پنجشنبه، 25 دی 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

چرا شما عشق را ملاک قرار نمی‌دهید؟

پرسش :

پسری ۱۷ ساله بوده و عاشق پسری شده‌ام. طوری که وقتی می‌بینم از شوق دیدارش می‌خواهم بمیرم. تمام پاسخ‌های قبلی شما را نکته به نکته؛ خط به خط خواندم ولی تاثیری نداشت! چرا شما عشق را ملاک قرار نمی‌دهید و فقط در مورد هوا و هوس اختلالات روانی و ... صحبت می کنید؟ علاقه چیزی نیست که بخواهید فراموشش کنید.


پاسخ :
الف- دوست من، وقتی کسی به دکتر مراجعه می کند طبیعتاً قبل از رجوع، هدف و فکری با خود داشته، آن هم درمان یک درد بوده! مراجعه شما هم به اینجا، حتما دلیلی داشته و آن پیدا کردن یک راه حل برای یک سوال یا یک مشکل بوده که شما بخاطرش آمدید(هرچند اینجا فقط یک فضای مجازی است و مشاوره واقعی محسوب نمی‌شود). ارتباط و آشنایی ما با یکی از نوجوان‌های خوب کشورمان مثل شما البته مایه افتخار و خرسندی ماست،... (امیدواریم بتوانیم راهگشا باشیم).

ب- اینکه به قول خودتان همه پاسخ‌ها را خط به خط و نکته به نکته خواندید خیلی خوب است؛ چون هم ذهن خودتان را آماده کرده و هم کار ما را سبک تر کرده و لازم نیست خیلی توضیح واضحات دهیم. بنابراین سعی می کنم حرف خود را ساده تر بیان کنم.

ج- در علم روانشناسی دنیا، یک نکته اساسی برای طبقه بندی اختلالات هست، وآن اینکه رفتار که از حالت تعادل خارج شود (هرچقدر بیشتر از رفتار عادی و طبیعی اکثریت آدمها فاصله بگیرد) میتواند یک مشکل روانشناختی و در درجه بالاتر، یک اختلال روانی به حساب آید. یعنی آدم تا وقتی رفتارش شبیه اکثریت انسانهاست، میگویند رفتارش طبیعی است و وقتی از این دایره خارج شد میشود غیر طبیعی. حال این غیر طبیعی بودن خودش درجه بندی دارد؛ اگر کمی غیر طبیعی باشد با یک مشاوره ساده حل میشود ولی اگر خیلی غیر طبیعی باشد و به حد افراط برسد حتما یک اختلال محسوب شده و باید به طور جدی برای درمانش اقدام شود.

د-یک سری چیزها هم که حتما خودتان میدانید طبق فرهنگ و اعتقادات هر ملّتی مراعات میشود و برای ما هم طبق فرهنگمان و دستورات دینی برچسب خوب و بد یا حرام و حلال خورده که باید رعایت شود.

نتیجه: در مورد سوالتان، اینکه دونفر همدیگر را دوست داشته باشند یا یک عده آدم یک نفر را دوست داشته باشند، به خودی خود چیز بدی نیست. الفت و دوستی موهبتی هست که خداوند در قلب آدمها گذاشته و همه کم یا زیاد از آن برخوردارند و بیشتر وقتها هم یک حس و رفتار پسندیده است. من مادرم را دوست دارم، برادرم مرا دوست دارد... شما هم مادرتان را دوست دارید یا با پسر عمه یا پسر دایی مثلا خیلی صمیمی هستید ... یا مثلا من دوستی داشتم در دوران تحصیلی که سالهای سال به قدری با هم بودیم و علاقمند بودیم که انگار برادر بودیم و همیشه با هم بودیم، سرکلاس، سر سفره، استخر، باشگاه، مهمانی... .  تا جایی که سالها بعد از دور شدن از همدیگر هرکس یکی از ما را میدید تعجب میکرد و حال آن یکی را از او میپرسید...از این نمونه ها خیلی زیاده و حتما خودتان هم دیدید یا سراغ دارید. پس دوست داشتن حتی اگر خیلی عمیق هم باشد به خودی خود مشکلی ندارد. مشکل از آنجا ممکن است آغاز شود که وابستگیتان به دوستتان از حد طبیعی خارج شود.

بنابراین ما توصیه نمیکنیم که نسبت به دوستانتان بی علاقه یا خدای نکرده متنفر باشید، برعکس، به نظر ما انسانهای خوب کسانی هستند که باید با آنها دوست شویم و اگر دوست خوبی داریم باید دوستی مان را با او حفظ کنیم. اما باید مراقب باشید این عشق و علاقه به انحراف کشیده نشود. یعنی چی؟ یعنی اولا آنقدر در این عشق و وابستگی ذوب نشوید که زندگی عادی و طبیعی تان مختل شود(از دایره رفتارهای عادی و طبیعی بیرون نزند). و ثانیا دوستی و علاقه پاک و خالصت رو با مسائل جنسی و امیال شیطانی مخلوط نکنید که این خیلی خیلی خطرناک است... (در این صورت، همان پاسخ های قبلی را که خط به خط خواندید دوباره به دقت مطالعه کنید).

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: بهترین کارها پس از ایمان به خدا، دوستى با مردم است.۱

امام صادق علیه السلام هم می فرمایند: هنگامى که کسى را دوست مى دارى، او را از این محبّت آگاه کن زیرا این کار، دوستى بین شما را محکم تر مى کند.2

پی‌نوشت‌ها:
۱. نهج الفصاحه، ص ۷۴، ح ۳۸۷.
۲. کافى، ج ۲، ص ۶۴۴، ح ۲.

منبع: www.soalcity.ir


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط