چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

هجمه‎هايي كه اين روزها بر عليه روحانيت صورت مي‎گيرد چه اهدافي را دنبال مي‎نمايد؟ آيا اين تلاش در جهت جداسازي دين از روحانيت و اجتهاد و به تعبير اسلام منهاي اجتهاد و تخصص نيست؟ يا اينكه تلاش در جهت عرفي سازي دين به حاشيه راندن دين از صحنه حكومت نمي‎باشد؟


پاسخ :
جواب اجمالي:
1. هدف اصلي دشمنان از هجمه به روحانيت جدايي دين از سياست و انزواي روحانيت است.
2. هدف فوق از راههاي مختلفي ممكن است دنبال شود: تبليغ مستقيم جدايي دين از سياست، تبليغ اسلام منهاي روحانيت، تبليغ تكثر قرائتها با هدف خارج ساختن تفسير اسلام از دست متخصصان.
3. عده‎اي هم بدنبال ايجاد گسترش اباحي‎گري و بي‎اعتقادي در جامعه و در نهايت تخريب باورهاي مردم هستند.
4. البته برخي انتقادهاي سازنده هم در جامعه در مورد روحانيت وجود دارد كه روحانيت با روي باز از آنها استقبال خواهد كرد.
جواب تفصيلي:
براي تيمّن و تبرك سخن خود را با بياني از حضرت امام(ره) شروع مي‎كنم، ايشان مي‎فرمايند: «استكبار وقتي از نابودي مطلق روحانيت و حوزه‎ها مأيوس شد، دو راه براي ضربه زدن انتخاب نمود، يكي راه ارعاب و زور، ديگري راه خدعه و نفوذ، اولين و مهمترين حركت، القاي شعار جدايي دين از سياست است.»[1]
با توجه به فرمايش حضرت امام(ره) و با توجه به شرايط و تبليغات امروز بلندگوهاي استكباري مي‎توان گفت هدف اصلي دشمنان اسلام، خارج ساختن دين و فقها از عرصه سياسي و اجتماعي كشور است و براي اين هدف ممكن از راههاي مختلفي وارد شوند و به اقتضاي شرايط تاكتيكهاي متفاوتي را اتخاذ نمايند. يك زماني ممكن است مستقيماً و آشكارا جدايي دين از سياست را تبليغ و ترويج نمايند. و يك زماني ممكن است تز اسلام منهاي روحانيت را مطرح و تبليغ نمايند و يك زماني همين تز را با نام ديگري بعنوان قرائتهاي مختلف از دين مطرح نمايند. همچنين با توهين و هتك حرمت و ترور شخصيت و تخريب روحانيون و علمايي كه در امور سياسي اجتماعي دخالت مي‎نمايند و نقشه‎ها و توطئه‎هاي دشمنان را افشا مي‎كنند، سعي در منفعل كردن آنها و وادار نمودن آنها به عزلت و كناره‎گيري از امور اجتماعي و سياسي از ترس حيثيت و آبروي خويش مي‎كنند. در هر حال نتيجه اين اقدامات و هدف نهايي آنها سرنگوني نظام جمهوري اسلام و تبديل آن به نظامي غير ديني و لائيك مي‎باشد. براي اينكه جدايي دين از سياست يعني ممنوعيت دخالت فقيه در امور سياسي كشور و اين يعني برچيدن ولايت فقيه. حجت الاسلام دري نجف آبادي وزير اطلاعات وقت در روزهاي پاياني سال 76 مي‎گويد: يكي از عناصر ضد انقلاب گفته است: «مذهب كه اساس مردم ساده‎دل است هم اكنون در دست روحانيون است و هنوز مغز شمار بزرگي از توده‎ها در گرو آنهاست. براي اجراي براندازي جمهوري اسلامي بايد ارتباط روحانيت با توده مردم را سست كرد. اين كاري است مشكل اما شدني.[2]
يكي از مدعيان اصلاح طلبي داخل مي‎گويد: «سياست به عرف مربوط مي‎شود.»[3] در حاليكه بسياري از آيات قرآن كريم و احكام اسلامي و روايات اهل بيت راجع به مسائل سياسي اجتماعي است. علي رغم آن، پيداست كه تلاش اينها اين است كه وانمود كنند كه دين و سياست ارتباطي با هم ندارند. اگر در اين شگرد و تلاش صريح جهت محدود كردن دين به امور شخصي و خارج شاختن آن از عرصه‎هاي حيات اجتماعي موفق نشدند و كسي پذيراي حرفشان نشد، براي رسيدن به همين هدف اساسي، با واسطه‎ها و مقدماتي از قبيل تعدّد قرائتها از اسلام، و عرفي ساختن دين و ازاين قبيل سخنان و تبليغات وارد مي‎شوند. منظور از طرح وجود داشتن قرائتهاي مختلف از دين هم (برخلاف برخي تلقي‎ها) اين نيست كه در بين مراجع تقليد و فقهاء‌اختلاف نظر وجود دارد، بلكه طراحان اين حرف در مرحله اول مي‎خواهند برداشتهاي غير فقهاء و غير متخصصين را هم طراز با نظر فقهاء و متخصصان بالا بياورند، و وقتي موفق شدند نظر فقهاء و اسلام‎شناسان را با عنوان سفسطه گري و اسلام طالباني و... بكوبند و از صحنه بيرون نمايند. همانهايي كه (جاهلانه يا خائنانه) مي‎خواهند فرهنگ و فلسفه غرب را به عنوان قرائتي جديد از اسلام ارائه كنند و براي بيان نظر اسلام هيچ توجهي، به متون اصيل اسلام يعني قرآن و سنت ندارند. بهر حال كسي كه اندك عنايتي به تبليغات رسانه‎هاي فارسي زبان بيگانه و مطبوعات داخلي همسوي با آنها داشته باشد به روشني متوجه اهداف آنها مي‎شود. آنهايي كه وجود و حضور روحانيت انقلابي را در عرصه‎ سياسي اجتماعي مزاحم منافع نامشروع و ظلم و خيانت خود مي‎بينند با همه اين كارها به دنبال حذف آنها هستند.
بلي آنها بدرستي متوجه شده‎اند كه تا تفسير اسلام به دست متخصصين امر و فقهاي عادل باشد، نمي‎توانند برداشت انحرافي خود را از دين (بلكه هواهاي نفساني خود را)[4] به نام دين جا بياندازند، مصمم هستند كه بقول خودشان تفسير اسلام را از انحصار فقهاء خارج كنند. البته برخي صاحبنظران معتقدند (و برخي قرائن هم آنرا تأييد مي‎كنند) كه عده‎اي بدنبال آن هستند كه فرهنگ غربي و اباحي‎‎گري را ترويج كنند كه با فرهنگ اسلامي در تضادكامل است.
و اين چيزي است حتي فراتر از جدايي دين از سياست و براندازي نظام اسلامي.
حال ارتباط اين امر با هجمه به روحانيت و خارج ساختن آن از دست متخصصان چيست؟ روشن است كه وقتي تعريف و تفسير دين (با كنار زدن و حذف علماء) بدست هواپرستان جاهل، به تعبير قرآن كريم: «و ان كثيراً ليضلون باهوائهم بغير علم»[5] و بسياري از مردم از روي جهالت و ناداني و با صرف هواهاي نفساني‎شان ديگران را گمراه مي‎كنند. و متأسفانه تا اكنون آثار اين اباحي‎گري را در سخن و عمل برخي از افراد جامعه و حتي برخي مسئولان شاهديم. بهرحال اين فرايند اگر ادامه يابد نه تنها نظام اسلامي و روحانيت، بلكه تدين و اخلاق جامعه اسلامي را تهديد مي‎كند. وظيفه اين است كه علماء و موقعيت‎شناسان از هجمه‎ها نهراسند و به وظيفة خود عمل كنند كه «خداوند از آنهايي كه كتاب الهي به آنها داده شده است پيمان گرفته‎اند كه آنرا بر مردم تبيين كنند)[6].
در پايان تذكر اين نكته نيز لازم است كه در كنار موج تهاجم‎هاي مغرضانه برخي انتقادات سالم نيز وجود دارد كه دلسوزانه صورت مي‎پذيرد و بايد آنها را پذيرفت و به فكر رفع نواقص بود.

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . روحانيت و حوزه‎ها از نظر امام خميني، ص 512.
[2] . كيهان، 11 اسفند 76، نقل از كتاب پايان داستان غم انگيز، حميد رسايلي.
[3] . روزنامه كيهان، 4 آبان 81.
[4] . همانگونه كه از آيه 120 سوره بقره و آيات متعدد ديگر استفاده مي‎شود.
[5] . سورة انعام، آية 119.
[6] . سورة آل عمران، آية 187.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.