چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

رابطة ظاهر و باطن را در قرآن توضيح دهيد؟


پاسخ :
ظاهر و باطن در لغت: ظاهر كه از ريشة«ظَهَر» گرفته شده، به معناي حاصل شدن و به دست آمدن چيزي است بر روي زمين، بدون آن‎كه از ديده‎‎ها پنهان باشد، و باطن به چيزي گفته مي‎شود كه در نهان و بطن زمين به وجود مي‎آيد، و در فرهنگ قرآن به هر چيز قابل رؤيت و آشكار ظاهر و به امور پنهاني باطن گفته مي‎شود، مثل امور دنيوي و اخروي.[1]
امّا در اصطلاح اهل تفسير: به چهرة عمومي الفاظ قرآن كه براي همه گشاده است و نور مبين است و رمز هدايت خلق، ظاهر مي‎گويند.
و امّا چهرة ديگر، بلكه چهره‎هاي ديگري دارد كه آن را تنها به انديشمندان (راسخان در علم) آن‎ها كه تشنة حقند و پويندة راهند نشان مي‎دهد، باطن مي‎گويند،[2] به بيان ديگر؛ معناي ظاهري همان مدلول مطابقي وضعي و عرفي آيه مي‎باشد كه معناي ساده براي فهم عامه مردم، در هر زمان و هر مكان است، و امّا باطن (و يا بطون) نوعي دلالت التزامي است كه براي افراد خاص روشن است.
رابطة ظاهر و باطن:
1. ظاهر قرآن چهرة عمومي است كه همگان ـ البتّه آنهايي كه با قواعد عربي آشنايي دارند ـ بر آن راه دارند، ولي باطن قرآن چهرة خصوصي است كه جز براي زبدگان خواص، و راسخان در علم، آشكار و بروز نمي‎يابد.
2. ظاهر قرآن شاخه است، و باطن اصل و ريشه؛ چون قرآن كريم به صورت تجلّي است نه تجافي (جا خالي كردن) در عين حال كه نازل شده است و ظاهر آن در دست همگان قرار دارد و اصل او در نزد متكلم و معلم آن يعني خداوند سبحان به همان وجود بسيط و تجرد كامل، موجود است كه آن مرحلة اصلي(و باطن) به منزلة ام الكتاب بوده، و اين مرحلة فرعي و ظاهر به آن مرتبط و متكي است و همه گان را به آن مقام محجوب راهي نيست؛ زيرا جز پاكان بر آن راهي ندارند.[3] و رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ يكي از پاكان است كه در مرحلة تنزل، ظرف وجود قرآن است، و در مقام مكنون نيز او را ملاقات كرده است و به باطن آن راه يافته است،[4] پس ظاهر متكي به باطن مي‎باشد،[5] و ظاهر راهي است براي رسيدن به باطن، لذا ظاهر در طول باطن است نه در عرض آن، براي وصال به هر دو، طهارت لازم است منتهي براي ظاهر، طهارت ظاهري، براي رسيدن به باطن طهارت قلبي و باطني.
از آنچه گفته شد روشن شد، كساني كه قائل به تكثر قرائت متون ديني مي‎باشند و به اختلاف نظر دانشمندان و مجتهدين و همچنين به تعدّد معاني ظاهري و باطني آيات قرآن استدلال نموده‎اند، درست نيست؛ چون معاني بطون باظاهر قابل جمع مي‎باشند؛ چون در طول همند نه در عرض هم، مثلاً در آيه‎ي «لايَمسُّهُ الّا المُطَهَّرُون»[6] ظاهر دلالت دارد كه مراد طهارت ظاهري (و وضوء) است، و باطن مي‎گويد: مراد طهارت باطني (و روحي) است و اين دو باهم تنافي ندارند.
3. ظاهر معناي لفظي مطابقي و باطن دلالت التزامي خاص مي‎باشد، و جمعي از مفسرين هم اين رابطة سوم را انتخاب و تأييد نموده‎اند:
الف. نهاوندي: مراد از ظاهر آن معنايي است كه بر اساس (قواعد ادبي) از دلالت مطابقي و يا التزامي ظاهري به دست مي‎آيد، ولي معناي باطني آن است كه از طريق دلالت التزامي پنهاني با اشارات و ابهام ولطائف دقيقه به دست مي آيد.[7]
ب. صدّيق حسن: معناي ظاهري با قواعد عربي از قرآن استفاه مي‎شود، ولي معناي باطني با علم لدنّي (دانشي كه مستقيماً از ناحية خداوند به اوليائش افاضه مي‎شود) به دست مي‎آيد.[8]
ج. علّامه جنابذي: معناي ظاهر همان است كه محسوس است (و طبق قواعد عربي استفاده ميشود). ولي مصداقهاي روحاني ( كه از ظاهر الفاظ استفاده نمي‎شود) بمعناي باطني است.
د. تفسير نمونه: ممكن است يك آيه معاني متعددي داشته باشد كه از ميان آنها يك معني ظاهر است، و معاني ديگر بطون قرآن كه به كمك قرائن از آن استفاده مي‎شود، و يا به تفسير ديگر: نوعي دلالت التزامي است كه براي همه كس جز خاصان روشن نيست.[9]
