پرسش :
چگونه مىتوان پدید آمدن زلزلهها، سیلها و معلولیتها را با عدل الهى ارزیابى کرد؟
پاسخ :
خداوند متعال مىفرماید:
... و ما أُوتیتم من العلم الاّ قلیلاً.
از دانش، جز اندکى به شما داده نشده است.( اسراء، 58. )
پس هرگز نگوشید با این دانش محدود، دربارهى همه چیز و همهى آفریدهها، داورى کنید و ناآگاهى از اسرار و حوادث را بىعدالتى بپندارید.
همچنین خداوند مىفرماید:
... فعسى أن تکرهوا شیئاً و یجعل اللَّه فیه خیراً کثیراً
چه بسا از چیزى کراهت دارید و خداوند در آن، نیکى فراوان قرار داده است.( نساء، 91. )
این آیهى شریفه مىگوید که در بسیارى موارد، محدودیت دانش شما مانع از تشخیص خیر و شراست. بنابراین، تنها با نگاه به ظاهر حوادث نمىتوان داورى کرد. به یقین، حوادث تلخ زندگى بشر نیز داراى حکمت و فلسفهاى است. چنانکه مىفرماید:
و عسى أن تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم و عسى أن تحبُّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم واللَّه یعلم و أنتم لا تعلمون.( بقره، 612. )
... و اما چه بسا از چیزى اکراه داشته باشید، در حالى که خیر شما در آن است یا چیزى را دوست دارید، در حالىکه بدى شما در آن است و خدا مىداند و شما نمىدانید.
على ع مىفرماید:
انّ اللَّه سبحانه یجرى الأمور على ما یقتضیه لا على ما ترتضیه.
خداوند، کارها را برپایهى مصالح، جارى مىکند، نه بر اساس میل و رضایت شما.( غررالحکم، فصل 9، شمارهى 65. )
پس اگر چیزى برخلاف میل و رضایت شما بود، نگران نباشید؛ زیرا اسرار و مصالحى وجود دارد که شما نمىدانید. براى روشن شدن پاسخ و آگاهى هرچه بیشتر، به نکتههاى زیر توجه فرمایید:
1. نارسایى دانش انسان
بى شک، معلومات ما در برابر مجهولات، بسیار ناچیز است. آنچه از اسرار آفرینش و جهانهستى مىدانیم، در برابر آنچه نمىدانیم، همچون قطرهاى است در برابر اقیانوس. همهى دانشمندان الهى و مادى، به این حقیقت، اعتراف دارند. بنابراین، همهى داورىهاى ما دربارهى حوادث این جهان، در حدود معلومات ما است و هیچگاه «مطلق» نیست. پس اگر ما نتوانستیم اسرار وقوع توفان یا زلزله را دریابیم، نمىتوانیم به کلى آن را مورد انتقاد قرار دهیم .فرض کنید یک کتاب قطور هزار صفحهاى را که از بحثهاى ژرف علمى سرشار است به دست ما بدهند. در این حال، اگر در تفسیر چند جملهى مبهم آن فرومانیم، آیا منصفانه است که دانش و منطق نویسنده را به دلیل همان چند جمله، نفى کنیم؟! یا برعکس، باید با توجه به مطالب عالمانهى فراوان آن کتاب، ناتوانى خود از تفسیر آن چند جمله را نشانهى محدودیت آگاهىمان بدانیم؟( راه خداشناسى و صفات او، جعفر سبحانى، قم، انتشارات مکتب اسلام، 5731ه ش، ج 1، صص 843-253. )
خلاصه این که اگر به صورت یک بعدى به این حوادث خاص، نگاه نکنیم، بلکه آن را در کنار مجموعهى نظام هستى قرار دهیم، داورى ما دگرگون خواهد شد. در این صورت، به این نتیجه مىرسیم که این امور نیز داراى اسرارى است که هر چند از آن بىخبریم، ولى ممکن است با گذشت زمان و پیشرفت دانش، بخشى از این اسرار براى ما روشن شود.
داستان حضرت خضر و موسىعلیه السَّلام از داستانهاى بسیار پرمعناى قرآن است که اهداف بىشمارى را پىگیرى مىکند. این داستان با بحث، همآهنگى دارد. مىتوان گفت یکى از هدفهاى اصلى طرح آن، همین مطلب است که اگر کارى از فرد حکیمى سرزد، نباید به ظاهر آن بسنده کنیم. چه بسا در نخستین نگاه، ظاهرى زننده داشته باشد، بلکه باید بکوشیم اسرار ژرف آن را دریابیم. حوادث رخ داده میان موسى و خضر را بنگرید: خضر، کشتى گروهى از مستضعفان را سوراخ مىکند، در حالى که این کشتى تنها وسیلهى زندگى محدود آنان را تشکیل مىداد. هم چنین نوجوانى را مىکشد که در ظاهر جرم و خیانتى از او دیده نشده است. دیوارى را که در آستانهى نابودى است، بازسازى مىکند. هر یک از این رفتارها با اعتراض موسى روبهرو مىشد. با این حال، هنگامى که آن مرد دانا و بزرگ (خضر) از اسرار کار خویش، پرده برداشت، موسى بر داورى شتاب آلود خود تأسف خورد؛ زیرا دانست که در پشت این چهرهى ظاهرى زننده، اسرارى مالامال از عواطف انسانى و مصالح مستضعفان نهفته است!(کهف، 17-77. )
مىتوانیم از این بیان قرآنى به صورت یک قانون کلّى بهره گیریم تا بدانیم در پشت ناهنجارىهاى ظاهرى جهان، چه اسرارى نهفته است.
2. به هم پیوستگى رویدادها
بررسى جداگانهى هر رویدادى بدون توجه به رویدادهاى دیگر، منطقى نیست؛ زیرا هر رویدادى با آنچه در عرض آن، در مناطق دیگر جهان رخ مىدهد، کاملاً پیوسته است. مىتوان گفت نه تنها با حوادث عرضى بلکه با آنچه تا کنون در اعماق زمان رخ داده و یا در آیندهى جهان رخ خواهد داد، پیوستگى دارد. پسداورى دربارهى خیر و شر و خوشآیند و ناخوشآیند بودن هر رویدادى بدون توجه به دیگر حوادث و ارزیابى مجموع آنها، هرگز منطقى نیست. جهان طبیعت مجموعهى چند رشته علت و معلول است که زنجیروار به هم پیوستهاند، حتى نسیمى که در خانهى شما مىوزد، شاخهاى از حوادث به هم پیوسته، دامنهدار و پیچیدهى رویدادهاى جهان است که به صورت زنجیرهاى، یکدیگر را تعقیب مىکنند. این حقیقت با طرح یک مثال روشنتر مىگردد.
مثال - بادى که در سواحل دریا به صورت توفان، خودنمایى مىکند و خسارتهایى به بار مىآورد، در میانهى دریا، باد بسیار سودمندى است که کشتىهاى بادى وامانده از حرکت را به راه مىاندازد. این باد، هزاران مسافر دریایى را که در میانهى آب، دست از جان شستهاند، به ساحل نجات مىرساند. چنین توفانى در منطقهى ساحلى، بلا و شر به شمار مىآید، ولى با توجه به زنجیرههاى دیگر حوادث، صد در صد خیر و حیات بخش است. حافظ شیرازى، این حقیقت را در قالب شعر چنین بیان مىکند:
کشتى شکستگانیم، اى باد شرطه برخیز!
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
باز همین توفان که شیروانى منازل و درختان را از جا مىکَنَد، در جایى دیگر، ابرهاى بارانزا را به حرکت در مىآورد و مزرعههاى زیر کشت و آمادهى آبیارى را سیراب مىکند.
خداوند متعال مىفرماید:
وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ....(اعراف، 75. )
اوست که بادها را پیشاپیش به عنوان بشارت دهندهى رحمت خود مىفرستد. آنگاه که ابرى سنگین و باران زا برداشت، آن را به سوى سرزمینى مرده روانه مىسازد.
3. نسبى و قیاسى بودن شرّ
هر چند شرّ در عالم خارج، جلوه و نام و نشانى براى خود دارد، ولى شرّ، یک مفهوم ذهنى است که هنگام مقایسه، در ذهن تداعى مىشود. براى مثال، توفان آنگاه که خسارتهایى بر اهالى ساحل به بار مىآورد، شرّ نامیده مىشود، ولى هرگاه آن را با حرکت کشتىهاى وامانده در میانهى دریا بسنجیم، خیر خواهد بود. همچنین سمّ عقرب براى او حیات بخش است، ولى هنگام مقایسه با خون انسان، کشنده است. یا اینکه پنجههاى درندگان براى آنان، مایهى خیر و براى جانوران ضعیف جنگل، مایهى عذاب است.(راه خداشناسى و شناخت صفات او، ص 593. )
4. پىآمدهاى تربیتى بلاها(همان، صص 205 - 150 و صص 771 - 161؛ مجموعهى آثار، مرتضى مطهرى، چ 7، ج 1؛ پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازى، قم، مدرسةالامام على بن ابى طالب، 4731 ش، ج 4، صص 740 - 484. )
مسألهى «شرّ» را از راه دیگرى نیز مىتوان تحلیل کرد که تبیین پى آمدهاى تربیتى بلاها و مصیبتها است. بلاها و مصیبتها، از جمله آزمایشهاى الهى هستند که در کنار دیگر عوامل، مایهى تکامل انسان و برطرف شدن «غرور» و غفلت او مىگردند. اکنون دربارهى هر دو موضوع «تکامل زندگى دنیوى و ابعاد معنوى انسان» سخن مىگوییم.
الف - مصیبتها؛ مایهى شکوفایى استعدادها
اگر در زندگى انسانها، فراز و نشیب نباشد، نیروى درونى آنها شکوفا نمىگردد و به یک حالتى باقى مىماند. وقتى انسانها در پستى و بلندى زندگى قرار گیرند، نیروى دفاعى آنان به کار مىافتد و بر قدرت و توانایىشان افزوده مىشود. مصیبتها، بستر توان بخشى و کانون آشنایى با راز و رمز زندگى هستند. البته این مطلب، بدان معنا نیست که انسان بدون دلیل به استقبال حوادث سخت برود، بلکه باید بهگونهاى زندگى کند که در برابر حوادث گوناگون از آمادگى لازم برخوردار باشد. از نظر تمدن شناسان، هرگاه کشورى مورد هجوم یک قدرت بزرگ خارجى قرار گرفته، نیروهاى خفتهى آن مردم بیدار گشته است و براى مبارزه و سازندگى بسیج شدهاند. بسیارى از تمدنهاى درخشان اینگونه پدید آمدهاند.
بنابراین، حوادث ناگوار، روحیهى پایدارى را در انسان زنده مىسازد و روان را صیقل مىدهد. اگر فولاد در پرتو آتش، سختتر و چاقو در سایهى سوهان، تیزتر مىگردد، سختىها نیز انسان را مصمّمتر، برندهتر و مقاومتر مىسازند. افرادى که در ناز و نعمت پرورش یافتهاند، به هر بادى مىلرزند و در گرد باد حوادث، بسان پَرکاهى از این سو به آن سو پرتاب مىشوند. در مقابل، افراد بلا دیده و زجر کشیده، بسان صخرههاى استوارى هستند که هیچ عاملى، قدرت از جاى کندن آنهارا ندارد:
فانَّ مع العسر یسرا أنَّ مع العسر یسراً.( انشراح، 5 - 6. )
به یقین با هر سختى آسانى است، با هر سختى آسانى هست.
به گفتهى امیرالمؤمنین علىعلیه السَّلام:
درختان بیابانى که به سختى و بىآبى خو گرفتهاند، سختتر و شعلهى آتش آنها، شدیدتر و سوزندهتر است و دیرتر خاموش مىشود، ولى درختان باغستانها که پیوسته از نوازش باغبان و آب روان برخوردارند، نازک پوست و کم دوامترند.( نهجالبلاغه، نامهى 54. )
ناصرخسرو مىگوید:
تا نبیند رنج و سختى، مرد کى گردد تمام؟
تا نیابد باد و باران، گل کجا بویا شود؟
صائب تبریزى مىگوید:
مالش صیقل نشد آیینه را نقص جمال
پشت پا هر کس خورد، در کار خود بینا شود
ب - زنگ بیدار باش
رفاه دایمى و غرق شدن در مواهب زندگى، مایهى غرور و سبب غفلت از ارزشهاى اخلاقى است. این مسأله را بارها از نوشتههاى تاریخى آموخته یا در زندگى خود و دیگران آزمودهایم. زندگى آرام و بدون هرگونه فراز و نشیب و خالى از هر نوع توفان و امواج تکان دهنده، کاملاً خواب آور است. حوادث ناخوشآیند و ناگوار و گسستن نظام روزانه و شیرین زندگى، موجب کاهش غرور و بیدارى از غفلت و پیدایش نقطهى عطفى در زندگى افراد مىگردد. کسى که در زندگى کاملاً موزونى غرق گشته، بسان مسافرى است که با اتومبیل آخرین سیستم حرکت مىکند و همهى وسایل استراحت در آن فراهم است. هرقدر ماشین با سرعت بیشتر به حرکت خود در اتوبان ادامه دهد، مسافران را خواب فرا مىگیرد و کافى است که یک ترمز، همگان را از خواب بیدار کند. گویى مصیبتها و گرفتارىها، «ترمز» زندگى انسان است که به خواب و غفلت او پایان مىبخشد.
براساس این تحلیلها، قرآن میان طغیان و غرور از یک سو و غنا و زندگى مرفّه از سوى دیگر، گونهاى رابطهى منطقى قایل است و مىفرماید:
کلاّ ان الانسان لیطغى أن راه استغنى.( علق، 6 - 7. )
قرآن بر مبناى همین تحلیلها، گرفتارىها را مایهى بیدارى انسان مىداند و پدید آمدن یک رشته حوادث ناموزون را عامل بیدارى او معرفى مىکند. خداوند مىفرماید:
و ما أرسلنا فى قریةٍ من نبىٍّ الاّ أخذنا أهلها بالبأساء و الضَّراء لعلَّهم یضّرَّعون.( اعراف، 49. )
هیچ پیامبرى را به منطقهاى نفرستادیم، مگر اینکه مردم آنجا را بافقر و سختى روبهرو ساختیم تا به درگاه خدا، روى آورند.
خداوند در آیهى سوم، شدت و سختى را عامل یادآورى معرفى مىکند و مىفرماید:
ولقد أخذنا آل فرعون بالسِّنین و نقص من الثَّمرات لعلَّهم یذّکَّرون.( اعراف، 01. )
قوم فرعون را به خشک سالى و کمى میوه دچار کردیم تا یادآور شوند.
کاربرد شدّت و سختى دربارهى اینگونه افراد، بسان سیلىِ پزشک بر چهرهى بیمارى است که به هوش نمىآید و او ناچار است با نواختن چند سیلى سخت، او را از خواب گران - که چه بسا به مرگ او بیانجامد - بیدار سازد و در حقیقت، نعمتى است که به صورت قهر تجلى مىکند.
ج - عامل بازگشت به سوى حق و عدالت
جهان آفرینش، هدفدار است و انسان نیز که جزئى از آن است، بى هدف آفریده نشده است. این هدف، جز تکامل انسان در همهى جنبههاى وجودى، چیز دیگرى نیست. هدایت و آموزشهاى نظرى، برانگیختن پیامبران و فرستادن کتابهاى آسمانى، همه و همه براى آن است که بشر به این هدف دست یابد. از سوى دیگر، گناهان و شکست سدهاى الهى، مایهى دورى از هدف آفرینش است. اگر یک رشته نابسامانىهایى در زندگى اجتماعى او رخ دهد و او را با پى آمدهاى کردارش آشنا سازد، این عوامل سبب بازگشت او به سوى حق و عدالت مىشوند. اینگونه حوادث مرگبار و ناخوشآیند، اخطارهاى الهى است که موجب مىشود انسان در زندگى خود، تجدید نظر کند و از گناه و طغیان، دورى جوید.
قرآن، این حقیقت را به صورتى بس روشن دنبال مىکند، آنجا که مىفرماید:
ظهر الفسادُ فى البَرِّ و البَحرِ بما کسبت أَیدى النّاسِ لیذیقهم بعض الّذى عملوا لعلّهم یرجعونَ.( روم، 14. )
به دلیل کردار مردم، فساد در خشکى و دریا آشکار شد. غرض این است که ما نتیجهى برخى کردار آنان را به خودشان بچشانیم. شاید راه حق و پاکى را بازیابند.
خداوند در آیهى دیگر مىفرماید:
ولو أنَّ أهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّمائ و الأرض وَلکن کذَّبوا فأخدناهم بما کانوا یکسبونَ. (اعراف، 69. )
هرگاه مردمى که در آبادىها زندگى مىکنند، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، درهاى رحمت را از آسمان و زمین بر روى آنان مىگشاییم، ولى آنان، آیات ما رإ؛ححغه دروغ پنداشتند. ما نیز آنان را به مجازات کردار خودشان گرفتار ساختیم.
از نظر بینش الهى، حوادث ناموزن و ناخوشآیند، معلول سرپیچىهاى انسان و گناهان خانمان برانداز او است. چگونه تجاوز، ستم، فحشا و کردارهاى زشت، پدیدههاى ناموزونى مانند سیلها، توفانها و زلزلهها را بهوجود مىآورد؟ شاید اسرار این رابطه براى ما که در این زندگى خاکى غرق هستیم، روشن نباشد، ولى وحى الهى از آن پرده برمىدارد.
در پایان ناگزیریم این دو نکته را یادآور شویم:
1. هرچند نعمت و رفاه، مایهى سعادت و خوشبختى است، ولى همین زندگى مرفه و یک نواخت، خسته کننده و بى روح است. زندگى در صورتى لذت بخش و شیرین مىگردد که با فراز و نشیب همراه باشد. قدر سلامتى را آن کس مىداند که به تب داغ و سوزان مبتلا گردد. آزادى براى کسى ارزشمند است که مدتى در زندان بهسر برد. به قول سعدى: «قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید».
2. بسیارى از بلاها و مصیبتها، سبب مصنوعى دارد. بشر ستمگر با دست خود، این ستمها را مىآفریند و جامعه را با حوادث ناگوارى روبه رو مىسازد. هیچ بلایى سهمگینتر از بلاى جنگ ابرقدرتها نیست و خطر و زیان سلاحهاى ویرانگر بشر، از ضرر زلزلهها، سیلها و توفانها بیشتر است. شمار انسانهایى که بر اثر توسعهطلبى انسانهاى دیگر و سلاحهاى سرد و گرم کشته مىشوند، به مراتب بالاتر از کشتارى است که از زلزله یا سیلها بر جا مىماند.
این بى عدالتى بشر است که در مناطق زلزله خیز، خانههاى مقاوم و ضد زلزله ساخته نمىشود؛ زیرا پیوسته محرومان قربانى حوادث مىگردند و اندک حرکتى در ساختمان، به فرو ریختن آن مىانجامد. اگر در مناطق سیلگیر، بندهاى مستحکم ساخته شود، نه تنها این سیلها نقمت نیست، بلکه نعمت و مایهى گسترش کشاورزى و صنعت به شمار خواهد رفت. اگر در یک بیمارى و قحطى، محرومان قربانیان آن هستند، به دلیل برنامهى نادرست جامعه است که از بهداشت کافى و فرهنگ لازم و آموزشهاى درست در آن، خبرى نیست.
در این مورد، به جاى خردهگیرى بر خدا، باید از وضع ناموزون جامعهى خود انتقاد کنیم. در این راه، باید با بى عدالتى پیکار کنیم و با تقسیم درست ثروت و امکانات در میان همهى افراد بشر، محرومان و مظلومان جامعه را از پى آمدهاى حوادث ناخوشآیند برهانیم.
منبع: فصلنامه صباح ، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه
خداوند متعال مىفرماید:
... و ما أُوتیتم من العلم الاّ قلیلاً.
از دانش، جز اندکى به شما داده نشده است.( اسراء، 58. )
پس هرگز نگوشید با این دانش محدود، دربارهى همه چیز و همهى آفریدهها، داورى کنید و ناآگاهى از اسرار و حوادث را بىعدالتى بپندارید.
همچنین خداوند مىفرماید:
... فعسى أن تکرهوا شیئاً و یجعل اللَّه فیه خیراً کثیراً
چه بسا از چیزى کراهت دارید و خداوند در آن، نیکى فراوان قرار داده است.( نساء، 91. )
این آیهى شریفه مىگوید که در بسیارى موارد، محدودیت دانش شما مانع از تشخیص خیر و شراست. بنابراین، تنها با نگاه به ظاهر حوادث نمىتوان داورى کرد. به یقین، حوادث تلخ زندگى بشر نیز داراى حکمت و فلسفهاى است. چنانکه مىفرماید:
و عسى أن تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم و عسى أن تحبُّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم واللَّه یعلم و أنتم لا تعلمون.( بقره، 612. )
... و اما چه بسا از چیزى اکراه داشته باشید، در حالى که خیر شما در آن است یا چیزى را دوست دارید، در حالىکه بدى شما در آن است و خدا مىداند و شما نمىدانید.
على ع مىفرماید:
انّ اللَّه سبحانه یجرى الأمور على ما یقتضیه لا على ما ترتضیه.
خداوند، کارها را برپایهى مصالح، جارى مىکند، نه بر اساس میل و رضایت شما.( غررالحکم، فصل 9، شمارهى 65. )
پس اگر چیزى برخلاف میل و رضایت شما بود، نگران نباشید؛ زیرا اسرار و مصالحى وجود دارد که شما نمىدانید. براى روشن شدن پاسخ و آگاهى هرچه بیشتر، به نکتههاى زیر توجه فرمایید:
1. نارسایى دانش انسان
بى شک، معلومات ما در برابر مجهولات، بسیار ناچیز است. آنچه از اسرار آفرینش و جهانهستى مىدانیم، در برابر آنچه نمىدانیم، همچون قطرهاى است در برابر اقیانوس. همهى دانشمندان الهى و مادى، به این حقیقت، اعتراف دارند. بنابراین، همهى داورىهاى ما دربارهى حوادث این جهان، در حدود معلومات ما است و هیچگاه «مطلق» نیست. پس اگر ما نتوانستیم اسرار وقوع توفان یا زلزله را دریابیم، نمىتوانیم به کلى آن را مورد انتقاد قرار دهیم .فرض کنید یک کتاب قطور هزار صفحهاى را که از بحثهاى ژرف علمى سرشار است به دست ما بدهند. در این حال، اگر در تفسیر چند جملهى مبهم آن فرومانیم، آیا منصفانه است که دانش و منطق نویسنده را به دلیل همان چند جمله، نفى کنیم؟! یا برعکس، باید با توجه به مطالب عالمانهى فراوان آن کتاب، ناتوانى خود از تفسیر آن چند جمله را نشانهى محدودیت آگاهىمان بدانیم؟( راه خداشناسى و صفات او، جعفر سبحانى، قم، انتشارات مکتب اسلام، 5731ه ش، ج 1، صص 843-253. )
خلاصه این که اگر به صورت یک بعدى به این حوادث خاص، نگاه نکنیم، بلکه آن را در کنار مجموعهى نظام هستى قرار دهیم، داورى ما دگرگون خواهد شد. در این صورت، به این نتیجه مىرسیم که این امور نیز داراى اسرارى است که هر چند از آن بىخبریم، ولى ممکن است با گذشت زمان و پیشرفت دانش، بخشى از این اسرار براى ما روشن شود.
داستان حضرت خضر و موسىعلیه السَّلام از داستانهاى بسیار پرمعناى قرآن است که اهداف بىشمارى را پىگیرى مىکند. این داستان با بحث، همآهنگى دارد. مىتوان گفت یکى از هدفهاى اصلى طرح آن، همین مطلب است که اگر کارى از فرد حکیمى سرزد، نباید به ظاهر آن بسنده کنیم. چه بسا در نخستین نگاه، ظاهرى زننده داشته باشد، بلکه باید بکوشیم اسرار ژرف آن را دریابیم. حوادث رخ داده میان موسى و خضر را بنگرید: خضر، کشتى گروهى از مستضعفان را سوراخ مىکند، در حالى که این کشتى تنها وسیلهى زندگى محدود آنان را تشکیل مىداد. هم چنین نوجوانى را مىکشد که در ظاهر جرم و خیانتى از او دیده نشده است. دیوارى را که در آستانهى نابودى است، بازسازى مىکند. هر یک از این رفتارها با اعتراض موسى روبهرو مىشد. با این حال، هنگامى که آن مرد دانا و بزرگ (خضر) از اسرار کار خویش، پرده برداشت، موسى بر داورى شتاب آلود خود تأسف خورد؛ زیرا دانست که در پشت این چهرهى ظاهرى زننده، اسرارى مالامال از عواطف انسانى و مصالح مستضعفان نهفته است!(کهف، 17-77. )
مىتوانیم از این بیان قرآنى به صورت یک قانون کلّى بهره گیریم تا بدانیم در پشت ناهنجارىهاى ظاهرى جهان، چه اسرارى نهفته است.
2. به هم پیوستگى رویدادها
بررسى جداگانهى هر رویدادى بدون توجه به رویدادهاى دیگر، منطقى نیست؛ زیرا هر رویدادى با آنچه در عرض آن، در مناطق دیگر جهان رخ مىدهد، کاملاً پیوسته است. مىتوان گفت نه تنها با حوادث عرضى بلکه با آنچه تا کنون در اعماق زمان رخ داده و یا در آیندهى جهان رخ خواهد داد، پیوستگى دارد. پسداورى دربارهى خیر و شر و خوشآیند و ناخوشآیند بودن هر رویدادى بدون توجه به دیگر حوادث و ارزیابى مجموع آنها، هرگز منطقى نیست. جهان طبیعت مجموعهى چند رشته علت و معلول است که زنجیروار به هم پیوستهاند، حتى نسیمى که در خانهى شما مىوزد، شاخهاى از حوادث به هم پیوسته، دامنهدار و پیچیدهى رویدادهاى جهان است که به صورت زنجیرهاى، یکدیگر را تعقیب مىکنند. این حقیقت با طرح یک مثال روشنتر مىگردد.
مثال - بادى که در سواحل دریا به صورت توفان، خودنمایى مىکند و خسارتهایى به بار مىآورد، در میانهى دریا، باد بسیار سودمندى است که کشتىهاى بادى وامانده از حرکت را به راه مىاندازد. این باد، هزاران مسافر دریایى را که در میانهى آب، دست از جان شستهاند، به ساحل نجات مىرساند. چنین توفانى در منطقهى ساحلى، بلا و شر به شمار مىآید، ولى با توجه به زنجیرههاى دیگر حوادث، صد در صد خیر و حیات بخش است. حافظ شیرازى، این حقیقت را در قالب شعر چنین بیان مىکند:
کشتى شکستگانیم، اى باد شرطه برخیز!
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
باز همین توفان که شیروانى منازل و درختان را از جا مىکَنَد، در جایى دیگر، ابرهاى بارانزا را به حرکت در مىآورد و مزرعههاى زیر کشت و آمادهى آبیارى را سیراب مىکند.
خداوند متعال مىفرماید:
وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ....(اعراف، 75. )
اوست که بادها را پیشاپیش به عنوان بشارت دهندهى رحمت خود مىفرستد. آنگاه که ابرى سنگین و باران زا برداشت، آن را به سوى سرزمینى مرده روانه مىسازد.
3. نسبى و قیاسى بودن شرّ
هر چند شرّ در عالم خارج، جلوه و نام و نشانى براى خود دارد، ولى شرّ، یک مفهوم ذهنى است که هنگام مقایسه، در ذهن تداعى مىشود. براى مثال، توفان آنگاه که خسارتهایى بر اهالى ساحل به بار مىآورد، شرّ نامیده مىشود، ولى هرگاه آن را با حرکت کشتىهاى وامانده در میانهى دریا بسنجیم، خیر خواهد بود. همچنین سمّ عقرب براى او حیات بخش است، ولى هنگام مقایسه با خون انسان، کشنده است. یا اینکه پنجههاى درندگان براى آنان، مایهى خیر و براى جانوران ضعیف جنگل، مایهى عذاب است.(راه خداشناسى و شناخت صفات او، ص 593. )
4. پىآمدهاى تربیتى بلاها(همان، صص 205 - 150 و صص 771 - 161؛ مجموعهى آثار، مرتضى مطهرى، چ 7، ج 1؛ پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازى، قم، مدرسةالامام على بن ابى طالب، 4731 ش، ج 4، صص 740 - 484. )
مسألهى «شرّ» را از راه دیگرى نیز مىتوان تحلیل کرد که تبیین پى آمدهاى تربیتى بلاها و مصیبتها است. بلاها و مصیبتها، از جمله آزمایشهاى الهى هستند که در کنار دیگر عوامل، مایهى تکامل انسان و برطرف شدن «غرور» و غفلت او مىگردند. اکنون دربارهى هر دو موضوع «تکامل زندگى دنیوى و ابعاد معنوى انسان» سخن مىگوییم.
الف - مصیبتها؛ مایهى شکوفایى استعدادها
اگر در زندگى انسانها، فراز و نشیب نباشد، نیروى درونى آنها شکوفا نمىگردد و به یک حالتى باقى مىماند. وقتى انسانها در پستى و بلندى زندگى قرار گیرند، نیروى دفاعى آنان به کار مىافتد و بر قدرت و توانایىشان افزوده مىشود. مصیبتها، بستر توان بخشى و کانون آشنایى با راز و رمز زندگى هستند. البته این مطلب، بدان معنا نیست که انسان بدون دلیل به استقبال حوادث سخت برود، بلکه باید بهگونهاى زندگى کند که در برابر حوادث گوناگون از آمادگى لازم برخوردار باشد. از نظر تمدن شناسان، هرگاه کشورى مورد هجوم یک قدرت بزرگ خارجى قرار گرفته، نیروهاى خفتهى آن مردم بیدار گشته است و براى مبارزه و سازندگى بسیج شدهاند. بسیارى از تمدنهاى درخشان اینگونه پدید آمدهاند.
بنابراین، حوادث ناگوار، روحیهى پایدارى را در انسان زنده مىسازد و روان را صیقل مىدهد. اگر فولاد در پرتو آتش، سختتر و چاقو در سایهى سوهان، تیزتر مىگردد، سختىها نیز انسان را مصمّمتر، برندهتر و مقاومتر مىسازند. افرادى که در ناز و نعمت پرورش یافتهاند، به هر بادى مىلرزند و در گرد باد حوادث، بسان پَرکاهى از این سو به آن سو پرتاب مىشوند. در مقابل، افراد بلا دیده و زجر کشیده، بسان صخرههاى استوارى هستند که هیچ عاملى، قدرت از جاى کندن آنهارا ندارد:
فانَّ مع العسر یسرا أنَّ مع العسر یسراً.( انشراح، 5 - 6. )
به یقین با هر سختى آسانى است، با هر سختى آسانى هست.
به گفتهى امیرالمؤمنین علىعلیه السَّلام:
درختان بیابانى که به سختى و بىآبى خو گرفتهاند، سختتر و شعلهى آتش آنها، شدیدتر و سوزندهتر است و دیرتر خاموش مىشود، ولى درختان باغستانها که پیوسته از نوازش باغبان و آب روان برخوردارند، نازک پوست و کم دوامترند.( نهجالبلاغه، نامهى 54. )
ناصرخسرو مىگوید:
تا نبیند رنج و سختى، مرد کى گردد تمام؟
تا نیابد باد و باران، گل کجا بویا شود؟
صائب تبریزى مىگوید:
مالش صیقل نشد آیینه را نقص جمال
پشت پا هر کس خورد، در کار خود بینا شود
ب - زنگ بیدار باش
رفاه دایمى و غرق شدن در مواهب زندگى، مایهى غرور و سبب غفلت از ارزشهاى اخلاقى است. این مسأله را بارها از نوشتههاى تاریخى آموخته یا در زندگى خود و دیگران آزمودهایم. زندگى آرام و بدون هرگونه فراز و نشیب و خالى از هر نوع توفان و امواج تکان دهنده، کاملاً خواب آور است. حوادث ناخوشآیند و ناگوار و گسستن نظام روزانه و شیرین زندگى، موجب کاهش غرور و بیدارى از غفلت و پیدایش نقطهى عطفى در زندگى افراد مىگردد. کسى که در زندگى کاملاً موزونى غرق گشته، بسان مسافرى است که با اتومبیل آخرین سیستم حرکت مىکند و همهى وسایل استراحت در آن فراهم است. هرقدر ماشین با سرعت بیشتر به حرکت خود در اتوبان ادامه دهد، مسافران را خواب فرا مىگیرد و کافى است که یک ترمز، همگان را از خواب بیدار کند. گویى مصیبتها و گرفتارىها، «ترمز» زندگى انسان است که به خواب و غفلت او پایان مىبخشد.
براساس این تحلیلها، قرآن میان طغیان و غرور از یک سو و غنا و زندگى مرفّه از سوى دیگر، گونهاى رابطهى منطقى قایل است و مىفرماید:
کلاّ ان الانسان لیطغى أن راه استغنى.( علق، 6 - 7. )
قرآن بر مبناى همین تحلیلها، گرفتارىها را مایهى بیدارى انسان مىداند و پدید آمدن یک رشته حوادث ناموزون را عامل بیدارى او معرفى مىکند. خداوند مىفرماید:
و ما أرسلنا فى قریةٍ من نبىٍّ الاّ أخذنا أهلها بالبأساء و الضَّراء لعلَّهم یضّرَّعون.( اعراف، 49. )
هیچ پیامبرى را به منطقهاى نفرستادیم، مگر اینکه مردم آنجا را بافقر و سختى روبهرو ساختیم تا به درگاه خدا، روى آورند.
خداوند در آیهى سوم، شدت و سختى را عامل یادآورى معرفى مىکند و مىفرماید:
ولقد أخذنا آل فرعون بالسِّنین و نقص من الثَّمرات لعلَّهم یذّکَّرون.( اعراف، 01. )
قوم فرعون را به خشک سالى و کمى میوه دچار کردیم تا یادآور شوند.
کاربرد شدّت و سختى دربارهى اینگونه افراد، بسان سیلىِ پزشک بر چهرهى بیمارى است که به هوش نمىآید و او ناچار است با نواختن چند سیلى سخت، او را از خواب گران - که چه بسا به مرگ او بیانجامد - بیدار سازد و در حقیقت، نعمتى است که به صورت قهر تجلى مىکند.
ج - عامل بازگشت به سوى حق و عدالت
جهان آفرینش، هدفدار است و انسان نیز که جزئى از آن است، بى هدف آفریده نشده است. این هدف، جز تکامل انسان در همهى جنبههاى وجودى، چیز دیگرى نیست. هدایت و آموزشهاى نظرى، برانگیختن پیامبران و فرستادن کتابهاى آسمانى، همه و همه براى آن است که بشر به این هدف دست یابد. از سوى دیگر، گناهان و شکست سدهاى الهى، مایهى دورى از هدف آفرینش است. اگر یک رشته نابسامانىهایى در زندگى اجتماعى او رخ دهد و او را با پى آمدهاى کردارش آشنا سازد، این عوامل سبب بازگشت او به سوى حق و عدالت مىشوند. اینگونه حوادث مرگبار و ناخوشآیند، اخطارهاى الهى است که موجب مىشود انسان در زندگى خود، تجدید نظر کند و از گناه و طغیان، دورى جوید.
قرآن، این حقیقت را به صورتى بس روشن دنبال مىکند، آنجا که مىفرماید:
ظهر الفسادُ فى البَرِّ و البَحرِ بما کسبت أَیدى النّاسِ لیذیقهم بعض الّذى عملوا لعلّهم یرجعونَ.( روم، 14. )
به دلیل کردار مردم، فساد در خشکى و دریا آشکار شد. غرض این است که ما نتیجهى برخى کردار آنان را به خودشان بچشانیم. شاید راه حق و پاکى را بازیابند.
خداوند در آیهى دیگر مىفرماید:
ولو أنَّ أهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّمائ و الأرض وَلکن کذَّبوا فأخدناهم بما کانوا یکسبونَ. (اعراف، 69. )
هرگاه مردمى که در آبادىها زندگى مىکنند، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، درهاى رحمت را از آسمان و زمین بر روى آنان مىگشاییم، ولى آنان، آیات ما رإ؛ححغه دروغ پنداشتند. ما نیز آنان را به مجازات کردار خودشان گرفتار ساختیم.
از نظر بینش الهى، حوادث ناموزن و ناخوشآیند، معلول سرپیچىهاى انسان و گناهان خانمان برانداز او است. چگونه تجاوز، ستم، فحشا و کردارهاى زشت، پدیدههاى ناموزونى مانند سیلها، توفانها و زلزلهها را بهوجود مىآورد؟ شاید اسرار این رابطه براى ما که در این زندگى خاکى غرق هستیم، روشن نباشد، ولى وحى الهى از آن پرده برمىدارد.
در پایان ناگزیریم این دو نکته را یادآور شویم:
1. هرچند نعمت و رفاه، مایهى سعادت و خوشبختى است، ولى همین زندگى مرفه و یک نواخت، خسته کننده و بى روح است. زندگى در صورتى لذت بخش و شیرین مىگردد که با فراز و نشیب همراه باشد. قدر سلامتى را آن کس مىداند که به تب داغ و سوزان مبتلا گردد. آزادى براى کسى ارزشمند است که مدتى در زندان بهسر برد. به قول سعدى: «قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید».
2. بسیارى از بلاها و مصیبتها، سبب مصنوعى دارد. بشر ستمگر با دست خود، این ستمها را مىآفریند و جامعه را با حوادث ناگوارى روبه رو مىسازد. هیچ بلایى سهمگینتر از بلاى جنگ ابرقدرتها نیست و خطر و زیان سلاحهاى ویرانگر بشر، از ضرر زلزلهها، سیلها و توفانها بیشتر است. شمار انسانهایى که بر اثر توسعهطلبى انسانهاى دیگر و سلاحهاى سرد و گرم کشته مىشوند، به مراتب بالاتر از کشتارى است که از زلزله یا سیلها بر جا مىماند.
این بى عدالتى بشر است که در مناطق زلزله خیز، خانههاى مقاوم و ضد زلزله ساخته نمىشود؛ زیرا پیوسته محرومان قربانى حوادث مىگردند و اندک حرکتى در ساختمان، به فرو ریختن آن مىانجامد. اگر در مناطق سیلگیر، بندهاى مستحکم ساخته شود، نه تنها این سیلها نقمت نیست، بلکه نعمت و مایهى گسترش کشاورزى و صنعت به شمار خواهد رفت. اگر در یک بیمارى و قحطى، محرومان قربانیان آن هستند، به دلیل برنامهى نادرست جامعه است که از بهداشت کافى و فرهنگ لازم و آموزشهاى درست در آن، خبرى نیست.
در این مورد، به جاى خردهگیرى بر خدا، باید از وضع ناموزون جامعهى خود انتقاد کنیم. در این راه، باید با بى عدالتى پیکار کنیم و با تقسیم درست ثروت و امکانات در میان همهى افراد بشر، محرومان و مظلومان جامعه را از پى آمدهاى حوادث ناخوشآیند برهانیم.
منبع: فصلنامه صباح ، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه