جامعیت دین اسلام
پرسش :
اگر دین براى پاسخ گویى به نیازهاى انسان است، پس چگونه اسلام ـ که پانزده قرن پیش در جامعه جاهلى و براى مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده است ـ براى جامعه متحوّل و متمدن امروزى کافى و پاسخگو است؟
پاسخ :
یک. اسلام، دین خاتم
این انگاره که اسلام، دین خاتم است، مورد اتفاق همه مسلمانان بوده و با قرآن و سنت ثابت شده است. خداوند متعال مى فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناک إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»1.
در روایتى نیز آمده است: «لانّ اللّه تبارک و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عند کل قوم غض الى یوم القیامه»2؛ یعنى، خداوند قرآن را براى زمان خاص و مردم خاصى نفرستاد. پس قرآن تا روز قیامت در هر زمانى جدید و براى هر قومى تازه است.
در روایتى آمده است: «حکم الهى و تکالیف خداوند، در حق اولین و آخرین یکسان است؛ مگر اینکه علت یا پدیده اى پیش آید که باعث دگرگونى حکم شود. همگان نسبت به تغییر حکم، هنگام پیش آمدن حوادث، همانند هستند و واجبات بر همه یکسان است. از همان هایى که پیشینیان سؤال شده اند، آیندگان نیز سؤال مى شوند و مورد محاسبه قرار مى گیرند».3
در روایات دیگرى نیز آمده است: «حلال محمد حلال ابدا الى یوم القیامة و حرامه حرام ابدا الى یوم القیامة لا یکون غیره و لا یجى ء غیره»4؛ «آنچه در دین محمد حلال شده تا قیامت حلال و آنچه حرام گردیده، براى همیشه حرام خواهد بود. نه غیر از این خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن مى شود».
دو. لوازم خاتمیت اسلام
خاتم بودن اسلام لوازمى دارد؛ از جمله:
2ـ1. عدم تحریف؛ یکى از مهم ترین علل تجدّد نبوت، تحریف ادیان پیشین از سوى مخاطبان آن بود؛ به گونه اى که دستیابى به دین ناب، از طریق عادى براى انسان غیر ممکن مى نمود. از این رو دین خاتم باید از سازو کارى بهره مند باشد که آن را از تحریف حفظ کند.
2ـ2. جاودانگى و همگانى بودن؛ طبق ادله بایستگى بعثت، بشر همواره نیازمند هدایت الهى است و انسان در هیچ دوره اى، نباید محروم از هدایت الهى (دین) باشد. اگر دین الهى ختم شود و آن دین، مخصوص زمان و یا مکان خود باشد؛ باعث محرومیت انسان ها و نسل هاى دیگر، از دین مى گردد و با فلسفه بعثت، منافات دارد. پس دینى مى تواند دعوى خاتمیت داشته باشد که همگانى و جاودانه باشد.5
لازمه این امر آن است که دین، در هر دوره اى و با هر زمانه و زمینه اى، بتواند رسالت خود را در هدایت انسان ها انجام دهد و در تأمین نیازهاى بشر ـ که او را محتاج به دین کرده است ـ کارآمد و پاسخگو باشد.
از آنجا که زندگى انسان، همواره دستخوش تغییر و تحوّل است، باید درون مایه ها و ساز و کار مناسبى در دین خاتم موجود باشد که بتواند در شرایط مختلف، قابل اجرا بوده و اهداف اصیل خود را تأمین کند. این ساز و کار، رمز جاودانگى و توانایى آن در هدایت بشر در هرزمان و مکان است.
سه. چگونگى تحوّلات
در طول تاریخ زندگى بشر ـ به ویژه در قرن هاى اخیر ـ تحوّلات زیادى رخ داده است. در برخورد با این دگرگونى ها و مقتضیات آن، سه گرایش عمده وجود دارد:
1. تفریط یا تحجّرگرایى؛ این گرایش دیده بر تحولات عصرى مى بندد و با نگاه منفى به آنها، همواره ساز ناسازگارى مى نوازد.
2. تجددگرایى افراطى؛ این گرایش هر تغییرى را بدون نقد و ژرف کاوى، مثبت مى انگارد، نگاهى اغراق آمیز به تحول و دگرگونى ها دارد و همه چیز را دگرگون شونده مى خواند. به اصول پشت پا مى زند و آنها را کهنه پرستى مى خواند و گمان مى برد که عقب نماندن از قافله پیش رونده زمان، تنها در گرو نوجویى و نوخواهى است.
3. واقع نگرى اعتدالى؛ این انگاره نه ایستایى مطلق را بر مى تابد و نه تغییر و تحول را اصلى همه شمول و ارزش مطلق به حساب مى آورد؛ بلکه بر اساس جهان بینى و انسان شناسى واقع گرا، به جست وجوى امور ثابت و تغییرپذیر مى پردازد و مرز این دو را شناسایى و براى هر یک جایگاه خاص خود را مى گشاید.
استاد مطهرى با پذیرش انگاره اخیر مى نویسد:
نیازهاى انسان به دو دسته تقسیم پذیر است: نیازهاى اولى و ثانوى. نیازهاى اولى، امورى است که از ژرفاى وجود انسان سرچشمه مى گیرد. این دسته از نیازها به سه گروه تقسیم مى شود:
الف. نیازهاى جسمى، مانند نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن و ...؛
ب. نیازهاى روحى و روانى، چون نیاز به دانش، زیبایى، معنویت و ...؛
ج. نیازهاى اجتماعى، مانند معاشرت، مبادله، تعاون و ... .
این نیازها ثابت است و هیچ تغییرى در آنها پدید نمى آید. به عنوان مثال در نیازهاى جسمانى، اصل نیاز به سلامت همواره وجود دارد و در نیازهاى روانى، اصل احساس امنیت، نیازى جاودان و تغییرناپذیر است. همچنین اصل نیاز به وجود روابط مثبت و عادلانه اجتماعى، امرى همیشگى و تغییرناپذیر است.
نیازهاى ثانوى، امورى است که به تبع نیازهاى نخستین پدید مى آید. به عنوان مثال نیازهاى اجتماعى انسان در پى خود، وجود قانون و ضوابط حاکم بر رفتار و مناسبات اجتماعى را موجب مى شود. نیازهاى جسمانى، حاجت به تولید مواد غذایى، دارویى، مصالح ساختمانى و دانش ها و صنایع در خور براى تأمین آن نیازها را ایجاد مى کند.
نیازهاى ثانوى انسان به دو گروه تقسیم پذیر است:
الف. نیازهاى ثابت، مانند اصل حاجت به قانون، تولید، صنعت ... ؛
ب. نیازهاى متغیر، مانند مقررات ویژه متناسب با شرایط زمانى، مکانى، نوع مناسبات، ابزارها و ... .
بنابراین آنچه تغییرپذیر است، بخشى از نیازهاى ثانوى است؛ نه همه آنها و نه هیچ یک از حاجت هاى اولیه.6
چهار. رمز جاودانگى اسلام
اسلام همواره به عنوان دینى زنده و پاینده شناخته شده است. جرج برنارد شاو در مقدمه کتاب (Mohammad The Apostle of Allah)مى نویسد:
«من همیشه نسبت به دین محمد صلى الله علیه و آله، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشته ام. به نظر من، اسلام تنها مذهبى است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینى مى کنم و از هم اکنون هم آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد صلى الله علیه و آله مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود»7.
اما اینکه چرا دین اسلام این چنین زنده، پویا و ماندگار است، علل مختلفى دارد که مى توان به بعضى از آنها اشاره کرد.
یک. عنصر امامت
خداوند متعال درباره ختم دین خود مى فرماید: « ... الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکمُ الاْءِسْلامَ دِیناً»8؛ «امروز کافران از اینکه به دین شما اختلالى رسانند، طمع بریدند. پس شما از آنان بیمناک نباشید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و بهترین دین را که اسلام است، برایتان برگزیدم».
بر این اساس عنصرى در دین تعبیه شده که حافظ دین است و از آنجا که مراد از «الیوم» روز غدیر است، آن عنصر «امامت» است. در تفاسیر شیعى این مسئله مسلم است و در منابع اهل سنت نیز به آن اشاره شده است9.
امامان معصوم علیهم السلام براى محفوظ ماندن اسلام در طول تاریخ حضور خود، سه کار انجام دادند:
1. در کنار تأیید آیات قرآن، سنت نبوى را عینا نقل کردند و نگذاشتند حوادث پس از رحلت (حدود یک قرن منع کتابت حدیث)، سنت نبوى را نابود سازد و با این کار منابع دین را حفظ کردند10.
2. روش هاى فهم قرآن و سنت و استنباط احکام اسلام را آموزش دادند تا عالمان بتوانند رأى اسلام را در هر زمینه، از منابع آن استخراج و استنباط کنند. این روش ـ که اجتهاد مصطلح شیعى بر پایه آن بنا شده است ـ راهى است که مى تواند رأى اسلام را در همه زمان ها، درباره هر موضوعى از منابع دین به دست آورد.
3. کسانى را که داراى شایستگى لازم براى به کارگیرى این روش هستند، به مردم معرفى کردند. امام عسکرى علیه السلام از امام صادق علیه السلام نقل مى کند: «و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا على هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»11؛ «هرکس از فقهاى امت من که از نفس خود مواظبت و از دینش پاسدارى کند، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت کند، سزاوار است که دیگران از او پیروى کنند».
دو. عنصر اجتهاد
فرآیند «اجتهاد» به عنوان عاملى پایا و پویا در ادوار مختلف تاریخ و در برخورد با مسائل هر عصر، راه استنباط و اکتشاف عالمانه معارف دینى را گشوده و حضور مستمر و پاسخ گوى دین را میسّر ساخته است.
سه. قوانین ثابت و متغیر
انسان داراى نیازهاى ثابت و متغیر است و دین اسلام براى نیازهاى ثابت، قوانین ثابت، و براى نیازهاى دگرگون شونده، قوانین متغیر وضع کرده است.
دکتر واگلرى ـ استاد تاریخ تمدن اسلامى در دانشگاه ناپولى ایتالیا ـ ضمن بیان دیگر امتیازات اسلام، درباره عنصر انطباق پذیرى قوانین آن با شرایط هر عصر مى نویسد: «... تعجب ما از دینى افزوده مى شود که مبادى اساسى اخلاق را بر پایه انتظام و وجوب پایه ریزى مى کند و واجبات انسان را نسبت به خویشتن و دیگران، در قالب قوانین دقیقى مى ریزد که تحوّل و تطور را پذیرنده است و با عالى ترین ترقّیات فکرى متناسب مى باشد»12.
چهار. پیوند با عقل
یکى از مهم ترین علل جاودانگى اسلام، پیوند وثیق آن با عقل است. دین و خرد در اسلام، با یکدیگر رابطه تلازم و جدایى ناپذیر دارند؛ چنان که گفته شده است: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل»13؛ «هر آنچه عقل حکم کند شرع نیز و آنچه شرع حکم کند عقل نیز همانگونه حکم مى کند».
بازتاب این مسئله، در فرایند اجتهاد و استنباط احکام الهى به خوبى هویدا است؛ تا آنجا که در کنار کتاب و سنت، عقل نیز یکى از منابع استنباط قلمداد شده است.
پنج. جامع بودن
همه سونگرى و در نظر گرفتن تمامى ابعاد و جوانب حیات بشرى و فرو ننهادن هیچ یک از حوزه هایى که انسان در آن نیازمند هدایت هاى الهى و دینى است، سهم به سزایى در پایایى و جاودانگى اسلام دارد.
ادوارد گیبون14 مى نویسد: «قرآن ... قانون اساسى، شامل رویه قضایى و نظاماتمدنى و جزایى و حاوى قوانینى است که تمام عملیات و امور مالى بشر را اداره مى کند ... دستورى است شامل مجموعه قوانین دینى و اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضایى، جنایى و جزایى. همین مجموعه قوانین از تکالیف زندگى روزانه تا تشریفات دینى از تزکیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومى تا حقوق فردى و از منافع فردى تا منافع عمومى و از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مکافات این جهان تا عذاب و مکافات جهان آینده همه را در بر دارد»15.
شش. هماهنگى با فطرت و طبیعت
انسان ها در عین دارا بودن تفاوت ها و دگرگونى هایى که بر اثر شرایط زمانى و مکانى بر آنها عارض شده است، سرشت و فطرت یگانه اى دارند. هر اندازه آیینى با اصول فطرى انسان پیوند وثیق ترى برقرار کند، از پایایى و ماندگارى بیشترى برخوردار خواهد بود و هر قدر از آن فاصله گیرد، گرفتار ناپایدارى و ناماندگارى خواهد شد. توجه ژرف اسلام به طبیعت و سرشت آدمیان و تنظیم قوانین هماهنگ با آن، یکى از رمزهاى پایدارى و جاودانگى اسلام است.
عوامل دیگرى نیز در این رابطه قابل بررسى است؛ مانند:
1. وجود قوانین حاکم و کنترل کننده (چون قاعده لاضرر و ...)؛
2. دادن اختیارات به حکومت (جامعه) اسلامى؛
3. نپرداختن به ظاهر زندگى16؛
4. انسجام، هماهنگى و سازگارى بین مجموعه قوانین اسلام؛
5. اعتدال؛
6. رابطه على و معلولى احکام اسلام با مصالح و مفاسد واقعى؛
7. تأکید بر علم و تجربه مفید همراه با عمل17؛
8. کران ناپذیرى قرآن و سنت18؛
9. هدف هاى پایان ناپذیر19.
هفت. عدم اختصاص به عرب
اینکه «قرآن براى فهم مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده»، سخنى نادرست است؛ زیرا قرآن «در میان مردمى بدوى و عرب زبان» نازل شده و فرق است میان اینکه چیزى در میان قومى خاص ظهور یابد، با اینکه «مخصوص آنها پدید آمده باشد»! قرآن هیچ گاه مخاطب خود را، اعراب یا قوم دیگرى قرار نداده و همواره به «ناس»، (جمیع مردم) و یا مؤمنان خطاب کرده است. از نظر فهم پذیرى نیز آیات قرآن چند دسته است:
1. بعضى از آیات قرآن، براى اعراب آن زمان فهم پذیر بود و در عین بساطت و سادگى بیان، داراى چنان استوارى علمى و منطقى است که براى دانشمندان برجسته امروزى نیز جالب توجه و درخور دقّت است.
2. برخى از آیات ـ چه در زمان نزول و چه در عصر حاضر ـ جز با تعمق و ژرف کاوى هاى دقیق و روش مند عالمانه قابل درک نیست.
3. بسیارى از حقایق علمى و فلسفى و مباحث اجتماعى قرآن، تنها در پرتو دانش کنونى یا آینده بشریت قابل درک است.20
4. بسیارى از آیات قرآن نیز تا حد زیادى فراتر از عقول و فهم عادى بشر بوده و تنها در سایه پرتوافشانى هاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام فهم پذیر است. تفاسیر مأثور از آنان، گنجینه هاى ارزشمندى است که حقیقت هاى والاى قرآن را به نیکوترین وجهى در اختیار بشریت قرار مى دهد. این نکته چیزى نیست که تنها شیعه بدان معترف باشد؛ بلکه اهل سنت نیز در بسیارى از تفاسیر خود، به احادیث تمسّک مى جویند.
هشت. عصرى نبودن قرآن
اینکه قرآن به وقایع زمان خود و یا به گذشته ها اشاره کرده است، آن را منحصر به یک عصر نمى سازد؛ زیرا قرآن منحصر به ذکر چند حادثه و نکته تاریخى گذرا نیست. این کتاب مشتمل بر معارفى جاودان، در باب خداشناسى، کیهان شناسى، انسان شناسى، راه شناسى، راهنماشناسى و مجموعه گسترده اى از احکام، اخلاق و ... است که همه زمان ها را پوشش مى دهد و هدایت بشریت به سوى سعادت را در هر مقطع تاریخى تأمین مى کند.
از طرفى وقایع تاریخى بیان شده در قرآن، هر چند مربوط به گذشته است؛ ولى کار کرد آنها در آینده است. به عبارت دیگر هر یک از آنها، بیانگر نوعى سنت تغییرناپذیر تاریخى یا حکم و قانونى است که داراى کلیت و شمول است. قرآن درباره بنى اسرائیل مى گوید: «آنان پس از رهایى از چنگال فرعون، اظهارنارضایتى از غذاى واحد نموده و خواست هاى مادى متعددى مطرح کردند و لاجرم گرفتار غضب الهى گردیدند»21. این بیان نشان مى دهد که رفاه طلبى، افزون خواهى و نافرمانى در برابر فرستاده خداوند، سرانجام به تباهى و تیره بختى خواهد انجامید. این درس بزرگى براى همه کسانى است که پس از رهایى از بند حکومت هاى استبدادى و ظالمانه، در برابر اندک دشوارى، صبورى نمى ورزند و در جست وجوى خواست هاى مادى بى تابى مى کنند.
افزون بر آن در قرآن، از آینده و آیندگان نیز سخن بسیار رفته است. به عنوان مثال قرآن از آینده بشریت سخن رانده و آینده اى درخشان در سایه حاکمیت توحید، تقوا و عدالت را نوید داده است.
پی نوشتها:
1. انبیا 21، آیه 107 و «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ»: احزاب (33)، آیه 40.
2. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 130.
3. کلینى، فروع کافى، ج 5، ص 18، باب 13.
4. همان، ج 1، ص 58، ح 19؛ بحارالانوار، ج 89، ص 148، باب 1.
5. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. عبداللّه، جوادى آملى، شریعت در آیینه معرفت، ص 214 ـ 227؛
ب. محمدتقى، مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 2، ص 113 ـ 126 ؛
پ. جعفر، سبحانى، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل؛
ت. مرتضى، مطهرى، ختم نبوت؛
ث. عبداللّه، جوادى آملى، ولایت فقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص 236.
6. جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. مرتضى، مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، قم: صدرا، ج 1 و 2؛
ب. همان، وحى و نبوت، (قم: صدرا)؛
ج.ختم نبوت، (قم: صدرا).
7. سید هادى، خسروشاهى، اسلام دین آینده جهان، قم: نسل جوان، 1351، ص 13.
8. مائده 5، آیه 3.
9. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. ابن عساکر شافعى 571 ه، به نقل از: جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، (بیروت: انتشارات محمدامین)، ج 2، ص 289؛
ب. جلال الدین سیوطى، (991 ه)، الدر المنثور، ج 2، ص 259؛
پ. شهاب الدین، آلوسى، روح المعانى، (دار احیاء التراث العربى)، ج 6، ص 193؛
ت. شیخ محمد عبده (1323 ه)، المنار، (دارالفکر)، ج 6، ص 463؛
ث. ابى بکر احمدبن على الخطیب، تاریخ بغداد، (دارالکتب العربى)، ج 8، ص 290؛
ج. ابى عساکر شافعى، تاریخ دمشق، (دارالفکر)، ج 42، ص 233؛
ح. ابن کثیر، البدایة و النهایة، (دارالکتب العلمیه)، ج 7، ص 342.
10. ر.ک:
الف. رسول، جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، قم: الهادى، چاپ دوم، 1378، ج 2، ص 82 و 595؛
ب. مرتضى، عسکرى، معالم المدرستین، ج 2، ص 44؛
پ. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 5، ص 118؛
ت. فتح البارى، ج 1، ص 194؛
ث. سید محمدرضا، جلالى نائینى، توضیح الملل، ترجمه الملل و النحل، (تهران: اقبال، چاپ سوم، 1362)، ج 1، ص 35؛
ج. الجامع الصحیح، ج 1، ص 57، ح 114؛ ص 52، ح 100؛ ج 2، ص 373، ح 3053؛ ج 3، ص 181، ح 4431، ج 3، ص 182، ح 4432؛ ج 4، ص 29، ح 5669؛ ج 4، ص 375، ح 7366؛
ح. مسند احمد، ج 1، ص 355.
11. حرّ، عاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 93.
12. واگلرى، دفاع از اسلام، ترجمه فیروز حریرچى، تهران: فروغى، بى تا، ص 125.
13. حرّ، عاملى، وسائل الشیعه، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت الاحیاء الترات، قم: چاپ 2، ج 27، ص 131.
14. Edward Gibbon.
15. جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد صلى الله علیه و آله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا، صص 98 ـ 99.
16. جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. مرتضى، مطهرى، ختم نبوت، قم: صدرا، چاپ نهم، 1374؛
ب. همو، خاتمیت.
17. نگا: محمود، فتحعلى، مبانى اندیشه اسلامى 4، درآمدى بر نظام ارزشى و سیاسى اسلام، قم: مؤسسه آموزش و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1383.
18. مرتضى، مطهرى، خاتمیت، قم: صدرا، چاپ هشتم، 1374، صص 157 ـ 189.
19. همان، صص 69 ـ 86.
20. براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: موریس، بوکاى، مقایسه اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم.
21. نگا: بقره2، آیه 61.
منبع: پرسشها و پاسخهاى برگزیده، حمیدرضا شاکرین؛ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1384.
یک. اسلام، دین خاتم
این انگاره که اسلام، دین خاتم است، مورد اتفاق همه مسلمانان بوده و با قرآن و سنت ثابت شده است. خداوند متعال مى فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناک إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»1.
در روایتى نیز آمده است: «لانّ اللّه تبارک و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عند کل قوم غض الى یوم القیامه»2؛ یعنى، خداوند قرآن را براى زمان خاص و مردم خاصى نفرستاد. پس قرآن تا روز قیامت در هر زمانى جدید و براى هر قومى تازه است.
در روایتى آمده است: «حکم الهى و تکالیف خداوند، در حق اولین و آخرین یکسان است؛ مگر اینکه علت یا پدیده اى پیش آید که باعث دگرگونى حکم شود. همگان نسبت به تغییر حکم، هنگام پیش آمدن حوادث، همانند هستند و واجبات بر همه یکسان است. از همان هایى که پیشینیان سؤال شده اند، آیندگان نیز سؤال مى شوند و مورد محاسبه قرار مى گیرند».3
در روایات دیگرى نیز آمده است: «حلال محمد حلال ابدا الى یوم القیامة و حرامه حرام ابدا الى یوم القیامة لا یکون غیره و لا یجى ء غیره»4؛ «آنچه در دین محمد حلال شده تا قیامت حلال و آنچه حرام گردیده، براى همیشه حرام خواهد بود. نه غیر از این خواهد شد و نه چیز دیگرى جایگزین آن مى شود».
دو. لوازم خاتمیت اسلام
خاتم بودن اسلام لوازمى دارد؛ از جمله:
2ـ1. عدم تحریف؛ یکى از مهم ترین علل تجدّد نبوت، تحریف ادیان پیشین از سوى مخاطبان آن بود؛ به گونه اى که دستیابى به دین ناب، از طریق عادى براى انسان غیر ممکن مى نمود. از این رو دین خاتم باید از سازو کارى بهره مند باشد که آن را از تحریف حفظ کند.
2ـ2. جاودانگى و همگانى بودن؛ طبق ادله بایستگى بعثت، بشر همواره نیازمند هدایت الهى است و انسان در هیچ دوره اى، نباید محروم از هدایت الهى (دین) باشد. اگر دین الهى ختم شود و آن دین، مخصوص زمان و یا مکان خود باشد؛ باعث محرومیت انسان ها و نسل هاى دیگر، از دین مى گردد و با فلسفه بعثت، منافات دارد. پس دینى مى تواند دعوى خاتمیت داشته باشد که همگانى و جاودانه باشد.5
لازمه این امر آن است که دین، در هر دوره اى و با هر زمانه و زمینه اى، بتواند رسالت خود را در هدایت انسان ها انجام دهد و در تأمین نیازهاى بشر ـ که او را محتاج به دین کرده است ـ کارآمد و پاسخگو باشد.
از آنجا که زندگى انسان، همواره دستخوش تغییر و تحوّل است، باید درون مایه ها و ساز و کار مناسبى در دین خاتم موجود باشد که بتواند در شرایط مختلف، قابل اجرا بوده و اهداف اصیل خود را تأمین کند. این ساز و کار، رمز جاودانگى و توانایى آن در هدایت بشر در هرزمان و مکان است.
سه. چگونگى تحوّلات
در طول تاریخ زندگى بشر ـ به ویژه در قرن هاى اخیر ـ تحوّلات زیادى رخ داده است. در برخورد با این دگرگونى ها و مقتضیات آن، سه گرایش عمده وجود دارد:
1. تفریط یا تحجّرگرایى؛ این گرایش دیده بر تحولات عصرى مى بندد و با نگاه منفى به آنها، همواره ساز ناسازگارى مى نوازد.
2. تجددگرایى افراطى؛ این گرایش هر تغییرى را بدون نقد و ژرف کاوى، مثبت مى انگارد، نگاهى اغراق آمیز به تحول و دگرگونى ها دارد و همه چیز را دگرگون شونده مى خواند. به اصول پشت پا مى زند و آنها را کهنه پرستى مى خواند و گمان مى برد که عقب نماندن از قافله پیش رونده زمان، تنها در گرو نوجویى و نوخواهى است.
3. واقع نگرى اعتدالى؛ این انگاره نه ایستایى مطلق را بر مى تابد و نه تغییر و تحول را اصلى همه شمول و ارزش مطلق به حساب مى آورد؛ بلکه بر اساس جهان بینى و انسان شناسى واقع گرا، به جست وجوى امور ثابت و تغییرپذیر مى پردازد و مرز این دو را شناسایى و براى هر یک جایگاه خاص خود را مى گشاید.
استاد مطهرى با پذیرش انگاره اخیر مى نویسد:
نیازهاى انسان به دو دسته تقسیم پذیر است: نیازهاى اولى و ثانوى. نیازهاى اولى، امورى است که از ژرفاى وجود انسان سرچشمه مى گیرد. این دسته از نیازها به سه گروه تقسیم مى شود:
الف. نیازهاى جسمى، مانند نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن و ...؛
ب. نیازهاى روحى و روانى، چون نیاز به دانش، زیبایى، معنویت و ...؛
ج. نیازهاى اجتماعى، مانند معاشرت، مبادله، تعاون و ... .
این نیازها ثابت است و هیچ تغییرى در آنها پدید نمى آید. به عنوان مثال در نیازهاى جسمانى، اصل نیاز به سلامت همواره وجود دارد و در نیازهاى روانى، اصل احساس امنیت، نیازى جاودان و تغییرناپذیر است. همچنین اصل نیاز به وجود روابط مثبت و عادلانه اجتماعى، امرى همیشگى و تغییرناپذیر است.