ه‍.. مفتاح السعادة‍: معناي ظاهري آن است كه از الفاظ قرآن طبق قواعد عربي استفاده مي‎شود، و معناي باطني را كساني كه علم خدايي دارند، مي‎فهمند، و اين معنا داراي نشانه‎هاي ذيل بايد باشد:
1. معناي باطني مخالف ظاهر نباشد.
2. معناي باطني مخالف قواعد شرع نباشد.
3. مباينتي با اعجاز قرآن نداشته باشد.
4. منافي با نصوص و رواياتي كه در مورد آيه داريم نباشد.[10]
يادآوري يک نكته: خود باطن داراي مراحلي است چنان كه ظاهر، مراتبي دارد، براي روشن شدن اين مطلب به عنوان حسن ختام به دو روايت اشاره مي‎شود:
1. امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ فرمود: كتاب خداي عزوجل مشتمل بر چهار چيز است: عبارات، اشارات، لطائف، و حقائق، عبارات در خور فهم عوام و عموم مردم مي‎باشد، اشارات مختص خواص و زبدگان، و لطائف ويژة اولياء الهي، و حقايق آن تعلق به انبياء الهي دارند،[11] لذا هر انساني به مقدار توان و استعداد خود از آن توشه مي‎گيرد، به همين جهت عترت طاهره كه عدل دائمي قرآن كريم مي‎باشند، هر كس را به مقدار توان علمي او تعليم مي‎دادند، و قتي تفسير آيه‎اي از قرآن[12] از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيده شد، براي «عبدالله بن سنان» طوري معني كرد، و براي «ذريح محاربي» طور ديگر، و در بيان سر اين تفاوت فرمود: چه كسي چون ذريح، تحمل اسرار و راهيابي به باطن قرآن را دارد، بنابراين برخي بار امانت عبادت قرآن را حمل مي‎نمايند، و گروهي بار امانت اشارات قرآن را، و بعضي دگر بار امانت لطائف آن را، و عدة كمي بار امانت حقايق آن را.[13]
2. جابر از امام باقر ـ عليه السّلام ـ تفسير آيه‎اي را پرسيد، حضرت جوابي دادند، بار ديگر از همان آيه پرسيد، حضرت بگونه‎اي ديگر جواب فرمود، جابر عرض كرد: قبلاً جواب ديگري داده بوديد؟ فرمود: «جابر قرآن داراي باطني است و باطن آن هم باطني دارد، و همين طور قرآن ظاهري دارد، و خود ظاهر هم داراي ظهوري است، اي جابر! چيزي از قرآن با عقول بشري قابل تفسير نيست، زيرا ممكن است اوّل آية مربوط به چيزي باشد و ذيل آن مربوط به مطلب ديگر، قرآن، كلام به هم پيوسته‎اي است كه داراي چهره‎هاي متعددي مي‎باشد،[14] نتيجه اين كه قرآن داراي ظاهري است و باطن و باطني، آن نيز داراي باطني، ظاهر، چهرة عمومي قرآن و باطن چهرة خصوصي آن، ظاهر چون شاخه است و باطن چون اصل و ريشه.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فتح الباري، تاليف صديق حسن خان، ج1، ص 16 و 17.
2. تفسير نمونه، ناصر مکارم شيرازي و همکارانش، ج26، ص 11 و ج 23، ص 133.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ر.ك: راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404 هـ ، ص318، 317.
[2]. ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، دار الكتب الاسلاميه، چاپ بيست و ششم، 1370، ج1، ص20؛ ر.ك: جوادي، تفسير موضوعي قرآن مجيد، انتشارات فرهنگي رجاء، ج1، ص17.
[3]. ر.ك: بهانوي، محمد علي، موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون، لبنان، مكتبة ناشرون، ج1، ص1145ـ 1144. ر.ك: تفسير موضوعي قرآن، پيشين، ص14.
[4]. نمل/ 6.
[5]. تفسير موضوعي قرآن، پيشين، ج1، ص14.
[6]. واقعه/ 79.
[7]. نهاوندي، تفسر نفحات الرحمن، ج1، ص22.
[8]. صدّيق حسن خان، فتح الباري، ج1، ص16ـ 17.
[9]. تفسر نمونه، پيشين، ج26، ص11، و ج23، ص133.
[10]. ر.ك: فتح الباري، پيشين، ج1، ص16ـ 17.
[11]. ر.ك: مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج89، ص20، روايت4.
[12]. حج/ 29.
[13]. ر.ك: تفسير موضوعي، پيشين، ص17.
[14]. بحار الانوار، پيشين، ج89، 95ـ 94.







ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.