علت غصب فدک
پرسش :
چرا دستگاه خلافت، «فدک» را از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) گرفت؟
پاسخ :
پاسخ اجمالی:
تمام شواهد نشان مى دهد حاکمان آن روز تصمیم داشتند این منبع اقتصادى را از خاندان امام على(ع) بگیرند تا آن که مبادا مایه قدرت آنها شود. از این رو امام صادق(ع) در حدیثی می فرمایند: «هنگامى که ابوبکر به خلافت رسید عمر به او گفت: مردم بنده دنیا هستند و غیر از آن را نمى خواهند، بنابراین خمس و فىء و فدک را از على و اهل بیتش باز گیر؛ زیرا پیروانش وقتی این امر را ببینند او را رها کرده به سوى تو مى آیند».
پاسخ تفصیلی:
فدک نام دهکده اى در حوالى شرق خیبر است. فاصله این قریه تا خیبر کمتر از هشت فرسخ و تا «مدینه» بیست و چند فرسخ بود. فدک در زمان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) سرزمینی آباد با چشمه اى پر آب و نخلستان و مزرعه بود و قلعه یکى از منزلگاه هاى مسافران «شام» به «مدینه» به شمار مى آمد و همین امر موجب رونق اقتصادى آن شده بود. «طبرى» در تاریخ خود مى نویسد: یهودیان فدک، قصد داشتند یهودِ خیبر را در نبرد با مسلمانان یارى دهند. پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) از این تصمیم با خبر شد، از این رو حضرت على(علیه السلام) را با یکصد نفر به سوى آنان گسیل داشت تا از وضع آنها آگاهى کامل پیدا کند.
فدکیان که در این ماجرا مقصر شناخته شده بودند با ترس و وحشت منتظر نتیجه جنگ خیبر بودند. هنگامى که خبر پیروزى سپاه اسلام را شنیدند وحشت بیشترى بر آنان مستولى شد و تصمیم گرفتند بدون جنگ و خونریزى تسلیم شوند؛ لذا نماینده اى نزد پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) فرستادند و اظهار داشتند با ما نیز مانند اهل خیبر رفتار کنید و با گرفتن نصف املاک فدک صلح کنید. پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) نیز پذیرفت، به این ترتیب فدک بدون جنگ و خونریزى در اختیار پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت.(1)
در «شواهد التنزیل» حسکانى آمده است که ابن عباس مى گوید: هنگامى که آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»(2) نازل شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم)، فدک را به فاطمه(علیها السلام) داد.(3) شوکانى هم در تفسیرش شبیه همین معنا را نقل کرده است.(4) فدک بعد از این ماجرا در اختیار کارگزاران حضرت فاطمه(علیها السلام) قرار گرفت، بنابراین به فرض که فدک جنبه بخشش داشته باشد، مسأله قبض و تحویل آن به حضرت فاطمه(علیها السلام) حاصل شده است. همان گونه که جمله «إنّ أبابَکْرَ انْتَزَعَ مِنْ فاطِمَةَ فَدَکاً»؛ (ابو بکر فدک را از فاطمه گرفت) که در کتاب «تاریخ المدینة المنورة»(5) آمده شاهد دیگرى بر این مدعاست.
عجب اینکه پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) خلیفه اوّل بى هیچ مقدمه اى فدک را از تصرف آن حضرت خارج ساخت و در اختیار خود گرفت که امیرمؤمنان(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) به این عمل شدیداً اعتراض کردند؛ ولى ابوبکر در پاسخ گفت: چه کسى گواهى مى دهد که فدک، مال فاطمه است؟ امام على(علیه السلام) در پاسخ گفت: اگر من مدعى مالى باشم که در تصرف مسلمانى است تو از متصرف گواه مى خواهى یا از من که مدعى هستم؟ خلیفه گفت: از تو که مدعى هستى شاهد مى طلبم. على(علیه السلام) گفت: مدتهاست که فدک در تصرف فاطمه است و در زمان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مالک آن شده چرا از او بیّنه مى خواهى؟ ابوبکر ساکت شد.(6)
عمر که در مجلس حضور داشت و مى دید سکوت ابوبکر ممکن است به ضرر آنان تمام شود گفت: «یَا عَلِیُّ دَعْنَا مِنْ کَلاَمِکَ، فَإِنَّا لا نَقْوَى عَلَى حُجَّتِکَ، فَإِنْ أَتَیْتَ بِشُهُود عُدُول وَ إِلاَّ فَهُوَ فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ، لا حَقَّ لَکَ وَ لا لِفَاطِمَةَ فِیه»(7)؛ (اى على این سخنانت را واگذار ما در برابر استدلال تو توان پاسخگویى نداریم اگر شاهدان عدلى بر مالکیّت فاطمه آوردى، تحویل مى دهیم و الاّ فدک تعلق به همه مسلمانان دارد، نه تو در آن حق دارى نه فاطمه).
