پرسش :
در سوره انفال خطاب به پيامبر (ص) آمده : ”ما رَمَيْتَ إذْ رَمَيتَ ولكِنّ اللّه رَمي“(١) آيا ميتوان گفت: معاذ اللّه آنجا هم كه پيامبر شكست ميخورد خدا شكست خورده است؟!
پاسخ :
گاهي ذات اقدس اله بر اساس معجزه قدرت خود را نشان ميدهد، زيرا در جهانبيني توحيدي وقتي ميتوان گفت خدا شكست خورده است كه اين شخص تبهكار كه به صورت مشرك و كافر فاتحانه از ميدان جنگ بر ميگردد از قلمرو قدرت خدا بيرون برود، اين را ميگويند شكست خدا و چنين چيزي محال است.
براي روشن شدن بحث لازم است به نكتهاي اخلاقي از قرآن كريم اشاره كنيم. وقتي به قرآن مراجعه ميكنيد ميبينيد خداوند ميفرمايد ما انسان را با كرامت آفريديم ”وَلَقَد كرّمْنا بنيآدَمْ“(٢) از طرف ديگر در تعبيرات قرآن است كه فرمود خداوند باغبان خوبي است ”وَاللّه اَنْبَتَكُمْ مِنَ الارْضِ نَباتاً“(٣) خدا همه شما را آفريد و نهالهاي هستي شما را آبياري كرد. از سوي ديگر فرمود: من به شما كوثر دادم، ”إنّا اَعْطَيناكَ الكَوْثر“(٤) دين كوثر است، صراط مستقيم كوثر است، وحي و رسالت كوثر است، اهلبيت كوثرند. كه نمونه بارز آن سيده نساء عالميان فاطمه زهرا(سلام اللّه عليها) است.
خداوند به انسان فرمود: من همه وسايل را براي تو آماده كردم فقط يك كار را به عهده خودت گذاشتم و آن نوشيدن اين آب حيات است، اين دهان باز كردن و كوثر را به فضاي دهان بردن و از مجراي هاضمه به دستگاه درون رساندن، كار توست. من همه نعمتها را به پاي نهال هستي تو آوردم، راه را هم به تو نشان دادم، به تو گفتم دهان خود را به چه سمتي باز كن و چه چيز بخور و چه چيز نخور، همه را گفتم اگر خوردي بُردي و اگر نخوردي مُردي. به تعبير جناب سعدي كه گفت: «حرم در پيش و حرامي در پس
اگر رفتي بردي اگر خفتي مردي»
اگر شما اين كوثر را در دهانتان ريختيد نهال هستي شما بارور ميشود و گرنه هيزم ميشويد و ميسوزيد. شما اگر بخواهيد كورهاي را آماده افروختن كنيد، سه كار انجام ميدهيد، اول موادي نظير زغال سنگ را درون كوره ميريزيد، بعد يك مواد انفجاري نظير تياِنتي را به اين زغال سنگ ميزنيد تا مشتعل شود، در نهايت موادي را كه ميخواهيد آب كنيد در كوره ميريزيد مثل آهن. پس يك سري مواد خام است براي سوخت و سوز مثل زغال سنگ، يك آتش زنه است مثل تياِنتي، و يك سنگ آهن براي ذوب شدن.
هر سه كار را در جهنم داريم، هر سه هم از سنخ آدميان است. جهنم هيزم ميخواهد، هيزم جهنم چه كساني هستند؟ فرمود: ”وَاَمّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنّمَ حَطَباً“(٥) قاسط از قَسط است، قَسط يعني ظلم و جور ـ در قبال قِسط به معني عدل ـ قاسطان همان ظالمانند. فرمود: ”وَاَمّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنّمَ حَطَباً“ اين افراد ظالم هيزمهاي جهنم هستند. سران و ائمه كفر و امثال ذلك؛ مواد آتشزنه و به اصطلاح تياِنتي جهنماند كه عرب از آنها تعبير به وقود ميكند، وقود يعني كبريت.
