پرسش :
اجتهاد در مقابل نص در منظر شيعه مطرود است، پس چگونه آيات شريف قرآن و آحاديث شريف پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را تأويل نموده و با فهم خود مسائلي را كه در مذهبشان به آن معتقد هستند از نصوص قرآن و سنّت تفسير و استخراج مينمايد؟
پاسخ :
براي روشن شدن جواب، لازم است، چند نكته بيان شود، 1ـ معناي اجتهاد: اجتهاد در لغت به معناي نهايت تلاش كردن و خود را به زحمت انداختن است[1] و امّا در اصطلاح شيعه اين است كه فرد مجتهد براي استخراج حكم از كتاب و سنّت نهايت كوشش را مبذول بدارد، در موردي كه نص قطعي وجود دارد اجتهاد براي يافتن مصداق اين قانون ميباشد، ولي در موردي كه دليل قطعي (از نظر سند و دلالت) نباشد اجتهاد براي اين است كه به سند آن حجيّت ببخشد و يا دلالت آن را به گونهاي يك طرفه سازد و يكي از احتمالات را ترجيح دهد[2] و امّا اجتهاد در اصطلاح اهل سنّت اين است كه اگر در حادثهاي نص قرآني، و سنّت پيامبر و اجماع امّت وجود نداشت، جاي اجتهاد رأي و انديشه است: «هي مجال الاجتهاد بالرأ ي».[3]
2 ـ معناي نص: منتهاي چيزي را نص گويند: «نصّ كل شيٍ منتهاه» [4] لفظ نص، يعني تمام دلالت آن ظاهر باشد، در اصطلاح نص عبارت است از متن صريحي كه در آن هيچ احتمال خلاف نباشد و دلالتش قطعي باشد، ولي ظاهر، عبارت است از دلالت اولي لفظ بر معناي، كه احتمال خلاف هم در آن داده ميشود.[5]
3ـ معناي تأويل: رجوع دادن چيزي به سوي اصل خودش، و يا رساندن شيء را به آن معناي نهائي كه از آن اراده شد «اوّل شيء الي الغاية المرادة مينه»[6]
4ـ معناي تفسير: اظهارمعناي معقول[7] و به معناي پرده از چهرة چيزي برداشتن آمده و همچنين بيان و توضيح كتاب[8] را تفسير گويند.
بعد از اين مقدّمات بايد گفت اين سخن از جهاتي قابل خدشه و اشكال است.
1. در خود پرسش جواب پرسش نهفته است؛ زيرا آمده: «شيعه اجتهاد در مقابل نص را مطرود ميدانند» بعد آمده: «چرا آيات و سنّت را تأويل ميكنند؟» و تأويل هم به معناي رساندن و رجوع مطلب است به اصل خودش و بيان كردن معنائي نهائي آيه است، آنهم توسط كساني اين تأويل بيان ميشود كه خود قرآن فرمود: «مايعلم تأويله الّا الله و الراسخون في العلم»[9] در حالي كه تفسير و تأويل آنها را، جز خدا و راسخان در علم نميدانند و همچنين دستور به اطاعت و پيروي آنها داده است. گذشته از اين تأويل در جايي است كه نص نباشد، لااقل يك مثالي ذكر ميشد كه شيعه در مقابل نص اجتهاد نمودهاند، تأويلي هم كه ميشود بر اساس قواعد فهم و قرائن كلام است، مشكل ديگري كه در سئوال وجود دارد اين است كه نص را به معناي متن به كار برده، در حالي كه نص به معناي متن صريحي است كه هيچ احتمال خلافي دربارة آن نرود و در مقابل ظاهر است.
2. علماي اهل سنّت هم تفسير و تأويل دارند، و بايد هم داشته باشند چون خيلي از جزئيّات مسائل و احكام در قرآن بيان نشده است، به عنوان مثال نماز ميّت، بعضي اغسال، جزئيات مسائل نماز، جزئيات مسائل روزه و حج و ... در قرآن نيامده است و شما طبق رواياتي كه قابل اعتمادتان ميباشند آيات را توضيح داده تقييد، تخصيص ميزنيد شيعه نيز طبق گفتههاي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي و فرزندانش ـ عليهمالسّلام ـ كه باب علم نبي _ صلّي الله عليه و آله _ ميباشند آيات را تفسير مي کنند و يا تقييد و تخصيص ميزنند.
3. شيعه با سخنان كساني قرآن را تفسير ميكند كه خود قرآن قول آنها را اعتبار داده است، مانند آية راسخون در علم که بدان اشاره شد، آية ديگري كه قول اهل البيت ـ عليهمالسلام ـ را اعتبار داده است آية «اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامرمنكم»[10] از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد است، فخر رازي ميگويد، «از اينكه در آيه به صورت مطلق دستور به اطاعت «اولي الامر» داده است، نشان ميدهد كه اولوالامر بايد معصوم باشند»[11] و تنها كساني كه معصوم ميباشند بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اهل بيت ـ عليهمالسّلام ـ هستند چنانكه در آية «تطهير» تصريح شده است،[12] و حاكم حسكاني، روايات متعددي بيان نموده، كه در همة آنها «اولي الامر» بر علي تطبيق شده است.[13] شيخ سليمان از علي ـ عليه السّلام ـ نقل نموده كه حضرت فرمود؛ «... كمترين چيزي كه انسان به سبب آن در زمرة گمراهان در ميآيد، اين است كه حجّت و نمايندة خدا و شاهد و گواه او را كه اطاعت و قبول ولايتش لازم است نشناسد، آنها همان كساني هستند كه خداوند آنان را در رديف خود و پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ قرار داده و فرمود «اطيعو الله .. واولي الامرمنكم»[14] با توجه به روايات حسكاني و رواياتي كه خواهد آمد اين افراد علي ـ عليه السّلام ـ و اولاد او ميباشند، اطاعت از آنها به اين است كه به حرف آنها عمل شود، آيا اگر كسي طبق گفتههاي اين صاحبان امر، آيهاي را تفسير نمود، يا مصداقي براي آن بيان كرد، اجتهاد در مقابل نص است؟ اگر اين گونه باشد خود خداوند دستور به اجتهاد در مقابل نص داده است، و همچنين روايات زيادي در منابع اهل سنّت بيان شده كه با ائمه ـ عليهمالسّلام ـ را به صورت كلّي جانشين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفي نموده است[15] و بعضي از آنها به تعداد آنها كه دوازده نفر ميباشد و جملگي از قريش هستند تصريح دارند[16]، و بعضي ديگر نامهاي آنها را كه علي و حسن و حسين ـ عليهمالسّلام ـ و نه فرزند، او ميباشند، با صراحت بيان نموده است[17] كه در اين نوشتار فقط به حديث ثقلين و نكاتي كه از آن استفاده ميشود اشاره مي شود، آنگاه بايد ديد، كه عمل به گفتار اين اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ اجتهاد در مقابل نص است يا عمل بدستور نص؟
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « من در بين شما دو امانت گرانبها باقي ميگذارم تا وقتي كه به آن دو تمسّك جوييد بعد از من گمراه نخواهيد شد ... يكي كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيتم، واين دو تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد» از حديث فوق استفاده ميشود. 1ـ كه قرآن و عترت از هم جداناپذيرند، و طالبان حقائق قرآن بايد به دامن عترت چنگ زنند. 2ـ اطاعت مطلق از عترت نشانة عصمت آنها ميباشد. 3ـ قرآن و عترت تا قيامت در كنارهماند، 4ـ عترت از همه افضل و برتر، در نتيجه جدا شدن از آنها يا پيشي گرفتن بر آنها ماية گمراهي است[18] و... آيا اطاعت از اين افراد كه قرآن را توضيح و تفسير مينمايند، و يا سنّت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تشريح ميكنند ، اجتهاد در مقابل نص است؟ اجتهاد در مقابل نص آنگاه ميشود، كه ائمه ـ عليهمالسّلام ـ مخالفت قرآن و سنّت (مخالفت تبايني) سخن بگويند، و شيعه هم عمل كند، كه با توجه، به عصمت آنها هرگز چنين سخني از آنها صادر نميشود و بر فرض محال اگر صادر شود ، از اعتبار ساقط و مورد عمل شيعه قرار نميگيرد.
