پرسش :
آيا وهابيت پيرو يكي از مذاهب اربعه مي باشد يا مذهب فقهي مستقلي دارد؟
پاسخ :
اين فرقه در اصول اعتقادي خود، پيرو محمد بن عبدالوّهاب هستند كه احيا كنندة تفكرات ابن تيميه[1] بود، ابن تيميه در قرن هفتم هجري با بيان يكسري از عقايد و افكار مخالف مباني اصيل اسلامي و اجماع امت محمدي موجب برانگيخته شدن اعتراضها بر ضدّ خود شد و علماي معاصر وي با او به شدّت مخالفت ورزيدند، تا حدّي كه او را به زندان افكندند و علّت آن اين بود كه ابن تيميه و شاگردش ابن قيّم جوزيّه افكار و عقايد خود را طبق روش اهل حديث قرار داده بودند كه فقط ظاهر قرآن و سنت را حجّت مي دانستند و معتقد بودند كه آنچه كه از ظاهر آيات و روايات فهميده مي شود، عمل بدانها و اعتقاد به آن واجب است. از اين رو طبق فهم خود فتوي داده و بر آن تعصّب ميورزيدند.
در مباحث فقهي وهّابي ها قائلند به اينكه بايد به سلف صالح رجو كرده و افكار و عقايد آنان را ملاك اجرا و عمل خود قرار دهيم، چون آنان در عصر نبوّت و نزول قرآن مي زيسته اند و از آنجا كه مسلمين صدر اسلام سنّت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و قرآن كريم را بهتر درك مي كردند، لذا فهم آنان براي ما حجت است. از اين رو در واقع مي خواهند بگويند كه ما تابع يك شخص نيستيم، بلكه تابع يك خط فكري به نام سلفيّه يا سلفي گري هستيم.
مولف كتاب السلف و السلفيون در اين باره سه اصل را مطرح مي كند:
الف: ما سلفي نيستيم بلكه مسلمانيم و اصل انتساب به اسلام و سنت است.
ب: در صورت لزوم به منتسب شدن به يك منهج ما مي گوئيم كه سلفي هستيم يعني نسل اول از صحابه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ .
ج: سلفي ها در شريعت و اصول سلفي هستند و نه در فروع و فتاوي يعني در طريقة فهم و اصول ادلّه تابع منهج سلف هستند، ولي در فروع فقهي تابع نيستند.[2]
دكتر محمد سعيد رمضان البوطي دانشمند اهل سنت در كتاب خود، ضمن بررسي همين مطلب ثابت مي كند كه امروزه مذهبي كه به نام سلفيه وجود دارد، يعني وهابيّت، در واقع بدعتي است كه در دين خداوند واقع شده و اين گروه فقط خود را منتسب به سلف مي نمايند و گرنه در عمل و رفتار هيچ شباهتي به آنان ندارند.[3]
نكته قابل توجه در اين بحث اين است كه وهابيّت منحصر بودن اجتهاد براي ائمه چهار گانه اهل سنت را قبول نداشته مي گويند كه دليلي نداريم كه فقط اين چهار نفر مي توانسته اند به اجتهاد برسند براي اين تفكر خود از سخنان بزرگان خود شاهد و مؤيد مي آوردند از جمله اينكه احمد بن حنبل گفته است: از من تقليد نكنيد، از مالك، شافعي، اوزاعي و ثوري تقليد، نكنيد زيرا آنان احكام را استنباط كردند شما نيز چنين كنيد.[4]
ابن تيميه هم كه ادامه دهندة خط فكري احمد بن حنبل در سلفي گري است مي گويد: حق آن است كه نبايد امامان در فقه را محصور در عدد معيني كنيم.[5]
ابن قيّم جوزيه نيز كه مروّج افكار ابن تيميّه بود، مي نويسد: «واجب، تنها چيزي است كه خدا و رسول به آن امر كرده باشند و مي دانيم كه آنان كسي را به پيروي از مذهبي خاص امر نكرده اند، اين بدعت زشتي است كه در اين امت حادث شده است كه هيچ يك از پيشوايان اسلام به آن قائل نبودند.[6]
نتيجه اينكه وهابي ها و خصوصاً روشنفكران آنان مي گويند كه امروزه هم مي توان به اجتهاد رسيد و حصر اجتهاد در ائمه مذاهب فقهي وجهي ندارد.
آخرين نكته اي كه در اين نوشتار توجه به آن ضروري به نظر مي سد، اين است كه استنباط احكام شرعي از نصوص ديني و شناخت حلال و حرام الهي بستگي به يك سري شرايط و مقدمات دارد كه پس از گذراندن آنها يك شخص مي تواند داعيه اجتهاد داشته باشد.
سخن ما اين است كه محمّد بن عبدالوهاب شأنيت مفتي بودن را نداشته است و محكم ترين سند و دليل ما در اين باره كتابي است كه برادر او سليمان بن عبدالوهاب در ردّ افكار و آراء او نوشته كه پس از ذكر يك سري از شرايط مجتهد چنين نتيجه گيري مي كند كه: «امروزه مردم گرفتار شخصي شده اند كه خود را منتسب به قرآن و سنت مي كند و از علوم آن دو استنباط مي نمايد او مخالفان خود را كافر مي داند، در حاليكه يك نشان از نشانه هاي اجتهاد در او نيست بلكه سوگند به خدا حتي يك دهم از نشانه هاي اجتهاد را هم ندارد».[7]
نتيجه اين شد كه وهابيها بنابر ادعاي خودشان براي فهم مسائل ديني به سلف صالح مراجعه مي كنند اين در حالي است كه در جاهايي كه نصّي وجود نداشته باشد به فتواي احمد بن حنبل مراجعه مي نمايند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ الوهابيين، عميد ايوب صبري، نشر مؤسسه عاشورا، چ اول، 1381.
2. در محور عقايد وهابيان، داود الهامي، نشر: دفاع از حريم اسلام، چ اول 1379.
3. هذه هي الوهابيّه، محمد جواد مغنيه، نشر دارالجواد ، بيروت، چ 2، 1982، ميلادي.
4. شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، جلد 2، نشر مشعر ، تهران، چ اول، 1382.
[1] . وي متولد 661 هجري قمري و در سال 728 هجري قمري وفات يافت.
[2] . العسعس، ابراهيم احمد، السلف و السلفيون رؤية من الداخل، نشر دارالبيارق، چاپ دوم، 1419، ص35 تا 40.
[3] . السبوطي، محمد سعيد رمضان، سلفيه، بدعت يا مذهب، ترجمه، حسين صابري، نشر آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1375.
[4] . ابن تيميه، مجموعه فتاوي، به نقل از علي اصغر رضواني، ج20، ص211، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، تهران، نشر مشعر، چ اول، 1382، ج2،ص622.
[5] . همان، ص623.
[6] . همان.
[7] . سليمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهيه في الرّد علي الوهابيّه، دمشق، نشر حراء، چ اول، 1418 قمري، ص9 و 8.
( اندیشه قم )
اين فرقه در اصول اعتقادي خود، پيرو محمد بن عبدالوّهاب هستند كه احيا كنندة تفكرات ابن تيميه[1] بود، ابن تيميه در قرن هفتم هجري با بيان يكسري از عقايد و افكار مخالف مباني اصيل اسلامي و اجماع امت محمدي موجب برانگيخته شدن اعتراضها بر ضدّ خود شد و علماي معاصر وي با او به شدّت مخالفت ورزيدند، تا حدّي كه او را به زندان افكندند و علّت آن اين بود كه ابن تيميه و شاگردش ابن قيّم جوزيّه افكار و عقايد خود را طبق روش اهل حديث قرار داده بودند كه فقط ظاهر قرآن و سنت را حجّت مي دانستند و معتقد بودند كه آنچه كه از ظاهر آيات و روايات فهميده مي شود، عمل بدانها و اعتقاد به آن واجب است. از اين رو طبق فهم خود فتوي داده و بر آن تعصّب ميورزيدند.
در مباحث فقهي وهّابي ها قائلند به اينكه بايد به سلف صالح رجو كرده و افكار و عقايد آنان را ملاك اجرا و عمل خود قرار دهيم، چون آنان در عصر نبوّت و نزول قرآن مي زيسته اند و از آنجا كه مسلمين صدر اسلام سنّت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و قرآن كريم را بهتر درك مي كردند، لذا فهم آنان براي ما حجت است. از اين رو در واقع مي خواهند بگويند كه ما تابع يك شخص نيستيم، بلكه تابع يك خط فكري به نام سلفيّه يا سلفي گري هستيم.
مولف كتاب السلف و السلفيون در اين باره سه اصل را مطرح مي كند:
الف: ما سلفي نيستيم بلكه مسلمانيم و اصل انتساب به اسلام و سنت است.
ب: در صورت لزوم به منتسب شدن به يك منهج ما مي گوئيم كه سلفي هستيم يعني نسل اول از صحابه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ .
ج: سلفي ها در شريعت و اصول سلفي هستند و نه در فروع و فتاوي يعني در طريقة فهم و اصول ادلّه تابع منهج سلف هستند، ولي در فروع فقهي تابع نيستند.[2]
دكتر محمد سعيد رمضان البوطي دانشمند اهل سنت در كتاب خود، ضمن بررسي همين مطلب ثابت مي كند كه امروزه مذهبي كه به نام سلفيه وجود دارد، يعني وهابيّت، در واقع بدعتي است كه در دين خداوند واقع شده و اين گروه فقط خود را منتسب به سلف مي نمايند و گرنه در عمل و رفتار هيچ شباهتي به آنان ندارند.[3]
نكته قابل توجه در اين بحث اين است كه وهابيّت منحصر بودن اجتهاد براي ائمه چهار گانه اهل سنت را قبول نداشته مي گويند كه دليلي نداريم كه فقط اين چهار نفر مي توانسته اند به اجتهاد برسند براي اين تفكر خود از سخنان بزرگان خود شاهد و مؤيد مي آوردند از جمله اينكه احمد بن حنبل گفته است: از من تقليد نكنيد، از مالك، شافعي، اوزاعي و ثوري تقليد، نكنيد زيرا آنان احكام را استنباط كردند شما نيز چنين كنيد.[4]
ابن تيميه هم كه ادامه دهندة خط فكري احمد بن حنبل در سلفي گري است مي گويد: حق آن است كه نبايد امامان در فقه را محصور در عدد معيني كنيم.[5]
ابن قيّم جوزيه نيز كه مروّج افكار ابن تيميّه بود، مي نويسد: «واجب، تنها چيزي است كه خدا و رسول به آن امر كرده باشند و مي دانيم كه آنان كسي را به پيروي از مذهبي خاص امر نكرده اند، اين بدعت زشتي است كه در اين امت حادث شده است كه هيچ يك از پيشوايان اسلام به آن قائل نبودند.[6]
نتيجه اينكه وهابي ها و خصوصاً روشنفكران آنان مي گويند كه امروزه هم مي توان به اجتهاد رسيد و حصر اجتهاد در ائمه مذاهب فقهي وجهي ندارد.
آخرين نكته اي كه در اين نوشتار توجه به آن ضروري به نظر مي سد، اين است كه استنباط احكام شرعي از نصوص ديني و شناخت حلال و حرام الهي بستگي به يك سري شرايط و مقدمات دارد كه پس از گذراندن آنها يك شخص مي تواند داعيه اجتهاد داشته باشد.
سخن ما اين است كه محمّد بن عبدالوهاب شأنيت مفتي بودن را نداشته است و محكم ترين سند و دليل ما در اين باره كتابي است كه برادر او سليمان بن عبدالوهاب در ردّ افكار و آراء او نوشته كه پس از ذكر يك سري از شرايط مجتهد چنين نتيجه گيري مي كند كه: «امروزه مردم گرفتار شخصي شده اند كه خود را منتسب به قرآن و سنت مي كند و از علوم آن دو استنباط مي نمايد او مخالفان خود را كافر مي داند، در حاليكه يك نشان از نشانه هاي اجتهاد در او نيست بلكه سوگند به خدا حتي يك دهم از نشانه هاي اجتهاد را هم ندارد».[7]
نتيجه اين شد كه وهابيها بنابر ادعاي خودشان براي فهم مسائل ديني به سلف صالح مراجعه مي كنند اين در حالي است كه در جاهايي كه نصّي وجود نداشته باشد به فتواي احمد بن حنبل مراجعه مي نمايند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تاريخ الوهابيين، عميد ايوب صبري، نشر مؤسسه عاشورا، چ اول، 1381.
2. در محور عقايد وهابيان، داود الهامي، نشر: دفاع از حريم اسلام، چ اول 1379.
3. هذه هي الوهابيّه، محمد جواد مغنيه، نشر دارالجواد ، بيروت، چ 2، 1982، ميلادي.
4. شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، جلد 2، نشر مشعر ، تهران، چ اول، 1382.
[1] . وي متولد 661 هجري قمري و در سال 728 هجري قمري وفات يافت.
[2] . العسعس، ابراهيم احمد، السلف و السلفيون رؤية من الداخل، نشر دارالبيارق، چاپ دوم، 1419، ص35 تا 40.
[3] . السبوطي، محمد سعيد رمضان، سلفيه، بدعت يا مذهب، ترجمه، حسين صابري، نشر آستان قدس رضوي، چاپ اوّل، 1375.
[4] . ابن تيميه، مجموعه فتاوي، به نقل از علي اصغر رضواني، ج20، ص211، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، تهران، نشر مشعر، چ اول، 1382، ج2،ص622.
[5] . همان، ص623.
[6] . همان.
[7] . سليمان بن عبدالوهاب، الصواعق الالهيه في الرّد علي الوهابيّه، دمشق، نشر حراء، چ اول، 1418 قمري، ص9 و 8.
( اندیشه قم )