آنها كه در روستا زندگي كردهاند ميدانند، چوبهاي بزرگ ديرسوزي هست كه اگر هيزمهاي قبلي سوخت و خاكستر شد اينها را با آن هيزم دير سوز مُشتعل ميكنند. آن هيزمي كه آتش دارد و هيزمهاي ديگر با آتش آن روشن ميشود آن را وقود ميگويند. ”فَاتّقُوا النّارَ الّتي وَقُودُها النَاسُ وَالحِجارَة“(٦) هيزمهاي جهنم را با بنزين يا كبريت نميسوزانند، بلكه با سران كفر به آتش ميكشند. سران كفر در حقيقت حكم مواد منفجره و تياِنتي جهنم را دارند. پس ظالمان عادي هيزم جهنماند و سران ستم و كفر «وقود النار»اند.
حال بازگرديم به پاسخ اين سؤال كه آيا كسي كه در جنگ احد يا غير احد به حسب ظاهر فاتح برگشت، خدا را شكست داد؟ آيا بر خدا غالب شد؟ يا نه، بر اثر اين تبهكاري، خودش هيزم جهنم يا وقود النار شده است و جزء افرادي است كه با سوخت و سوز جهنم افروخته ميشوند. اصلاً ميشود تصور كرد كه چنين كسي خدا را شكست بدهد؟
شما فرض كنيد در دنياي كنوني كه بيش از پنج ميليارد بشر در آن زندگي ميكنند و در اثر ارتباطات علمي، اين پنج ميليارد در حد اعضاء يك خانواده بوده و يك نفر بر آنها حكومت ميكند و همه مطيع او هستند، حال شخصي پيدا شود و بگويد من اين حاكم روي زمين را كه پنج ميليارد امت دارد قبول ندارم. عقلاً چنين چيزي امكان دارد ولي همينكه قيام كرد شكست ميخورد.
درباره ذات اقدس اله اصلاً چنين چيزي فرض ندارد كه كسي بگويد من خدا را قبول ندارم و در برابر خدا ميايستم، اين فرضش محال است، چرا؟ چون اين شخص كه الان در برابر خدا قد عَلَم كرده با همه انديشهها و افكاري كه دارد خودش از سربازان خداست. اينكه در چند قسمت از قرآن فرمود: ”وَما يَعْلَمُ جُنودُ رَبّكَ إلاّ هُو“(٧) يا فرمود ”لِلّهِ جُنودُ السّمواتِ وَالأرْض“(٨) معنايش اين است كه سراسر جهان هستي سربازان خدا هستند. حتي خود اين شخص از سربازان خداست.
حضرت علي(عليه السّلام) ميفرمايد: «جَوارِحُكُم جُنودُهُ وَضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَخَلَواتُكُمْ عِيانُهُ»(٩) اعضاء و جوارح شما سربازان خدايند. دست شما، پاي شما، چشم شما همه سرباز خدا هستند، اگر خداي ناكرده بيراهه رفتيد، ممكن است خدا با زبان شما، شما را بگيرد. با دست شما، شما را بگيرد. آدم يك حرفي ميزند سقوط ميكند، يك جايي را امضاء ميكند سقوط ميكند. خدا با دست انسان، انسان را ميگيرد، با زبان او، او را ميگيرد. يعني بايد يك شخصي در مقابل خدا باشد تا خدا با او بجنگد و شكست بخورد. وقتي خود اين شخص با همه هستي خود در قبضه قدرت خداست و جزء سربازان خداست ديگر جنگ در برابر خدا فرض ندارد. چنين چيزي محال است. در برابر خدا چيزي نيست تا بتواند بگويد خدا آنجا من اينجا، من در برابر خدا ميجنگم منتها شكست ميخورم.
يك نَم در برابر يَم [دريا] يا به اصطلاح يك قطره در برابر دريا، چقدر است؟ اگر كسي سوزني را به دريا فرو ببرد و نوك سوزن تر شود، اين تري نوك سوزن در برابر اقيانوس ميتواند بگويد من نم هستم و تو دريا، و تو را قبول ندارم، منتها شكست ميخورد چون جداي از اوست. اما سخن بنده و خالق، سخن نَم و يَم نيست، چون خود اين شخص از محدوده قدرت خدا بيرون و جدا نيست، بلكه از سربازان خداست. لذا شكست ذات اقدس اله نه تنها فرضي محال است، بلكه خود اين فرض محال است.
(١) سوره انفال، آيه ١٧.
(٢) سوره اسراء، آيه ٧٠.
(٣) سوره نوح، آيه ١٧.
(٤) سوره كوثر، آيه ١.
(٥) سوره جن، آيه ١٥.
(٦) سوره بقره، آيه ٢٤.
(٧) سوره مدثر، آيه ٣١.
