چهارشنبه، 25 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

پرسش :

چرا قرآن داراى آيات محكم و متشابه است و همه آياتش محكم نيست؟


پاسخ :
در اين جا، ابتدا بايد از معناى ظاهرى محكم و متشابه و كاربرد آن درقرآن آگاه شد. علامه طباطبايى )ره( در اين باره مى‏فرمايد:
»كلمه‏ى محكم، اسم مفعول از باب افعال )احكام( و كلمه‏ى متشابه، اسم فاعل از باب تفاعل )تشابه( است. خداى تعالى يك جا همه‏ى قرآن را محكم خوانده و فرموده است: كتاب احكمت آياته (هود 1/11: كتابى است كه آيات آن استحكام يافته است. ) و جاى ديگر همه‏اش را متشابه خوانده و فرموده است: كتابا متشابها مثانى (زمر 23/39: كتابى همگون و مكرر. ) منظور از احكام آن، اين است كه تمام آن نظمى متقن و بيانى قاطع و محكم دارد. منظور از تشابه آن هم اين است كه همه‏ى آياتش از نظر نظم و بيان و داشتن نهايت درجه‏ى اتقان و نداشتن هيچ نقطه ضعف، شبيه به هم هستند. اما در آيه‏ى هو الذى أنزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن أم الكتاب و أخر متشابهات (آل عمران 7/3: اوست كسى كه اين كتاب را بر تو فرو فرستاد. پاره‏اى از آن، آيات محكم است. آن‏ها اساس كتابند و پاره‏اى ديگر متشابهاتند. ) ؛ چون آيات را به دو دسته‏ى محكم و متشابه تقسيم كرده است، مى‏فهميم كه اين محكم و متشابه، غير از آن محكم و متشابه فوق الذكر است.« (ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 3، صص 49 - 50. ) .
اما درباره‏ى معناى واقعى اين محكم و متشابه چيست، علامه طباطبايى )ره( از مفسران مختلف 16 نظر نقل كرده است؛ از جمله اين كه: در معناى متشابهات ابهام هست؛ اما در محكمات خير. محكمات آن‏هايى هستند كه دليل واضحى دارند؛ اما فهم متشابهات نيازمند تدبر و تأمل است. محكم آن است كه راهى براى علم به آن هست؛ برخلاف متشابه. محكم آن است كه نسبت به آن بايد هم ايمان آورد و هم عمل كرد؛ اما به متشابه فقط بايد ايمان آورد. محكم آن است كه ظاهرش مورد نظر است؛ اما ظاهر متشابه مراد نيست و... (همان، صص 50 - 66. ) ايشان همه‏ى اين معانى را مردود مى‏شمارد و مطابق تحليل و بررسى‏هايى كه پيرامون آيات مختلف انجام مى‏دهد، به اين نتيجه مى‏رسند كه:
»آيات متشابه به نحوى است كه مقصود صريح و دقيق آن‏ها بلافاصله براى شنونده روشن نمى‏شود و شنونده براى پى بردن به معناى دقيق آن بايد سراغ آيات محكم برود و به كمك آن‏ها معناى آيات متشابه را مشخص سازد و به اين ترتيب، اين آيات متشابه هم محكم مى‏شوند؛ مثلا آيه‏ى الرحمن على العرش استوى (طه 5/20:)) »خداى رحمان كه بر عرش استيلا يافته است.« تعبير »استوى على العرش« در آيات سوره‏هاى اعراف / 54، يونس / 3، رعد / 2، فرقان / 59، سجده / 4 و حديد /4 نيز آمده است. ؛ آيه‏ى متشابه است؛ زيرا معلوم نيست كه منظور از استواى خدا بر عرش چيست. ولى با مراجعه به آيه‏ى ليس كمثله شى‏ء (شورى 11/42: هيچ چيز همانند او نيست. ) آشكار مى‏شود كه اين استواء همانند استواء و قرار گرفتن ساير موجودات نيست؛ بلكه به معنى سيطره و تسلط خدا بر خلق است و نه تكيه زدن او بر تخت. يا آيه‏ى الى ربها ناظرة (قيامت 23/75:)) به جانب پروردگارشان مى‏نگرند. شايد مخاطب را به اين پندار دچار كند كه خدا هم مانند اجسام، ديدنى است؛ ولى وقتى به آيه‏ى لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار (انعام 103/6: چشم‏ها او را در نمى‏يابند و او چشم‏ها را در مى‏يابد. ) مراجعه مى‏كند، در مى‏يابد كه مقصود از نظر كردن، تماشاى با چشم مادى نيست.
