چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چگونه مى‏‌توان پدید آمدن زلزله‌‏ها، سیل‏‌ها و معلولیت‏‌ها را با عدل الهى ارزیابى کرد؟


پاسخ :
خداوند متعال مى‏فرماید:
... و ما أُوتیتم من العلم الاّ قلیلاً.
از دانش، جز اندکى به شما داده نشده است.( اسراء، 58. )
پس هرگز نگوشید با این دانش محدود، درباره‏ى همه چیز و همه‏ى آفریده‏ها، داورى کنید و ناآگاهى از اسرار و حوادث را بى‏عدالتى بپندارید.
هم‏چنین خداوند مى‏فرماید:
... فعسى أن تکرهوا شیئاً و یجعل اللَّه فیه خیراً کثیراً
چه بسا از چیزى کراهت دارید و خداوند در آن، نیکى فراوان قرار داده است.( نساء، 91. )
این آیه‏ى شریفه مى‏گوید که در بسیارى موارد، محدودیت دانش شما مانع از تشخیص خیر و شراست. بنابراین، تنها با نگاه به ظاهر حوادث نمى‏توان داورى کرد. به یقین، حوادث تلخ زندگى بشر نیز داراى حکمت و فلسفه‏اى است. چنان‏که مى‏فرماید:
و عسى أن تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم و عسى أن تحبُّوا شیئاً و هو شرٌّ لکم واللَّه یعلم و أنتم لا تعلمون.( بقره، 612. )
... و اما چه بسا از چیزى اکراه داشته باشید، در حالى که خیر شما در آن است یا چیزى را دوست دارید، در حالى‏که بدى شما در آن است و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید.
على ع مى‏فرماید:
انّ اللَّه سبحانه یجرى الأمور على ما یقتضیه لا على ما ترتضیه.
خداوند، کارها را برپایه‏ى مصالح، جارى مى‏کند، نه بر اساس میل و رضایت شما.( غررالحکم، فصل 9، شماره‏ى 65. )
پس اگر چیزى برخلاف میل و رضایت شما بود، نگران نباشید؛ زیرا اسرار و مصالحى وجود دارد که شما نمى‏دانید. براى روشن شدن پاسخ و آگاهى هرچه بیشتر، به نکته‏هاى زیر توجه فرمایید:

1. نارسایى دانش انسان
بى شک، معلومات ما در برابر مجهولات، بسیار ناچیز است. آن‏چه از اسرار آفرینش و جهان‏هستى مى‏دانیم، در برابر آن‏چه نمى‏دانیم، هم‏چون قطره‏اى است در برابر اقیانوس. همه‏ى دانشمندان الهى و مادى، به این حقیقت، اعتراف دارند. بنابراین، همه‏ى داورى‏هاى ما درباره‏ى حوادث این جهان، در حدود معلومات ما است و هیچ‏گاه «مطلق» نیست. پس اگر ما نتوانستیم اسرار وقوع توفان یا زلزله را دریابیم، نمى‏توانیم به کلى آن را مورد انتقاد قرار دهیم .فرض کنید یک کتاب قطور هزار صفحه‏اى را که از بحث‏هاى ژرف علمى سرشار است به دست ما بدهند. در این حال، اگر در تفسیر چند جمله‏ى مبهم آن فرومانیم، آیا منصفانه است که دانش و منطق نویسنده را به دلیل همان چند جمله، نفى کنیم؟! یا برعکس، باید با توجه به مطالب عالمانه‏ى فراوان آن کتاب، ناتوانى خود از تفسیر آن چند جمله را نشانه‏ى محدودیت آگاهى‏مان بدانیم؟( راه خداشناسى و صفات او، جعفر سبحانى، قم، انتشارات مکتب اسلام، 5731ه ش، ج 1، صص 843-253. )

خلاصه این که اگر به صورت یک بعدى به این حوادث خاص، نگاه نکنیم، بلکه آن را در کنار مجموعه‏ى نظام هستى قرار دهیم، داورى ما دگرگون خواهد شد. در این صورت، به این نتیجه مى‏رسیم که این امور نیز داراى اسرارى است که هر چند از آن بى‏خبریم، ولى ممکن است با گذشت زمان و پیشرفت دانش، بخشى از این اسرار براى ما روشن شود.

داستان حضرت خضر و موسى‏علیه السَّلام از داستان‏هاى بسیار پرمعناى قرآن است که اهداف بى‏شمارى را پى‏گیرى مى‏کند. این داستان با بحث، هم‏آهنگى دارد. مى‏توان گفت یکى از هدف‏هاى اصلى طرح آن، همین مطلب است که اگر کارى از فرد حکیمى سرزد، نباید به ظاهر آن بسنده کنیم. چه بسا در نخستین نگاه، ظاهرى زننده داشته باشد، بلکه باید بکوشیم اسرار ژرف آن را دریابیم. حوادث رخ داده میان موسى و خضر را بنگرید: خضر، کشتى گروهى از مستضعفان را سوراخ مى‏کند، در حالى که این کشتى تنها وسیله‏ى زندگى محدود آنان را تشکیل مى‏داد. هم چنین نوجوانى را مى‏کشد که در ظاهر جرم و خیانتى از او دیده نشده است. دیوارى را که در آستانه‏ى نابودى است، بازسازى مى‏کند. هر یک از این رفتارها با اعتراض موسى روبه‏رو مى‏شد. با این حال، هنگامى که آن مرد دانا و بزرگ (خضر) از اسرار کار خویش، پرده برداشت، موسى بر داورى شتاب آلود خود تأسف خورد؛ زیرا دانست که در پشت این چهره‏ى ظاهرى زننده، اسرارى مالامال از عواطف انسانى و مصالح مستضعفان نهفته است!(کهف، 17-77. )
مى‏توانیم از این بیان قرآنى به صورت یک قانون کلّى بهره گیریم تا بدانیم در پشت ناهنجارى‏هاى ظاهرى جهان، چه اسرارى نهفته است.

2. به هم پیوستگى رویدادها
بررسى جداگانه‏ى هر رویدادى بدون توجه به رویدادهاى دیگر، منطقى نیست؛ زیرا هر رویدادى با آن‏چه در عرض آن، در مناطق دیگر جهان رخ مى‏دهد، کاملاً پیوسته است. مى‏توان گفت نه تنها با حوادث عرضى بلکه با آن‏چه تا کنون در اعماق زمان رخ داده و یا در آینده‏ى جهان رخ خواهد داد، پیوستگى دارد. پس‏داورى درباره‏ى خیر و شر و خوش‏آیند و ناخوش‏آیند بودن هر رویدادى بدون توجه به دیگر حوادث و ارزیابى مجموع آن‏ها، هرگز منطقى نیست. جهان طبیعت مجموعه‏ى چند رشته علت و معلول است که زنجیروار به هم پیوسته‏اند، حتى نسیمى که در خانه‏ى شما مى‏وزد، شاخه‏اى از حوادث به هم پیوسته، دامنه‏دار و پیچیده‏ى رویدادهاى جهان است که به صورت زنجیره‏اى، یکدیگر را تعقیب مى‏کنند. این حقیقت با طرح یک مثال روشن‏تر مى‏گردد.
مثال - بادى که در سواحل دریا به صورت توفان، خودنمایى مى‏کند و خسارت‏هایى به بار مى‏آورد، در میانه‏ى دریا، باد بسیار سودمندى است که کشتى‏هاى بادى وامانده از حرکت را به راه مى‏اندازد. این باد، هزاران مسافر دریایى را که در میانه‏ى آب، دست از جان شسته‏اند، به ساحل نجات مى‏رساند. چنین توفانى در منطقه‏ى ساحلى، بلا و شر به شمار مى‏آید، ولى با توجه به زنجیره‏هاى دیگر حوادث، صد در صد خیر و حیات بخش است. حافظ شیرازى، این حقیقت را در قالب شعر چنین بیان مى‏کند:
کشتى شکستگانیم، اى باد شرطه برخیز!
باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
باز همین توفان که شیروانى منازل و درختان را از جا مى‏کَنَد، در جایى دیگر، ابرهاى باران‏زا را به حرکت در مى‏آورد و مزرعه‏هاى زیر کشت و آماده‏ى آبیارى را سیراب مى‏کند.
خداوند متعال مى‏فرماید:
وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ....(اعراف، 75. )
اوست که بادها را پیشاپیش به عنوان بشارت دهنده‏ى رحمت خود مى‏فرستد. آن‏گاه که ابرى سنگین و باران زا برداشت، آن را به سوى سرزمینى مرده روانه مى‏سازد.
3. نسبى و قیاسى بودن شرّ
هر چند شرّ در عالم خارج، جلوه و نام و نشانى براى خود دارد، ولى شرّ، یک مفهوم ذهنى است که هنگام مقایسه، در ذهن تداعى مى‏شود. براى مثال، توفان آن‏گاه که خسارت‏هایى بر اهالى ساحل به بار مى‏آورد، شرّ نامیده مى‏شود، ولى هرگاه آن را با حرکت کشتى‏هاى وامانده در میانه‏ى دریا بسنجیم، خیر خواهد بود. هم‏چنین سمّ عقرب براى او حیات بخش است، ولى هنگام مقایسه با خون انسان، کشنده است. یا این‏که پنجه‏هاى درندگان براى آنان، مایه‏ى خیر و براى جانوران ضعیف جنگل، مایه‏ى عذاب است.(راه خداشناسى و شناخت صفات او، ص 593. )
4. پى‏آمدهاى تربیتى بلاها(همان، صص 205 - 150 و صص 771 - 161؛ مجموعه‏ى آثار، مرتضى مطهرى، چ 7، ج 1؛ پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازى، قم، مدرسةالامام على بن ابى طالب، 4731 ش، ج 4، صص 740 - 484. )
مسأله‏ى «شرّ» را از راه دیگرى نیز مى‏توان تحلیل کرد که تبیین پى آمدهاى تربیتى بلاها و مصیبت‏ها است. بلاها و مصیبت‏ها، از جمله آزمایش‏هاى الهى هستند که در کنار دیگر عوامل، مایه‏ى تکامل انسان و برطرف شدن «غرور» و غفلت او مى‏گردند. اکنون درباره‏ى هر دو موضوع «تکامل زندگى دنیوى و ابعاد معنوى انسان» سخن مى‏گوییم.
الف - مصیبت‏ها؛ مایه‏ى شکوفایى استعدادها
اگر در زندگى انسان‏ها، فراز و نشیب نباشد، نیروى درونى آن‏ها شکوفا نمى‏گردد و به یک حالتى باقى مى‏ماند. وقتى انسان‏ها در پستى و بلندى زندگى قرار گیرند، نیروى دفاعى آنان به کار مى‏افتد و بر قدرت و توانایى‏شان افزوده مى‏شود. مصیبت‏ها، بستر توان بخشى و کانون آشنایى با راز و رمز زندگى هستند. البته این مطلب، بدان معنا نیست که انسان بدون دلیل به استقبال حوادث سخت برود، بلکه باید به‏گونه‏اى زندگى کند که در برابر حوادث گوناگون از آمادگى لازم برخوردار باشد. از نظر تمدن شناسان، هرگاه کشورى مورد هجوم یک قدرت بزرگ خارجى قرار گرفته، نیروهاى خفته‏ى آن مردم بیدار گشته است و براى مبارزه و سازندگى بسیج شده‏اند. بسیارى از تمدن‏هاى درخشان این‏گونه پدید آمده‏اند.
بنابراین، حوادث ناگوار، روحیه‏ى پایدارى را در انسان زنده مى‏سازد و روان را صیقل مى‏دهد. اگر فولاد در پرتو آتش، سخت‏تر و چاقو در سایه‏ى سوهان، تیزتر مى‏گردد، سختى‏ها نیز انسان را مصمّم‏تر، برنده‏تر و مقاوم‏تر مى‏سازند. افرادى که در ناز و نعمت پرورش یافته‏اند، به هر بادى مى‏لرزند و در گرد باد حوادث، بسان پَرکاهى از این سو به آن سو پرتاب مى‏شوند. در مقابل، افراد بلا دیده و زجر کشیده، بسان صخره‏هاى استوارى هستند که هیچ عاملى، قدرت از جاى کندن آن‏هارا ندارد:
فانَّ مع العسر یسرا أنَّ مع العسر یسراً.( انشراح، 5 - 6. )
به یقین با هر سختى آسانى است، با هر سختى آسانى هست.
