اهمیت فصاحت و بلاغت و اعجاز در قرآن
پرسش :
چرا اعجاز قرآن بیشتر از جهت فصاحت و بلاغت مورد توجه بوده است؟
پاسخ :
بعضى معتقدند که اعجاز قرآن و دعوت به معارضه که در آیات مختلف آمده است عمدتاً ناظر به فصاحت و بلاغت است، و امور زیر را مى توان گواه بر آن گرفت:
1. امتیاز عرب و هنرنمایى او در آن عصر و زمان تنها در قسمت فصاحت و بلاغت بوده است، تا آنجا که اشعار جاهلى در اوج فصاحت قرار داشت و هر سال در اجتماع اقتصادى که در بازار عکاظ در نزدیکى طائف تشکیل مى شد، یکى از مهم ترین برنامه هاى آنها، خواندن زیباترین اشعار سروده آن سال بود و هنگامى که از میان آنها بهترین را انتخاب مى کردند، آن را به عنوان یک اثر برجسته ادبى در کنار خانه کعبه آویزان مى کردند وبا گذشت سال ها، هفت قطعه معروف که به نام معلقات سبع شهرت یافت، گردآورى شد.
بنابراین اگر قرآن مى خواهد، آنها را تحدّى و دعوت به معارضه کند باید در این جنبه باشد.
2. تعبیرى که مشرکان عرب از قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند، که قرآن را سحر و پیامبر را ساحر مى نامیدند نیز ممکن است اشاره به جذبه فوق العاده قرآن باشد که مسلماً جنبه هاى زیبایى کلام و فصاحت را شامل مى شود.
3. در حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) که در مورد تناسب معجزات پیامبران با علوم و هنرهاى پیشرفته عصر خود وارد شده است مى خوانیم: «هنگامى که خداوند موسى(علیه السلام) را مبعوث کرد، سحر و ساحرى بر اهل آن سامان غلبه داشت؛ لذا خداوند چیزى از سوى خود براى آنها فرستاد، که در قدرت آنها نبود و سحرشان را باطل کرد و حجّت را تمام نمود، و عیسى(علیه السلام) را هنگامى مبعوث کرد که بیمارى هاى صعب العلاج، آشکار شده بود و مردم نیازمند به طبیب بودند؛ به همین دلیل خداوند از جانب خود چیزى فرستاد که نزد آنها نبود؛ که مردگان را براى آنها زنده مى کرد، و کور مادرزاد و مبتلایان به بیمارى غیر قابل علاج پیسى را به فرمان خدا بهبودى مى بخشید، و حجّت را به وسیله آن بر آنها تمام کرد، و خداوند محمد(صلى الله علیه وآله) را در وقتى مبعوث کرد که در آن عصر خطبه ها و سخنان (دلنشین و فصیح و بلیغ) بر اهل آن عصر غالب بود ـ راوى مى گوید گمان مى کنم امام به شعر نیز اشاره کرد ـ خداوند از سوى خود مواعظ و حکمت هایى (در بالاترین حدّ فصاحت و بلاغت) فرستاد، که سخنان آنها را باطل کرد و حجّت را با آن تمام نمود».(1)
این قرائن همه نشان مى دهد که اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت بوده و هست؛ ولى انصاف این است که از این قرائن، چیزى بیشتر استفاده نمى شود که مسأله اعجاز از نظر فصاحت و بلاغت عمیقاً مورد توجه بوده، نه آن که منحصر به آن بوده باشد، به خصوص آن که جبنه هاى دیگر اعجاز قرآن مجید کاملا آشکار و نمایان است.
پی نوشت:
(1). عیون الاخبار (طبق نقل تفسیر نور الثقلین، جلد 1، صفحه 43) این حدیث را مرحوم کلینى در کافى، و علامه مجلسى در بحار الانوار نیز نقل کرده اند.
منبع: پیام قرآن، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه. ش، ج 8، ص 114.
بعضى معتقدند که اعجاز قرآن و دعوت به معارضه که در آیات مختلف آمده است عمدتاً ناظر به فصاحت و بلاغت است، و امور زیر را مى توان گواه بر آن گرفت:
1. امتیاز عرب و هنرنمایى او در آن عصر و زمان تنها در قسمت فصاحت و بلاغت بوده است، تا آنجا که اشعار جاهلى در اوج فصاحت قرار داشت و هر سال در اجتماع اقتصادى که در بازار عکاظ در نزدیکى طائف تشکیل مى شد، یکى از مهم ترین برنامه هاى آنها، خواندن زیباترین اشعار سروده آن سال بود و هنگامى که از میان آنها بهترین را انتخاب مى کردند، آن را به عنوان یک اثر برجسته ادبى در کنار خانه کعبه آویزان مى کردند وبا گذشت سال ها، هفت قطعه معروف که به نام معلقات سبع شهرت یافت، گردآورى شد.
بنابراین اگر قرآن مى خواهد، آنها را تحدّى و دعوت به معارضه کند باید در این جنبه باشد.
2. تعبیرى که مشرکان عرب از قرآن و پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند، که قرآن را سحر و پیامبر را ساحر مى نامیدند نیز ممکن است اشاره به جذبه فوق العاده قرآن باشد که مسلماً جنبه هاى زیبایى کلام و فصاحت را شامل مى شود.
3. در حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) که در مورد تناسب معجزات پیامبران با علوم و هنرهاى پیشرفته عصر خود وارد شده است مى خوانیم: «هنگامى که خداوند موسى(علیه السلام) را مبعوث کرد، سحر و ساحرى بر اهل آن سامان غلبه داشت؛ لذا خداوند چیزى از سوى خود براى آنها فرستاد، که در قدرت آنها نبود و سحرشان را باطل کرد و حجّت را تمام نمود، و عیسى(علیه السلام) را هنگامى مبعوث کرد که بیمارى هاى صعب العلاج، آشکار شده بود و مردم نیازمند به طبیب بودند؛ به همین دلیل خداوند از جانب خود چیزى فرستاد که نزد آنها نبود؛ که مردگان را براى آنها زنده مى کرد، و کور مادرزاد و مبتلایان به بیمارى غیر قابل علاج پیسى را به فرمان خدا بهبودى مى بخشید، و حجّت را به وسیله آن بر آنها تمام کرد، و خداوند محمد(صلى الله علیه وآله) را در وقتى مبعوث کرد که در آن عصر خطبه ها و سخنان (دلنشین و فصیح و بلیغ) بر اهل آن عصر غالب بود ـ راوى مى گوید گمان مى کنم امام به شعر نیز اشاره کرد ـ خداوند از سوى خود مواعظ و حکمت هایى (در بالاترین حدّ فصاحت و بلاغت) فرستاد، که سخنان آنها را باطل کرد و حجّت را با آن تمام نمود».(1)
این قرائن همه نشان مى دهد که اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت بوده و هست؛ ولى انصاف این است که از این قرائن، چیزى بیشتر استفاده نمى شود که مسأله اعجاز از نظر فصاحت و بلاغت عمیقاً مورد توجه بوده، نه آن که منحصر به آن بوده باشد، به خصوص آن که جبنه هاى دیگر اعجاز قرآن مجید کاملا آشکار و نمایان است.
پی نوشت:
(1). عیون الاخبار (طبق نقل تفسیر نور الثقلین، جلد 1، صفحه 43) این حدیث را مرحوم کلینى در کافى، و علامه مجلسى در بحار الانوار نیز نقل کرده اند.
منبع: پیام قرآن، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1386 ه. ش، ج 8، ص 114.