چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

شرايط اجتماعي و سياسي عصر امام رضا ـ عليه السّلام ـ را به طور مختصر تحليل كنيد؟


پاسخ :
حضرت امام علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ در سال 148 هـ ق ديده به جهان گشودند، آن حضرت تا سال 183 هـ ق در خدمت پدر گرانقدر خود بودند و در اين سال بود كه بعد از شهادت پدر بزرگوارشان در سن 35 سالگي به امامت رسيدند.[1]
از اين رو بايد دوران امام رضا ـ عليه السّلام ـ از سال 183 هـ ق تا سال 203 هـ ق كه سال شهادت ايشان است، دانست. سه تن از خلفاي عباسي در دوران امامت آن حضرت به خلافت رسيدند كه عبارتند، از هارون الرشيد، محمّد امين، عبدالله مأمون.[2]
در بررسي ابعاد وضعيت سياسي و اجتماعي آن عصر نكاتي قابل توجّه مي‌باشد:
الف: وسعت قلمرو خلافت عباسي:
در زمان هارون به واسطه‌ي گسترش فتوحات، مناطق بسياري تحت سلطه‌ي عباسيان درآمد، گوستاو لوبون مي‌نويسد: اسلام در عصر هارون و پسرش مأمون به اوج گسترش خود رسيد چه اينكه كشور آنها تا سر حدّ چين اتصال پيدا كرد و در آفريقا هم بربرها در برابر حملات اعراب تا حبشه و يونانيان تا بسفور متواري شدند. از سمت مغرب دامنه حكومت عباسيان تا اقيانوس اطلس وسعت پيدا كرده بود.[3] اولين موردي كه از اين تنوع مليّت‌ها در قلمرو اسلامي مي‌توان حدس زد، تبادل فرهنگ اجتماعي ميان مسلمانان و مردم مناطق مفتوحه است كه موجب تضارب افكار و اعتقادات مي‌گردد.
ب: ادعاي خلافت الهي:
تمام خلفاي عباسي ادعاي خلافت و جانشيني پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را داشتند. امّا هارون الرشيد در اين ادعا قدمي فراتر نهاد و گفت: ما از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ ارث برديم، امّا خلافت الهي در ما باقي مي‌ماند. چون امين بر تخت خلافت تكيه زد گفت: من بر خلافت خداوند دست يافتم و ارث پيامبر خدا از آن پدرم بود.[4] مي‌توان گفت آنان با اين حيله مي‌خواستند تا با پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ مقايسه نشوند و هر كاري كه آنها انجام مي‌دهند مؤيد من عند الله تلقي گردد.
ج: مهم‌ترين چالش درون حاكميت:
هارون قبل از مرگ خود ابتدا براي پسرش امين و سپس با مأمون به عنوان خليفه‌هاي بعدي بيعت گرفت. امّا با مرگ پدر، نزاع بين دو برادر بالا گرفت و سرانجام مأمون كه همراه سپاه پدرش در مرو بود توانست بر امين چيره گردد. اطرافيان مأمون حتي دبير و كاردار او، فضل بن سهل همه ايراني بودند. عده‌اي از مورخين معتقدند كه حمايت ايرانيان از مأمون ـ كه مادر و مربي‌اش ايراني بوده‌اند ـ به خاطر اين بوده است كه در سايه‌ي او بتوانند عنصر ايراني را بر عرب ترجيح داده و بر قلمرو اسلامي مسلّط نمايند.[5] و به سلطه‌ي اعراب بر ايران پايان دهند كه نمونه‌ي آن حكومت طاهريان بود.
در هر صورت اين امر باعث گرديد نهضت شعوبيه در عصر عباسي، رونق بيشتر ‌گيرد، نهضتي اجتماعي ادبي كه از عهد اموي بر عليه تفاخر نژادي اعراب شكل گرفته و بعدها بر ترجيح عجم بر عرب پاي فشرد، و كتب زيادي در اين باره نوشته شد از قبيل فضل العرب علي العجم تأليف ابو عثمان بختكان و المثالب العرب تأليف ميثم بن عدي.[6]
د: جنبش‌هاي سياسي و اجتماعي:
1. علويان: مهم‌ترين گروهي كه در دوران اموي ـ عباسي نسبت به حاكميت موجود معترض بود، علويان بودند. كه به تعدادي از آنها در اين مقطع زماني اشاره مي‌كنيم:
ـ حركت ابن منصور شيباني (ابو السرايا) در كوفه به سال 199 هـ ق او بر سپاه عباسي غلبه كرده و سكه ضرب نمود.[7]البته در علوي بودن او ترديد شده است. در هر صورت او توانست براي مدتي بر بصره و حجاز و يمن مسلّط گردد.
ـ محمّد ديباج بن جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ او به سال 200 در مكه به پا خاست و به نام اميرالمؤمنين با او بيعت كردند.[8] امّا ديباج چون در كار خود ترديد داشت در انظار مردم خود را خلع نمود.[9]
ـ خروج ابراهيم بن موسي: او برادر ناتني امام رضا ـ عليه السّلام ـ بود . نخست از داعيان ابن طباطبا گرديد و از سوي ابن طباطبا و ابوالسرايا به ولايت يمن منصوب شد، با كشته شدن ابو السرايا، خروج كرد و مردم صنعاء با او بيعت كردند.[10]
ـ خروج زيد النار در بصره علي رغم اينكه اهالي آنجا متمايل به عثمانيان بودند امّا از او حمايت كردند.
ـ قيام محمّد بن سليمان در مدينه.
ـ قيام جعفر بن زيد بن علي و نيز حسين بن ابراهيم بن حسن بن علي در واسط.
ـ قيام محمّد بن اسماعيل بن محمّد در مدائن.[11]
2. خوارج: اينان از زمان هارون و به سركردگي حمزه بن آذرك در سيستان شوريده و بر عمّال آنان غلبه يافتند. چندان كار آنها بالا گرفت كه هارون خود در رأس سپاه در سال 192به خراسان آمد، حمزه تا دوران مأمون سيستان را در دست داشت.[12]
3. ديگر حركت‌ها:
ـ جنبش بابك: اينان ايراني بودند. كه از سال 201 در كوه‌هاي آذربايجان و اران حركت خود را آغاز كردند و در مناطقي مثل جبال و همدان و اصفهان، طبرستان و ارمنستان و خراسان نفوذ پيدا كردند كه قائل به تناسخ واشتراك در زنان بودند و مدت‌ها پس از مأمون نيز باقي ماندند.[13]
ـ از جمله شورش‌ها، تحركات نصر بن شبث بود كه نسبت به امين، به عنوان عنصر عربي تعصب مي‌ورزيد. او در سال 198 هـ ق در شمال حلب شوريد و تا 209 مناطقي را در دست داشت.[14]
ـ تحركات اقوام هندي ـ آسيايي (زط) اين اقوام توانستند تا روزگار معتصم بر سر راه بغداد و بصره به راهزني بپردازند.[15]
و: فرجام برامكه در اين دوران:
يحيي بن خالد برمكي كه در دوره‌ي خلافت هارون وزارت داشت توانسته بود در دوره‌ي هارون به همراه دو پسرش فضل و جعفر از سال (170 تا 178 هـ ق) اداره‌ي حكومت عباسي را به دست بگيرد. از خاندان اينان كه اصالت ايراني داشته‌اند، افراد ديگري نيز به مناصب مهمي چون استانداري شام، پرده‌داري خليفه دست يافته بودند.[16] اين نفوذ به حدّي بود كه هارون الرشيد دستور داد نام جعفر را بر سكه‌ها ضرب كنند و استانداري مغرب خلافت ـ انبار تا افريقيه ـ و خراسان و سيستان و طبرستان و ارمنستان و آذربايجان و غيره را به او بسپارد.[17] امّا به ناگاه در سال 187 هـ ق هارون تمام اين خاندان را قلع و قمع نمود. از علّت اين تغيير نگرش هارون، عواملي از قبيل ارتباط جعفر با عباسه، خواهر هارون،[18] تمايل آنان به علويان[19] و ... ذكر شده است.
هـ : فراگيرترين حادثه‌ي سياسي اين دوران:
با توجّه به آنچه بيان گرديد معلوم مي‌گردد كه حاكميت دچار تزلزل بوده است. لذا مأمون ـ آخرين خليفه‌ي دوران امام رضا ـ عليه السّلام ـ سعي كرد با شركت دادن امام رضا ـ عليه السّلام ـ در حكومت، با عنوان ولايتعهدي علويان را در مقابل خويش خلع سلاح سازد و محبوبيت‌شان را در ميان توده‌ي مردم مورد سؤال قرار دهد. از طرف ديگر او از طرف ايرانيان كه طرفدار اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بودند مورد تأييد واقع مي‌شد و چنين وانمود مي‌كرد كه قصد او از برادركشي، تفويض حكومت به اهل آن بوده است.
اما وقتي او خواست به بغداد برگردد، مجبور بود كه دو عامل نارضايتي اعراب از خويش را از ميان بردارد و آن فضل بن سهل ايراني و علي بن موسي الرضا ـ عليه السّلام ـ بود.[20]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حيات سياسي امام رضا ـ عليه السّلام ـ ، تأليف جعفر مرتضي.
2. تاريخ طبري، ج8.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . علامه مجلسي، بحار الانوار، بيروت، دار صادر، ج 49، ص 90 ـ 95،
[2] . گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد هاشم حسيني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چاپ سوم، 1358، ص 211.
[3] . ر.ك: مسعودي، علي بن حسين، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، علمي فرهنگي، چاپ دوم، 1365، ص 327.
[4] . العاملي، جعفرمرتضي، الحياة السياسيه للامام الرضا ـ عليه السّلام ـ ، قم، مؤسسة نشر اسلامي، چاپ دوم، 1403، ص 59.
[5] . طقوش، محمدسهيل، دولت عباسيان، قم، پژوهشكده‌ي حوزه و دانشگاه، چاپ اول،1380، ص 118.
[6] . مجموعه آثار دومين كنگره جهاني امام رضا ـ عليه السّلام ـ ، مشهد، 1365، ص 116.
[7] . طبري، تاريخ الرسل و الملوك، تحقيق محمّد ابراهيم، مصر، دار المعارف، 1960 م، ج8، ص530 ـ 536.
[8] . خطيب بغدادي، تاريخ بغداد او مدينة الاسلام، بيروت، دار الكتب العلميه، بي‌تا، ج2، ص 113 ـ 214.
[9] . طبري، پيشين، ج 8، ص 538.
[10] . ابو الحسن اشعري، المقالات الاسلاميين، مصر، 1950م، ج1، ص 148.
[11] . عاملي، جعفر مرتضي، الحياة السياسيه للامام الرضا ـ عليه السّلام ـ ، قم، مؤسسة نشر اسلامي، چاپ دوم، 1403، ص70.
[12] . مجموعه مقالات كنگره‌ي جهاني امام رضا ـ عليه السّلام ـ ، پيشين، ص 115.
[13] . طبري، پيشين، ج9، ص81.
[14] . يعقوبي، تاريخ اليعقوبي، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1892م، ج 2، ص 398 .
[15] . طبري، پيشين، ج 8، ص 580.
[16] . جهشياري، كتاب الوزراء و الكتّاب، قاهره، مطبعه مصطفي البابي، چاپ اول، 1938 م، ص 187.
[17] . طبري، پيشين، ج8، ص242 ـ 252.
[18] . محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، قم، دار الكتب الاسلاميه، ج4، ص 46، به نقل از مروج الذهب، مسعودي.
[19] . طبري، پيشين، ج8، ص 289.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.