به گفته‏ى امیرالمؤمنین على‏علیه السَّلام:
درختان بیابانى که به سختى و بى‏آبى خو گرفته‏اند، سخت‏تر و شعله‏ى آتش آن‏ها، شدیدتر و سوزنده‏تر است و دیرتر خاموش مى‏شود، ولى درختان باغستان‏ها که پیوسته از نوازش باغبان و آب روان برخوردارند، نازک پوست و کم دوام‏ترند.( نهج‏البلاغه، نامه‏ى 54. )
ناصرخسرو مى‏گوید:
تا نبیند رنج و سختى، مرد کى گردد تمام؟
تا نیابد باد و باران، گل کجا بویا شود؟
صائب تبریزى مى‏گوید:
مالش صیقل نشد آیینه را نقص جمال
پشت پا هر کس خورد، در کار خود بینا شود
ب - زنگ بیدار باش
رفاه دایمى و غرق شدن در مواهب زندگى، مایه‏ى غرور و سبب غفلت از ارزش‏هاى اخلاقى است. این مسأله را بارها از نوشته‏هاى تاریخى آموخته یا در زندگى خود و دیگران آزموده‏ایم. زندگى آرام و بدون هرگونه فراز و نشیب و خالى از هر نوع توفان و امواج تکان دهنده، کاملاً خواب آور است. حوادث ناخوش‏آیند و ناگوار و گسستن نظام روزانه و شیرین زندگى، موجب کاهش غرور و بیدارى از غفلت و پیدایش نقطه‏ى عطفى در زندگى افراد مى‏گردد. کسى که در زندگى کاملاً موزونى غرق گشته، بسان مسافرى است که با اتومبیل آخرین سیستم حرکت مى‏کند و همه‏ى وسایل استراحت در آن فراهم است. هرقدر ماشین با سرعت بیشتر به حرکت خود در اتوبان ادامه دهد، مسافران را خواب فرا مى‏گیرد و کافى است که یک ترمز، همگان را از خواب بیدار کند. گویى مصیبت‏ها و گرفتارى‏ها، «ترمز» زندگى انسان است که به خواب و غفلت او پایان مى‏بخشد.
براساس این تحلیل‏ها، قرآن میان طغیان و غرور از یک سو و غنا و زندگى مرفّه از سوى دیگر، گونه‏اى رابطه‏ى منطقى قایل است و مى‏فرماید:
کلاّ ان الانسان لیطغى أن راه استغنى.( علق، 6 - 7. )
قرآن بر مبناى همین تحلیل‏ها، گرفتارى‏ها را مایه‏ى بیدارى انسان مى‏داند و پدید آمدن یک رشته حوادث ناموزون را عامل بیدارى او معرفى مى‏کند. خداوند مى‏فرماید:
و ما أرسلنا فى قریةٍ من نبىٍّ الاّ أخذنا أهلها بالبأساء و الضَّراء لعلَّهم یضّرَّعون.( اعراف، 49. )
هیچ پیامبرى را به منطقه‏اى نفرستادیم، مگر این‏که مردم آن‏جا را بافقر و سختى روبه‏رو ساختیم تا به درگاه خدا، روى آورند.
خداوند در آیه‏ى سوم، شدت و سختى را عامل یادآورى معرفى مى‏کند و مى‏فرماید:
ولقد أخذنا آل فرعون بالسِّنین و نقص من الثَّمرات لعلَّهم یذّکَّرون.( اعراف، 01. )
قوم فرعون را به خشک سالى و کمى میوه دچار کردیم تا یادآور شوند.
کاربرد شدّت و سختى درباره‏ى این‏گونه افراد، بسان سیلىِ پزشک بر چهره‏ى بیمارى است که به هوش نمى‏آید و او ناچار است با نواختن چند سیلى سخت، او را از خواب گران - که چه بسا به مرگ او بیانجامد - بیدار سازد و در حقیقت، نعمتى است که به صورت قهر تجلى مى‏کند.
ج - عامل بازگشت به سوى حق و عدالت
جهان آفرینش، هدف‏دار است و انسان نیز که جزئى از آن است، بى هدف آفریده نشده است. این هدف، جز تکامل انسان در همه‏ى جنبه‏هاى وجودى، چیز دیگرى نیست. هدایت و آموزش‏هاى نظرى، برانگیختن پیامبران و فرستادن کتاب‏هاى آسمانى، همه و همه براى آن است که بشر به این هدف دست یابد. از سوى دیگر، گناهان و شکست سدهاى الهى، مایه‏ى دورى از هدف آفرینش است. اگر یک رشته نابسامانى‏هایى در زندگى اجتماعى او رخ دهد و او را با پى آمدهاى کردارش آشنا سازد، این عوامل سبب بازگشت او به سوى حق و عدالت مى‏شوند. این‏گونه حوادث مرگ‏بار و ناخوش‏آیند، اخطارهاى الهى است که موجب مى‏شود انسان در زندگى خود، تجدید نظر کند و از گناه و طغیان، دورى جوید.
قرآن، این حقیقت را به صورتى بس روشن دنبال مى‏کند، آن‏جا که مى‏فرماید:
ظهر الفسادُ فى البَرِّ و البَحرِ بما کسبت أَیدى النّاسِ لیذیقهم بعض الّذى عملوا لعلّهم یرجعونَ.( روم، 14. )
به دلیل کردار مردم، فساد در خشکى و دریا آشکار شد. غرض این است که ما نتیجه‏ى برخى کردار آنان را به خودشان بچشانیم. شاید راه حق و پاکى را بازیابند.
خداوند در آیه‏ى دیگر مى‏فرماید:
ولو أنَّ أهل القرى آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّمائ و الأرض وَلکن کذَّبوا فأخدناهم بما کانوا یکسبونَ. (اعراف، 69. )
هرگاه مردمى که در آبادى‏ها زندگى مى‏کنند، ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، درهاى رحمت را از آسمان و زمین بر روى آنان مى‏گشاییم، ولى آنان، آیات ما رإ؛ح‏ح‏غه دروغ پنداشتند. ما نیز آنان را به مجازات کردار خودشان گرفتار ساختیم.
از نظر بینش الهى، حوادث ناموزن و ناخوش‏آیند، معلول سرپیچى‏هاى انسان و گناهان خانمان برانداز او است. چگونه تجاوز، ستم، فحشا و کردارهاى زشت، پدیده‏هاى ناموزونى مانند سیل‏ها، توفان‏ها و زلزله‏ها را به‏وجود مى‏آورد؟ شاید اسرار این رابطه براى ما که در این زندگى خاکى غرق هستیم، روشن نباشد، ولى وحى الهى از آن پرده برمى‏دارد.
در پایان ناگزیریم این دو نکته را یادآور شویم:
1. هرچند نعمت و رفاه، مایه‏ى سعادت و خوشبختى است، ولى همین زندگى مرفه و یک نواخت، خسته کننده و بى روح است. زندگى در صورتى لذت بخش و شیرین مى‏گردد که با فراز و نشیب همراه باشد. قدر سلامتى را آن کس مى‏داند که به تب داغ و سوزان مبتلا گردد. آزادى براى کسى ارزشمند است که مدتى در زندان به‏سر برد. به قول سعدى: «قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید».
2. بسیارى از بلاها و مصیبت‏ها، سبب مصنوعى دارد. بشر ستم‏گر با دست خود، این ستم‏ها را مى‏آفریند و جامعه را با حوادث ناگوارى روبه رو مى‏سازد. هیچ بلایى سهمگین‏تر از بلاى جنگ ابرقدرت‏ها نیست و خطر و زیان سلاح‏هاى ویران‏گر بشر، از ضرر زلزله‏ها، سیل‏ها و توفان‏ها بیشتر است. شمار انسان‏هایى که بر اثر توسعه‏طلبى انسان‏هاى دیگر و سلاح‏هاى سرد و گرم کشته مى‏شوند، به مراتب بالاتر از کشتارى است که از زلزله یا سیل‏ها بر جا مى‏ماند.
این بى عدالتى بشر است که در مناطق زلزله خیز، خانه‏هاى مقاوم و ضد زلزله ساخته نمى‏شود؛ زیرا پیوسته محرومان قربانى حوادث مى‏گردند و اندک حرکتى در ساختمان، به فرو ریختن آن مى‏انجامد. اگر در مناطق سیل‏گیر، بندهاى مستحکم ساخته شود، نه تنها این سیل‏ها نقمت نیست، بلکه نعمت و مایه‏ى گسترش کشاورزى و صنعت به شمار خواهد رفت. اگر در یک بیمارى و قحطى، محرومان قربانیان آن هستند، به دلیل برنامه‏ى نادرست جامعه است که از بهداشت کافى و فرهنگ لازم و آموزش‏هاى درست در آن، خبرى نیست.
در این مورد، به جاى خرده‏گیرى بر خدا، باید از وضع ناموزون جامعه‏ى خود انتقاد کنیم. در این راه، باید با بى عدالتى پیکار کنیم و با تقسیم درست ثروت و امکانات در میان همه‏ى افراد بشر، محرومان و مظلومان جامعه را از پى آمدهاى حوادث ناخوش‏آیند برهانیم.
منبع: فصلنامه صباح ، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.