(٨) سوره فتح، آيه ٤.
(٩) نهج البلاغه، خطبه ١٩٩.
( آیةاله جوادی آملی )
گاهي ذات اقدس اله بر اساس معجزه قدرت خود را نشان ميدهد، زيرا در جهانبيني توحيدي وقتي ميتوان گفت خدا شكست خورده است كه اين شخص تبهكار كه به صورت مشرك و كافر فاتحانه از ميدان جنگ بر ميگردد از قلمرو قدرت خدا بيرون برود، اين را ميگويند شكست خدا و چنين چيزي محال است.
براي روشن شدن بحث لازم است به نكتهاي اخلاقي از قرآن كريم اشاره كنيم. وقتي به قرآن مراجعه ميكنيد ميبينيد خداوند ميفرمايد ما انسان را با كرامت آفريديم ”وَلَقَد كرّمْنا بنيآدَمْ“(٢) از طرف ديگر در تعبيرات قرآن است كه فرمود خداوند باغبان خوبي است ”وَاللّه اَنْبَتَكُمْ مِنَ الارْضِ نَباتاً“(٣) خدا همه شما را آفريد و نهالهاي هستي شما را آبياري كرد. از سوي ديگر فرمود: من به شما كوثر دادم، ”إنّا اَعْطَيناكَ الكَوْثر“(٤) دين كوثر است، صراط مستقيم كوثر است، وحي و رسالت كوثر است، اهلبيت كوثرند. كه نمونه بارز آن سيده نساء عالميان فاطمه زهرا(سلام اللّه عليها) است.
خداوند به انسان فرمود: من همه وسايل را براي تو آماده كردم فقط يك كار را به عهده خودت گذاشتم و آن نوشيدن اين آب حيات است، اين دهان باز كردن و كوثر را به فضاي دهان بردن و از مجراي هاضمه به دستگاه درون رساندن، كار توست. من همه نعمتها را به پاي نهال هستي تو آوردم، راه را هم به تو نشان دادم، به تو گفتم دهان خود را به چه سمتي باز كن و چه چيز بخور و چه چيز نخور، همه را گفتم اگر خوردي بُردي و اگر نخوردي مُردي. به تعبير جناب سعدي كه گفت: «حرم در پيش و حرامي در پس
اگر رفتي بردي اگر خفتي مردي»
اگر شما اين كوثر را در دهانتان ريختيد نهال هستي شما بارور ميشود و گرنه هيزم ميشويد و ميسوزيد. شما اگر بخواهيد كورهاي را آماده افروختن كنيد، سه كار انجام ميدهيد، اول موادي نظير زغال سنگ را درون كوره ميريزيد، بعد يك مواد انفجاري نظير تياِنتي را به اين زغال سنگ ميزنيد تا مشتعل شود، در نهايت موادي را كه ميخواهيد آب كنيد در كوره ميريزيد مثل آهن. پس يك سري مواد خام است براي سوخت و سوز مثل زغال سنگ، يك آتش زنه است مثل تياِنتي، و يك سنگ آهن براي ذوب شدن.
هر سه كار را در جهنم داريم، هر سه هم از سنخ آدميان است. جهنم هيزم ميخواهد، هيزم جهنم چه كساني هستند؟ فرمود: ”وَاَمّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنّمَ حَطَباً“(٥) قاسط از قَسط است، قَسط يعني ظلم و جور ـ در قبال قِسط به معني عدل ـ قاسطان همان ظالمانند. فرمود: ”وَاَمّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنّمَ حَطَباً“ اين افراد ظالم هيزمهاي جهنم هستند. سران و ائمه كفر و امثال ذلك؛ مواد آتشزنه و به اصطلاح تياِنتي جهنماند كه عرب از آنها تعبير به وقود ميكند، وقود يعني كبريت.
آنها كه در روستا زندگي كردهاند ميدانند، چوبهاي بزرگ ديرسوزي هست كه اگر هيزمهاي قبلي سوخت و خاكستر شد اينها را با آن هيزم دير سوز مُشتعل ميكنند. آن هيزمي كه آتش دارد و هيزمهاي ديگر با آتش آن روشن ميشود آن را وقود ميگويند. ”فَاتّقُوا النّارَ الّتي وَقُودُها النَاسُ وَالحِجارَة“(٦) هيزمهاي جهنم را با بنزين يا كبريت نميسوزانند، بلكه با سران كفر به آتش ميكشند. سران كفر در حقيقت حكم مواد منفجره و تياِنتي جهنم را دارند. پس ظالمان عادي هيزم جهنماند و سران ستم و كفر «وقود النار»اند.
حال بازگرديم به پاسخ اين سؤال كه آيا كسي كه در جنگ احد يا غير احد به حسب ظاهر فاتح برگشت، خدا را شكست داد؟ آيا بر خدا غالب شد؟ يا نه، بر اثر اين تبهكاري، خودش هيزم جهنم يا وقود النار شده است و جزء افرادي است كه با سوخت و سوز جهنم افروخته ميشوند. اصلاً ميشود تصور كرد كه چنين كسي خدا را شكست بدهد؟
شما فرض كنيد در دنياي كنوني كه بيش از پنج ميليارد بشر در آن زندگي ميكنند و در اثر ارتباطات علمي، اين پنج ميليارد در حد اعضاء يك خانواده بوده و يك نفر بر آنها حكومت ميكند و همه مطيع او هستند، حال شخصي پيدا شود و بگويد من اين حاكم روي زمين را كه پنج ميليارد امت دارد قبول ندارم. عقلاً چنين چيزي امكان دارد ولي همينكه قيام كرد شكست ميخورد.
درباره ذات اقدس اله اصلاً چنين چيزي فرض ندارد كه كسي بگويد من خدا را قبول ندارم و در برابر خدا ميايستم، اين فرضش محال است، چرا؟ چون اين شخص كه الان در برابر خدا قد عَلَم كرده با همه انديشهها و افكاري كه دارد خودش از سربازان خداست. اينكه در چند قسمت از قرآن فرمود: ”وَما يَعْلَمُ جُنودُ رَبّكَ إلاّ هُو“(٧) يا فرمود ”لِلّهِ جُنودُ السّمواتِ وَالأرْض“(٨) معنايش اين است كه سراسر جهان هستي سربازان خدا هستند. حتي خود اين شخص از سربازان خداست.
حضرت علي(عليه السّلام) ميفرمايد: «جَوارِحُكُم جُنودُهُ وَضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَخَلَواتُكُمْ عِيانُهُ»(٩) اعضاء و جوارح شما سربازان خدايند. دست شما، پاي شما، چشم شما همه سرباز خدا هستند، اگر خداي ناكرده بيراهه رفتيد، ممكن است خدا با زبان شما، شما را بگيرد. با دست شما، شما را بگيرد. آدم يك حرفي ميزند سقوط ميكند، يك جايي را امضاء ميكند سقوط ميكند. خدا با دست انسان، انسان را ميگيرد، با زبان او، او را ميگيرد. يعني بايد يك شخصي در مقابل خدا باشد تا خدا با او بجنگد و شكست بخورد. وقتي خود اين شخص با همه هستي خود در قبضه قدرت خداست و جزء سربازان خداست ديگر جنگ در برابر خدا فرض ندارد. چنين چيزي محال است. در برابر خدا چيزي نيست تا بتواند بگويد خدا آنجا من اينجا، من در برابر خدا ميجنگم منتها شكست ميخورم.
يك نَم در برابر يَم [دريا] يا به اصطلاح يك قطره در برابر دريا، چقدر است؟ اگر كسي سوزني را به دريا فرو ببرد و نوك سوزن تر شود، اين تري نوك سوزن در برابر اقيانوس ميتواند بگويد من نم هستم و تو دريا، و تو را قبول ندارم، منتها شكست ميخورد چون جداي از اوست. اما سخن بنده و خالق، سخن نَم و يَم نيست، چون خود اين شخص از محدوده قدرت خدا بيرون و جدا نيست، بلكه از سربازان خداست. لذا شكست ذات اقدس اله نه تنها فرضي محال است، بلكه خود اين فرض محال است.
(١) سوره انفال، آيه ١٧.
(٢) سوره اسراء، آيه ٧٠.
(٣) سوره نوح، آيه ١٧.
(٤) سوره كوثر، آيه ١.
(٥) سوره جن، آيه ١٥.
(٦) سوره بقره، آيه ٢٤.
(٧) سوره مدثر، آيه ٣١.
(٨) سوره فتح، آيه ٤.
(٩) نهج البلاغه، خطبه ١٩٩.
( آیةاله جوادی آملی )