس على ربّ اوست).

امّا معنى دوم و سوم تا چهاردهم: اراده هر یک از این معانى از واژه «مولى» در حدیث مستلزم کذب است.

و امّا «صاحب»، «همسایه»، «مهمان»، «داماد» و «نزدیک، چه مراد نزدیکى خویشاوندى باشد، چه نزدیکى مکانى»: اراده هیچ یک از این معانى به دلیل سبک بودنِ اراده آنها، ممکن نیست. خصوصاً در آن اجتماع با شکوه آن هم در میانه مسیر و در گرماى سوزان که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) دستور داده بود آنان که پیش تر رفته بودند، بازگردند وآنانى که از پى مى آیند، باز ایستند، آن هم در جایى که منزلگاه نبوده است و در نتیجه اسباب استراحت در آنجا فراهم نبوده است. و بر فرض که یکى از آن معانى اراده شود، چه فضیلتى براى امیرمؤمنان(علیه السلام) خواهد داشت که برایش «بخّ بخّ» و تبریک و تهنیت بگویند؟

امّا مُنعم: این معنى نیز نمى تواند مورد نظر باشد؛ چون هیچ ملازمه اى نیست بین اینکه پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به هر کسى نعمتى عطا کرده، امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز به او نعمت عطا کرده باشد، بلکه خلاف آن قطعى است. مگر مقصود این باشد که پیامبر نسبت به هر کسى که حقّ نعمت دین و هدایت و تربیت و ارشاد و اعطاى عزّت در دنیا و نجات در آخرت دارد، على(علیه السلام) نیز آن حقوق را دارد؛ زیرا قائم مقام پیامبر و مدافع او و حافظ شرع و مبلّغ دین اوست؛ و از این رو خداوند به حکم  آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ»، به وسیله او دین را کامل و نعمت را تمام کرد؛ و این معنا از معنى امامت که مورد نظر ماست جدا نمى باشد.

و امّا هم پیمان: ناگزیر منظور از آن، عهد و پیمان با برخى از قبایل براى صلح و یارى است. و این معنى نیز در على(علیه السلام) راه ندارد، بله او در تمام افعال و تروک خود تابع و پیرو پیامبر بوده است (و از این رو پیامبر با هر کسى هم پیمان بوده و در حال صلح باشد، على نیز با او چنین خواهد بود) منتها على(علیه السلام) در این معنى با همه مسلمانان برابر است و مطرح ساختن آن درباره خصوص على(علیه السلام) در آن اجتماع پرشکوه و بى نظیر و با آن اهتمام ویژه، واقعاً بى معنى است.

اما محبّ و ناصر (ما در جای خود مستقلاً به معنای واژه محب و ناصر پرداخته ایم، و بطور خلاصه باید گفت: محبّت ورزیدن و یارى کردن، تنها نسبت به امیرمؤمنان، واجب نیست، بلکه دوست داشتن و یارى کردن همه مسلمانان واجب است. بنابراین تخصیص آن به امیرمؤمنان، و اهتمام ورزیدن به آن، در آن گرمای سوزان چه توجیهى خواهد داشت؟! ضمن اینکه کسانی که سعی کرده اند این معنی را بر این واژه تحمیل کنند به همین مقدار هم به سفارش پیامبر(صلی الله علیه و آله) عمل نکردند و برخی دیگر از صحابه را بر علی(علیه السلام) مقدم داشتند!).
از معانى واژه «مولى» فقط «ولىّ» و «أولى به شىء» و «سیّد» ـ به معنى غیر مالک و مُعْتِق (آزاد کننده برده)ـ و «تصّرف کننده در امور» و «متولّى» باقیمانده است.
امّا ولىّ: فقط معنایى که از واژه «أولى» قابل اراده است، مى توان از آن اراده کرد؛ زیرا به بیانى که گذشت اراده سایر معانى، صحیح نیست.
امّا سیّد(2) به معناى یاد شده: جداى از معناى «أولى» نیست؛ زیرا سیّد یعنى مقدّم بر دیگران، به ویژه در جمله اى که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) با آن، ابتدا خود را توصیف نموده، و سپس با همان شکل عمو زاده اش را؛ و از این رو محال است آن را بر سیادت به دست آمده از راه ظلم و غلبه حمل کرد، بلکه سیادت و سرورى دینى و عمومى است، سیادتى که بر همه مردم پیروى آن واجب است.
و امّا متصرّف در امور: این معنى نیز بسان معنى پیشین است. این معنا را رازى در تفسیرش(3) هنگام ذکر آیه: «وَاعْتَصِمُواْ بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ»(4)؛ (و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست)، از قفّال نقل کرده است.

و در این جا اراده این معنى از واژه «مولى» ممکن نیست، مگر اینکه از آن، تصرّف کننده اى اراده شده باشد که خداوند پیروى از او را لازم دانسته، تا بشر را به راه هاى رستگارى رهنمون شود.
و از این رو او بر هر نوع تصرّفى در جامعه انسانى سزاوارتر از دیگران است، و کسى که اختیار تصرّف در جامعه انسانى و همه أبعاد بشرى را داشته باشد، جز پیامبر مبعوث یا امام واجب الطاعه اى که به فرمان الهى از سوى پیامبر به امامت او تصریح شده و همواره پیرو گفتار و کردار پیامبر بوده، نمى تواند باشد؛ «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ یُوحَى»(5)؛ (و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید، آنچه مى گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست).

و همین طور است معناى «متولّى اُمور»:
ابو عبّاس مبّرد(6)، قرطبى در تفسیر خود(7) در سوره آل عمران در آیه: «بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ»(8)؛ ((آنها تکیه گاه شما نیستند)، بلکه ولىّ و سرپرست شما، خداست)، ابن اثیر در «نهایه»(9)، زبیدى در «تاج العروس»(10)، ابن منظور در «لسان العرب»(11) و... آن را از معانى واژه «مولى» برشمرده اند.
و این معنى نیز از معنى «أوْلى» جدا نیست، خصوصاً به همان معنایى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) خود را بدان وصف کرده است، در صورتى که مقصود همین معنا باشد.

نتیجه: مولى تنها یک معنى دارد و آن «أوْلى به شىء»؛ (أولویّت داشتن و سزاوارتر از دیگران بودن) است. و این اولویّت بسته به موارد کار بردش متغیّر است، و اشتراک این معانى اشتراک معنوى است نه لفظى، و آن از اشتراک لفظى بهتر است(12)؛ چون اشتراک لفظى نیاز به وضع متعدّد دارد، و در اینجا وضع متعدّد، با دلیل قطعى ثابت نشده است، و قانون در این گونه موارد، نفى آن است (اصلِ عدم تعدّد وضع).
و سخن برخى افراد پیرامون معناى روایت مسلم که با سند صحیح خود(13) از پیامبرخدا(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمودند: «لا یَقُلْ العبدُ لسیّده: مولای»؛ (برده به مالکش نباید بگوید مولاى من)، در حدیث ابومعاویه این جمله افزوده شده است: «فإنّ مولاکم الله»؛ (زیرا مولاى شما خداست)، دلالت مى کند بر این که از این لفظ هنگامى که بدون قرینه است، معناى اولویّت، به ذهن تبادر مى کند؛ و این روایت را [که] بسیارى از ائمّه حدیث در کتاب هایشان نقل کرده اند، [دلیل روشنی است بر اینکه در حدیث غدیر هم معناى اولویّت، از کلمه مولی به ذهن تبادر مى کند و این مقام از طرف خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) اعطا شده و پیامبر(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر آنرا به علی(علیه السلام) به عنوان جانشین خود اعطا کردند].

پی نوشت:
(1). در صحیح بخارى، ج 7، ص 57 (ج 4، ص 1671) به جاى آن، «الملیک» (پادشاه) آمده است. و قسطلانى در شرح الصحیح، ج 7، ص 77 (ج10، ص 160) مى گوید: «مولى یعنى ملیک؛ زیرا ولىّ امور مردم است».
(2). جمع کثیرى از ائمّه تفسیر و حدیث و لغت که عددشان قابل توجّه است، این معنى را از معانى واژه «مولى» برشمرده اند.
(3). التفسیر الکبیر، ج 6، ص 210.
(4). سوره حجّ، آیه 78.
(5). سوره نجم، آیات 3 و 4.
(6). سیّد مرتضى در الشافی، ج 2، ص 219، از او این معنا را نقل کرده است.
(7). الجامع لأحکام القرآن، ج 4، ص 232.
(8). سوره آل عمران، آیه 150.
(9). النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج 4، ص 246 (ج 5، ص 229).
(10). تاج العروس، ج 10، ص 398.
(11). لسان العرب، ج 15، ص 401.
(12). «اشتراک معنوى» آن است که لفظ براى یک معنى وضع شود و آن معنا افراد مختلف داشته باشد؛ مانند لفظ حیوان که براى موجود حسّاسِ جنبنده با اراده وضع شده، و داراى افراد فراوانى از قبیل انسان،اسب و...مى باشد و این افراد و مصادیق در معنى حیوانیّت با هم مشترکند. و «اشتراک لفظى» آن است که یک لفظ براى چند معنى به طور جداگانه وضع شده باشد؛ مانند لفظ «شیر» در فارسى که یک بار براى شیر نوشیدنى، و بار دیگر براى شیر آب، و دگر بار براى حیوان درّنده وضع شده است، و معانى هیچ یک از این ها با هم وجه اشتراکى ندارند.
(13). صحیح مسلم، ص 197 (ج 4، ص 436، ح 14، کتاب الألفاظ من الأدب وغیره).

منبع: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 108.

مطالب مرتبط:
منظور از «مولا» در حدیث غدیر چیست؟
آیا «مولى» در حدیث غدیر به معناى «محب» و «ناصر» نیست؟
واژه «مولا» در ادبیات عرب به چه معنا است؟


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.