مصداق بارز اجتهاد در مقابل نص آن بود كه خليفة دوّم گفت: «متعتان كانتا علي (عهد) رسول الله و انا محرّمهما» دو متعه در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حلال بود، من آنها را حرام نمودم، هركس بدان عمل كند، مورد عقاب قرار ميگيرد...»[19]
بنابراين، شيعه در واقع با نص و روايات ائمه ـ عليهمالسّلام ـ كه در قرآن و روايات سخنان آنها را حجّت قرار دادهاند، آيات را توضيح و تفسير ميكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
ـ اجتهاد در مقابل نص، اثر علامه شرف الدين مراجعه شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- راغب اصفهاني، محمد، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404 هـ ، ص 101.
[2]- سبحاني، جعفر، پيشوائي از نظر اسلام، قم، مؤسسة مكتب اسلام، 1374، ص 101.
[3] - عبدالوهاب خلاف، مصادر التشريع اسلامي، چاپ كويت، چاپ دوّم، ص 9.
[4] - فراهيدي، خليل، كتاب العين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اوّل، 1414.
[5] - پاياني، احمد، كلاس درس مكاسب، تهية كننده رضا محمودي، قم، انتشارات لقمان، چاپ دوّم، 1372، ج 1، ص 89 .
[6] - المفردات، پيشين، ص 31 .
[7] - همان، ص 380.
[8] - كتاب العين، پيشين، ص 627.
[9] - آلعمران/ 7.
[10] - نساء/ 59.
[11] - فخر رازي، تفسير كبير، بيروت، دارالتراث العربي، ج 5، جزء 10، ص 144.
[12] - احزاب/ 33.
[13] - ر .ك: حاكم حسكاني حنفي نيشابوري، شواهد التنزيل، ج 1، ص 148 ـ151.
[14] - سليمان حنفي قنددوزي، ينابيع المودة، دارالكتب العراقيه، ص 116.
[15] - ر .ك: فاضل هند، كنزالقمان، بيروت، مؤسسه الرساله، ج 1، ص 380 و مسلم بن حجاج قشيري، صحيح مسلم، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 4، ص1873.
[16] - همان، ج 3، ص 1453 .
[17] - خوارزمي، احمد، مقتل الحسين، قم، مكتبة المفيد، ج 1، ص 146، و ر .ك: ابواسحاق حمويني جونيي، فوائد المسلمين، بيروت، مؤسسة المحمودي، ج 2، ص134.
[18] - كنز القمان، پيشين، ج 1، ص 380.
[19] - فاضل مقداد سيوري، كنز العرفان، تهران، انتشارات مرتضوي، چاپ پنجم، 1373، ص 158.
براي روشن شدن جواب، لازم است، چند نكته بيان شود، 1ـ معناي اجتهاد: اجتهاد در لغت به معناي نهايت تلاش كردن و خود را به زحمت انداختن است[1] و امّا در اصطلاح شيعه اين است كه فرد مجتهد براي استخراج حكم از كتاب و سنّت نهايت كوشش را مبذول بدارد، در موردي كه نص قطعي وجود دارد اجتهاد براي يافتن مصداق اين قانون ميباشد، ولي در موردي كه دليل قطعي (از نظر سند و دلالت) نباشد اجتهاد براي اين است كه به سند آن حجيّت ببخشد و يا دلالت آن را به گونهاي يك طرفه سازد و يكي از احتمالات را ترجيح دهد[2] و امّا اجتهاد در اصطلاح اهل سنّت اين است كه اگر در حادثهاي نص قرآني، و سنّت پيامبر و اجماع امّت وجود نداشت، جاي اجتهاد رأي و انديشه است: «هي مجال الاجتهاد بالرأ ي».[3]
2 ـ معناي نص: منتهاي چيزي را نص گويند: «نصّ كل شيٍ منتهاه» [4] لفظ نص، يعني تمام دلالت آن ظاهر باشد، در اصطلاح نص عبارت است از متن صريحي كه در آن هيچ احتمال خلاف نباشد و دلالتش قطعي باشد، ولي ظاهر، عبارت است از دلالت اولي لفظ بر معناي، كه احتمال خلاف هم در آن داده ميشود.[5]
3ـ معناي تأويل: رجوع دادن چيزي به سوي اصل خودش، و يا رساندن شيء را به آن معناي نهائي كه از آن اراده شد «اوّل شيء الي الغاية المرادة مينه»[6]
4ـ معناي تفسير: اظهارمعناي معقول[7] و به معناي پرده از چهرة چيزي برداشتن آمده و همچنين بيان و توضيح كتاب[8] را تفسير گويند.
بعد از اين مقدّمات بايد گفت اين سخن از جهاتي قابل خدشه و اشكال است.
1. در خود پرسش جواب پرسش نهفته است؛ زيرا آمده: «شيعه اجتهاد در مقابل نص را مطرود ميدانند» بعد آمده: «چرا آيات و سنّت را تأويل ميكنند؟» و تأويل هم به معناي رساندن و رجوع مطلب است به اصل خودش و بيان كردن معنائي نهائي آيه است، آنهم توسط كساني اين تأويل بيان ميشود كه خود قرآن فرمود: «مايعلم تأويله الّا الله و الراسخون في العلم»[9] در حالي كه تفسير و تأويل آنها را، جز خدا و راسخان در علم نميدانند و همچنين دستور به اطاعت و پيروي آنها داده است. گذشته از اين تأويل در جايي است كه نص نباشد، لااقل يك مثالي ذكر ميشد كه شيعه در مقابل نص اجتهاد نمودهاند، تأويلي هم كه ميشود بر اساس قواعد فهم و قرائن كلام است، مشكل ديگري كه در سئوال وجود دارد اين است كه نص را به معناي متن به كار برده، در حالي كه نص به معناي متن صريحي است كه هيچ احتمال خلافي دربارة آن نرود و در مقابل ظاهر است.
2. علماي اهل سنّت هم تفسير و تأويل دارند، و بايد هم داشته باشند چون خيلي از جزئيّات مسائل و احكام در قرآن بيان نشده است، به عنوان مثال نماز ميّت، بعضي اغسال، جزئيات مسائل نماز، جزئيات مسائل روزه و حج و ... در قرآن نيامده است و شما طبق رواياتي كه قابل اعتمادتان ميباشند آيات را توضيح داده تقييد، تخصيص ميزنيد شيعه نيز طبق گفتههاي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و علي و فرزندانش ـ عليهمالسّلام ـ كه باب علم نبي _ صلّي الله عليه و آله _ ميباشند آيات را تفسير مي کنند و يا تقييد و تخصيص ميزنند.
3. شيعه با سخنان كساني قرآن را تفسير ميكند كه خود قرآن قول آنها را اعتبار داده است، مانند آية راسخون در علم که بدان اشاره شد، آية ديگري كه قول اهل البيت ـ عليهمالسلام ـ را اعتبار داده است آية «اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولي الامرمنكم»[10] از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد است، فخر رازي ميگويد، «از اينكه در آيه به صورت مطلق دستور به اطاعت «اولي الامر» داده است، نشان ميدهد كه اولوالامر بايد معصوم باشند»[11] و تنها كساني كه معصوم ميباشند بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اهل بيت ـ عليهمالسّلام ـ هستند چنانكه در آية «تطهير» تصريح شده است،[12] و حاكم حسكاني، روايات متعددي بيان نموده، كه در همة آنها «اولي الامر» بر علي تطبيق شده است.[13] شيخ سليمان از علي ـ عليه السّلام ـ نقل نموده كه حضرت فرمود؛ «... كمترين چيزي كه انسان به سبب آن در زمرة گمراهان در ميآيد، اين است كه حجّت و نمايندة خدا و شاهد و گواه او را كه اطاعت و قبول ولايتش لازم است نشناسد، آنها همان كساني هستند كه خداوند آنان را در رديف خود و پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ قرار داده و فرمود «اطيعو الله .. واولي الامرمنكم»[14] با توجه به روايات حسكاني و رواياتي كه خواهد آمد اين افراد علي ـ عليه السّلام ـ و اولاد او ميباشند، اطاعت از آنها به اين است كه به حرف آنها عمل شود، آيا اگر كسي طبق گفتههاي اين صاحبان امر، آيهاي را تفسير نمود، يا مصداقي براي آن بيان كرد، اجتهاد در مقابل نص است؟ اگر اين گونه باشد خود خداوند دستور به اجتهاد در مقابل نص داده است، و همچنين روايات زيادي در منابع اهل سنّت بيان شده كه با ائمه ـ عليهمالسّلام ـ را به صورت كلّي جانشين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفي نموده است[15] و بعضي از آنها به تعداد آنها كه دوازده نفر ميباشد و جملگي از قريش هستند تصريح دارند[16]، و بعضي ديگر نامهاي آنها را كه علي و حسن و حسين ـ عليهمالسّلام ـ و نه فرزند، او ميباشند، با صراحت بيان نموده است[17] كه در اين نوشتار فقط به حديث ثقلين و نكاتي كه از آن استفاده ميشود اشاره مي شود، آنگاه بايد ديد، كه عمل به گفتار اين اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ اجتهاد در مقابل نص است يا عمل بدستور نص؟
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « من در بين شما دو امانت گرانبها باقي ميگذارم تا وقتي كه به آن دو تمسّك جوييد بعد از من گمراه نخواهيد شد ... يكي كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيتم، واين دو تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد» از حديث فوق استفاده ميشود. 1ـ كه قرآن و عترت از هم جداناپذيرند، و طالبان حقائق قرآن بايد به دامن عترت چنگ زنند. 2ـ اطاعت مطلق از عترت نشانة عصمت آنها ميباشد. 3ـ قرآن و عترت تا قيامت در كنارهماند، 4ـ عترت از همه افضل و برتر، در نتيجه جدا شدن از آنها يا پيشي گرفتن بر آنها ماية گمراهي است[18] و... آيا اطاعت از اين افراد كه قرآن را توضيح و تفسير مينمايند، و يا سنّت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ تشريح ميكنند ، اجتهاد در مقابل نص است؟ اجتهاد در مقابل نص آنگاه ميشود، كه ائمه ـ عليهمالسّلام ـ مخالفت قرآن و سنّت (مخالفت تبايني) سخن بگويند، و شيعه هم عمل كند، كه با توجه، به عصمت آنها هرگز چنين سخني از آنها صادر نميشود و بر فرض محال اگر صادر شود ، از اعتبار ساقط و مورد عمل شيعه قرار نميگيرد.
مصداق بارز اجتهاد در مقابل نص آن بود كه خليفة دوّم گفت: «متعتان كانتا علي (عهد) رسول الله و انا محرّمهما» دو متعه در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حلال بود، من آنها را حرام نمودم، هركس بدان عمل كند، مورد عقاب قرار ميگيرد...»[19]
بنابراين، شيعه در واقع با نص و روايات ائمه ـ عليهمالسّلام ـ كه در قرآن و روايات سخنان آنها را حجّت قرار دادهاند، آيات را توضيح و تفسير ميكند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
ـ اجتهاد در مقابل نص، اثر علامه شرف الدين مراجعه شود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- راغب اصفهاني، محمد، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404 هـ ، ص 101.
[2]- سبحاني، جعفر، پيشوائي از نظر اسلام، قم، مؤسسة مكتب اسلام، 1374، ص 101.
[3] - عبدالوهاب خلاف، مصادر التشريع اسلامي، چاپ كويت، چاپ دوّم، ص 9.
[4] - فراهيدي، خليل، كتاب العين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اوّل، 1414.
[5] - پاياني، احمد، كلاس درس مكاسب، تهية كننده رضا محمودي، قم، انتشارات لقمان، چاپ دوّم، 1372، ج 1، ص 89 .
[6] - المفردات، پيشين، ص 31 .
[7] - همان، ص 380.
[8] - كتاب العين، پيشين، ص 627.
[9] - آلعمران/ 7.
[10] - نساء/ 59.
[11] - فخر رازي، تفسير كبير، بيروت، دارالتراث العربي، ج 5، جزء 10، ص 144.
[12] - احزاب/ 33.
[13] - ر .ك: حاكم حسكاني حنفي نيشابوري، شواهد التنزيل، ج 1، ص 148 ـ151.
[14] - سليمان حنفي قنددوزي، ينابيع المودة، دارالكتب العراقيه، ص 116.
[15] - ر .ك: فاضل هند، كنزالقمان، بيروت، مؤسسه الرساله، ج 1، ص 380 و مسلم بن حجاج قشيري، صحيح مسلم، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 4، ص1873.
[16] - همان، ج 3، ص 1453 .
[17] - خوارزمي، احمد، مقتل الحسين، قم، مكتبة المفيد، ج 1، ص 146، و ر .ك: ابواسحاق حمويني جونيي، فوائد المسلمين، بيروت، مؤسسة المحمودي، ج 2، ص134.
[18] - كنز القمان، پيشين، ج 1، ص 380.
[19] - فاضل مقداد سيوري، كنز العرفان، تهران، انتشارات مرتضوي، چاپ پنجم، 1373، ص 158.