پرسش :
روايات فهم قرآن مختلف است از مجموع آنها چه استفاده ميشود؟
پاسخ :
فهم مجموع قرآن اعم از ظاهر و باطن و تأويل و تنزيل در انحصار خاندان رسالت (عليهمالسلام) است؛ اما در خصوص ظواهر الفاظ قرآن كريم چنين تحديدي نيست و همگان به فهم روشمند آن دعوت شدهاند و روايات گوناگون در باب فهم قرآن اين گونه كه ياد شد جمع ميشود. برخي از شواهد اين جمع عبارت است از:
شاهد يكم: اميرالمؤمنين (عليهالسلام) از يك سو ميفرمايد: قرآن را به سخن در آوريد و او هرگز سخن نميگويد، ولي من از جانب او شما را آگاه ميكنم: "ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق ولكن أخبركم عنه ألا إنّ فيه علم ما يأتى والحديث عن الماضى ودواء دائكم ونظم ما بينكم"(١) اما از سوي ديگر در موارد متعدد انسانها را به قرآن كريم ارجاع ميدهد؛ مانند:
الف: "... والله سبحانه يقول: "ما فرطنا في الكتاب من شيء"(٢) وفيه تبيان لكل شىء وذكر أن الكتاب يصدّق بعضه بعضا وأنه لا اختلاف فيه فقال سبحانه: "ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً"".(٣)
ب: آن حضرت در پاسخ مردي كه وصف خداي سبحان را مسئلت كرد، فرمودند: در قرآن بنگر هر صفتي كه براي خداوند بيان كرده به آن اقتدا كن و از نور هدايت آن بهره بگير: "فانظر أيّها السائل: فما دلّك القرآن عليه من صفته فائتمّ به واستضيء بنور هدايته...".(٤)
ج: همچنين مردم را به فراگيري مفاهيم قرآن و تفقّه در معارف و احكام آن و عمل به رهنمودهاي تهذيبي آن توصيه ميكند: "وتعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحديث وتفقّهوا فيه فإنه ربيع القلوب واستشفوا بنوره فإنه شفاء الصدور...".(٥)
د: درباره حَكَمين نيز ميفرمايد: اينان براي حكميت برگزيده شدند تا آنچه را قرآن زنده كرده زنده سازند و آنچه را قرآن محكوم به مرگ كرده نابود كنند: "فإنما حُكّم الحكمان ليحييا ما أحيا القرآن ويميتا ما أمات القرآن..."(٦). اگر فهم قرآن منحصر به معصومين بود انتخاب حكمين براي احياي آنچه قرآن آن را زنده داشته و نابود ساختن آنچه قرآن آن را ميرانده، بيمورد بود.
هـ: "... وكتاب الله بين أظهركم ناطق لايعيا لسانه وبيت لا تُهدم أركانه وعز لا تُهزم أعوانه..."(٧) ؛ كتاب خداوند در ميان شما سخنگويي است كه هيچگاه زبانش كُنْد و خسته نميشود. از اين تعبير بر ميآيد: آن جا كه قرآن سخن نميگويد مراد سكوت قرآن از اسرار و باطن است، نه مفاهيم ظاهري كه قرآن همواره به آن ناطق است و در زبانش هيچ گرفتگي و كندي نيست.
و: "عليكم بكتاب الله فإنّه الحبل المتين والنّور المبين والشفاء النّافع والرّىّ الناقع..."(٨). صفات و آثاري كه در اين گونه روايات براي قرآن آمده همانند "حبل متين"، "نور مبين" و "آب زلال سودمند"، مربوط به فهم قرآن و علم به آن است، نه تلاوت صرف؛ زيرا تلاوتِ صرف چنين آثاري ندارد.
ز: "واعلموا إنّه ليس علي أحد بعد القرآن من فاقة ولا لأحد قبل القرآن من غني؛ فاستشفوه من أدوائكم واستعينوا به علي لأوائكم فإن فيه شفاء من أكبر الداء وهو الكفر والنفاق والغىّ والضلال فاسألوا الله به وتوجّهوا إليه بحبّه ولاتسألوا به خلقه... واستدلّوه علي ربّكم واستنصحوه علي أنفسكم واتّهموا عليه آراءكم واستغشّوا فيه أهواءكم"(٩)؛ هيچ كس پس از بهرهمندي از قرآن فقير نيست و هيچ كس پيش از فرا گيري آن بينياز نيست. بنابراين، از قرآن براي بيماريهاي خود شفا طلبيد و براي پيروزي بر شدايد از آن استعانت جوييد؛ زيرا در قرآن شفاي بزرگترين بيماريها، يعني كفر و نفاق و گمراهي و ضلالت است. پس، به وسيله قرآن از خدا مسئلت كنيد و با دوستي قرآن به سوي خداوند توجه كنيد و به وسيله كتاب خدا از مخلوق چيزي درخواست نكنيد... با قرآن خدا را بشناسيد و خود را با آن اندرز دهيد. انديشههاي خود را بر آن عرضه كنيد و اگر با آن مخالف بود خود را متهم كنيد و خواستههاي نفساني خود را (در مسائل گوناگون اعتقادي، اخلاقي، حقوقي و فقهي) در برابر قرآن نادرست شماريد.
حاصل اين كه، از شواهد مذكور بر ميآيد كه فهم قرآن در حدّ ظواهر الفاظ و اتمام حجّت در مسائل گوناگون اعتقادي، اخلاقي، حقوقي و فقهي ميسور انسانهاست و كلام اميرالمؤمنين (عليهالسلام) "لن ينطق" ناظر به اسرار و باطن قرآن است. اگر بهره انسانها از قرآن كريم تنها تلاوت بود، فرمان عرضه كردن آراء بر قرآن و اتهام اهواء ناتمام بود. بنابراين، فهم مجموعه قرآن اعم از ظاهر و باطن، و تأويل و تنزيل ويژه معصومين (عليهمالسلام) است؛ ولـي فهـم ظواهـر قرآن عمومي و همگاني است.
شاهد دوم: رواياتي است كه علم به مجموع ظاهر و باطن، و تأويل و تنزيل قرآن را در انحصار معصومين (عليهمالسلام) ميداند؛ مانند:
الف: سخن امام باقر (عليهالسلام): "ما يستطيع أحد أن يدعى أنّه جمع القرآن كلّه ظاهره وباطنه غير الأوصياء"(١٠). مراد از جمع قرآن در اين حديث شريف، جمع نوشتاري يا گفتاري نيست، بلكه منظور جمع علمي است؛ زيرا استنساخ و نگاشتن(جمع خوشتاري) در مورد حروف و كلمات صحيح است، اما درباره باطن قرآن درست نيست. پس به قرينه مزبور، مقصود از جمعْ همان ضبط علمي است، نه كتابت.
ب: ابو حمزه ثمالي از امام باقر (عليهالسلام) نقل ميكند: "ما أجد من هذه الأمّة من جمع القرآن إلاّ الأوصياء"(١١). منظور از جمع، جمع علمي است؛ چنانكه قبلا ً اشاره شد و از طرف ديگر، جمع ظاهري آيات قرآن به غير اوصيا نيز منسوب است.
ج: امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايد: "إنا أهل البيت لم يزل الله يبعث فينا من يعلم كتابه من أوّله إلي آخره"(١٢). علم به قرآن از آغاز تا انجام، يعني علم به همه مراحل و نيز به قيود مطلقها و خصوص عامها و....
د: نيز آن حضرت ميفرمايد: "والله إنى لأعلم كتاب الله من أوّله إلي آخره كأنّه فى كفى؛ فيه خبر السماء وخبر الأرض وخبر ما يكون وخبر ما هو كائن قال الله: فيه تبيان كلّ شيء"(١٣). از ويژگيهاي عقل معصوم و محيط، اشرافِ تام بر همه رهآورد وحي است.
هـ: همچنين آن حضرت ميفرمايد: "كتاب الله فيه نبأ ما قبلكم وخبر ما بينكم وفصل ما بينكم ونحن نعلمه".(١٤)
حاصل اين كه، از يك سو قرآن كريم ما را به تدبر در كتاب الهي فرا ميخواند و معصومين (عليهمالسلام) نيز در زمينههاي مختلف و با شيوههاي گوناگونْ اصحاب، شاگردان و مخاطبان خود را به قرآن ارجاع ميدادند و در مقام مناظره با مخالفانِ خود به قرآن احتجاج ميكردند. از سوي ديگر برخي احاديث، فهم قرآن را به معصومين (عليهمالسلام) اختصاص ميدهد. جمع بين اين دو دسته از روايات آن است كه معرفت اكتناهي قرآن و مجموعه آن كه شامل ظاهر و باطن و تأويل و تنزيل است، ويژه معصومين است؛ اما ظواهر قرآن براي همگان حجت و فهمش براي همه كساني كه علوم پايه را ميدانند و روشمندانه در آن مينگرند ميسور است.
شايان ذكر است كه، شواهد ياد شده همه معارف قرآني را در بر ميگيرد؛ اعم از مسائل اعتقادي و عملي. معلوم ميشود سراسر قرآن در همه بخشهاي ياد شده حجت است و هيچ جملهاي از آن كاهش نيافته، چه درباره عقايد، مانند توحيد و معاد و نبوّت و امامت و... و چه درباره احكام فقهي. پس احتمال تحريف درباره ولايت و مانند آن نارواست؛ گرچه براي اثبات نزاهت قرآن از تحريف ولايي هم دليل جداگانه است.
١ ـ نهجالبلاغه، خطبه 158، بند 2.
٢ ـ سوره انعام، آيه 38.
٣ ـ نهجالبلاغه، خطبه 18، بند 5 "سوره نساء، آيه 82".
٤ ـ نهجالبلاغه، خطبه 91، بند 8.
٥ ـ نهجالبلاغه، خطبه 110، بند 6.
٦ ـ همان، خطبه 127، بند 9.
٧ ـ همان، خطبه 133، بند 3.
٨ ـ همان، خطبه 156، بند 7.
٩ ـ نهجالبلاغه، خطبه 176، بند 8. انسان مجموعهاي از انديشهها و خواستههاست و با تعديل اين دو بُعد اهل صعود وگرنه اهل سقوط است و حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در اين خطبه درباره هر دو بُعد توصيه عرضه بر قرآن دارد؛ هم علوم پيشساخته را بايد بر قرآن عرضه كرد و هم اميال پيشخواسته را.
١٠ ـ بحار، ج 89، ص 88.
١١ ـ همان، ص 89.
١٢ ـ همان.
١٣ ـ بحار، ج 89، ص 89.
١٤ ـ همان، ص 98.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ١٠٠)
فهم مجموع قرآن اعم از ظاهر و باطن و تأويل و تنزيل در انحصار خاندان رسالت (عليهمالسلام) است؛ اما در خصوص ظواهر الفاظ قرآن كريم چنين تحديدي نيست و همگان به فهم روشمند آن دعوت شدهاند و روايات گوناگون در باب فهم قرآن اين گونه كه ياد شد جمع ميشود. برخي از شواهد اين جمع عبارت است از:
شاهد يكم: اميرالمؤمنين (عليهالسلام) از يك سو ميفرمايد: قرآن را به سخن در آوريد و او هرگز سخن نميگويد، ولي من از جانب او شما را آگاه ميكنم: "ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق ولكن أخبركم عنه ألا إنّ فيه علم ما يأتى والحديث عن الماضى ودواء دائكم ونظم ما بينكم"(١) اما از سوي ديگر در موارد متعدد انسانها را به قرآن كريم ارجاع ميدهد؛ مانند:
الف: "... والله سبحانه يقول: "ما فرطنا في الكتاب من شيء"(٢) وفيه تبيان لكل شىء وذكر أن الكتاب يصدّق بعضه بعضا وأنه لا اختلاف فيه فقال سبحانه: "ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً"".(٣)
ب: آن حضرت در پاسخ مردي كه وصف خداي سبحان را مسئلت كرد، فرمودند: در قرآن بنگر هر صفتي كه براي خداوند بيان كرده به آن اقتدا كن و از نور هدايت آن بهره بگير: "فانظر أيّها السائل: فما دلّك القرآن عليه من صفته فائتمّ به واستضيء بنور هدايته...".(٤)
ج: همچنين مردم را به فراگيري مفاهيم قرآن و تفقّه در معارف و احكام آن و عمل به رهنمودهاي تهذيبي آن توصيه ميكند: "وتعلّموا القرآن فإنّه أحسن الحديث وتفقّهوا فيه فإنه ربيع القلوب واستشفوا بنوره فإنه شفاء الصدور...".(٥)
د: درباره حَكَمين نيز ميفرمايد: اينان براي حكميت برگزيده شدند تا آنچه را قرآن زنده كرده زنده سازند و آنچه را قرآن محكوم به مرگ كرده نابود كنند: "فإنما حُكّم الحكمان ليحييا ما أحيا القرآن ويميتا ما أمات القرآن..."(٦). اگر فهم قرآن منحصر به معصومين بود انتخاب حكمين براي احياي آنچه قرآن آن را زنده داشته و نابود ساختن آنچه قرآن آن را ميرانده، بيمورد بود.
هـ: "... وكتاب الله بين أظهركم ناطق لايعيا لسانه وبيت لا تُهدم أركانه وعز لا تُهزم أعوانه..."(٧) ؛ كتاب خداوند در ميان شما سخنگويي است كه هيچگاه زبانش كُنْد و خسته نميشود. از اين تعبير بر ميآيد: آن جا كه قرآن سخن نميگويد مراد سكوت قرآن از اسرار و باطن است، نه مفاهيم ظاهري كه قرآن همواره به آن ناطق است و در زبانش هيچ گرفتگي و كندي نيست.
و: "عليكم بكتاب الله فإنّه الحبل المتين والنّور المبين والشفاء النّافع والرّىّ الناقع..."(٨). صفات و آثاري كه در اين گونه روايات براي قرآن آمده همانند "حبل متين"، "نور مبين" و "آب زلال سودمند"، مربوط به فهم قرآن و علم به آن است، نه تلاوت صرف؛ زيرا تلاوتِ صرف چنين آثاري ندارد.
ز: "واعلموا إنّه ليس علي أحد بعد القرآن من فاقة ولا لأحد قبل القرآن من غني؛ فاستشفوه من أدوائكم واستعينوا به علي لأوائكم فإن فيه شفاء من أكبر الداء وهو الكفر والنفاق والغىّ والضلال فاسألوا الله به وتوجّهوا إليه بحبّه ولاتسألوا به خلقه... واستدلّوه علي ربّكم واستنصحوه علي أنفسكم واتّهموا عليه آراءكم واستغشّوا فيه أهواءكم"(٩)؛ هيچ كس پس از بهرهمندي از قرآن فقير نيست و هيچ كس پيش از فرا گيري آن بينياز نيست. بنابراين، از قرآن براي بيماريهاي خود شفا طلبيد و براي پيروزي بر شدايد از آن استعانت جوييد؛ زيرا در قرآن شفاي بزرگترين بيماريها، يعني كفر و نفاق و گمراهي و ضلالت است. پس، به وسيله قرآن از خدا مسئلت كنيد و با دوستي قرآن به سوي خداوند توجه كنيد و به وسيله كتاب خدا از مخلوق چيزي درخواست نكنيد... با قرآن خدا را بشناسيد و خود را با آن اندرز دهيد. انديشههاي خود را بر آن عرضه كنيد و اگر با آن مخالف بود خود را متهم كنيد و خواستههاي نفساني خود را (در مسائل گوناگون اعتقادي، اخلاقي، حقوقي و فقهي) در برابر قرآن نادرست شماريد.
حاصل اين كه، از شواهد مذكور بر ميآيد كه فهم قرآن در حدّ ظواهر الفاظ و اتمام حجّت در مسائل گوناگون اعتقادي، اخلاقي، حقوقي و فقهي ميسور انسانهاست و كلام اميرالمؤمنين (عليهالسلام) "لن ينطق" ناظر به اسرار و باطن قرآن است. اگر بهره انسانها از قرآن كريم تنها تلاوت بود، فرمان عرضه كردن آراء بر قرآن و اتهام اهواء ناتمام بود. بنابراين، فهم مجموعه قرآن اعم از ظاهر و باطن، و تأويل و تنزيل ويژه معصومين (عليهمالسلام) است؛ ولـي فهـم ظواهـر قرآن عمومي و همگاني است.
شاهد دوم: رواياتي است كه علم به مجموع ظاهر و باطن، و تأويل و تنزيل قرآن را در انحصار معصومين (عليهمالسلام) ميداند؛ مانند:
الف: سخن امام باقر (عليهالسلام): "ما يستطيع أحد أن يدعى أنّه جمع القرآن كلّه ظاهره وباطنه غير الأوصياء"(١٠). مراد از جمع قرآن در اين حديث شريف، جمع نوشتاري يا گفتاري نيست، بلكه منظور جمع علمي است؛ زيرا استنساخ و نگاشتن(جمع خوشتاري) در مورد حروف و كلمات صحيح است، اما درباره باطن قرآن درست نيست. پس به قرينه مزبور، مقصود از جمعْ همان ضبط علمي است، نه كتابت.
ب: ابو حمزه ثمالي از امام باقر (عليهالسلام) نقل ميكند: "ما أجد من هذه الأمّة من جمع القرآن إلاّ الأوصياء"(١١). منظور از جمع، جمع علمي است؛ چنانكه قبلا ً اشاره شد و از طرف ديگر، جمع ظاهري آيات قرآن به غير اوصيا نيز منسوب است.
ج: امام صادق (عليهالسلام) ميفرمايد: "إنا أهل البيت لم يزل الله يبعث فينا من يعلم كتابه من أوّله إلي آخره"(١٢). علم به قرآن از آغاز تا انجام، يعني علم به همه مراحل و نيز به قيود مطلقها و خصوص عامها و....
د: نيز آن حضرت ميفرمايد: "والله إنى لأعلم كتاب الله من أوّله إلي آخره كأنّه فى كفى؛ فيه خبر السماء وخبر الأرض وخبر ما يكون وخبر ما هو كائن قال الله: فيه تبيان كلّ شيء"(١٣). از ويژگيهاي عقل معصوم و محيط، اشرافِ تام بر همه رهآورد وحي است.
هـ: همچنين آن حضرت ميفرمايد: "كتاب الله فيه نبأ ما قبلكم وخبر ما بينكم وفصل ما بينكم ونحن نعلمه".(١٤)
حاصل اين كه، از يك سو قرآن كريم ما را به تدبر در كتاب الهي فرا ميخواند و معصومين (عليهمالسلام) نيز در زمينههاي مختلف و با شيوههاي گوناگونْ اصحاب، شاگردان و مخاطبان خود را به قرآن ارجاع ميدادند و در مقام مناظره با مخالفانِ خود به قرآن احتجاج ميكردند. از سوي ديگر برخي احاديث، فهم قرآن را به معصومين (عليهمالسلام) اختصاص ميدهد. جمع بين اين دو دسته از روايات آن است كه معرفت اكتناهي قرآن و مجموعه آن كه شامل ظاهر و باطن و تأويل و تنزيل است، ويژه معصومين است؛ اما ظواهر قرآن براي همگان حجت و فهمش براي همه كساني كه علوم پايه را ميدانند و روشمندانه در آن مينگرند ميسور است.
شايان ذكر است كه، شواهد ياد شده همه معارف قرآني را در بر ميگيرد؛ اعم از مسائل اعتقادي و عملي. معلوم ميشود سراسر قرآن در همه بخشهاي ياد شده حجت است و هيچ جملهاي از آن كاهش نيافته، چه درباره عقايد، مانند توحيد و معاد و نبوّت و امامت و... و چه درباره احكام فقهي. پس احتمال تحريف درباره ولايت و مانند آن نارواست؛ گرچه براي اثبات نزاهت قرآن از تحريف ولايي هم دليل جداگانه است.
١ ـ نهجالبلاغه، خطبه 158، بند 2.
٢ ـ سوره انعام، آيه 38.
٣ ـ نهجالبلاغه، خطبه 18، بند 5 "سوره نساء، آيه 82".
٤ ـ نهجالبلاغه، خطبه 91، بند 8.
٥ ـ نهجالبلاغه، خطبه 110، بند 6.
٦ ـ همان، خطبه 127، بند 9.
٧ ـ همان، خطبه 133، بند 3.
٨ ـ همان، خطبه 156، بند 7.
٩ ـ نهجالبلاغه، خطبه 176، بند 8. انسان مجموعهاي از انديشهها و خواستههاست و با تعديل اين دو بُعد اهل صعود وگرنه اهل سقوط است و حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در اين خطبه درباره هر دو بُعد توصيه عرضه بر قرآن دارد؛ هم علوم پيشساخته را بايد بر قرآن عرضه كرد و هم اميال پيشخواسته را.
١٠ ـ بحار، ج 89، ص 88.
١١ ـ همان، ص 89.
١٢ ـ همان.
١٣ ـ بحار، ج 89، ص 89.
١٤ ـ همان، ص 98.
مأخذ: ( تفسیر تسنيم، ج ١، ص ١٠٠)