نیازهاى ثانوى، امورى است که به تبع نیازهاى نخستین پدید مى آید. به عنوان مثال نیازهاى اجتماعى انسان در پى خود، وجود قانون و ضوابط حاکم بر رفتار و مناسبات اجتماعى را موجب مى شود. نیازهاى جسمانى، حاجت به تولید مواد غذایى، دارویى، مصالح ساختمانى و دانش ها و صنایع در خور براى تأمین آن نیازها را ایجاد مى کند.
نیازهاى ثانوى انسان به دو گروه تقسیم پذیر است:
الف. نیازهاى ثابت، مانند اصل حاجت به قانون، تولید، صنعت ... ؛
ب. نیازهاى متغیر، مانند مقررات ویژه متناسب با شرایط زمانى، مکانى، نوع مناسبات، ابزارها و ... .
بنابراین آنچه تغییرپذیر است، بخشى از نیازهاى ثانوى است؛ نه همه آنها و نه هیچ یک از حاجت هاى اولیه.6
چهار. رمز جاودانگى اسلام
اسلام همواره به عنوان دینى زنده و پاینده شناخته شده است. جرج برنارد شاو در مقدمه کتاب (Mohammad The Apostle of Allah)مى نویسد:
«من همیشه نسبت به دین محمد صلى الله علیه و آله، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشته ام. به نظر من، اسلام تنها مذهبى است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگى و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینى مى کنم و از هم اکنون هم آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد صلى الله علیه و آله مورد قبول اروپاى فردا خواهد بود»7.
اما اینکه چرا دین اسلام این چنین زنده، پویا و ماندگار است، علل مختلفى دارد که مى توان به بعضى از آنها اشاره کرد.
یک. عنصر امامت
خداوند متعال درباره ختم دین خود مى فرماید: « ... الْیوْمَ یئِسَ الَّذِینَ کفَرُوا مِنْ دِینِکمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِى وَ رَضِیتُ لَکمُ الاْءِسْلامَ دِیناً»8؛ «امروز کافران از اینکه به دین شما اختلالى رسانند، طمع بریدند. پس شما از آنان بیمناک نباشید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و بهترین دین را که اسلام است، برایتان برگزیدم».
بر این اساس عنصرى در دین تعبیه شده که حافظ دین است و از آنجا که مراد از «الیوم» روز غدیر است، آن عنصر «امامت» است. در تفاسیر شیعى این مسئله مسلم است و در منابع اهل سنت نیز به آن اشاره شده است9.
امامان معصوم علیهم السلام براى محفوظ ماندن اسلام در طول تاریخ حضور خود، سه کار انجام دادند:
1. در کنار تأیید آیات قرآن، سنت نبوى را عینا نقل کردند و نگذاشتند حوادث پس از رحلت (حدود یک قرن منع کتابت حدیث)، سنت نبوى را نابود سازد و با این کار منابع دین را حفظ کردند10.
2. روش هاى فهم قرآن و سنت و استنباط احکام اسلام را آموزش دادند تا عالمان بتوانند رأى اسلام را در هر زمینه، از منابع آن استخراج و استنباط کنند. این روش ـ که اجتهاد مصطلح شیعى بر پایه آن بنا شده است ـ راهى است که مى تواند رأى اسلام را در همه زمان ها، درباره هر موضوعى از منابع دین به دست آورد.
3. کسانى را که داراى شایستگى لازم براى به کارگیرى این روش هستند، به مردم معرفى کردند. امام عسکرى علیه السلام از امام صادق علیه السلام نقل مى کند: «و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا على هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»11؛ «هرکس از فقهاى امت من که از نفس خود مواظبت و از دینش پاسدارى کند، با هواى نفس مخالفت و فرمان مولاى خود را اطاعت کند، سزاوار است که دیگران از او پیروى کنند».
دو. عنصر اجتهاد
فرآیند «اجتهاد» به عنوان عاملى پایا و پویا در ادوار مختلف تاریخ و در برخورد با مسائل هر عصر، راه استنباط و اکتشاف عالمانه معارف دینى را گشوده و حضور مستمر و پاسخ گوى دین را میسّر ساخته است.
سه. قوانین ثابت و متغیر
انسان داراى نیازهاى ثابت و متغیر است و دین اسلام براى نیازهاى ثابت، قوانین ثابت، و براى نیازهاى دگرگون شونده، قوانین متغیر وضع کرده است.
دکتر واگلرى ـ استاد تاریخ تمدن اسلامى در دانشگاه ناپولى ایتالیا ـ ضمن بیان دیگر امتیازات اسلام، درباره عنصر انطباق پذیرى قوانین آن با شرایط هر عصر مى نویسد: «... تعجب ما از دینى افزوده مى شود که مبادى اساسى اخلاق را بر پایه انتظام و وجوب پایه ریزى مى کند و واجبات انسان را نسبت به خویشتن و دیگران، در قالب قوانین دقیقى مى ریزد که تحوّل و تطور را پذیرنده است و با عالى ترین ترقّیات فکرى متناسب مى باشد»12.
چهار. پیوند با عقل
یکى از مهم ترین علل جاودانگى اسلام، پیوند وثیق آن با عقل است. دین و خرد در اسلام، با یکدیگر رابطه تلازم و جدایى ناپذیر دارند؛ چنان که گفته شده است: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع و کل ما حکم به الشرع حکم به العقل»13؛ «هر آنچه عقل حکم کند شرع نیز و آنچه شرع حکم کند عقل نیز همانگونه حکم مى کند».
بازتاب این مسئله، در فرایند اجتهاد و استنباط احکام الهى به خوبى هویدا است؛ تا آنجا که در کنار کتاب و سنت، عقل نیز یکى از منابع استنباط قلمداد شده است.
پنج. جامع بودن
همه سونگرى و در نظر گرفتن تمامى ابعاد و جوانب حیات بشرى و فرو ننهادن هیچ یک از حوزه هایى که انسان در آن نیازمند هدایت هاى الهى و دینى است، سهم به سزایى در پایایى و جاودانگى اسلام دارد.
ادوارد گیبون14 مى نویسد: «قرآن ... قانون اساسى، شامل رویه قضایى و نظاماتمدنى و جزایى و حاوى قوانینى است که تمام عملیات و امور مالى بشر را اداره مى کند ... دستورى است شامل مجموعه قوانین دینى و اجتماعى، مدنى، تجارى، نظامى، قضایى، جنایى و جزایى. همین مجموعه قوانین از تکالیف زندگى روزانه تا تشریفات دینى از تزکیه نفس تا حفظ بدن و بهداشت و از حقوق عمومى تا حقوق فردى و از منافع فردى تا منافع عمومى و از اخلاقیات تا جنایات و از عذاب و مکافات این جهان تا عذاب و مکافات جهان آینده همه را در بر دارد»15.
شش. هماهنگى با فطرت و طبیعت
انسان ها در عین دارا بودن تفاوت ها و دگرگونى هایى که بر اثر شرایط زمانى و مکانى بر آنها عارض شده است، سرشت و فطرت یگانه اى دارند. هر اندازه آیینى با اصول فطرى انسان پیوند وثیق ترى برقرار کند، از پایایى و ماندگارى بیشترى برخوردار خواهد بود و هر قدر از آن فاصله گیرد، گرفتار ناپایدارى و ناماندگارى خواهد شد. توجه ژرف اسلام به طبیعت و سرشت آدمیان و تنظیم قوانین هماهنگ با آن، یکى از رمزهاى پایدارى و جاودانگى اسلام است.
عوامل دیگرى نیز در این رابطه قابل بررسى است؛ مانند:
1. وجود قوانین حاکم و کنترل کننده (چون قاعده لاضرر و ...)؛
2. دادن اختیارات به حکومت (جامعه) اسلامى؛
3. نپرداختن به ظاهر زندگى16؛
4. انسجام، هماهنگى و سازگارى بین مجموعه قوانین اسلام؛
5. اعتدال؛
6. رابطه على و معلولى احکام اسلام با مصالح و مفاسد واقعى؛
7. تأکید بر علم و تجربه مفید همراه با عمل17؛
8. کران ناپذیرى قرآن و سنت18؛
9. هدف هاى پایان ناپذیر19.
هفت. عدم اختصاص به عرب
اینکه «قرآن براى فهم مردمى بدوى و عرب زبان نازل شده»، سخنى نادرست است؛ زیرا قرآن «در میان مردمى بدوى و عرب زبان» نازل شده و فرق است میان اینکه چیزى در میان قومى خاص ظهور یابد، با اینکه «مخصوص آنها پدید آمده باشد»! قرآن هیچ گاه مخاطب خود را، اعراب یا قوم دیگرى قرار نداده و همواره به «ناس»، (جمیع مردم) و یا مؤمنان خطاب کرده است. از نظر فهم پذیرى نیز آیات قرآن چند دسته است:
1. بعضى از آیات قرآن، براى اعراب آن زمان فهم پذیر بود و در عین بساطت و سادگى بیان، داراى چنان استوارى علمى و منطقى است که براى دانشمندان برجسته امروزى نیز جالب توجه و درخور دقّت است.
2. برخى از آیات ـ چه در زمان نزول و چه در عصر حاضر ـ جز با تعمق و ژرف کاوى هاى دقیق و روش مند عالمانه قابل درک نیست.
3. بسیارى از حقایق علمى و فلسفى و مباحث اجتماعى قرآن، تنها در پرتو دانش کنونى یا آینده بشریت قابل درک است.20
4. بسیارى از آیات قرآن نیز تا حد زیادى فراتر از عقول و فهم عادى بشر بوده و تنها در سایه پرتوافشانى هاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام فهم پذیر است. تفاسیر مأثور از آنان، گنجینه هاى ارزشمندى است که حقیقت هاى والاى قرآن را به نیکوترین وجهى در اختیار بشریت قرار مى دهد. این نکته چیزى نیست که تنها شیعه بدان معترف باشد؛ بلکه اهل سنت نیز در بسیارى از تفاسیر خود، به احادیث تمسّک مى جویند.
هشت. عصرى نبودن قرآن
اینکه قرآن به وقایع زمان خود و یا به گذشته ها اشاره کرده است، آن را منحصر به یک عصر نمى سازد؛ زیرا قرآن منحصر به ذکر چند حادثه و نکته تاریخى گذرا نیست. این کتاب مشتمل بر معارفى جاودان، در باب خداشناسى، کیهان شناسى، انسان شناسى، راه شناسى، راهنماشناسى و مجموعه گسترده اى از احکام، اخلاق و ... است که همه زمان ها را پوشش مى دهد و هدایت بشریت به سوى سعادت را در هر مقطع تاریخى تأمین مى کند.
از طرفى وقایع تاریخى بیان شده در قرآن، هر چند مربوط به گذشته است؛ ولى کار کرد آنها در آینده است. به عبارت دیگر هر یک از آنها، بیانگر نوعى سنت تغییرناپذیر تاریخى یا حکم و قانونى است که داراى کلیت و شمول است. قرآن درباره بنى اسرائیل مى گوید: «آنان پس از رهایى از چنگال فرعون، اظهارنارضایتى از غذاى واحد نموده و خواست هاى مادى متعددى مطرح کردند و لاجرم گرفتار غضب الهى گردیدند»21. این بیان نشان مى دهد که رفاه طلبى، افزون خواهى و نافرمانى در برابر فرستاده خداوند، سرانجام به تباهى و تیره بختى خواهد انجامید. این درس بزرگى براى همه کسانى است که پس از رهایى از بند حکومت هاى استبدادى و ظالمانه، در برابر اندک دشوارى، صبورى نمى ورزند و در جست وجوى خواست هاى مادى بى تابى مى کنند.
افزون بر آن در قرآن، از آینده و آیندگان نیز سخن بسیار رفته است. به عنوان مثال قرآن از آینده بشریت سخن رانده و آینده اى درخشان در سایه حاکمیت توحید، تقوا و عدالت را نوید داده است.
پی نوشتها:
1. انبیا 21، آیه 107 و «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکمْ وَ لکنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیینَ»: احزاب (33)، آیه 40.
2. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 130.
3. کلینى، فروع کافى، ج 5، ص 18، باب 13.
4. همان، ج 1، ص 58، ح 19؛ بحارالانوار، ج 89، ص 148، باب 1.
5. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. عبداللّه، جوادى آملى، شریعت در آیینه معرفت، ص 214 ـ 227؛
ب. محمدتقى، مصباح یزدى، آموزش عقاید، ج 2، ص 113 ـ 126 ؛
پ. جعفر، سبحانى، خاتمیت از نظر قرآن و حدیث و عقل؛
ت. مرتضى، مطهرى، ختم نبوت؛
ث. عبداللّه، جوادى آملى، ولایت فقیه، ولایت، فقاهت و عدالت، ص 236.
6. جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. مرتضى، مطهرى، اسلام و مقتضیات زمان، قم: صدرا، ج 1 و 2؛
ب. همان، وحى و نبوت، (قم: صدرا)؛
ج.ختم نبوت، (قم: صدرا).
7. سید هادى، خسروشاهى، اسلام دین آینده جهان، قم: نسل جوان، 1351، ص 13.
8. مائده 5، آیه 3.
9. براى آگاهى بیشتر ر.ک:
الف. ابن عساکر شافعى 571 ه، به نقل از: جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، (بیروت: انتشارات محمدامین)، ج 2، ص 289؛
ب. جلال الدین سیوطى، (991 ه)، الدر المنثور، ج 2، ص 259؛
پ. شهاب الدین، آلوسى، روح المعانى، (دار احیاء التراث العربى)، ج 6، ص 193؛
ت. شیخ محمد عبده (1323 ه)، المنار، (دارالفکر)، ج 6، ص 463؛
ث. ابى بکر احمدبن على الخطیب، تاریخ بغداد، (دارالکتب العربى)، ج 8، ص 290؛
ج. ابى عساکر شافعى، تاریخ دمشق، (دارالفکر)، ج 42، ص 233؛
ح. ابن کثیر، البدایة و النهایة، (دارالکتب العلمیه)، ج 7، ص 342.
10. ر.ک:
الف. رسول، جعفریان، تاریخ سیاسى اسلام، قم: الهادى، چاپ دوم، 1378، ج 2، ص 82 و 595؛
ب. مرتضى، عسکرى، معالم المدرستین، ج 2، ص 44؛
پ. ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج 5، ص 118؛
ت. فتح البارى، ج 1، ص 194؛
ث. سید محمدرضا، جلالى نائینى، توضیح الملل، ترجمه الملل و النحل، (تهران: اقبال، چاپ سوم، 1362)، ج 1، ص 35؛
ج. الجامع الصحیح، ج 1، ص 57، ح 114؛ ص 52، ح 100؛ ج 2، ص 373، ح 3053؛ ج 3، ص 181، ح 4431، ج 3، ص 182، ح 4432؛ ج 4، ص 29، ح 5669؛ ج 4، ص 375، ح 7366؛
ح. مسند احمد، ج 1، ص 355.
11. حرّ، عاملى، وسائل الشیعه، ج 18، ص 93.
12. واگلرى، دفاع از اسلام، ترجمه فیروز حریرچى، تهران: فروغى، بى تا، ص 125.
13. حرّ، عاملى، وسائل الشیعه، تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت الاحیاء الترات، قم: چاپ 2، ج 27، ص 131.
14. Edward Gibbon.
15. جان، دیون پورت، عذر تقصیر به پیشگاه محمد صلى الله علیه و آله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعیدى، قم: دارالتبلیغ اسلامى، بى تا، صص 98 ـ 99.
16. جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. مرتضى، مطهرى، ختم نبوت، قم: صدرا، چاپ نهم، 1374؛
ب. همو، خاتمیت.
17. نگا: محمود، فتحعلى، مبانى اندیشه اسلامى 4، درآمدى بر نظام ارزشى و سیاسى اسلام، قم: مؤسسه آموزش و پژوهشى امام خمینى، چاپ اول، 1383.
18. مرتضى، مطهرى، خاتمیت، قم: صدرا، چاپ هشتم، 1374، صص 157 ـ 189.
19. همان، صص 69 ـ 86.
20. براى آگاهى بیشتر در این زمینه ر.ک: موریس، بوکاى، مقایسه اى میان تورات، انجیل، قرآن و علم.
21. نگا: بقره2، آیه 61.
منبع: پرسشها و پاسخهاى برگزیده، حمیدرضا شاکرین؛ نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1384.