این ماجرا طولانى است و تمام شواهد نشان مى دهد که حاکمان آن روز تصمیم داشتند این منبع اقتصادى را از خاندان امیرمؤمنان على(علیه السلام) بگیرند مبادا مایه قدرت آنها شود. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی قُحَافَةَ قَالَ لَهُ عُمَرُ إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ هَذِهِ الدُّنْیَا لا یُرِیدُونَ غَیْرَهَا، فَامْنَعْ عَنْ عَلِیّ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الْخُمُسَ وَ الْفَیْءَ وَ فَدَکاً، فَإِنَّ شِیعَتَهُ إِذَا عَلِمُوا ذَلِکَ تَرَکُوا عَلِیّاً وَ أَقْبَلُوا إِلَیْکَ»(8)؛ (هنگامى که ابوبکر به خلافت رسید عمر به او گفت: مردم بنده دنیا هستند و غیر از آن را نمى خواهند، بنابراین خمس و فىء و فدک را از على و اهل بیتش باز گیر؛ زیرا پیروانش هنگامى که این امر را ببینند او را رها کرده به سوى تو مى آیند).
به هر حال حکومت وقت به بهانه اینکه دلیلى بر مالکیّت فاطمه نسبت به فدک در دست نیست و اگر باشد تنها از طریق ارث است در حالى که پیغمبر فرموده: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الاَْنْبِیَاءِ لا نُوَرِّثُ وَ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ»؛ (ما جمعیت پیامبران، ارثى از خود به یادگار نمى گذاریم و اگر چیزى از ما بماند صدقه محسوب مى شود)، آن را از دست فاطمه(علیها السلام) در آورند. در حالى که این حدیث به این صورت مجعول است و صحیح آن همان است که در احادیث اهل سنّت و اهل بیت آمده: «أَنَّ الاَْنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِینَاراً وَ لا دِرْهَماً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا العِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ بِهِ اَخَذَ بِحَظِّهِ»(9)؛ (پیامبران درهم و دینارى از خود به یادگار نگذاشتند؛ بلکه علومى به یادگار گذاشتند هرکس چیزى از آن را بگیرد سهم وافرى از میراث انبیا برده است) کنایه از اینکه اموالى که از انبیا باقى مى ماند در برابر میراث علمى آنها چیز قابل توجهى نیست.
به هر حال براى ممنوع ساختن اهل بیت از امکانات مالى، فدک را گاه به بهانه این حدیث مجعول و گاه به بهانه اینکه فاطمه(علیها السلام) شاهد کافى براى مالکیّت خود ندارد از آن حضرت گرفتند. این در حالى بود که زنان پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) را از سهم الارث خود نسبت به آنچه از پیغمبر(صلى الله علیه و آله و سلم) باقى مانده بود منع نکردند و در حدیث معروفى در صحیح بخارى و غیر آن آمده است: «هنگامى که ابوبکر از دادن حق فاطمه زهرا(سلام الله علیم) خوددارى کرد، آن حضرت بر او غضبناک شد و تا زنده بود با وى سخن نگفت».(10) با اینکه آنها از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) شنیده بودند که مى فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعةٌ مِنّى فَمَنْ أغْضَبَها أغْضَبَنی»(11)؛ (فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است). در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده است که به فاطمه(علیها السلام) فرمود: «إنّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبَکِ وَ یَرْضى لِرِضاکَ»(12)؛ (اى فاطمه! خداوند از خشم تو خشمگین مى شود و از خشنودیت خشنود مى گردد).
اما سرنوشت فدک در دوران حکومت امیرمؤمنان على(علیه السلام)، همان گونه که در متن نامه 45 نهج البلاغه آمده است امام(علیه السلام) در این دوران از فدک به طور کامل چشم پوشید و درصدد باز پس گرفتن آن از غاصبان بر نیامد. البته این کار نه از روى خشنودى، بلکه به دلیل بى رغبتى از دنیا و اِعراض از آنچه دشمن بر آن اصرار داشت بود و جمله «نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ» که در متن نامه آمده به خوبى بر این معنا دلالت مى کند.
در تواریخ آمده است که عثمان در عصر خلافت خود فدک را به مروان بن حکم بخشید و بعضى معتقدند بعد از او همچنان در دست فرزندان مروان بود تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى رسید که درباره اهل بیت پیغمبر(صلى الله علیه و آله و سلم) روش ملایم ترى داشت. او به فرماندار خود در مدینه «عمر بن حزم» نوشت: فدک را به فرزندان فاطمه باز گردان. فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت: فرزندان فاطمه بسیارند و با طوایف زیادى ازدواج کرده اند. به کدام گروه باز گردانیم؟ عمر بن عبدالعزیز خشمگین شد نامه تندى به این مضمون در پاسخ او نگاشت: من هر زمان دستورى به تو بدهم که مثلاً گوسفندى را ذبح کن تو فوراً جواب مى دهى آیا با شاخ باشد یا بى شاخ و اگر بنویسم گاوى را ذبح کن سؤال مى کنى رنگ آن چگونه باشد (و دائماً بهانه هاى بنى اسرائیلى مى گیرى) هنگامى که این نامه به تو مى رسد فوراً فدک را به فرزندان فاطمه از على باز گردان.(13) ولى دیرى نپایید که یزید بن عبدالملک خلیفه اموى مجدّداً فدک را غصب کرد. سرانجام بنى امیّه منقرض شدند و بنى عباس روى کار آمدند. ابوالعباس سفاح خلیفه عباسى آن را به عبدالله بن حسن بن على به عنوان نماینده بنى فاطمه بازگرداند؛ ولى بعد از او ابوجعفر عباسى آن را از بنى حسن گرفت. مهدى عباسى آن را بازگرداند، ولى موسى الهادى خلیفه دیگر عباسى بار دیگر آن را غصب کرد و هارون الرشید نیز همین برنامه را ادامه داد.(14)
«حائرى قزوینى» نویسنده کتاب «فدک» مى نویسد: مأمون به استناد روایت «ابوسعید خدرى» که پیامبر فدک را به فاطمه بخشید، دستور داد فدک را به فرزندان فاطمه بازگردانند؛ اما بعد از او متوکّل عباسى به سبب کینه شدیدى که از اهل بیت در دل داشت بار دیگر فدک را باز پس گرفت.(15) به این ترتیب فدک تبدیل به یک امر سیاسى شده بود که هر کس بر سر کار مى آمد طبق نقشه هاى سیاسى خود تصمیمى درباره آن مى گرفت.(16)
پی نوشت:
(1). تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت، 1387 ق / 1967 م، چاپ دوم، ج 3، ص 20.
(2). قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 26 به تصریح علماى اهل سنّت مدنى است، هرچند آیه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»؛ (سوره روم، آیه 38) به عقیده جمعى مکّى است. بعضى بدون توجّه به تفاوت این دو آیه، مکّى بودن آیه دوم را بهانه براى نفى جریان فدک دانسته اند.
(3). شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، تحقیق: محمودى، محمد باقر، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1411 ق، چاپ اول، ج 1، ص 438.
(4). فتح القدیر، شوکانى، محمد بن على، دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، دمشق، بیروت، 1414 ق، چاپ اول، ج 3، ص 267.
(5). تاریخ المدینة المنورة، عمر ابن شبه نمیرى، محقق / مصحح: شلتوت، فهیم محمد، دار الفکر، قم، 1410 ق، چاپ اول، ج 1، ص 199.
(6). الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق، چاپ اول، ج 1، ص 92.
(7). همان.
(8). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 29، ص 194، باب (نزول الآیات فی أمر فدک و قصصه و جوامع الاحتجاج فیه و فیه قصة خالد و عزمه على قتل أمیر المؤمنین).
(9). سنن الدارمی، الدارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، تحقیق: زمرلی، فواز أحمد، العلمی، خالد السبع، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407ق، چاپ اول، ج 1، ص 110؛ سنن ابن ماجه، القزوینی، محمد بن یزید، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار الفکر، بیروت، بی تا، ج 1، ص 81؛ الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 1، ص 34، باب (ثواب العالم و المتعلم).
(10). صحیح البخاری، بخاری، محمد بن إسماعیل، تحقیق: مصطفى دیب البغا، دار ابن کثیر، الیمامة، بیروت، 1407 ق / 1987 م، چاپ سوم، ج 4، ص 1549.
(11). همان ، ج 3، ص 1374.
(12). المستدرک على الصحیحین، حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411 ق/ 1990م، چاپ اول، ج 3، ص 167؛ المعجم الکبیر، الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب، تحقیق: حمدی بن عبد المجید، مکتبة العلوم و الحکم، الموصل، 1404 ق / 1983م، الطبعة الثانیة، ج 22، ص 401.
(13). فتوح البلدان، بلاذرى، احمد بن یحیى، دار و مکتبه الهلال، بیروت، 1988 م، چاپ اول، ص 38.
(14). زهرا (علیه السلام) برترین بانوى جهان، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، چاپ اول، ص 115.
(15). فتوح البلدان بلاذرى، همان، ص 42.
(16). براى اطّلاع بیشتر درباره فدک به صحیح بخارى، همان، ج 4؛ مستدرک حاکم، همان، ج 3؛ تاریخ طبرى، همان، ج 3؛ سنن ابن ماجه، همان، ج 1؛ فدک، قزوینی، محمد حسن، مترجم: علم الهدی، احمد، کتابخانه مدرسه چهل ستون، تهران، 1357 ش؛ فدک فی التاریخ، الصدر، محمّد باقر، مرکز الأبحاث و الدراسات التخصّصیّة للشهید الصدر، قم، 1421 ق، چاپ اول؛ کتاب بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 29 مراجعه شود.
منبع: پیام امام امیرالمومنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 ش، چاپ اول، ج 10، ص 200.
تمام شواهد نشان مى دهد حاکمان آن روز تصمیم داشتند این منبع اقتصادى را از خاندان امام على(ع) بگیرند تا آن که مبادا مایه قدرت آنها شود. از این رو امام صادق(ع) در حدیثی می فرمایند: «هنگامى که ابوبکر به خلافت رسید عمر به او گفت: مردم بنده دنیا هستند و غیر از آن را نمى خواهند، بنابراین خمس و فىء و فدک را از على و اهل بیتش باز گیر؛ زیرا پیروانش وقتی این امر را ببینند او را رها کرده به سوى تو مى آیند».
پاسخ تفصیلی:
فدک نام دهکده اى در حوالى شرق خیبر است. فاصله این قریه تا خیبر کمتر از هشت فرسخ و تا «مدینه» بیست و چند فرسخ بود. فدک در زمان پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) سرزمینی آباد با چشمه اى پر آب و نخلستان و مزرعه بود و قلعه یکى از منزلگاه هاى مسافران «شام» به «مدینه» به شمار مى آمد و همین امر موجب رونق اقتصادى آن شده بود. «طبرى» در تاریخ خود مى نویسد: یهودیان فدک، قصد داشتند یهودِ خیبر را در نبرد با مسلمانان یارى دهند. پیامبر اسلام(صلى الله علیه و آله و سلم) از این تصمیم با خبر شد، از این رو حضرت على(علیه السلام) را با یکصد نفر به سوى آنان گسیل داشت تا از وضع آنها آگاهى کامل پیدا کند.
فدکیان که در این ماجرا مقصر شناخته شده بودند با ترس و وحشت منتظر نتیجه جنگ خیبر بودند. هنگامى که خبر پیروزى سپاه اسلام را شنیدند وحشت بیشترى بر آنان مستولى شد و تصمیم گرفتند بدون جنگ و خونریزى تسلیم شوند؛ لذا نماینده اى نزد پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) فرستادند و اظهار داشتند با ما نیز مانند اهل خیبر رفتار کنید و با گرفتن نصف املاک فدک صلح کنید. پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) نیز پذیرفت، به این ترتیب فدک بدون جنگ و خونریزى در اختیار پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت.(1)
در «شواهد التنزیل» حسکانى آمده است که ابن عباس مى گوید: هنگامى که آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ»(2) نازل شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم)، فدک را به فاطمه(علیها السلام) داد.(3) شوکانى هم در تفسیرش شبیه همین معنا را نقل کرده است.(4) فدک بعد از این ماجرا در اختیار کارگزاران حضرت فاطمه(علیها السلام) قرار گرفت، بنابراین به فرض که فدک جنبه بخشش داشته باشد، مسأله قبض و تحویل آن به حضرت فاطمه(علیها السلام) حاصل شده است. همان گونه که جمله «إنّ أبابَکْرَ انْتَزَعَ مِنْ فاطِمَةَ فَدَکاً»؛ (ابو بکر فدک را از فاطمه گرفت) که در کتاب «تاریخ المدینة المنورة»(5) آمده شاهد دیگرى بر این مدعاست.
عجب اینکه پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) خلیفه اوّل بى هیچ مقدمه اى فدک را از تصرف آن حضرت خارج ساخت و در اختیار خود گرفت که امیرمؤمنان(علیه السلام) و فاطمه زهرا(علیها السلام) به این عمل شدیداً اعتراض کردند؛ ولى ابوبکر در پاسخ گفت: چه کسى گواهى مى دهد که فدک، مال فاطمه است؟ امام على(علیه السلام) در پاسخ گفت: اگر من مدعى مالى باشم که در تصرف مسلمانى است تو از متصرف گواه مى خواهى یا از من که مدعى هستم؟ خلیفه گفت: از تو که مدعى هستى شاهد مى طلبم. على(علیه السلام) گفت: مدتهاست که فدک در تصرف فاطمه است و در زمان رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) مالک آن شده چرا از او بیّنه مى خواهى؟ ابوبکر ساکت شد.(6)
عمر که در مجلس حضور داشت و مى دید سکوت ابوبکر ممکن است به ضرر آنان تمام شود گفت: «یَا عَلِیُّ دَعْنَا مِنْ کَلاَمِکَ، فَإِنَّا لا نَقْوَى عَلَى حُجَّتِکَ، فَإِنْ أَتَیْتَ بِشُهُود عُدُول وَ إِلاَّ فَهُوَ فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ، لا حَقَّ لَکَ وَ لا لِفَاطِمَةَ فِیه»(7)؛ (اى على این سخنانت را واگذار ما در برابر استدلال تو توان پاسخگویى نداریم اگر شاهدان عدلى بر مالکیّت فاطمه آوردى، تحویل مى دهیم و الاّ فدک تعلق به همه مسلمانان دارد، نه تو در آن حق دارى نه فاطمه).
این ماجرا طولانى است و تمام شواهد نشان مى دهد که حاکمان آن روز تصمیم داشتند این منبع اقتصادى را از خاندان امیرمؤمنان على(علیه السلام) بگیرند مبادا مایه قدرت آنها شود. در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «لَمَّا وُلِّیَ أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی قُحَافَةَ قَالَ لَهُ عُمَرُ إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ هَذِهِ الدُّنْیَا لا یُرِیدُونَ غَیْرَهَا، فَامْنَعْ عَنْ عَلِیّ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الْخُمُسَ وَ الْفَیْءَ وَ فَدَکاً، فَإِنَّ شِیعَتَهُ إِذَا عَلِمُوا ذَلِکَ تَرَکُوا عَلِیّاً وَ أَقْبَلُوا إِلَیْکَ»(8)؛ (هنگامى که ابوبکر به خلافت رسید عمر به او گفت: مردم بنده دنیا هستند و غیر از آن را نمى خواهند، بنابراین خمس و فىء و فدک را از على و اهل بیتش باز گیر؛ زیرا پیروانش هنگامى که این امر را ببینند او را رها کرده به سوى تو مى آیند).
به هر حال حکومت وقت به بهانه اینکه دلیلى بر مالکیّت فاطمه نسبت به فدک در دست نیست و اگر باشد تنها از طریق ارث است در حالى که پیغمبر فرموده: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الاَْنْبِیَاءِ لا نُوَرِّثُ وَ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ»؛ (ما جمعیت پیامبران، ارثى از خود به یادگار نمى گذاریم و اگر چیزى از ما بماند صدقه محسوب مى شود)، آن را از دست فاطمه(علیها السلام) در آورند. در حالى که این حدیث به این صورت مجعول است و صحیح آن همان است که در احادیث اهل سنّت و اهل بیت آمده: «أَنَّ الاَْنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِینَاراً وَ لا دِرْهَماً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا العِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ بِهِ اَخَذَ بِحَظِّهِ»(9)؛ (پیامبران درهم و دینارى از خود به یادگار نگذاشتند؛ بلکه علومى به یادگار گذاشتند هرکس چیزى از آن را بگیرد سهم وافرى از میراث انبیا برده است) کنایه از اینکه اموالى که از انبیا باقى مى ماند در برابر میراث علمى آنها چیز قابل توجهى نیست.
به هر حال براى ممنوع ساختن اهل بیت از امکانات مالى، فدک را گاه به بهانه این حدیث مجعول و گاه به بهانه اینکه فاطمه(علیها السلام) شاهد کافى براى مالکیّت خود ندارد از آن حضرت گرفتند. این در حالى بود که زنان پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) را از سهم الارث خود نسبت به آنچه از پیغمبر(صلى الله علیه و آله و سلم) باقى مانده بود منع نکردند و در حدیث معروفى در صحیح بخارى و غیر آن آمده است: «هنگامى که ابوبکر از دادن حق فاطمه زهرا(سلام الله علیم) خوددارى کرد، آن حضرت بر او غضبناک شد و تا زنده بود با وى سخن نگفت».(10) با اینکه آنها از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) شنیده بودند که مى فرمود: «فاطِمَةُ بَضْعةٌ مِنّى فَمَنْ أغْضَبَها أغْضَبَنی»(11)؛ (فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را خشمگین کند مرا خشمگین کرده است). در حدیث دیگرى از آن حضرت نقل شده است که به فاطمه(علیها السلام) فرمود: «إنّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبَکِ وَ یَرْضى لِرِضاکَ»(12)؛ (اى فاطمه! خداوند از خشم تو خشمگین مى شود و از خشنودیت خشنود مى گردد).
اما سرنوشت فدک در دوران حکومت امیرمؤمنان على(علیه السلام)، همان گونه که در متن نامه 45 نهج البلاغه آمده است امام(علیه السلام) در این دوران از فدک به طور کامل چشم پوشید و درصدد باز پس گرفتن آن از غاصبان بر نیامد. البته این کار نه از روى خشنودى، بلکه به دلیل بى رغبتى از دنیا و اِعراض از آنچه دشمن بر آن اصرار داشت بود و جمله «نِعْمَ الْحَکَمُ اللهُ» که در متن نامه آمده به خوبى بر این معنا دلالت مى کند.
در تواریخ آمده است که عثمان در عصر خلافت خود فدک را به مروان بن حکم بخشید و بعضى معتقدند بعد از او همچنان در دست فرزندان مروان بود تا زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموى رسید که درباره اهل بیت پیغمبر(صلى الله علیه و آله و سلم) روش ملایم ترى داشت. او به فرماندار خود در مدینه «عمر بن حزم» نوشت: فدک را به فرزندان فاطمه باز گردان. فرماندار مدینه در پاسخ او نوشت: فرزندان فاطمه بسیارند و با طوایف زیادى ازدواج کرده اند. به کدام گروه باز گردانیم؟ عمر بن عبدالعزیز خشمگین شد نامه تندى به این مضمون در پاسخ او نگاشت: من هر زمان دستورى به تو بدهم که مثلاً گوسفندى را ذبح کن تو فوراً جواب مى دهى آیا با شاخ باشد یا بى شاخ و اگر بنویسم گاوى را ذبح کن سؤال مى کنى رنگ آن چگونه باشد (و دائماً بهانه هاى بنى اسرائیلى مى گیرى) هنگامى که این نامه به تو مى رسد فوراً فدک را به فرزندان فاطمه از على باز گردان.(13) ولى دیرى نپایید که یزید بن عبدالملک خلیفه اموى مجدّداً فدک را غصب کرد. سرانجام بنى امیّه منقرض شدند و بنى عباس روى کار آمدند. ابوالعباس سفاح خلیفه عباسى آن را به عبدالله بن حسن بن على به عنوان نماینده بنى فاطمه بازگرداند؛ ولى بعد از او ابوجعفر عباسى آن را از بنى حسن گرفت. مهدى عباسى آن را بازگرداند، ولى موسى الهادى خلیفه دیگر عباسى بار دیگر آن را غصب کرد و هارون الرشید نیز همین برنامه را ادامه داد.(14)
«حائرى قزوینى» نویسنده کتاب «فدک» مى نویسد: مأمون به استناد روایت «ابوسعید خدرى» که پیامبر فدک را به فاطمه بخشید، دستور داد فدک را به فرزندان فاطمه بازگردانند؛ اما بعد از او متوکّل عباسى به سبب کینه شدیدى که از اهل بیت در دل داشت بار دیگر فدک را باز پس گرفت.(15) به این ترتیب فدک تبدیل به یک امر سیاسى شده بود که هر کس بر سر کار مى آمد طبق نقشه هاى سیاسى خود تصمیمى درباره آن مى گرفت.(16)
پی نوشت:
(1). تاریخ الأمم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، تحقیق: محمد أبو الفضل ابراهیم، دار التراث، بیروت، 1387 ق / 1967 م، چاپ دوم، ج 3، ص 20.