خلاصه اين كه، محكمات آياتى هستند كه متضمن اصول مسلمى از قرآن مى‏باشند، ولى متشابهات آياتى هستند كه معانى آن‏ها به وسيله‏ى آيات دسته‏ى قبل روشن مى‏شود؛ يعنى آن‏ها اصولند و اين‏ها فروع.
اما چرا خدا اين فروع را با تعبير »متشابه« معرفى كرده است؟ بايد گفت،
به يكى از دو دليل زير:
يكى اين كه: بعضى از آيات درباره‏ى ماوراى طبيعت است كه در اين موارد، احتمال اشتباه گرفتن آن‏ها با معانى جسمانى و مادى ممكن است؛ چنان كه گاهى ممكن است چنين پندارى در مورد آيات: الى ربها ناظرة يا وجاء ربك و الملائكة صفا صفا (فجر 22/89. ) روى دهد. دوم، در آيات مربوط به قوانين اجتماعى، چون مصالح اجتماعى گاه تغيير مى‏كنند، قهرا برخى آيات مربوط به مسائل فرعى در زمره‏ى متشابهات قرار مى‏گيرند كه براى فهم آن‏ها مطابق تغيير زمان، بايد به آيات محكم مراجعه كرد و آيات محكم، تشابه آيات متشابه، و آيات ناسخ، تشابه آيات منسوخ را از بين مى‏برند.« (ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 3، ص 29 - 34. .)
اما اشكالى كه هنوز باقى است، اين كه چرا قرآن كريم همه‏اش محكم نيست و مشتمل بر متشابهات مى‏باشد؟ مفسران در توضيح اين مطلب، سخنان متفاوتى گفته‏اند. از قبيل اين كه: »وجود متشابهات در قرآن باعث مى‏شود كه مسلمانان در به دست آوردن حق، رنج بيشترى بكشند و اجر بيشترى ببرند!«
يا: »اگر همه‏ى قرآن صريح بود، مذهب حق را آشكارا معرفى مى‏كرد، پيروان ساير مذاهب از قرآن متنفر مى‏شدند؛ لذا سخنانش را دو پهلو گفته است تا آنان را جذب كند و به تدبر وادارد تا بلكه حق را دريابند.«
يا: »خدا مى‏خواست كه دل‏هاى مؤمنين را بيازمايد و درجه‏ى تسليم آن‏ها را معلوم كند و حتى سخنانى را كه به فهم آن نرسيده‏اند، تأييد كنند.«
يا: »مخاطبان انبيا، هم افراد باهوشند و هم افراد كودن؛ برخى معارف را نمى‏توان با عبارات روشن ادا كرد كه همه بفهمند؛ لذا با تعريض و كنايه،
صرفا براى خواص گفته مى‏شود و عوام هم مأمورند آن‏ها را نفهميده، بپذيرند.« و....
علامه طباطبايى )ره( با ادله‏ى محكمى همه‏ى اين اقوال را رد مى‏كند و مفصلا به شرح فلسفه‏ى وجود آيات متشابه در قرآن مى‏پردازد (براى تفصيل بحث، ر.ك: ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 3، صص 86 - 98، مبحث »چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است؟«.) كه خلاصه‏اش چنين است:
از طرفى، فهم عامه بشر بيشتر با محسوسات سر و كار دارد، هر چند عده‏اى هم هستند كه با رياضت‏هاى علمى توانسته‏اند فهم خود را ترقى دهند و به عمق مسائل فرو روند. اين اختلاف افهام قابل انكار نيست. از طرف ديگر، تنها راه القاى هر معنايى، معلومات ذهنى است؛ حال اگر انسانى همه‏ى معلوماتش از قماش محسوسات باشد و كسى بخواهد يك مسأله‏ى معنوى را به وى تعليم دهد، چاره‏اى ندارد كه آن را از طريق محسوسات به او القا كند. تازه، اين القا نيز به اندازه‏ى كشش فكرى او در محسوسات امكان پذير است؛ مثل توضيح لذت نكاح براى كودك از طريق تشبيه آن به شيرينى عسل. پس مردم دو دسته‏اند: برخى معانى عميق را فقط از طريق محسوسات مى‏توانند بفهمند، و برخى هم از اين طرق و هم با بيان عقلى. از جانب سوم، هدايت الهى بايد همه‏ى طبقات را در بر گيرد. مجموع اين سه عامل سبب مى‏شود كه بيانات قرآن جنبه‏ى مثل به خود بگيرد و متشابه شود؛ يعنى از معانى شناخته شده براى مردم كمك بگيرد و با آن‏ها معارفى را كه عامه نمى‏دانند، به آن‏ها بفهماند. خود قرآن كريم نيز اين مطلب را چنين بيان داشته است: أنزل من السماء ماءا فسالت أودية بقدرها فاحتمل
السيل زبدا رابيا (رعد 17/13: [همو كه] از آسمان آبى فرو فرستاد. پس، رودخانه‏هايى به اندازه‏ى گنجايش خودشان روان شدند و سيل كفى بلند روى خود برداشت. ) و معارف الهى مانند اين آب هستند كه در آن‏ها هيچ اختلافى نيست؛ ولى ظرفيت‏ها متفاوت است. اين، از حيث خود معارف.
اما علاوه بر اين، از حيث ورود اين معارف در قالب الفاظ نيز باز محدوديت‏هايى پيش مى‏آيد؛ يعنى معارف وقتى در قالب الفاظ مى‏آيند، به شكل و اندازه‏ى قالب‏هاى لفظى درمى‏آيند. اين شكل و اندازه‏ها هر چند كه منظور صاحب كلام است، اما در عين حال، همه‏ى منظور او نيست. در نتيجه، همين الفاظ وقتى از ذهن‏هاى افراد مختلف عبور مى‏كند، هر ذهنى از آن چيزى مى‏فهمد كه عينا مانند كف روى سيل، مقصود اصلى نيست.
نتيجه اين مى‏شود كه بيانات لفظى قرآن كريم، مثل‏هايى است براى معارف الهى و براى ارائه‏ى آن به مردم. پس چاره‏اى نيست جز تنزل آن تا سطح افكار عوام و ارائه‏ى آن در قالب حسيات و جسمانيات. حال، دو محذور بزرگ پيش مى‏آيد: يكى اين كه شنونده به ظاهر كلام گوينده اكتفا كند و تنها همان جنبه‏ى محسوس را بگيرد، و دوم اين كه شنونده به ظاهر كلام اكتفا نكند و بخواهد به سوى باطن كلام پيش رود، اما عين مقصود را نفهمد؛ بلكه زيادتر يا كم‏تر از آن را بفهمد. تنها كارى كه گوينده براى جلوگيرى از اين محذور مى‏تواند انجام دهد، اين است كه معانى مورد نظر خود را در مثل‏هاى مختلف و قالب‏هاى متنوع ارائه كند تا خود آن قالب‏ها، مفسر و بيانگر خود شوند و بعضى، برخى ديگر را توضيح دهند و شنونده بتواند با معارضه انداختن قالب‏ها، اولا: بفهمد كه هدف از اين بيانات، صرف ظاهر محسوسشان نيست؛ و ثانيا: بفهمد كه چه مقدار از خصوصيات ظاهر كلام را بايد طرد كند و چه مقدارش را محفوظ بدارد.

با اين بيانات، به خوبى معلوم مى‏شود كه قرآن كريم همانند هر كلام عميق ديگرى بايد مشتمل بر متشابه باشد و در عين حال بايد آيه‏ى ديگرى از محكمات، اين تشابهى را كه به حكم ضرورت در آيه هست، بر طرف سازد. به علاوه، معلوم مى‏شود كه محكم و متشابه بودن، دو وصف نسبى است؛ يعنى ممكن است آيه‏اى براى عوام متشابه باشد، ولى براى خواص محكم؛ يا آيه‏اى از يك جهت محكم باشد و از جهت ديگر متشابه، و در نتيجه نسبت به آيه‏اى محكم باشد و نسبت به آيه‏ى ديگرى متشابه. ما در قرآن كريم، متشابه تمام معنا و به طور مطلق نداريم. هر چند كه اگر هم داشتيم، محذورى و اشكالى پيش نمى‏آمد (ترجمه‏ى تفسير الميزان، ج 3، صص 92 - 98. .)



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.