پرسش :
آيا روشنفكران در شروع انقلاب اسلامي و بعد از آن نقش داشتهاند؟ نقش مثبت يا منفي آنان چيست؟
پاسخ :
در ابتدا لازم است كه روشنفكري را تعريف نموده سپس ضمن تقسيم روشنفكران به نقش آنان بپردازيم.
روشنفكري ازدو كلمه «روشن» و «فكر» و «ياي نسبت» تركيب شده است،و مفهوم آن پرواضح است: فكري كه روشن است، نور دارد، تاريك نيست. با روشنائيها اتصال دارد،واقعيتها را درك ميكند، دوست و دشمن را ميشناسد، نور ميدهد، روشنگر است، تاريكي وجهل را ميزدايد.
و حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نيز كه يك روشنفكر راستين است ميفرمايد: «من با نور الهي و روشنگري خدايي به راه افتادم آنگاه كه همه ايستادند و توقف نمودند»[1] و راه رسيدن به واقعبيني و روشنفكري، را تقوا و پرهيزكاري معرفي ميفرمايند: «كسي كه تقوي پيشه كند و از خدا بترسد، خدا او را از فتنهها رهايي داده و نوري در دل تاريكيها، به او ميبخشد»[2] با توضيحات ياد شده، روشنفكران قشر خاصي نبايد باشند، رشته جدابافتهاي نيستند، هر آن كس كه روشن ضمير و واقعبين باشد، مصالح و مفاسد را بشناسد، آيندهنگر باشد، دوست و دشمن را بتواند درك كند روشنفكر است.[3] البته در اين ميان كساني نيز با ادعاي روشنفكري در واقع به دور از تمامي خصوصيات يك روشنفكر در صحنههاي تاريخ ايران وارد شدند ولي نتوانستند ماهيت واقعي خود را پنهان نمايند لذا لازم است در شناخت و تميز اين افراد دقت بسيار نمود.
ما روشنفكراني را كه در يك قرن اخير نقش حساس و مهمّي حركتهاي سياسي و اجتماعي داشتند را به دو گروه تقسيم ميكنيم:
1 . گروهي كه دنبالهرو روحانيت شيعه بودند و انگيزه آنها حفظ دين و مبارزه با فساد و جنايات رژيمهاي مستبد بود اين طيف از روشنفكران باكسب قدرت ويژه توانستهاند نقش حساس و مهمي در حركتهاي سياسي ـ اجتماعي يك قرن اخير بازي نمايند و به همين دليل است كه هر زمان كه روحانيون شيعه ايران با قدرت سياسي حاكم به مبارزه پرداختهاند قدرت سياسي نبرد را باخته است قدرت روشنفكران روحاني و كساني كه مانند آنها ميانديشيدند قابل قياس و برابري با قدرت رهبران سياسي غير مذهبي نيست و همين امر موجبات رشك و حسد آنها را فراهم نموده و در عين نيازي كه به آنها داشتهاند هر زمان كه توانستهاند در حذف آنها و خيانت به آنها دريغ نكردهاند.
2 . گروه ديگر رهبران سياسي غير مذهبي بودند كه از اينان بيشتر ميتوان با عنوان رهبران ملي نام برد اين رهبران كه عموماً ليبرال و غربزده بودند و تحت تأثير فرهنگ و تمدن غرب بودند و بسياري از نظريات خود را با الهام از جامعه اروپايي كسب كرده بودند. به اين نتيجه رسيده بودند كه بدون حمايت روحانيون و علماء امكان ندارد، با تودههاي مردم ارتباط برقرار كنند و آنها را به حركت درآورند فلذا با آنها يك نوع تفاهم تاكتيكي برقرار كرده تا آنها فعالانه تودههاي مردم را در جهت نيل به اهداف ملّي تحريك نمايند. نهضت مشروطه و ملي شدن نفت از جمله مواردي است كه روحانيون نقش رهبري مردم را بر عهده داشتند و رهبران غير مذهبي ميوهچينان آن جنبشها بودهاند. از طرف ديگر روحانيون براي رژيمهاي سياسي از همه مخالفين خطرناكتر بودهاند زيرا كه آنها كمتر اهل سازش و تسليم بوده و نه تنها با دوز و كلكهاي ماكياولي آشنا نبوده بلكه اصولاً در مفهوم و معناي ماكياولي تربيت سياسي نيافتهاند و اگر هم وارد گود سياست ميشوند صرفاً به اين دليل است كه براي ملت و مذهب احساس خطر مينمايند.[4] اگر يك قرن به عقب برگرديم، به روشني ميتوان سير تكاملي روحانيت مبارز را با يك هدف ولي با شيوههاي متفاوت و آن هم تحت تأثير اوضاع و احوال زمان خود مشاهده كرد، هدف همه آنها اجراي شريعت اسلامي،و برقراري حكومت عدل الهي وكوتاه كردن دست بيگانگان و استعمارگران بوده است. سيد جمالالدين اسد آبادي براي رسيدن به اين هدف تلاش خود را در نصيحت،هدايت و تشويق حكام كشورهاي اسلامي در ايجاد وحدت جهان اسلام قرار داده بود و بيهوده تلاش ميكرد كه شاهان ايران و امپراطوران عثماني و خديوهاي مصر را نصيحت نموده و آنها را وادار كند كه در مقابل سيل بنيانكن فرهنگ و تمدن غربي مجدداً به دژ مستحكم فرهنگ و تمدن اسلام پناه برند.[5]
اما ليبرالها در عمل و حتي در ميان ايده و نظر عكس سيد جمال و روحانيت شيعه عمل ميكردند در اين مورد گفته مهندس بازرگان قابل توجه است كه ميگويد: «زندگي كه ما امروز داريم همهاش فرنگي است طرز فكر ما، درس خواندن ما، مبارزة ما،انقلاب ما، ضديت ما با استعمار و استثمار، تمام ارمغان غرب است.»[6]
روحانيت صدر مشروطيت كه از شاهان بريده بودند به دو دسته تقسيم شده، دستهاي همچون مرحوم بهبهاني و طباطبائي درصدد محدود كردن قدرت پادشاهان خودكامه وكسب و تضمين برقراري نظامي دموكراتيك و ياددادن حق نظارت به مجتهدين بودند به اين اميد كه از وضع و اجراي قوانين خلاف شرع و اسلام جلوگيري گردد. ولي در همان حال ميدان را به ليبرالها و غربزدهها سپرده و خود كناره گرفتند. دسته ديگر چون مرحوم شيخ فضل الله نوري كه از حاكميت ليبراليسم وحشت داشته و نگران بود،تلاش ميكرد تا حكومت شرع اسلام برقرار شده، و عاقبت هم بر سر آن جان خود را فدا كرد.
مرحوم آيت الله كاشاني راه را در همراهي و مساعدت، با ليبرالها براي كسب آزادي و كوتاه كردن دست بيگانگان ديده بر اين اميد كه با نظارت و تلاش خود متعاقباً در ايجاد حكومت با قوانين اسلامي موفق گردد ولي غافل از آنكه ليبرالها ديگر فرصتي به او و فدائيان اسلام نخواهند داد كه به خواسته خود برسند و از روحانيت صرفاً به عنوان نردباني براي رسيدن به رهبري مردم و قبضه كردن قدرت بهره خواهند برد. امام خميني(ره) كه تاريخ پر از تجربه روحانيت مبارز را پشت سرگذاشته بود، در اين زمان خود رأساً رهبري را بدست گرفت و اجازه نداد كه ديگران از جمله ليبرالها در رهبري و بهرهبرداري از ثمره مبارزات مردم شريك شوند.[7]
و پس از انقلاب روشنفكران، مانند گذشته با پيروي از امام و تكيه بر اصول و مباني ديني و اسلامي، انقلاب را به پيش ميبرند كه براي حفظ انقلاب از جان خويش نيز دريغ نداشته و ندارند، شخصيتهايي كه اوائل انقلاب به شهادت رسيدند مانند شهيد مرتضي مطهري، شهيد باهنر،شهيد رجايي، شهيد مفتح، شهيد بهشتي، و ... و رزمندگاني كه پيرو راستين امام و شهدا بودند و در طول هشت سال دفاع مقدس در حفظ نظام و انقلاب كوشيدند. و شخصيتهاي برجستهاي كه امروزه براي رشد و تكامل انقلاب ميكوشند از جمله مقام معظم رهبري، آيت الله جوادي آملي، آيت الله مصباح يزدي و ....از چهرههاي درخشان حوزه و دانشگاه كه به چيزي جز حفظ و تداوم ثمره خون شهدا (انقلاب) نميانديشند.
براي اطلاع بيشتر به كتاب مذهب و روشنفكري نوشته محمد دشتي و كتاب تاريخ معاصر آقاي مدني مراجعه بفرمائيد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . دشتي، معجم المفهرس، نهجالبلاغه، خطبه 37 / 1.
[2] . دشتي، معجم المفهرس، نهجالبلاغه، خطبه 183 / 12.
[3] . محمد دشتي، مذهب روشنفكري، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ اول 1373، صفحات 15 ـ 13.
[4] . محمدي،منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، صفحة 96،تهران،انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1365.
[5] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 96، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ اول، سال 1365.
[6] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 132، تهران،انتشارات امير كبير، چاپ اول، سال 1365.
[7] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 97،تهران، چاپ اول، سال 1365.
در ابتدا لازم است كه روشنفكري را تعريف نموده سپس ضمن تقسيم روشنفكران به نقش آنان بپردازيم.
روشنفكري ازدو كلمه «روشن» و «فكر» و «ياي نسبت» تركيب شده است،و مفهوم آن پرواضح است: فكري كه روشن است، نور دارد، تاريك نيست. با روشنائيها اتصال دارد،واقعيتها را درك ميكند، دوست و دشمن را ميشناسد، نور ميدهد، روشنگر است، تاريكي وجهل را ميزدايد.
و حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ نيز كه يك روشنفكر راستين است ميفرمايد: «من با نور الهي و روشنگري خدايي به راه افتادم آنگاه كه همه ايستادند و توقف نمودند»[1] و راه رسيدن به واقعبيني و روشنفكري، را تقوا و پرهيزكاري معرفي ميفرمايند: «كسي كه تقوي پيشه كند و از خدا بترسد، خدا او را از فتنهها رهايي داده و نوري در دل تاريكيها، به او ميبخشد»[2] با توضيحات ياد شده، روشنفكران قشر خاصي نبايد باشند، رشته جدابافتهاي نيستند، هر آن كس كه روشن ضمير و واقعبين باشد، مصالح و مفاسد را بشناسد، آيندهنگر باشد، دوست و دشمن را بتواند درك كند روشنفكر است.[3] البته در اين ميان كساني نيز با ادعاي روشنفكري در واقع به دور از تمامي خصوصيات يك روشنفكر در صحنههاي تاريخ ايران وارد شدند ولي نتوانستند ماهيت واقعي خود را پنهان نمايند لذا لازم است در شناخت و تميز اين افراد دقت بسيار نمود.
ما روشنفكراني را كه در يك قرن اخير نقش حساس و مهمّي حركتهاي سياسي و اجتماعي داشتند را به دو گروه تقسيم ميكنيم:
1 . گروهي كه دنبالهرو روحانيت شيعه بودند و انگيزه آنها حفظ دين و مبارزه با فساد و جنايات رژيمهاي مستبد بود اين طيف از روشنفكران باكسب قدرت ويژه توانستهاند نقش حساس و مهمي در حركتهاي سياسي ـ اجتماعي يك قرن اخير بازي نمايند و به همين دليل است كه هر زمان كه روحانيون شيعه ايران با قدرت سياسي حاكم به مبارزه پرداختهاند قدرت سياسي نبرد را باخته است قدرت روشنفكران روحاني و كساني كه مانند آنها ميانديشيدند قابل قياس و برابري با قدرت رهبران سياسي غير مذهبي نيست و همين امر موجبات رشك و حسد آنها را فراهم نموده و در عين نيازي كه به آنها داشتهاند هر زمان كه توانستهاند در حذف آنها و خيانت به آنها دريغ نكردهاند.
2 . گروه ديگر رهبران سياسي غير مذهبي بودند كه از اينان بيشتر ميتوان با عنوان رهبران ملي نام برد اين رهبران كه عموماً ليبرال و غربزده بودند و تحت تأثير فرهنگ و تمدن غرب بودند و بسياري از نظريات خود را با الهام از جامعه اروپايي كسب كرده بودند. به اين نتيجه رسيده بودند كه بدون حمايت روحانيون و علماء امكان ندارد، با تودههاي مردم ارتباط برقرار كنند و آنها را به حركت درآورند فلذا با آنها يك نوع تفاهم تاكتيكي برقرار كرده تا آنها فعالانه تودههاي مردم را در جهت نيل به اهداف ملّي تحريك نمايند. نهضت مشروطه و ملي شدن نفت از جمله مواردي است كه روحانيون نقش رهبري مردم را بر عهده داشتند و رهبران غير مذهبي ميوهچينان آن جنبشها بودهاند. از طرف ديگر روحانيون براي رژيمهاي سياسي از همه مخالفين خطرناكتر بودهاند زيرا كه آنها كمتر اهل سازش و تسليم بوده و نه تنها با دوز و كلكهاي ماكياولي آشنا نبوده بلكه اصولاً در مفهوم و معناي ماكياولي تربيت سياسي نيافتهاند و اگر هم وارد گود سياست ميشوند صرفاً به اين دليل است كه براي ملت و مذهب احساس خطر مينمايند.[4] اگر يك قرن به عقب برگرديم، به روشني ميتوان سير تكاملي روحانيت مبارز را با يك هدف ولي با شيوههاي متفاوت و آن هم تحت تأثير اوضاع و احوال زمان خود مشاهده كرد، هدف همه آنها اجراي شريعت اسلامي،و برقراري حكومت عدل الهي وكوتاه كردن دست بيگانگان و استعمارگران بوده است. سيد جمالالدين اسد آبادي براي رسيدن به اين هدف تلاش خود را در نصيحت،هدايت و تشويق حكام كشورهاي اسلامي در ايجاد وحدت جهان اسلام قرار داده بود و بيهوده تلاش ميكرد كه شاهان ايران و امپراطوران عثماني و خديوهاي مصر را نصيحت نموده و آنها را وادار كند كه در مقابل سيل بنيانكن فرهنگ و تمدن غربي مجدداً به دژ مستحكم فرهنگ و تمدن اسلام پناه برند.[5]
اما ليبرالها در عمل و حتي در ميان ايده و نظر عكس سيد جمال و روحانيت شيعه عمل ميكردند در اين مورد گفته مهندس بازرگان قابل توجه است كه ميگويد: «زندگي كه ما امروز داريم همهاش فرنگي است طرز فكر ما، درس خواندن ما، مبارزة ما،انقلاب ما، ضديت ما با استعمار و استثمار، تمام ارمغان غرب است.»[6]
روحانيت صدر مشروطيت كه از شاهان بريده بودند به دو دسته تقسيم شده، دستهاي همچون مرحوم بهبهاني و طباطبائي درصدد محدود كردن قدرت پادشاهان خودكامه وكسب و تضمين برقراري نظامي دموكراتيك و ياددادن حق نظارت به مجتهدين بودند به اين اميد كه از وضع و اجراي قوانين خلاف شرع و اسلام جلوگيري گردد. ولي در همان حال ميدان را به ليبرالها و غربزدهها سپرده و خود كناره گرفتند. دسته ديگر چون مرحوم شيخ فضل الله نوري كه از حاكميت ليبراليسم وحشت داشته و نگران بود،تلاش ميكرد تا حكومت شرع اسلام برقرار شده، و عاقبت هم بر سر آن جان خود را فدا كرد.
مرحوم آيت الله كاشاني راه را در همراهي و مساعدت، با ليبرالها براي كسب آزادي و كوتاه كردن دست بيگانگان ديده بر اين اميد كه با نظارت و تلاش خود متعاقباً در ايجاد حكومت با قوانين اسلامي موفق گردد ولي غافل از آنكه ليبرالها ديگر فرصتي به او و فدائيان اسلام نخواهند داد كه به خواسته خود برسند و از روحانيت صرفاً به عنوان نردباني براي رسيدن به رهبري مردم و قبضه كردن قدرت بهره خواهند برد. امام خميني(ره) كه تاريخ پر از تجربه روحانيت مبارز را پشت سرگذاشته بود، در اين زمان خود رأساً رهبري را بدست گرفت و اجازه نداد كه ديگران از جمله ليبرالها در رهبري و بهرهبرداري از ثمره مبارزات مردم شريك شوند.[7]
و پس از انقلاب روشنفكران، مانند گذشته با پيروي از امام و تكيه بر اصول و مباني ديني و اسلامي، انقلاب را به پيش ميبرند كه براي حفظ انقلاب از جان خويش نيز دريغ نداشته و ندارند، شخصيتهايي كه اوائل انقلاب به شهادت رسيدند مانند شهيد مرتضي مطهري، شهيد باهنر،شهيد رجايي، شهيد مفتح، شهيد بهشتي، و ... و رزمندگاني كه پيرو راستين امام و شهدا بودند و در طول هشت سال دفاع مقدس در حفظ نظام و انقلاب كوشيدند. و شخصيتهاي برجستهاي كه امروزه براي رشد و تكامل انقلاب ميكوشند از جمله مقام معظم رهبري، آيت الله جوادي آملي، آيت الله مصباح يزدي و ....از چهرههاي درخشان حوزه و دانشگاه كه به چيزي جز حفظ و تداوم ثمره خون شهدا (انقلاب) نميانديشند.
براي اطلاع بيشتر به كتاب مذهب و روشنفكري نوشته محمد دشتي و كتاب تاريخ معاصر آقاي مدني مراجعه بفرمائيد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . دشتي، معجم المفهرس، نهجالبلاغه، خطبه 37 / 1.
[2] . دشتي، معجم المفهرس، نهجالبلاغه، خطبه 183 / 12.
[3] . محمد دشتي، مذهب روشنفكري، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ اول 1373، صفحات 15 ـ 13.
[4] . محمدي،منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، صفحة 96،تهران،انتشارات اميركبير، چاپ اول، 1365.
[5] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 96، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ اول، سال 1365.
[6] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 132، تهران،انتشارات امير كبير، چاپ اول، سال 1365.
[7] . محمدي، منوچهر، تحليلي بر انقلاب اسلامي، ص 97،تهران، چاپ اول، سال 1365.