چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

منظور از حكمت عملي و نظري و عقل عملي و نظري چيست؟ لطفاً مراتب عقل نظري را با مثال توضيح و تبيين فرماييد!


پاسخ :
حكمت از زمان تدوين فلسفه به دو قسم (حكمت نظري و عملي) تقسيم شده است، ملاك اين تقسيم از جهت قلمرو ادراك انسان است زيرا مدركات او گاهي از قلمرو عمل بيرون بوده و فقط جنبه نظري دارد مانند: علم به وجود خدا، علم به وجود فرشته. و گاهي اين ادراكات در قلمرو عمل انسان قرار مي‏گيرد مانند عدل، ظلم و...
بخش اول از ادراكات انسان را حكمت نظري و بخش دوم را حكمت عملي مي‏ناميم. و در اين تقسيم اختلافي بين فلاسفه ديده نشده است.
به عبارت روشن‏تر حكمت عملي عبارت است از پي بردن به چيزهايي كه در تصرف و قملرو عمل و توانايي بشر باشد. مانند: عدل، ظلم، تدبيرات، سياسات، صناعات، عبادات و...
حكمت نظري عبارت است از آشنايي به چيزهايي كه از تصرف قلمرو عمل و قدرت بشر خارج است و در آن‏ها هيچ تأثيري ندارد مانند علم به وجود باريتعالي و فرشته.(1)
عقل عملي: اموري را ادراك مي‏كند كه مربوط به چگونگي عمل انسان است، مانند اين كه مي‏گوييم: "توكل به خدا نيكو است" و "صبر و پايداري پسنديده است"، "نماز واجب است" قيام به عبادت در شب مستحب است و...
عقل نظري: عبارت است از تعقل اموري كه هدف، علم به آن‏ها است و تعلق به عمل ندارد مانند علم به موجوديت خالق و وحدانيت او و اين كه صفات او عين ذات او مي‏باشد.(2)
فلاسفه براي عقل نظري چهار مرحله نقل كرده‏اند: 1- عقل هيولائي: آن مرحله‏اي است كه براي هر نفسي از نفوس انسان بر حسب اصل ذات و فطرت در ابتدا داراي استعدادي هست كه به حسب آن استعداد، امكان تعقل اشياء را دارد يعني فصليت تعقل در او نيست ولي امكان تعقل اشياء در اوست. مثلاً يك كودك در ابتدا تكوّن آفرينش در حالي كه به صورت جنين است، يا حتي در ابتداي تولد، عاقل است ولي عاقل بالقوه، يعني در او استعداد و قابليت تعقل وجود دارد. امّا چنين استعدادي مثلاً در بذر گندم وجود ندارد. اسم اين مرحله را "عقل هيولايي" يا "عقل بالقوه" مي‏نامند.(3)
عقل بالملكه: مرحله‏اي است كه نفس انسان از مرتبه عقل هيولائي گذشته، و از قابليت و استعداد محض بيرون آمده و با دريافت معقولات بديهي آماده است كه معقولات نظري را از راه فكر تحصيل كند.(4) و اين مرحله نخستين مرحله‏اي است كه عقل در آن به فضيلت مي‏رسد. مثلاً استعداد كودك در طول زمان تدريجاً زياد شدن تجارب‏اش و وارد شدن صورت محسوسات زيادي در ذهن او، ذهنش خود به خود رشد مي‏كند، يعني همان قوه خود به خود رشد مي‏كند. اولين چيزي كه بعد از وارد شدن يك سلسله محسوسات در ذهن براي عقل او فعليت پيدا مي‏كند. بديهات اوليه‏اي كه اعم از بديهيات اوليه تصوريه و بديهيات اوليه تصديقيه است بديهيات اوليه تصوريه مثل مفهوم هستي، نيستي و امثال اينها، بديهيات اوليه تصديقيه، مثل تصديق به اين كه يك شي‏ء در آن واحد محال است كه هم هست باشد و هم نيست. اين مرحله را اصطلاحاً عقل بالملكه مي‏گويند.(5)
اين مرحله را از اين جهت عقل ملكه مي‏گويند كه معقولات بديهي بر نفس حاصل گشته و استعداد و انتقال از آن‏ها به معقولات نظري در نفس پديد آمده و ملكه شده است.
عقل بالفعل: سومين مرحله عقل نظري، عقل بالفعل است، و آن مرحله‏اي است كه نفس انساني، دانشهاي نظري را با استنتاج از علوم بديهي به دست آورده و تعقل مي‏كند. توضيح اين كه: ذهن همچنان تدريجاً به رشد خود ادامه مي‏دهد و به يك مرحله بالاتري مي‏رسد، (اين از حدود سن شش سال به بعد است) به مرحله‏اي مي‏رسد كه ذهن قدرت استدلال پيدا مي‏كند.
در مرحله‏اي كه مثلاً ساده‏ترين برهانهاي رياضي را كسي مثل مادرش حل كند و ذهن او متوجه اين استدلال بشود و بتواند با راهنمايي مادر استدلال كند، حال چه در مسائل رياضي باشد، چه در غير مسائل رياضي. هر وقت ذهن به اين مرحله برسد كه بتواند اين عمل را انجام دهد، (به مرحله ديگري از عقل رسيده است.) استدلال نوع خاصي از عمل است، يعني چه؟ يعني (ذهن) آن بديهيات اوليه را پايه و مبنا قرار مي‏دهد و صغري و كبري درست مي‏كند و از آن‏ها يك نتيجه ثانوي مي‏گيرد، يعني يك مسأله نظري را بر پايه اين بديهيات حل مي‏كند. مسلماً در ابتدا يك بچه نوزاد داراي چنين قدرتي نيست، اين قدرت را بالقوه دارد نه بالفعل. پس بعد از مرحله بالقوه به مرحله بالملكه مي‏رسد، يعني بديهيات اوليه برايش حاصل مي‏شود. بعد مي‏رسد به مرحله‏اي كه ذهن آن قدر قدرت پيدا مي‏كند كه مي‏تواند استدلال كند، يعني آن مبادي اوليه را مبنا قرار مي‏دهد براي يك سلسله نتايج نظري، اگر چه ساده‏ترين مسائل باشد.
خلاصه اين مرحله را از آن جهت عقل بالفعل ناميده‏اند كه معقولات نظري بالفعل در آن موجود است، و نيازي به اكتساب جديد آن‏ها نيست، در حقيقت مي‏توان گفت عقل بالفعل، استعداد حاضر كردن معقولات نظري است پس از حصول آن است.(6)
عقل بالمستفاد: اين آخرين مرحله از عقل نظري است و آن مرتبه‏اي كه نفس با تمام معقولات بديهي و نظري را كه به دست آورده و با حقائق عالم بالا و عالم پايين مطابق است، تعقل مي‏كند بدين نحو كه همه آن‏ها نزد وي حاضر است و نفس بدون هيچ مانع، وي به همه آن‏ها توجه دارد، در نتيجه نفس در اين مرحله يك عالم علمي است شبيه عالم عيني.(7) عقل مستناد را از آن جهت عقل مستفاد گفتند كه نفس، آن معقولات را از مافوق خود يعني عقل فعال استفاده مي‏كند.
پي نوشت ها:
1) زين الدين زاهدي، شرح منظومه فارسي (چاپ ايران ـ قم) ج 2، ص 21.
ر،ك: حسن و قبح عقلي، بحثهاي استاد سبحاني، علي رباني گلپايگاني (مؤسسه مطالعاتي و تحقيقات فرهنگي، 1370 ه ش، چاپ دوم) ص 145.
2) شرح منظومه، ص 305، حاشيه.
ر.ك: صدر المتأهلين ملا صدرا، الشواهد الربوبيه، مترجم دكتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سيما، چاپ دوم 1375) ص 301.
3) صدرالمتأهلين ملا صدرا، الشواهد الربوبيه، مترجم دكتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سيما، چاپ دوّم، 1375) ص 302.
و استاد شهيد مطهري، مجموعه آثار (انتشارات صدرا - قم، چاپ اول، 1376 ه ش و 1418 ق) ج 8، ص 203.
4) علامه طباطبايي، نهاية الحكمة، مرحله 11، فصل ششم.
ر.ك: شرح نهاية الحكمه، علي شيرواني، ج 3، ص 94.
5) مجموعه آثار، استاد شهيد مطهري، همان، ص 293.
ر.ك: ملا صدرا، الشواهد الربوبيه، مترجم دكتر جواد مصلح (انتشارات صدا و سيما، چاپ دوم، 1357 هش) ص 305.
6) نهاية الحكمه، مرحله 11، باب 6.
ر،ك: شرح نهاية، علي قيدواني، ج 3، ص 94 و 95.
مجموعه آثار، همان، ص 293 و 294.
7) شرح نهايه، همان، ص 95.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.