(2). قرآن کریم، سوره اسراء، آیه 26 به تصریح علماى اهل سنّت مدنى است، هرچند آیه «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»؛ (سوره روم، آیه 38) به عقیده جمعى مکّى است. بعضى بدون توجّه به تفاوت این دو آیه، مکّى بودن آیه دوم را بهانه براى نفى جریان فدک دانسته اند.
(3). شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، حسکانى، عبید الله بن احمد، تحقیق: محمودى، محمد باقر، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1411 ق، چاپ اول، ج 1، ص 438.
(4). فتح القدیر، شوکانى، محمد بن على، دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، دمشق، بیروت، 1414 ق، چاپ اول، ج 3، ص 267.
(5). تاریخ المدینة المنورة، عمر ابن شبه نمیرى، محقق / مصحح: شلتوت، فهیم محمد، دار الفکر، قم، 1410 ق، چاپ اول، ج 1، ص 199.
(6). الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى، مشهد، 1403 ق، چاپ اول، ج 1، ص 92.
(7). همان.
(8). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 29، ص 194، باب (نزول الآیات فی أمر فدک و قصصه و جوامع الاحتجاج فیه و فیه قصة خالد و عزمه على قتل أمیر المؤمنین).
(9). سنن الدارمی، الدارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، تحقیق: زمرلی، فواز أحمد، العلمی، خالد السبع، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407ق، چاپ اول، ج 1، ص 110؛ سنن ابن ماجه، القزوینی، محمد بن یزید، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار الفکر، بیروت، بی تا، ج 1، ص 81؛ الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407 ق، چاپ چهارم، ج 1، ص 34، باب (ثواب العالم و المتعلم).
(10). صحیح البخاری، بخاری، محمد بن إسماعیل، تحقیق: مصطفى دیب البغا، دار ابن کثیر، الیمامة، بیروت، 1407 ق / 1987 م، چاپ سوم، ج 4، ص 1549.
(11). همان ، ج 3، ص 1374.
(12). المستدرک على الصحیحین، حاکم نیسابوری، محمد بن عبدالله، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1411 ق/ 1990م، چاپ اول، ج 3، ص 167؛ المعجم الکبیر، الطبرانی، سلیمان بن أحمد بن أیوب، تحقیق: حمدی بن عبد المجید، مکتبة العلوم و الحکم، الموصل، 1404 ق / 1983م، الطبعة الثانیة، ج 22، ص 401.
(13). فتوح البلدان، بلاذرى، احمد بن یحیى، دار و مکتبه الهلال، بیروت، 1988 م، چاپ اول، ص 38.
(14). زهرا (علیه السلام) برترین بانوى جهان، مکارم شیرازى، ناصر، مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، چاپ اول، ص 115.
(15). فتوح البلدان بلاذرى، همان، ص 42.
(16). براى اطّلاع بیشتر درباره فدک به صحیح بخارى، همان، ج 4؛ مستدرک حاکم، همان، ج 3؛ تاریخ طبرى، همان، ج 3؛ سنن ابن ماجه، همان، ج 1؛ فدک، قزوینی، محمد حسن، مترجم: علم الهدی، احمد، کتابخانه مدرسه چهل ستون، تهران، 1357 ش؛ فدک فی التاریخ، الصدر، محمّد باقر، مرکز الأبحاث و الدراسات التخصّصیّة للشهید الصدر، قم، 1421 ق، چاپ اول؛ کتاب بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 29 مراجعه شود.
منبع: پیام امام امیرالمومنین(علیه السلام)، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: جمعى از فضلاء، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1386 ش، چاپ اول، ج 10، ص 200.
مطالب مرتبط: